شناسهٔ خبر: 32086 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

گفت‌وگوی فرهنگ امروز با هادی خانیکی؛

تعامل میان‌رشته‌ای تاریخ و رسانه

خانیکی تاریخ شفاهی همه جا سند نیست بیشتر روایتی است که یک فرد از یک واقعه دارد، به فهم گفتمانی و انتقادی از تاریخ کمک می‌کند، نوعی پژوهش کیفی است که به معرفت تاریخی کمک می‌کند. بیش از آنکه مصاحبه بی‌هدف باشد نوعی گفت‌وگوست، ما باید روح و منطق گفت‌وگو را زنده کنیم، رسانه‌ها هم از این منظر می‌توانند در تقویت بنیان‌های تاریخ شفاهی کمک کنند.

 

فرهنگ امروز/معصومه آقاجانپور: محل تلاقی میان تاریخ و رسانه را شاید بتوان در سه نقطه یافت، یکی از این نقاط، تاریخ رسانه است که روند پیدایش و تحول آن در طول تاریخ گوشه‌ای از تاریخ سیاسی و فرهنگی یک جامعه را نمایان می‌کند؛ نقطه‌ی دیگر محتوایی است که رسانه‌ها تولید می‌کنند که به نوعی بازتاب‌دهنده‌ی وقایع است و نقطه‌ی سوم نقشی است که رسانه در تاریخ یک جامعه دارد. بحث امروز ما بیشتر حول دو نقطه‌ی اول می‌چرخد. تاریخ‌نگاران همیشه حساسیت ویژه‌ای داشتند تا آنچه را که در نقش واسط ظاهر می‌شود مورد پرسش قرار دهند، کار آن‌ها ارزیابی اسناد و مدارک بر اساس تاریخ، صحت، نویسنده، وثوق و غیره است. اما اولین سؤال یک تاریخ‌نگار درباره‌ی یک سند این نیست که چه می‌گوید بلکه این است که چگونه به وجود آمده است؛ بنابراین، ازاین‌حیث هم تاریخ رسانه و هم تاریخ‌نگاری رسانه مهم جلوه می‌کند. در این زمینه گفت‌وگویی ترتیب دادیم با دکتر هادی خانیکی تا دریابیم آیا دیالوگی میان تاریخ و رسانه ایجاد شده است یا نه؟ ضرورت این دیالوگ چیست و برای ایجاد و یا بهبود این دیالوگ چه باید کرد؟

 

تاریخ‌نگاری رسانه حوزه‌ای است کاملاً میان‌رشته‌ای؛ به این معنا که هم پژوهشگران رسانه نیازمند آگاهی از روش‌شناسی‌ها و ابزارها و امکانات پژوهشی مورخان هستند و هم مورخان برای اشراف بیشتر بر پژوهش‌های خویش، علی‌الخصوص آنجا که کارشان اصطکاک مستقیمی با تاریخ مسائل و ساختارهای ارتباطی دارد، نیازمند معلومات و روش‌شناسی‌های پژوهشگران رسانه هستند. تاکنون این همکاری متقابل تا چه اندازه در حوزه‌ی مطالعات رسانه و به‌ویژه تاریخ‌نگاری رسانه محقق شده است؟

نفس سؤال شما را در دو سطح می‌توان پرداخت، یکی سطح آکادمیک و نظری که به‌هرحال نسبت بین تاریخ و رسانه در هر دو دانش کجا قرار می‌گیرد. سطح دیگر، سطح تجربی است به‌ویژه با علاقه‌مند شدن به پرداختن تاریخی مسائل در ایران از جمله بحث تاریخ شفاهی.

