شناسهٔ خبر: 15212 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

در حاشيۀ نشست «نقد آثار و اندیشه‌های سیدجواد طباطبائی»؛

ما گلادياتور نيستيم!

نشست طباطبایی به واقع عده‌ای عرصه علم را با رابطۀ مريد و مرادی سخت اشتباه گرفته‌اند و نخوانده شيفته می‌شوند. «شيفته‌گی» كه از قضا آغاز زوال يك انديشه می‌تواند باشد يا آغاز شكل‌گيری ايدئولوژی‌هايی كه ياد روابط مريدان شريعتی با «دكتر» را در ذهن زنده می‌كند.

 

فرهنگ امروز/ يادداشت مهمان: سيد جواد طباطبايي به بيان فيرحي – در مقام منتقد – «جدي‌ترين نظريه معاصر ايران» را ارائه كرده است؛ از همين روست كه نقد آثار او اهميت مي‌يابد. اين يادداشت به بهانه برخي نكات در نشست «بررسی و نقد آثار و اندیشه‌های دکتر سید جواد طباطبائی» است كه به همت گروه تاریخ و همکاری‌های میان‌رشته‌ای پژوهشکده تاریخ اسلام با حضور مدافعان و منتقدان روز پنجشنبه 4 ارديبهشت 1393 در تالار شماره دو مرکز همایش‌های کتابخانه ملی ایران برگزار شد. با وجود گزارش هاي تفصيلي فرهنگ امروز نكاتي درباره نقدهاي قادري و آقاجري و نيز فضاي نقد قابل تامل است، كه به آنها اشاره خواهد شد.

 

 

خشونت مضاعف در گفتمان طرد

  1. از تمامي منتقدان (قادري، آقاجري و فيرحي) يكي از مهمترين منقدان (به لحاظ اسلوب و محتواي نقد) حاتم قادري بود؛ برخوردهايي ايدئولوژيك همراه با خشونت با خرد جديد در خوانش تاريخ ايران، مهمترين محور نقد حاتم قادري به سه دهه كوشش طباطبايي در تاملش به ايران بود. قادري در نقدش اشاره كرد كه خرد جديد در غرب سعي كرد با هزينه ديگران خود را تثبيت كند اما در آراي دكتر طباطبايي نه تنها هزينه ديگري مشهود است بلكه رگه‌ي غليظي از تحقير و تخفيف ديگر انديشمندان و افراد نيز در آن ديده مي‌شود كه در بيان و زبان طباطبايي به «خشونت مضاعف» نيز بدل شده است. خشونتي كه به زعم قادري با احکام جزمی و پیامبرگونه، «گفتمان طرد» را در آثار طباطبايي ايجاد كرده كه براي پرسش از اينكه كجاي تاريخ ايستاده ايم؟ مفيد نيست. نسبت بي‌خردي و تنگ نظري و ناآگاهي در گفتار طباطبايي به ديگر متفكران مهمترين نقطه اتكاء نقد قادري بود. انتقادات بي پروا و گاه تحقيرآميز طباطبايي بر هر متفكر جدي تاريخ معاصر - از روشنفكران ديني چون شريعتي، سروش، مجتهد شبستري و كديور گرفته تا جامعه شناساني چون احسان نراقي و تقي آزاد ارامكي؛ از مترجماني چون حميد عنايت، داريوش آشوري و خشايار ديهيمي تا اهالي فلسفه چون رضا داوري اردكاني و كريم مجتهدي؛ از مورخاني چون فريدون آدميت و ماشاالله آجوداني تا ديگر متفكراني چون داريوش شايگان و آرامش دوستدار – كه از قضا بيش از ديگر سويه‌هاي انديشه طباطبايي در دهه گذشته مورد توجه قرار گرفته است، اگر چه بين مريدان او ويژگي مطلوب و حتي مهيج تلقي خواهد شد اما تبعات جبران ناپذيري در تاريخ روشنفكري ما به همراه خواهد داشت. نقدهايي كه به بيان حاتم قادري همراه با خشونت مضاعف گفتمان طرد را سامان مي‌دهد. اين نكته‌اي بود كه در بحث ديگر منتقد – هاشم آقاجري – نيز طرح شد. به باور آقاجري «با وجود برخورد خشونت‌آميز طباطبايي نسبت به اصحاب ايدئولوژي، هسته اصلي و سخت كارشان كاملا ايدئولوژيك است». اي كاش طباطبايي به جاي نوشتن جوابيه‌هاي بعدي بر قادري و آقاجري – كاري كه فارغ از محتوا بعد از مناظره با كچوئيان انجام داد - و به كار بردن خشونت در گفتار عليه منتقدان اين نشست در نقد قادري اندك تاملي مي‌كرد تا سال‌ها بعد چون فرديدي ديگر از او سخن نگويند.

 

انتحال يا اقتباس!

