شناسهٔ خبر: 46219 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

روایتی ساختارمند از نظریه فرهنگی استاد مطهری

پژوهش نظریه‌ فرهنگیِ استاد مطهری معطوف به عرضه روایتی «ساختارمند» و «مبسوط» از نظریه فرهنگی علامه مطهری است.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ مهدی جمشیدی عضو هیأت علمی گروه فرهنگ پژوهی پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه است که از سال ۱۳۸۹ همکاری خود را با این مجموعه آغاز کرده است. از وی تا کنون مقالات و کتب متعددی منتشر شده است که می توان یکی از فاخرترین این تحقیقات را «نظریه‌ی فرهنگیِ استاد مطهری» دانست.

از این رو از وی خواستیم تا در یادداشتی کوتاه به معرفی این اثر ارزشمند بپردازند. متن کامل این یادداشت به شرح زیر است:         

آیت ‌الله شهید، علامه مرتضی مطهری در مقام یک اسلام ‌شناس ژرف ‌اندیش و متفکری که اندیشه ‌اش ناظر به اساسی ‌ترین پرسش ‌های حوزه ‌های مختلف علوم انسانی بوده، اگرچه اثر مستقلی درباره «فرهنگ» از خود به جا نگذاشته است، اما در متن و حواشی برخی از آثار ایشان، می‌ توان به مطالب و مباحثی که از جنس مقوله فرهنگ و یا مرتبط با آن هستند، دست یافت. نگارنده این اثر، گزاره‌ها و تأمّلاتی از این دست را، به طور کلّی، «نظریه فرهنگی» علامه مطهری به شمار آورده است. در این راستا، پژوهش حاضر معطوف به عرضه روایتی «ساختارمند» و «مبسوط» از نظریه فرهنگی علامه مطهری است.

عمل «ساختاربندی» یعنی از جهت صورت و قالب، اجزاء و مقولات مختلف نظریة ایشان که «پراکنده» و «نظام‌ نایافته» هستند، در درون یک ساختار دقیق و منطقی قرار گیرند؛ و عمل «بسط‌دهی» یعنی از جهت محتوا و مضمون، پاره ‌هایی از نظریه آیت ‌الله شهید که «ناقص»، «موجز» یا «مبهم» بیان شده ‌اند، با تکیه بر سایر گفته‌ ها و نوشته‌ های ایشان، گسترش و تفصیل یابند. باید اضافه نمود که این پژوهش، فراتر و دشوارتر از آن سنت معرفتی ‌ای است که در گذشته، حاشیه(تعلیقه) نویسی یا شرح‌ نویسی خوانده می‌ شد؛ چراکه در اینجا، نظریۀ فرهنگی علامۀ شهید در یک اثر واحد، موجود و مجتمع نبوده است. از این رو، تلاش وافری در راستای گردآوری اجزاء و پاره‌ های این نظریه، و سپس ابداع چارچوب و شیوۀ بیانی منطقی و قاعده ‌مندی برای عرضۀ این مضمون و محتوا صورت گرفته است. همچنین باید اشاره نمود که این پژوهش، در چارچوب رویکرد رجوع به میراث معرفتی سلف صالح، به منظور بازخوانی و بازآرایی آن، معنا و موضوعیّت یافته است.

به طور کلّی، بحث و گفتگوی علمی درباره «فرهنگ» و احکام و عوارض آن، از چند جهت برای جامعۀ اسلامی و انقلابی ما، اصالت و اهمّیت دارد: یکی اینکه، «انقلاب اسلامی ایران» در درجة نخست یک «انقلاب فرهنگی» بود که نظم معنایی و ارزشی پیشین را درهم شکست و یک نظم معنایی و ارزشی برآمده از فرهنگ اسلامی را پیش روی جامعة ایران نهاد. بنابراین، از آنجا که انقلاب ایران، اولاً و بالذات، ریشه در «تحولی فرهنگی» داشت، سرنوشت این انقلاب و امکان وصول آن به آرمان‌ هایش، وابسته به تحقق و تداوم «هویت فرهنگی» ‌اش است.

شناخت هرچه بیشتر و عمیق‌ تر فرهنگ در قالب نظریه فرهنگی و با رویکرد دینی برخاسته از ایدئولوژی اسلامی، ما را به قدرت معرفتی و علمی لازم برای صیانت از هویت فرهنگی انقلاب اسلامی-که مقوّم اصلی آن، اسلام شیعی است- مجهز می ‌سازد. دیگر این‌که، غرب پس از ناکامی در تقابل ‌های سخت‌ افزاری با انقلاب اسلامی(از قبیل کودتا و جنگ نظامی)، حدود دو دهه است که به شدّت بر روی گزینه فرهنگی متمرکز گشته و یک جنگ تمام ‌عیار فرهنگی را – که رهبر معظم انقلاب از آن به «تهاجم فرهنگی» تعبیر کرده‌اند – صورت ‌بندی کرده است. نمی ‌توان از این واقعیت تلخ و گزنده روی برتافت که چنانچه غرب در ساحت این «ستیز نرم» از عهدۀ رویارویی با انقلاب اسلامی برآید و بر آن غالب گردد، در خوشبینانه ‌ترین پنداشت، تنها پوسته و صورتیِ محض از انقلاب اسلامی بر جا می ‌ماند و در اثر استحاله، ماهیت و مضمون آن از دست می ‌رود.