در سطح اول یعنی آکادمیک، به نظر ما هنوز در مراحل اولیه هستیم. در کشورهایی چون امریکا هم هرچند توجه زیادی به نسبت ارتباطات و تاریخ شده است از جمله کاری که باربی زلایزر با عنوان کاوش‌هایی در ارتباطات و تاریخ انجام داده، اما همان هم نشان‌دهنده‌ی این مسئله است که در جوامع پیشرفته‌ای چون امریکا -جایی که پیوند میان این دو رشته را برقرار کرده- هنوز خیلی پیوندهای محکمی وجود ندارد؛ به همین دلیل او با برگزاری چهار نشست در دانشگاه پنسیلوانیا سعی کرد هم بحث بین ارتباطات و تاریخ، هم بحث مخاطبان، هم بحث فناوری و هم بحث ژورنالیسم را از منظر میان‌رشته‌ای مطرح کند. اما همان‌طور که شما اشاره کردید تحقیقات آکادمیک ما بیشتر به سمت تاریخ رسانه سوق یافته است، تحقیقات خوبی هم در زمینه‌ی تاریخ مطبوعات در ایران انجام شده و اخیراً در مورد تاریخ چاپ، رادیو و تلویزیون و جدیدتر از آن تاریخ راه‌اندازی وبلاگ‌ها و سیر تحول شبکه‌های مجازی در ایران نیز تدوین شده است، اما اینکه فهم تاریخی در رسانه چگونه انعکاس پیدا می‌کند و رسانه‌ها چه نقشی در فهم تاریخی ما می‌توانند داشته باشند کمتر بدان توجه شده است.

 من در زمینه‌ی اول پیشنهادم این است که بین مراکز آکادمیک تاریخ و ارتباطات و همین‌طور بین نهادهای علمی مثل انجمن مطالعات فرهنگی و ارتباطات، انجمن تاریخ زنان پژوهشگر و ... نشست‌هایی برگزار شود تا هم از منظر ارتباطات به تاریخ نگاه کنند و هم از منظر تاریخ به ارتباطات. در این زمینه است که به نظر من اگر ما تاریخ را نه به‌عنوان فقط حوادث گذشته به شکل ناسخ‌التواریخی آن بلکه به معنای جریانی که نوعی تفکر و فهم و نوعی تجربه را شکل می‌دهد توجه کنیم و رسانه‌های جمعی را حداقل از زمان شکل‌گیری مطبوعات در شکل‌گیری دانش‌های جدید دخالت بدهیم، می‌توانیم به مباحثی چون تاریخ فرهنگی، تاریخ علم، تاریخ اجتماعی و اقتصادی و ... ورود کنیم که در هریک از این‌ها رسانه‌ها هم به‌عنوان ابزار و وسیله‌هایی هستند برای نوعی از شناخت و هم به‌عنوان متغیری که بر حوزه‌های دیگر تأثیر می‌گذارند.

 

از تأثیرات مهم رسانه بر علم تاریخ این بود که منابع پژوهشی پژوهشگران تاریخ از سندهای حکومتی و کتب تاریخی فراتر رفت، از این باب رسانه ابزاری است که در خدمت تاریخ است؛ اما این سندها ممکن است پژوهشگر تاریخ را با چه آسیب‌هایی مواجه سازد؟

کار ناصرالدین پروین تاریخ مطبوعات فارسی‌زبان کار درخور توجهی است، ایشان وقتی به تاریخ روزنامه‌نگاری در ایران می‌پردازد برخلاف دیگران که شکل‌گیری مطبوعات را خیلی تحت تأثیر تحولات مطبوعات در غرب می‌دانند بیشتر تحت تأثیر روزنامه‌نگاری نوین در هند می‌داند، چون قدمت روزنامه‌نگاری به زبان فارسی در هند بیشتر از ایران است و در آنجاست که خود روزنامه‌نگاری در هند را تحت تأثیر از اخبارات می‌گیرد؛ در واقع اخبارات را که نوعی خبرنامه‌نویسی دولتی بود که در دربار صورت می‌گرفت را به‌عنوان ستون مرکزی و محوری روزنامه‌نگاری در ایران تلقی می‌کند و به این معنا شکل‌گیری روزنامه‌نگاری در ایران را متأثر از روزنامه‌نگاری دولتی می‌داند. در حقیقت عنصر اصلی در روزنامه‌نگاری در ایران در آن زمان نوعی خبرنویسی دولتی است نه نوعی انعکاس وقایع بیرونی و اجتماعی؛ یعنی اخبارنویسی که در دربار وجود داشت هسته‌ی اصلی می‌شود و در این روزنامه‌نگاری دولتی (منظور رسمی و حکومتی) هرچند جنبه‌هایی از مسائل اجتماعی منعکس شد، اما در واقع به ظاهر در خدمت خواسته‌های مردم و دموکراسی بود و آن هسته‌ی اولیه برای چیز دیگری بود.