  1. به كار بردن مفهوم «انتحال» از سوي آقاجري نه تنها امري غيراخلاقي و خارج از آداب نقد بود كه تمام نقد او – و به عبارتي تمام جلسه - را نيز تحت شعاع قرار داد. هر چند با اعتراض طباطبايي مبني بر بار حقوقي اين مفهوم او از حرف خود عقب نشست و انتحال را ابتدا تفسير با رأي كرد و سپس آن را «اقتباس» خواند. اما از استاد تاريخ اسلام بعيد است كه معناي انتحال را ندانسته يا به جاي اقتباس به كار برد. فارغ از آن، آنچه در نقد آقاجري مهم بود اين نكته مورد اشاره او بود كه علم عرصه‌ي پنهان كردن منبع يا چارچوب نظري نيست. پرسش اينجاست كه مگر دانش گنجي زيرخاكي و منحصر در اختيار شخص خاصي است كه براي گمراه كردن مخاطب بايد او را به جاي ديگري ارجاع داد؟! طباطبايي بارها گفته كه منبع تئوريك بحث او كسي است كه او هيچگاه در كتاب‌هايش به عمد نامي از او نبرده و براي رو كردن دست مدعيان بي‌سواد! آنها را به جاي ديگري احاله كرده است. فارغ از آنكه سرگرمي عده‌اي كشف اين منبع مهم شده است – كما اينكه روكردن راینهارد کوزلک[1] از سوي آقاجري به عنوان منبع انديشه طباطبايي، كشف بزرگي از سوي مدافعان آقاجري به حساب خواهد آمد، هر چند پيشتر اين بحث مطرح شده بود[2] - معلوم نيست اگر علم عرصه آگاهي است، گمراه كردن مخاطب چه سودي جز فخرفروشي خواهد داشت؟

 

جبران آناكرونيسم (زمان‌پريشي) با گيومه!

  1. مغالطه خروج از زمينه، مغالطه بر سر مفاهيم و در خوانش متون، نگاه حذفي ناسيوناليسم طباطبايي در برجسته كردن ايران سياسي و بي‌التفاتي به ايران فرهنگي و ايران طبيعي و جعل مفهوم «تاريخ پايه‌يي» در تاريخ بيهقي و بار كردن مفهومي نامعلوم بر آن از جمله نقدهاي جدي آقاجري بود كه – فارغ از صدق و كذب نقدها - از سوي طباطبايي بي‌پاسخ ماند. به كاربردن مفهوم «آگاهي ملي» نزد بیهقی يكي از مصاديق مغالطه بر سر مفاهيم و در خوانش متون در انديشه طباطبايي بود؛ طباطبايي بدون پاسخ‌ به اين بخش از نقدهاي آقاجري اشاره کرد که در مورد اقدامات شاه عباس درك از «منافع ملی» را همچون آن «آگاهی ملی» - در بيهقي - که آقاجري به آن اشاره كرد، در گیومه قرار می‌دهد و توضيح داد كه «معنای این گیومه برای برجسته کردن نیست بلکه برای وقتی است که مفهوم جدیدی را به کار می بریم اما زمان آن هنوز نرسیده است. چرا که منافع ملی همچون آگاهی ملی مفهوم جدید ظاهر شده در دوران جدید است. اما توضیح اینجاست که این آگاهی داخل گیومه خارج از زمان به کار می رود اما برای توضیح چیزی که اتفاق افتاده، ضروری است.» اما در دور دوم بحث - البته در غياب مدافعان يا همفكراني چون منصوربخت، آباديان و بستاني -  با وجود نقد قادري و آقاجري به اين شيوه توضيح ناهمزماني تاريخي در آثار او، طباطبايي هيچ توضيحي در اين باره نداد. نگارنده به ياد دارد كه در كلاس درس ماكياولي، طباطبايي بر آشوري مي‌شوريد كه مفهوم «جامعه مدني» مفهومي جديدي است و نمي توان در متن شهريار به كار برد. ساعت‌ها نيز بر سر اين موضوع بحث كردند كه ريشه لاتيني آن چگون تغيير مفهوم داد. پرسش اينجاست كه اينجا چگونه مي‌توان با گيومه كه در رسم‌الخط معمول و در ميان جامعه علمي يا به معناي برجسته كردن يك مفهوم است يا براي نقل قول مستقيم به مخاطب به كار مي‌رود، نشان داد كه مولف دچار خلط نابهنگامي يا زمان‌پريشي نشده و زمان اين مفهوم هنوز نرسيده است!

نشست طباطبایی

 

حاشيه؛ «ما گلادياتور نيستيم!»؛

  1. «ما گلادياتور نيستيم!»؛ اين واكنش دكتر حاتم قادري در جلسه نقد طباطبايي خطاب به حضاري بود كه گويي شاهد مسابقه مهيج ورزشي بودند و با شنيدن هر جمله‌اي، متهورانه سر از پا نشناخته، به تشويق و تهييج سخنرانان مي‌پرداختند. چنين فضايي را به فرياد بي‌گاه يكي از حضار در دفاع يا مخالفت با منتقد يا مدافعان طباطبايي در شلوغي و بي نظمي سالن اين جلسه اضافه كنيد. البته اين بدان معنا نيست كه هر كس در آن جلسه حضور داشت، چنين از خود بيخود شده، جلسه نقد را با ورزشگاه اشتباه گرفته بود؛ بسياري از فرهيختگان دانشگاهي و دانشجويان محترم در جلسه حضور داشتند كه جلسه‌ي نقد طباطبايي را غنيمت شمرده و به راستي به دنبال بحثي جدي بودند. اما تامل در آن شور و شعف‌ها دغدغه‌اي جدي ايجاد مي‌كند؛ به واقع عده‌اي عرصه علم را با رابطه‌ي مريد و مرادي سخت اشتباه گرفته‌اند و نخوانده شيفته مي‌شوند. «شيفته‌گي» كه از قضا آغاز زوال يك انديشه مي‌تواند باشد يا آغاز شكل‌گيري ايدئولوژي‌هايي كه ياد روابط مريدان شريعتي با «دكتر» را در ذهن تداعي مي‌كند.