جامعۀ علمی ما در حوزه علوم اجتماعی، یا می ‌باید در امتداد «علوم اجتماعی سکولار»، تأمّل و نظریه‌ پردازی کند و یا می ‌باید دست به تولید «علوم اجتماعی اسلامی» بزند. روشن است که نخستین نتیجه مترتّب بر انتخاب گزینه اول، طرد و نفی گردیدن جهان‌ بینی اسلامی در قلمرو علوم اجتماعی- به مثابه یکی از شاخه‌ های مهم قلمرو علوم انسانی - است که هیچ ‌گاه، مطلوب یک متفکر مسلمان و متناسب با غایات انقلاب اسلامی نیست. از سوی دیگر، معنای تولید علوم اجتماعی اسلامی، صورت‌ بندی یک «انگاره» و «رهیافت»   متفاوت است؛ چراکه لازمه متّصف شدن «علوم اجتماعی» به صفت «اسلامی»، برآمدن و برگرفتن مبانی و مبادی و روش‌ ها و غایات و پاسخ‌ های علوم اجتماعی از متن معارف نظری و تفکر اسلامی است. این روند، علوم اجتماعی اسلامی را واجد هویت مستقل و متفاوتی از علوم اجتماعی سکولار می ‌کند.

یکی از گام ‌های اولیه و اساسی در زمینه تولید علوم اجتماعی اسلامی، رجوع به «میراث علمی» به جامانده از متفکرین اسلامی متقدّم و متأخّر در حوزة علوم اجتماعی است؛ یعنی باید دریافت که پروژۀ تولید علوم اجتماعی اسلامی، در سنت معرفتی گذشته ما، تا چه نقطه ‌ای پیش ‌رفته و چه نتایج و دستاوردهایی را به دنبال داشته است. در واقع، زمانی که بخشی از مسیر، پیموده شده، نباید از «نقطۀ صفر» آغاز کرد و مجال محدود تولید علم را در دنیای پرشتاب کنونی، صرف گشودن «گره‌ های گشوده شده» و پاسخ دادن به «پرسش ‌های پاسخ داده شده» نمود. خوانش مبسوط و ساختارمند نظریة فرهنگی علامۀ مطهری، در این چارچوب و تلقی، معنا و ضرورت می ‌یابد. در مقام احتجاج بیرونی باید اشاره کنم که غربی ‌ها، دقیقاً همین نوع تلاش علمی را بر روی تفکر و اندیشۀ نظریه ‌پردازان کلاسیک خود در حوزة علوم اجتماعی انجام داده ‌اند؛ اگرچه کسانی همچون امیل دورکیم  و ماکس وبر  دربارة فرهنگ، مطالب ساخت ‌یافته و مستقلی از خود به جا نگذاشته ‌اند، اما وجود اشارات و گزاره‌ هایی فرهنگی در پاره ‌هایی از تفکر آنها، به شکل ‌گیری «نظریة فرهنگی کلاسیک» در عرصة نظریة فرهنگی انجامیده است.

نوآوری ‌ها و مزیّت ‌های این پژوهش عبارتند از: بدیع و بی ‌پیشینه بودن موضوع، نقادی و ابطال مبانی و پایه ‌های فلسفی علوم اجتماعی سکولار، کشف و ارائة منطق علامه مطهری در قلمرو فلسفة علوم اجتماعی، تکیه بر تکثرگرایی روش ‌شناختی و خروج از چارچوب روش ‌شناختی علوم اجتماعی سکولار (به واسطة عبور از دو انگارة تفسیرگرایی و تجربه ‌گرایی و همچنین بهره‌گیری از نقل دینی)، تکیة بر رهیافت تلفیقی در مقام تحلیل اجتماعی (به واسطة عبور از دو انگارة ساختارگرایی و عاملیت‌گرایی).

مفهوم ‌سازی و اصطلاح ‌پردازی علمی برای رویکردهای نظری و اندیشه ‌های علامه مطهری، صورت‌ بندی گزاره ‌ها و نظریه ‌های علامه مطهری در قالب استدلال ‌های برهانی، ابتناء بر ادبیات و اصطلاحات رایج در موضوع پژوهش که تصادّم و اصطکاکی با ایدئولوژی اسلامی ندارند، طراحی یک ساختار و چیدمان منطقی(مبتنی بر تقدّم و تأخّر مباحث و موضوعات نسبت به یکدیگر) برای ارائۀ نظریة علامه مطهری، برخورداری از جامعیّت نسبی به دلیل گردآوری حجم زیادی از اطلاعات موجود در موضوع پژوهش، استناد به منابع اصلی و دستِ اول(که در این پژوهش، آثار علامه مطهری است)، و نه تفاسیر و تحلیل ‌ها و منابع دست دوّم در موضوع پژوهش، وجود رویکرد و رویّۀ انتقادی در اغلب فصل‌ها نسبت به انگاره ‌ها و نظریه ‌های رقیب یا معارض، پاسخگویی منطقی به پاره ‌ای از معضلات و مناقشات نظری معاصر و امروزی در قلمرو نظریة فرهنگی، بسنده نکردن به مطالب بالفعلِ ارائه شده از جانب علامه مطهری و تلاش در امتداد عرضۀ استنتاجات تحلیلی و استنباطات منطقی از نظریۀ ایشان.

لازم به یادآوری است کتاب «نظریه ‌های فرهنگی‌ استاد مطهری» اثر مهدی جمشیدی در چهاردهمین جشنواره پژوهشِ فرهنگی سال، رتبه دوم را به خود اختصاص داد.

نظر شما