 همین اتفاق در ایران در خصوص تلویزیون هم افتاد، البته تلویزیون در یک سازمان غیردولتی وابسته به دولت شکل می‌گیرد و بعدها کاملاً دولتی می‌شود. این اشکالی از تاریخ رسانه را که دنبال می‌کنیم، می‌بینیم که پیدایش رسانه‌های مدرن با اشکال سنتی که ارتباطات چهره به چهره و شفاهی بود و در قالب دوره‌ها هیئت‌ها و نهادهای مدنی که در سنت وجود داشت (مثل اصناف عشایر روحانیت محله‌ها و ...) تفاوت دارد؛ در نتیجه چون رسانه‌ها خیلی نتوانستند با تحولات تاریخی که در متن اجتماع رخ می‌داد در جریان قالب خود را وفق دهد طبیعتاً کار سختی است که ما اسناد تاریخ تحولات اجتماعی ایران را صرفاً محدود به آنچه که در رسانه‌ها به جا مانده محدود بکنیم، به‌عبارت‌دیگر، رسانه‌ها را از گفتمان قالبشان مجزا بدانیم و آن‌ها را به‌عنوان سندهای آرشیوی بی‌روح ببینیم و بعد بتوانیم موضوعی را استخراج کنیم، چون رسانه‌ها تحت تأثیر زمانه‌ی خودشان بودند.

 بنابراین در درک تاریخی امروز ما می‌توانیم رسانه‌ها را همانند دیگر اسناد تاریخی بر پایه‌ی دانش‌های جدید، روش‌های جدید و قدرت خوانش گفتمانی آن‌ها مورد استناد قرار بدهیم تا اینکه به‌عنوان سندهای متقنی که مو لای درز آن‌ها نمی‌رود و تصور کنیم هرچه توسط رسانه‌ها ثبت و ضبط شده عین واقعیت تاریخی ماست؛ بنابراین رسانه‌ها از دروازه‌بانی خبر و از گزینش‌های رسانه‌ای دوره‌ی خود متأثر بودند. علاوه بر این باید بدانیم رسانه‌ها در تحولات اجتماعی و تاریخی ما کجا قرار گرفته‌اند. رسانه‌ها پوشش اصلی و کامل همه‌ی تحولات نبودند که بتوانیم بگوییم هر اتفاقی که افتاده توسط رسانه‌ها ثبت و ضبط شده، مستند شده و باقی مانده است. البته همه‌ی این حرف‌هایی که من می‌زنم به معنای کنار گذاشتن یا نادیده گرفتن این مجموعه‌ی رسانه‌ای نیست، قطعاً بخش‌هایی از واقعیت‌ها را می‌توان در رسانه‌ها دید اما نه همه‌ی آن‌ها را.

علم ارتباطات به دنبال این است که در روش بتواند علاوه بر تحلیل محتوای کمی که رسانه‌ها را به‌عنوان یک سند ثابت و راکد می‌بیند به سطح تحلیل کیفی ارتقا پیدا کند، به‌عبارت‌دیگر، فقط به عدد و رقم و آمار اکتفا نکند به روش‌های دیگر مثل بازنمایی، تحلیل روایت، تحلیل گفتمان و در واقع نسبت بین متن‌های رسانه‌ای اعم از تصویری یا نوشتاری با تحولات تاریخی، اجتماعی، فرهنگی را در نظر بگیرد که این امر خیلی به فهم تاریخ و به روشن‌تر شدن گذشته‌ی خود ما و مسیرهایی که پشت سر گذاشتیم کمک می‌کند.