 

پی‌نوشت‌ها:


[1]. Reinhard Koselleck

[2].  http://gadim-va-jadid.blogfa.com/post-115.aspx   براي نمونه رك: 

نظرات مخاطبان 0 13

  • ۱۳۹۳-۰۲-۰۸ ۱۴:۴۲فرشاد 4 14

    دوست عزیز نگارنده، مایلم نظر شما را به چند مورد جلب بنمایم:
    
    یکم. تفاوت زیادی مابین ترجمه یک متن و تحلیل تاریخ وجود دارد. قیاسی که شما کرده اید مع الفارق است. یعنی مترجمی که می خواهد متنی با قدمت پانصد سال را ترجمه کند، نمی تواند بجای لغاتی که در آن زمان معنی مشخص و روشنی داشته است، در ترجمه از معانی جدید آن، که فاصله زیادی هم با معنی اولیه اش پیدا کرده استفاده نماید. همانگونه که می دانید مفاهیم دارای تاریخچه هستند. یعنی یک مفهوم ممکن است در طی زمان های طولانی تغییر مضمون داده و حتی چند معنی پیدا نماید. مترجم هنگامی که با چنین مفاهیمی روبرو می شود، اگر ناآشنا با مبحث  باشد متوجه تغییر جدی مضمون را نخواهد شد و در نتیجه مضمون جدید را بجای مضمون قدیمی بکار می برد. عدم توجه مترجم برای خواننده ترجمه، در اینگونه موارد باعث خلط مبحث های جدی خواهد گردید. در واقع در چنین جایگاهی است که نقد هر متخصصی به مترجمینی مانند داریوش آشوری معنی می یابد و نقدی بسیار جدی و درست بایستی تلقی شود.
    ولیکن تحلیل از جنسی دیگر است. بعنوان مثال در همان متن با قدمت مذکور و یا حتی بیشتر از آن، تحلیلگر تاریخ اندیشه می تواند رگه هایی از مفاهیم جدید را یافته و مشخص کند نطفه فلان مفهوم جدید در کجای تاریخ بسته شد. در کجا آن نطفه به رشد ادامه داد و ظاهر شد و در کجا آن نطفه بسته شده عقیم مانده و مضمحل گردید. 
    
    دوم. اینکه می گویید این موضوع توسط طباطبایی در آن جلسه بی جواب ماند درست نیست، چرا که در همان جلسه جواب این موضوع به اجمال ولی به روشنی داده شد، هم در آنجایی که به رگه هایی از اندیشه که در اعماق تاریخ می توان یافت و هم در آنجا که از سیسرون نقل شد که برخی شاهان چنان دانشی دارند که نمی توانند به فرزندان خود منتقل کنند. البته تبیین اینگونه مسائل در حوصله آن جلسه نبود ولی اگر دقت بیشتری می کردید حتما متوجه جواب می شدید.
    
    سوم. این موضوع در کتابهای ایشان هم به روشنی مشخص است و بارها و بارها می بینیم که ایشان بلافاصله پس از به کار بردن ترکیبی، بعنوان مثال می آورند، بدیهی است که این مفهوم در آن زمان بوجود نیامده بود ولی رگه هایی از این مفهوم را در آن زمان می توان از کار فلان وزیر یافت (نقل به مضمون). یا می آورند که، این عبارت یا فلان ترکیب به مسامحه بکار گرفته شد.
    در واقع بر خلاف تیتری که انتخاب نموده اید، زمان پریشی با گیومه جبران نشده است، چون برای خواننده ای که کتاب را از ابتدا تا انتها و بصورتی جدی خوانده باشد این اسلوب به راحتی قابل درک است. عجیب است که علی رغم روشن بودن این موضوع، کسانی مانند دکتر آقاجری و دکتر قادری آنرا نمی فهمند و یا تجاهل العارف می کنند. احتمال دیگری هم وجود دارد، بدین ترتیب که دوستان کتابها را بصورت جدی نخوانده باشند. 
    به هر حالبه نظر می رسید که این مبحثی بود که این دوستان به کلی با آن نا آشنا بودند. چونکه آقاجری در وقت دومی که دبیر همایش به نادرستی به او داد و در اعتراض به توضیحی که طباطبایی در این زمینه داده بود، فریاد میزد که من از کجا باید بدانم که اینجا گیومه چنین معنیی می دهد (نقل به مضمون).
    
    چهارم. یکی از عللی که باعث شد شما دوست عزیز به این جمع بندی برسید که آقای طباطبایی به برخی از سئوالات جواب ندادند، زمانبندی بد جلسه بود. چرا که اولا پنل منتقدین بجای اینکه در دور اول برقرار شود در دور دوم برقرار شد. ثانیا در مقایسه با زمانی که به منتقدین داده شد فرصت آقای طباطبایی برای جواب بسیار کم بود و ایشان مجبور شدند در نهایت اختصار به پاسخگویی بپردازند. جالب اینجاست که دبیر همایش در انتهای جلسه وقتی برای هاشم آقاجری از طباطبایی درخواست کردند و زمانی دیگر به ایشان به نادرست تخصیص دادند. به هر حال اینکه اساتید دانشگاه به دل فشارهایی که دانشجویانشان به آنها می آورند، دل خوشی از آقای طباطبایی ندارند بر کسی پوشیده نیست ولی شاید بد نباشد که در این زمینه، کمی ظاهر امر را رعایت نمایند.
    