ولی بحث اصلی من این است که ما باید حد و میزان واقعی رسانه‌ها را در ثبت و ضبط تاریخی بدانیم. ما نسبت به گذشته (۵۰ یا ۱۰۰ سال پیش) هرچه جلوتر می‌آییم اساساً امکان رسانه‌ای شدن جامعه در ابعاد مختلفش بیشتر شده است. ما امروز می‌توانیم از یک جامعه‌ی دوربینه‌شده حرف بزنیم؛ این جامعه، جامعه‌ای است که هر رخدادش از حوزه‌ی خصوصی تا عمومی امکان ثبت و ضبط پیدا کرده، حتی توسط خود فرد. ارتباطات الآن به تحولات تاریخی شتاب داده است، بحث درهم‎فشردگی مکان و زمان و فضا که گفته می‌شود یا همان شتابندگی تاریخ به گونه‌ایست که اساساً بدون ارتباطات یا حتی شکل سخت‌افزاری آن یعنی رسانه‌ها نمی‌شود تحولات را رصد کرد. در گذشته کمتر این وضعیت وجود داشته است؛ چراکه اساساً آنچه که ثبت و مکتوب می‌شد حجم کمی از تاریخ را به خود اختصاص می‌داد. در سؤال قبلی هم اشاره کردم نوع دیدگاه مهم است؛ یعنی شما اگر بدانید روزنامه‌نگاری در ایران به‌صورت روزنامه‌نگاری دولتی شکل می‌گیرد، وقتی در روزنامه‌ی عدلیه ایران مسئله را پیگیری می‌کنید، می‌بینید طبقه‌بندی اخبار چگونه است، اخبار ملوکانه است، اخبار دربار است، اخبار دارالخلافه تهران است و اخبار ممالک محروسه ایران است. چیزی که توسط آن روزنامه ثبت می‌شود این است که باید حتماً وزن اخبار ملوکانه بیشتر باشد، به همین دلیل در روزنامه‌ی دوره‌ی ناصری از زندگی ناصرالدین‌شاه خبری تولید می‌شد که چندان هم ویژگی‌های رایج یک خبر را نداشت، ولی باید حتماً انعکاس پیدا می‌کرد؛ به همین خاطر اصلاً اتفاقاتی که در سطح جامعه رخ می‌داد ثبت و ضبط نمی‌شد.

 یکی از منابع مهمی که ما از تاریخ انقلاب داریم دوربین‌های رادیو و تلویزیون است که رویدادها را ثبت و ضبط کردند، اما آن‌ها چه وقایع و چگونه آن‌ها را ثبت کردند؟ آیا همه‌ی صحنه‌ها را ثبت می‌کردند؟ بنابراین در بررسی تحولات تاریخی از خلال رسانه‌ها باید این گزینشی بودن را در نظر داشته باشیم و با توجه به گزینشی بودن از رویکردها و روش‌های علمی برای فهم امروزی مسئله استفاده بکنیم. من مثالی بزنم برای روشن شدن مسئله؛ سال ۵۷ طرحی صورت گرفته بود در مدرسه‌ی عالی رادیو و تلویزیون که در آن تحقیق میزان اعتماد بینندگان خبر را می‌سنجد، در بهار ۵۷ نتیجه‌ی تحقیق این است که اکثریت بینندگان تلویزیون در ایران به اخبار رادیو و تلویزیون اعتماد دارند. این سؤال می‌تواند مطرح شود که در جامعه‌ای که ۹ ماه بعد انقلاب صورت می‌گیرد و بی‌اعتمادی گسترده‌ای نسبت به رژیم شاه وجود داشت چطور اکثریت جامعه به اخبار تلویزیون اعتماد دارند؟ در اینجا دانش ارتباطات باید به کمک تاریخ بیاید، تفسیر مسئله این است که همیشه بخش زیادی از بینندگان برنامه‌ی تلویزیونی مخاطبان منفعل هستند؛ بنابراین در بررسی میزان اعتماد به تلویزیون باید بخش فعال مخاطبان را سنجید. وقتی همان تحقیق را مورد مطالعه قرار می‌دهید و از سطح توصیف به سمت تحلیل می‌روید، و نگاه می‌کنید که چه گروه‌هایی تلویزیون نگاه نمی‌کنند و به آن اعتماد ندارند، می‌بینید که آن‌ها گروه‌های مؤثر هستند، آن‌ها باسوادترها هستند، جوان‌ترها هستند، متوسط شهری هستند؛ پس بخش مهمی از جامعه به رسانه توجه نمی‌کنند این با تاریخ اجتماعی رسانه فهمیده می‌شود.

 در واقع ما رسانه را در زمین خالی و در خلأ نباید مورد مطالعه قرار دهیم. نسبت رسانه با قدرت، نسبت آن با جامعه، فرهنگ و اینکه چه وجوهی از اجتماع، فرهنگ و قدرت سیاسی از اقتصاد باعث می‌شوند، چه گونه‌ای از رسانه تأثیرگذار و برجسته ‌شود، از رسانه‌ی مکتوب الکترونیک مجازی و ... این‌ها همه ذیل تاریخ اجتماعی رسانه قرار می‌گیرند.

 

در ابتدای سخنانتان توجهی داشتید به تاریخ شفاهی که نسبت تاریخ و رسانه را در سطح تجربی افزایش می‌دهد، این افزایش دیالوگ در این دو حوزه چگونه صورت می‌گیرد؟

اهمیت یافتن تاریخ شفاهی خود یک مسئله‌ی قابل درک اجتماعی است. معمولاً وقتی شتاب تحولات بیشتر می‌شود حافظه‌ی تاریخی اجتماعات هم در معرض آسیب بیشتری قرار می‌گیرد، خیلی زود مسائل نو و کهنه می‌شوند و طبیعتاً حاملان تاریخ، صاحبان تجربیات و زیست‌هایی هستند که با این کهنه و نو شدن در معرض فراموشی قرار می‌گیرند، نوستالژی اهمیت پیدا می‌کند، زندگی تاریخی اهمیت می‌گیرد؛ یعنی از یک سو جامعه به شدت نو می‌شود و از سوی دیگر مورد بی‌توجهی قرار می‌گیرد، گذشته به لحاظ نظری دیگر اهمیت چندانی ندارد، ضرورت داشتن حافظه‌ی تاریخی و فهم تاریخی بیشتر احساس می‌شود؛ این اتفاقی است که به‌واسطه‌ی تحولات اجتماعی در داخل ایران و جهان رخ داد. علاوه بر آن به دلیل تحولات فناورانه، هرچه جوامع درهم‌فشرده‌تر می‌شوند ضرورت داشتن فهم تاریخی بیشتر می‌شود، در نتیجه مباحثی که مربوط می‌شود به حوزه‌های غیرنظری، در سیاست‌گذاری توسعه هم به‌درستی مطرح است که داشتن تفکر توسعه‌ای بدون داشتن فهم تاریخی ناممکن است. نگاه علمی به تاریخ هم این را می‌گوید که هرچند تاریخ سرگذشت گذشتگان است، اما مجموعه متن‌های مرده و بی‌جان نیست، چون در فهم تاریخی علاوه بر صورت‌های زبانی و کلامی و اطلاعاتی که یا به زبان می‌آید یا بر سطور نقش می‌بندد، تلاش برای درک گفتمانی هم هست که زبانْ نمایِ بیرونی آن است. وقتی این ضرورت هست در جایی که ما کمبود داریم -کمبود در اسناد و متون ثبت‌شده‌ی تاریخی- توجه به بخش تاریخ شفاهی بیشتر می‌شود.