                                
  • ۱۳۹۳-۰۲-۰۸ ۱۷:۵۲نويسنده مهمان 9 7

    فرشاد عزيز.
    اولا. به نظر نمي رسد در اينجا تفاوتي بين ترجمه و تاليف يك اثر باشد. اتفاقا آناكرونيسم در تاليف و پژوهش تاريخي معني مي دهد - گر چه در نقد ترجمه نيز راهگشاست - چگونه است كه جامعه مدني در متن شهريار به زمان پريشي منجر مي شود اما نسبت دادن آگاهي ملي در بيهقي و منافع ملي در عملكرد شاه عباس، زمان پريشي نيست؟ نقد آقاجري و قادري از اين رو وارد است كه طباطبايي با مفهوم جديدي در انديشه سياسي دوره اي از تاريخ را توضيح مي دهد كه غلط است. همانگونه كه  به كار بردن چاپار به جاي بريد در دوره آل بويه هم غلط است و همانگونه كه به كار بردن فئوداليسم براي دور هاي از تاريخ ما غلط است و همانگونه كه به كار بردن مفهوم ظل اللهي براي فره ايزدي ايرانشهري غلط است. (سعي كردم نمونه هاي چند زماني بياورم) چرا در غلط بودن اينها ترديد نمي كنيم اما در غلط بودن تحليل طباطبايي – به صرف طباطبايي بودن – ترديد مي كنيم.
    
    دوما. براي اينكه نشان دهم دقت بيشتري كرده ام (كه البته بي دقتي من براي شما محرز است) او نه تنها به سيسرون كه او برای توضیح این مقطع از اندیشه خود به اصطلاح «مفاهیم در عمل» استاد خود، آلتوسر، اشاره کرد. طباطبايي گفت:
    (این نظریه فرونسیس است که سابقه آن به ارسطو می رسد که می گوید: فیلسوف شخصی است که می تواند دانش خود را به دیگران منتقل کند اما کسی که دارای فرونسیس است علم را در عمل به کار می برد اما نمی تواند به دیگری منتقل کند و مثال پریکلس، سردار بزرگ جنگ های پلوپونزی را زد که دانشش در عمل بود اما نظریه اش را نداشت. )
    اگر مطمئن شديد كه دقت كرده ام. بايد عرض كنم كه اين توضيحات (از ارسطو تا سيسرون و آلتوسر) هيچ يك جبران مافات زمان پريشي طباطبايي را نمي كند. چرا كه توضيح «مفاهيم در عمل» بايد با جعل مفهوم داده شود نه خلط مفهوم.
    
    سوم. شما هم در مقام مدافع طباطبايي از همان گفتار خشونت و طرد براي نقد بهره مي بريد: كسي كه اين را نفهمد يا نظر مخالفي داشته باشد حتما كتاب را نخوانده!!! تا كي مي خواهيد در نيت منتقدان تفتيش كنيد؟ دوست عزيز يك انديشه با نقد پويا مي شود نه با تمجيد و ستايش.
    
    چهارم. در مورد بي نظمي و كج سليقگي مديريت جلسه كاملا با شما موافقم. ابتدا بايد منتقدان سخن مي گفتند. همچنين آقاجري بيش از وقت خود در هر دو دور صحيت كرد. نيز در پايان فرصتي به مدافعان يا همفكران داده نشد. (كه در متن اشاره اي به آن شد) اما به ياد داشته باشيد كه هر نقدي لزوما خصمانه، با غرض ، مخالف خواني، از روي دل ناخوشي و و و نيست. من هم از طباطبايي چيزها آموخته ام و خواهم آموخت وگر نه در آغاز اين يادداشت بر جمله فيرحي تاكيد نمي كردم. و با اينكه در كلاس هاي طباطبايي شركت كرده و خواهم كرد حتي خود را در مقام شاگرد ايشان نمي دانم اما به ياد داشته باشيم تقديس يك انديشه مرگ آن انديشه است. به اندازه كفايت هزينه جزم انديشي ها را داده ايم و خواهيم داد.
    سپاسگزار
    
                                
  • ۱۳۹۳-۰۲-۰۸ ۱۹:۰۳میثم 1 3

    تما بعد از توضیح طباطبایی که مفهوم حزم از کجا آمده قادری آن را به افلاطون نسبت داد. این در کجای افلاطون است. و اگر نمی دانند چرا جدل می کنند و همه این ها قرینه ای بر جدل نیست
                                