 البته این با ویژگی دیگر جامعه‌ی ما سنخیت دارد، اینکه گفتن خیلی راحت‌تر از نوشتن است، افراد را بهتر می‌توان به سخن گفتن وادار کرد تا نوشتن. دلیل دیگر این است که وقتی افراد به بلوغ بیشتری می‌رسند بیشتر و بهتر می‌توانند به خوانش گذشته‌ی خود بپردازند. سطح توقعمان را باید از تاریخ شفاهی مشخص کنیم، تاریخ شفاهی همه جا سند نیست بیشتر روایتی است که یک فرد از یک واقعه دارد، به فهم گفتمانی و انتقادی از تاریخ کمک می‌کند، نوعی پژوهش کیفی است که به معرفت تاریخی کمک می‌کند. بیش از آنکه مصاحبه بی‌هدف باشد نوعی گفت‌وگوست، ما باید روح و منطق گفت‌وگو را زنده کنیم، رسانه‌ها هم از این منظر می‌توانند در تقویت بنیان‌های تاریخ شفاهی کمک کنند.

 

در نهایت راه‌حل ایجاد یا بهبود این دیالوگ چیست؟

ابتدا باید یک چرخش گفتمانی از مطالعات کمی به مطالعات کیفی به وجود بیاید و سپس باید تأکید بیشتری بر تاریخ اجتماعی رسانه داشت. هرچند تاریخ اجتماعی رسانه به ظرف تاریخی رسانه تأکید دارد، اما از تحولات اجتماعی هم رمزگشایی می‌کند؛ بنابراین وارد کردن زاویه‌هایی از تاریخ اجتماعی و فرهنگی به مطالعات رسانه‌ای اهمیت دارد.

آنچه در حوزه‌ی رسانه مورد غفلت قرار گرفته، ابتر ماندن ژانرها و سبک‌های مختلف روزنامه‌نگاری در ایران است که بسیار به درک تاریخ کمک می‌کنند. سبک‌هایی که در روزنامه‌نگاری ایران به وجود آمده را به‌صورت اسلایدهای پراکنده می‌بینیم نه به‌صورت یک فیلم. دهخدا در تاریخ روزنامه‌نگاری و فرهنگ ایران بسیار مؤثر است، ولی با خودش تمام می‌شود، ملک‌الشعرا با خودش تمام می‌شود. روزنامه‌نگاری به سبک تبدیل نمی‌شود، وقتی به سبک تبدیل می‌شود ما سنت روزنامه‌نگاری داریم، سنت ژورنالیسم تلویزیونی داریم، سنت ژورنالیسم مطبوعاتی داریم و نظایر این‌ها، اما این دنبال نشده است. بحث تحول نهادهای ارتباطی در ایران هم که به حوزه‌ی مطالعات در جامعه‌ی مدنی برمی‌گردد مغفول مانده است، نهادهای ارتباطی در ایران از اشکال سنتی تا مدرن خیلی تغییر پیدا کرده و عمدتاً به هم تحویل نشدند؛ از قهوه‌خانه‌ها و گذرها و نقالی و شاهنامه‌خوانی تا بعد تماشاخانه‌ها و تا به قهوه‌خانه‌های روشن‌فکری و بعد رسانه‌هایی که پاتوق می‌شوند که خود نوعی اندیشه و تجربه را منتقل می‌کنند تا جدیدتر که وارد فضای ارتباطات جمعی می‌شود و در رادیو تلویزیون بروز پیدا می‌کند، الآن وارد روزنامه‌نگاری شهروندی شده، شبکه‌های مجازی و ... این‌ها مورد مطالعه قرار نگرفته که به تعبیر شما در دیالوگ بین تاریخ و رسانه می‌تواند مورد مطالعه قرار گیرد.

خانم زلایزر ۴ وجه را در ارتباط تاریخ و رسانه بیان می‌کند: ۱- مطالعه ارتباطات و تاریخ ۲- مخاطب ۳- فناوری رسانه‌ای ۴- خود مسئله‌ی ژورنالیسم به‌عنوان دانش و حرفه. این ۴ موضع اگر به‌عنوان مسئله توسط رسانه‌ها مطرح شود آن‌وقت دانشگاه و نهادهای مدنی و نهادهای حرفه‌ای که به مهارت‌های آموزشی و کارگاهی توجه دارند باید به هر دو وجه تاریخ و ارتباطات دقت بیشتری داشته باشند.

نظر شما