  • ۱۳۹۳-۰۲-۰۹ ۱۰:۵۳فرشاد 2 10

    دوست عزیزم، با درودی دوباره بر شما
    بنده نیز با شما موافقم که تقدیس یک اندیشه مرگ آن اندیشه است. ولی من دقیقا متوجه نشدم که شما دوست عزیزم از کجای نوشته من برداشت کردید که من در پی تقدیس اندیشه کسی هستم. من به شما دوست گرامیم این اطمینان خاطر را می دهم که بنده نه دلبستگی به کسی دارم و نه دشمنی با کسی. بحث من بر سر این است که فردی که در مقام سخنران در جلسه نقد آثار نویسنده ای شرکت می کند باید آثار آن نویسنده را به خوبی مطالعه کرده باشد. وقتی منتقدین محترم در فهم مطالبی که برای خواننده عامیی مانند بنده قابل فهم بوده است، مشکل داشته اند، سه احتمال وجود خواهد داشت. یا مطلب را خوب نخوانده و در نتیجه درست نفهمیده اند، یا خود را به نفهمیدن زده اند، و یا کتاب را کامل نخوانده اند. اگر احتمال دیگری وجود دارد لطفا شما به من یادآوری کنید. 
    رو راست با شما سخن می گویم. من در جلسه روز پنجشنبه حضور پیدا کردم تا شاهد نقد هایی اساسی از کارهای آقای طباطبایی باشم. ولی هنگامی که مواجه شدم با منتقدینی که در فهم مطالبی ساده در مانده بودند -یا حداقل اینگونه نشان می دادند-، احساس بطالت به من دست داد. این حرف ها ادبیات طرد نیست. این احساس واقعی بنده است. اساتید دانشگاه های ما باید بیشتر کوشش کنند، بیشتر درس بخوانند و کمتر به سیاست بپردازند. صحبت من برای تقدیس طباطبایی نیست، حرف من بر سر "جو فروش" بودن و " گندم نما" بودن اساتید دانشگاهمان است.
    اما در ارتباط با مطلبی که درباره زمان پریشی در کارهای طباطبایی گفته اید، اجازه بدهید که با شما موافق نباشم. وجود مفاهیم ملی در ایران پس از اسلام امری غریب نیست. درست است که مفهوم ملت و منافع ملی در حیطه اندیشه پس از تاسیس دولت های مدرن در اروپا امکان پذیر شد، ولی دلیلی ندارد که فهم ملی پیش از آن در جای دیگری ممکن نشده باشد. دراین زمینه نقش ساسانیان در تثبیت اندیشه ایران شهری نقشی اساسی است. بدون اینکه قصد داشته باشم شما را به جدل در این زمینه وادارم، تنها می خواهم شما دوست عزیزم را دعوت کنم به مطالعه تاریخ های مفصل ایران قبل از اسلام و همینطور تاریخ های ایران در قرون اولیه اسلامی، و همچنین متون مرجع تاریخی مانند تاریخ طبرستان، تاریخ سیستان، تاریخ بخارا، تاریخ قم، تاریخ طبری، اخبار الطوال، فتوح البلدان، تاریخ یعقوبی، تجارب الامم.
     همچنین مطالعه کتب پهلوی در این زمینه جزو پیش نیاز های اساسی است. کتبی مانند: شهرستا نهای ایران (که موسی خورنی هم در زمان ساسانیان آن را به ارمنی ترجمه کرده و امروزه در دسترس است)، کارنامه اردشیر بابکان، شکند گمانیک وزار، مادیان هزار دادستان، شایست ناشایست،اندرز نامه های پهلوی مانند دادستان مینوی خرد، یا اندرز نامه های پهلوی که در کتاب ها و ترجمه های دوران اسلامی آمده است مانند جاویدان خرد. همینطور رساله های پهلوی در آیین کشور داری که تنها ترجمه های عربی و فارسی آن بر جای مانده است، مانند عهد اردشیر، رساله اردشیر در آیین کشور داری، کارنامه انوشیروان، یا نامه های سیاسی پهلوی که ترجمه های عربی و فارسی آنها در دسترس است مانند نامه تنسر، نامه خسرو پرویز به شیرویه، خطبه های هنگام جلوس بر تخت، و همینطور آیین نامه های پهلوی. حتی خواندن کتاب جغرافی دان عرب، مقدسی، تحت عنوان احسن التقاسیم فی معرفت الاقالیم ضروری است.
    پیش از مطالعه تاریخ ایران باستان و تاریخ ایران در قرون اولیه اسلامی، درک منطقی که طباطبایی در آن به نوعی از مفاهیم ملی در تحلیل های خود استفاده می کند اگر نه غیر ممکن، بلکه بسیار دشوار خواهد بود. به نظر می رسد یکی از موانع جدی فهم دوستانی مانند آقای آقاجری از تحلیل های آقای طباطبایی، بی اطلاعی مفرط این دوستان از تاریخ پیش از اسلام ایران باشد. 
    این دوستان چنان حساسیتی به تاریخ ایران پیش از اسلام دارند و آن دوره را چنان غوطه ور در فساد و تباهی می دانند که حتی به مطالعه آن هم نمی پردازند. از اشارات جسته و گریخته امثال آقای آقاجری کاملا پیداست که به چه میزان سرسری به آن دوره نگاه کرده اند. البته ساده تر آن است که این اساتید با چسباندن انگ "گفتمان طرد" مسئولیت بی اطلاعی خود را به دوش من و شما بیاندازند و از بار مطالعه این بخش بسار مهم از تاریخ ایران شانه خالی کنند. اما پیش از آن نمی توانند ادعای فهمی جامع از تاریخ ایران و بویژه تاریخ اندیشه در ایران داشته باشند.
    در پایان می خواستم اشاره کوتاهی بکنم به حاشیه ای که خوب بود شما دوست گرامیم در گزارش خود به آن اشاره می کردید. و آن هم صحبت آقای حاتم قادری بود در وقت دومی که به نادرستی به ایشان داده شد بدین مضمون که: آقای طباطبایی! شما مانند کسی هستید که ظرف خودتان کوچک است و می خواهید با ظرف کسان دیگر مست شوید. از شما دوست گرامیم می پرسم کسی که قسمت اعظمی از سخنرانی خود را به توضیح "گفتمان طرد" اختصاص داد، بایستی اینگونه حرف بزند؟ و از طرف دیگر آیا فاصله علمی طباطبایی با قادری بر کسی پوشیده است؟         
    
                                
  • ۱۳۹۳-۰۲-۱۰ ۱۵:۲۳نويسنده مهمان 4 2

    من هم از كسي دفاع نكرده ام اما ارتباط منبع شناسي شما با آناكرونيسمي كه با آن مخالفيد را درنمي يابم و ارتباط خيلي چيزهاي ديگري كه هيچ ربطي به اين نقد و آن جلسه نداشت.
    پيروز باشيد
                                
  • ۱۳۹۳-۰۲-۱۰ ۲۱:۰۶سینا 0 7

    آیا شده یکبار هم که شده حس را کنار بگذارید و ببینید شاید نقد آقای طباطبایی به افرادی چون شریعتی، شایگان یا ... درست است. آیا دقت کرده اید که لزوم ابزارهای تفکر یا نظریه ها به عبارتی روند تولید تفکر خود مناسباتی دارد که این دوستان طی نکرده اند. در فضایی بسته حرفهایی دل چسب زده اند و هر بار گروهی را با خود همراه. اما آیا  نمی توان یکبار هم که شده قضیه را سر و ته کرد تا شاید زمینه نگاههای تازه را فراهم کرد؟؟
                                
  • ۱۳۹۳-۰۲-۱۲ ۰۱:۱۰سیاوش 3 2

    در کشوری که که مترجمانی نادان که لقب دکتر و استاد را هم یدک میکشند، آثار کانت و دیلتای و ... را به کمک دیکشنری حییم با اشتباهات و خطاهایی فاحش از انگلیسی به فارسی در میآورند و در شناسنامه یا مقدمه کتاب هم عنوان آلمانی آن آثار و معادلهای آلمانی اصطلاحات فلسفی را هم نقل میکنند تا به خواننده بباورانند که کانت و دیلتای و هایدگر را از آلمانی به فارسی درآورده اند، در چنین شرایطی البته پیداست افرادی مانند «استاد دکتر» آقاجری و شرکاء ایشان که نمیدانند آلمانی را از چپ به راست مینویسند یا از راست به چپ، با استناد به ترجمه های مضحک اثار دیلتای و کانت به فارسی در باره تاریخ و هرمنوتیک تاریخ، افرادی مانند آقای طباطبایی را به فقدان آگاهی تاریخی یا به «انتحال» متهم کنند. آنچه این بزرگواران هرگز درنخواهند یافت، «ادب علمی» همراه با «نقد بیرحمانه» است. 
                                
  • ۱۳۹۳-۰۲-۱۳ ۰۹:۱۶فرشاد 2 8

    دوست عزیز نگارنده (نویسنده مهمان)
    فرموده اید ارتباط منابع معرفی شده را با بحث در نمی یابید.
    نکته کلیدی و گلوگاه مطلب، اتفاقا در همین جاست. 
    ابتدا باید متون خوانده شوند تا ارتباط یا عدم ارتباطشان مشخص شود. باید یادآور شوم که این گونه مباحث با الهام به انسان منتقل نمی شوند. نتیجه کار دوستان روشنفکر ما بویژه در دهه های اخیر که انتظار داشتند با کشف و شهود و بدون تلاش و کوشش به شناخت در ارتباط با مسایل ایران و جهان برسند بر همگان مشخص شده است. اما پرداختن علمی به مسایل از جنسی دیگر است و کاری پیگیر و تلاشی مرد افکن می طلبد.
    نگویید پیش داوری می کنید. 
    فهمیدن اینکه کسی مطلبی را خوانده یا نه برای کسی که به آن مطلب آشنایی دارد کار بسیار ساده ایست.
    تندرست و پیروز باشید 
    
                                
  • ۱۳۹۳-۰۲-۱۳ ۱۲:۳۹نويسنده مهمان 7 3

    دوست عزيز!
    گمان مي كردم حداقل سطحي از دانش براي طرف مقابل يحث خود قائل هستيد كه با او بحث مي كنيد. نگارنده اين سطور از قضا دانش آموخته تاريخ است و اگر شما آن فهرست را قطار كرده ايد بنده فراخور كار و تحصيلم آنها را  خوانده و ميخوانم. عرض كردم كه آناكرونيسم اينگونه در آثار طباطبايي به چشم مي آيد و در نقد طباطبايي از آن طفره رفته شما به جاي پاسخ منطقي يا پذيرش آن، منابع تاريخ ايران و اسلام را فهرست مي كنيد. اين آيا خنده آور نيست؟ گويي مريدان و نوچه گان طباطبايي تنها چيزي كه از او به ارث برده اند مغلطه در بحث و انگشت ندانستن به اين و آن نشانه رفتن است.
    شما هم خوش باشيد
    
                                
  • ۱۳۹۳-۰۲-۱۴ ۱۳:۳۶فرشاد 0 7

    دوست عزیز و جوانم
    (نویسنده مهمان و نگارنده مقاله)
    
    خرسندم از اینکه برای تحقیر نفر مقابل خود، از واژه "نوچه گان" استفاده کردید و نشان دادید که به چه میزان درسهایی که دکتر قادری در ارتباط با اخلاق در آن جلسه به شما آموخت را جدی گرفته اید. 
    جالب است که اگر کارشناسی پس از سالها تلاش بی وقفه و متخصصانه در زمینه ای، به مترجمی بپیچد که فلان جمله تخصصی را درست ترجمه نکرده است، از طرف دیگران به بی اخلاقی و استفاده از "گفتمان طرد" محکوم می شود. ولی شما دوست فرهیخته من، از بکار بردن واژه "نوچه" برای کسی که حتی او را نمی شناسید شرمنده نمی شوید. حتی آنقدر خویشتندار نبودید که آنرا در متنی که در یک وب سایت برجای می ماند ننویسید. 
    گویا تشتتان بد جور از بام افتاد!  
    
    آنکه میدرید جامه خلق چست- شد دریده آن او زیشان درست
    
    شما با بکار بردن این کلمه، حتی بیشتر به کسی که ادعا می کنید از او چیز ها آموخته اید توهین کرده اید، چرا که او را متهم به نوچه پروری کرده اید. دوست عزیزم، من اگر جای شما بودم نه از طرفی تعارف می کردم و می نوشتم: 
    "من هم از طباطبايي چيزها آموخته ام و خواهم آموخت وگر نه در آغاز اين يادداشت بر جمله فيرحي تاكيد نمي كردم. و با اينكه در كلاس هاي طباطبايي شركت كرده و خواهم كرد حتي خود را در مقام شاگرد ايشان نمي دانم."
    و نه از طرف دیگر، مقام او را با چسباندن انگ نوچه پروری به لاتهای چاله میدان تقلیل می دادم. حداقل این کار را بصورت مکتوب نمی کردم. 
    بزرگواری بفرمایید و بار دیگر موضوعی که من نوشتم و شما آنرا توهین برداشت کرده اید را با گستاخیی که شما نسبت به بنده و استادتان(؟) مرتکب شدیده اید مقایسه بفرمایید. 
    
    لم تقولون ما لا تفعلون
    
    دوست عزیز و جوانم، شما حتی اخلاق حرفه ای را رعایت نکرده و خود را در ابتدا یا انتهای گزارشتان معرفی ننموده اید.
    تنها می خواستم به شما نشان بدهم که این جامه اخلاقی که شما می خواهید بر تن نظام علمی کشور ببینید، هنوز بر تن نکرده مندرس و فرسوده است.   
    در پایان باید بگویم از این که می فرمایید متون معرفی شده را خوانده اید خوشحالم، اما هویداست که اکثریت قریب به اتفاق آنها را ورق هم نزده اید چه برسد به خواندن دقیق و پژوهشی، تشخیص آن اصلا کار سختی نیست. به ادعا کردن و لاف زدن که نیست. اگر ادعا معیار بود، آقایانی که  در دانشگاهها امثال شما را تحویل جامعه می دهند هم ادعا می کنند که باید در هاروارد و آکسفورد تدریس بکنند.  
    چیزی که پیداست این است که شما هم در ادعای فضل چیزی کمتر از اساتید خود ندارید، پس اگر اینگونه است که می فرمایید، لطفا محبت نموده، حداقل خودتان را معرفی نمایید.
    
    تندرست و پیروز باشید
    
                                
  • ۱۳۹۳-۰۲-۱۴ ۱۶:۴۱نویسنده مهمان 6 3

    شما حق داريد - به جاي پاسخ دادن از سوال - اينگونه عصباني شويد. البته كه حق داريد چون براي طرفه رفتن از پاسخ جز مغللطه كار ديگري نمي كنيد يا نمي توانيد كنيد. 
    اين ماجراي افتادن تشت از بام هم بدجور در دهان همان مريدان و نوچه گان طباطبايي باب شده است. كسي هم نيست كه بگويد خب يعني چه؟ هر جاي بي ربطي هم به كار مي رود.
    لطفا خود را با طباطبايي يكي فرض نكنيد و پشت نام بزرك طباطبايي هم پنهان نشويد و از نام او به كام خويش بهره نبريد. (كاري كه اتفاقا هنر نوچه گان است)
    وقتي مي گويم نوچه هيچ ارتباطي به طباطبايي ندارد. من نگفته ام او نوچه پرور است. اما عده اي خود را نوچه و مريد او مي دانند. باور نداريد سري به كلاس هاي پرسش بزنيد و به دو رديف نخست پايدار كلاس هاي او بنگريد كه چگونه پيامبري جديد يافته اند. طباطبايي هم اتفاقا از بي سوادي آنها ناآگاه نيست. (كه اين بحث ديگري است)
    باز هم مغلطه شما را تكرار مي كنم: من به نقل از نقدهاي آن جلسه عرض كردم با گيومه نمي توان خلط آناكرونيسم را بپوشاند شما ليستي از منابع عمومي تاريخ ايران و اسلام رديف كرديد و عرض كردم چه ربطي دارد. تلويحا متهمم نموديد به بيسوادي كه نبايد هم ربط آن را دريابيد.
    عرض كردم بنده فراخور تحصيل و كارم منابع تاريخ ايران و اسلام مواد كارم است اين چه ربطي به زمان پريشي دارد؟
    شما باز مغلطه مي كنيد كه چه و چه... بنده كجا ادعاي عالم بودن كرده ام و اينها چه ربطي به اساتيد بنده يا ديگران دارد؟ شما اصول بحث كردن را نمي دانيد يا به قول طباطبايي نمي فهميد.
    درباره اسم هم بايد عرض كنم اين حق بنده بوده كه وجيزه اي به سايت بدهم و  بخواهم كه اسمم ذكر نشود و آنها هم حق داشته اند كه اصلا مطلب بنده را منتشر نكنند. اما اگر مي خواستند منتشر كنند بنده به دليلي كاملا شخصي نخواسته ام كه نامم درج شود. اين چه ارتباطي با بحث دارد؟ چه ارتباطي به شما دارد؟ در ضمن مگر اكنون شما با يك نام كوچك شناخته شده ايد؟
    فكر ميكنم به قدر كفايت  پاسخ شما را داده ام.
    اگر به ساحتتان "گستاخي" شد پوزش بنده را پذيرا باشيد.
    
                                
  • ۱۳۹۳-۰۲-۲۹ ۱۴:۰۱فرشاد 2 3

    دوست نه چندان محترمم
    
    از اینکه فکر می کنید به قدر کفایت پاسخ من را داده اید، خرسندم و به شما به خاطر این دستاورد بزرگتان تبریک می گویم.
    البته با این جمله دندان شکن شما، باب بحث بسته شده است ولیکن حیفم آمد چند نکته را به شما یادآوری نکنم. 
    
    یکم اینکه اگر سن شما به نوچگی می خورد، از سن من گذشته است. من در سن و سال شما هم آنقدر عقل داشتم که نه نوچه کسی باشم و نه کسی را که نمی شناسم به نوچگی متهم کنم. تردیدی نیست که کسی که دیگری را اصلا نمی شناسد و در عین حال او را به نوچگی متهم می کند (تلویحا یا تصریحا) عقلش تکمیل نشده و کماکان احساسات، کنترل زبانش را در دست دارد.
    دوم اینکه من بیست سال است که کارهای دکتر طباطبایی و بسیاری دیگر را دنبال می کنم. تنها چیزی که در کارهای ایشان وجود ندارد گزاره های مرید پرورانه و نوچه پرورانه است. سطح کار ایشان فلسفی است. کارهای سیاسی است که ماهیت نوچه پرورانه دارد. اینرا به برای اطلاع شما گفتم. البته با این رگ گردنی که از شما بیرون زده بود بعید می دانم انقدر خون به مغزتان برسد که مفهوم این جمله ها رابفهمید.
    اشتباه نکنید شما را به نفهم بودن متهم نمی کنم. می گویم برای فهمیدن باید از این حالت عصبانیت بیرون بیایید.
    سوم اینکه قضیه تشت و بام را من از مولوی انتحال! کرده ام نه از طباطبایی که شما به عنوان برهان قاطع نوچه بودن دیگران آنرا مطرح می کنید. اگر ربطش را هم بخواهید با احوال خودتان بدانید (البته اگر ناراحت نمی شوید) باید آثار مولانا جلاالدین محمد بلخی (که همه جا در دسترس است) و دیگرانی که از این تعبیر استفاده کرده اند را ورقی بزنید. اینجا که مدرسه نیست که همه چیز در آن توضیح داده شود. من قضیه تشت و بام را از زمانی انتحال! کرده ام که شما احتمالا به مدرسه هم نمی رفتید. 
    قضیه تشت و بام در کارهای سروش هم زیاد بکار رفته. از کجا معلوم بنده نوچه سروش نباشم.
    
    چهارم اینکه در ارتباط با اسمتان هم اگر بیش از این حرف نزنیم بهتر است چون میترسم اینبار بجای جواب درست، از الفاظ رکیک استفاده کنید و آبروی خودتان را بیشتر ببرید. والا توضیح می دادم که چرا شما باید اسم خود را پای گزارشتان مینوشتید ولی من لزومی نداشت که خودم را معرفی کنم.
    
    مطلب آخر هم اینکه از این پس یاد بگیرید که نه گستاخی کنید، نه پوزش بخواهید. چون پوزش شما به درد کسی نمی خورد ولی گستاخی نکردنتان به درد خودتان خواهد خورد.
                                
  • ۱۳۹۳-۰۲-۳۱ ۱۰:۵۴اشا درویشی 1 4

    من شخصا درجلسه نقد دکترطباطبایی در کتابخانه ملی حضور داشتم.سوای تمام انتقادات وارد یا ناوراد به آقای طباطبایی از سوس دکتر قادری(شاگرد ایشان9واز سوی هاشم آغاجری بازمانده سنت روشنکری دینی.انصافا وبدون تعارف می گویم اگر شخصا واز نزدیک دراین جلسه نمی بودم نمی توانستم سطح دانش آقایان قادری و آغاجری تا این حد پایین وتنک مایه است.سرتاسر انتقادات این دومدرس دانشگاه سرشار از الفاظ رکیک وغیرعلمی واز روی عقده های کور شخصی بود.مدیر جلسه (دکتررحمانیان)نیزکه با تساهل هتاکی های آن آقایان را فرصت بیشتری می داد خود گاه در سخنانش خصوصا خاطرات کودکی اش وبرخورد با مظاهر غربی اوج بی سوادی وسطحی گری در ایراد انتقاد را به نمایش گذاشت تا سخنان وحتی لحن صدایش مورد تمسخر و انبساط خاطر حضار شد
                                

نظر شما