شناسهٔ خبر: 13749 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

گزارشی از نشست «هایدگر و فلسفه‌ی معاصر ایران»/بخش پایانی؛

نقش فردید در تفکر معاصر ایران قابل انکار نیست

پازوکی از برخی افراد به‌عنوان شاگردان متأخر هایدگر نام برده می‎شود که به قطع و یقین حتی یک خط از گفته‎های هایدگر را نخوانده‎اند و آنچه که از هایدگر می‎دانستند، جملات فردید بود؛ اما تکرارکنندگان خوبی بودند، خطیب‎ها و ایدئولوگ‎های خوبی بودند و می‎دانستند از کدام قسمت از تفکر فردید استفاده کنند و ادعا کنند این همان حرف‎های هایدگر است و تفسیر فردیدی از هایدگر را در واقع عین سخنان هایدگر بدانند.

 

فرهنگ امروز/مهدیه احمدی: مرکز فرهنگ و اندیشه‌ی جهاد دانشگاهی دانشگاه تهران 5 نشست را تحت عنوان «فلسفه‌ی معاصر و جدید غرب با فلسفه‎ی ایران» طراحی کرده‎اند. مهرماه نشست «هگل و فلسفه‌ی معاصر ایران» برگزار شد و نشست «هایدگر و فلسفه‌ی معاصر ایران» دومین نشست در همین راستا بود. نشست حاضر با هدف اینکه نسبت هایدگر با سنت ما چیست، با غرب‎شناسی ما چیست، چقدر نسبت به آن شناخت داریم؟ با حضور بیژن عبدالکریمی، سیاوش جمادی (مترجم آثار هایدگر) و شهرام پازوکی و به دبیری مالک شجاعی در محل این دانشگاه برگزار شد. در دو بخش قبلی مشروح سخنان بیژن عبدالکریمی و سیاوش جمادی عرضه شد. در ادامه مشروح سخنان پازوکی در این نشست میآید.

شهرام پازوکی عضو هیئت علمی مؤسسه‌ی پژوهشی حکمت و فلسفه‌ی ایران درباره‌ی بحث نشست و سخنان سیاوش جمادی، گفت: برای من جالب است که کسی کتاب «وجود و زمان» هایدگر یک کتاب چنین سختی را ترجمه کند که کاری قابل تقدیر است و چنین صادقانه بگوید بدون هیچ دلیل خاصی مثلاً کتاب «وجود و زمان» را انتخاب و ترجمه کردم؛ ولی من فکر نمی‎کنم چنین باشد. پل ریکور فیلسوف فرانسوی که به ایران آمده بود، می‎دانید به شکلی مفسر هایدگر است، البته خودش مفسر پست‎مدرن است، می‎گوید هایدگر مثل یک آتشی می‎ماند که وقتی از کنارش بگذرید، چه بخواهید و چه نخواهید گرم می‎شوید و می‎سوزید. احتمالاً این آتش دامن آقای جمادی را نیز گرفته است؛ زیرا کتاب دومی را هم که آقای جمادی از هایدگر ترجمه کردند، خود هایدگر در مصاحبه‎اش گفته است کتاب «آن چه بوده است» برای من نکته‎ای دارد که چرا این کتاب خوانده نمی‎شود یا کم خوانده می‎شود و دقیقاً همان کتاب را آقای جمادی به فارسی ترجمه کرده است، کتابی که در غرب از آن استقبال نشده است و خود هایدگر این را از علائم بی‎فکری زمانه می‎بیند؛ زیرا کتاب، کتابی نیست که مورد استقبال همه باشد درحالی‌که، یکی از عمیق‎ترین کتاب‎های هایدگر است.

پازوکی در ادامه به سخن نگفتن از هایدگر خود اشاره کرد و گفت: من فقط یک بار دیگر به‌صورت عمومی درباره‌ی هایدگر سخن گفتم و آن هم در سال 1371 یا 72 بود در جلسه‎ی دفاعیه‎ی دکتری خودم بود، دیگر هم عمومی صحبت نکردم و نخواستم هم صحبت کنم، چنانچه آن رساله را هم چاپ نکردم، البته سر کلاس درس می‎دهم؛ اما به‌صورت عمومی عهد کردم دیگر صحبتی نداشته باشم، اگرچه هنوز رساله‎های آن را می‎خوانم، دو فیلسوف هست که هنوز رساله‎های آن‎ها را می‎خوانم یکی افلاطون است و یکی هایدگر. به دو دلیل عهد کرده بودم دیگر راجع به هایدگر چیزی نگویم، یکی مسئله‌ی مرحوم دکتر فردید بود که من جزء شاگردان قبل از انقلاب ایشان بودم، اینکه می‎گویم قبل از انقلاب، به این خاطر است که شاگردان قبل از انقلاب ایشان با بعد از انقلابشان فرق می‎کردند، بعد از انقلابی‎ها گاهی اوقات یک تیپ‎‏های دیگری بودند که خود فردید هم در خلوت و جَلوَت، نظرش درباره‌ی آن‎ها متفاوت بود. من اصلاً به شخصیت مرحوم فردید کاری ندارم؛ اما خودم شخصاً یک نوع ادبی برای اساتید خودم قائل هستم و سهم وی را در تفکر معاصر ایران بیهیچ تردیدی نمی‎توان انکار کرد. چه بخواهیم و چه نخواهیم فردید سهم بسزایی در این امر داشته است. چه کرد، چه بود، چه شد، عهد کردم راجع به آن صحبت نکنم و صحبت نمی‎کنم، آنچه که در خلوت شنیدم، آنچه که قبل از انقلاب شنیدم و آنچه که بعد از انقلاب شنیدم، شاگردانش چه گفتند، برخی از کسانی که گفتند ما شاگرد او بودیم درحالی‌که هیچ نسبتی با او نداشتند، راجع به هیچ‌یک از این‎ها صحبت نمی‎کنم. بله، فردید مقداری تندمزاج بود، حالا برخی اگر به آن‎ها توهینی شده بود و گفتند فردید بی‎سواد بود یا نمی‎دانست، اصلاً این‌طور نبود.

 من هنوز می‎توانم بگویم در گروه فلسفه‎ای که آن سال‎ها یعنی دهه‎ی 50 که بنده هم تازه دانشجوی سال اول بودم، فردید مرجع فکری اشخاص بود؛ یعنی هرکس مشکلی درباره‌ی مسائل فلسفی داشت از اطلاعات دکتر فردید استفاده می‎کرد. در تمام رساله‎های دکتری آن دوره، به‌هرحال یک نشانی از دکتر فردید می‎بینید. حتی رساله‎هایی که دکتر مهدوی به‌عنوان استاد راهنما بودند، باز هم دکتر فردید حضور داشتند و دکتر مهدوی از ایشان هم استفاده می‎کرد. بیانصافی است کسانی که عنوان می‎کنند فردید سوادی نداشت یا چون چیزی نمی‎دانست، چیزی ننوشت. باید از نزدیک با ایشان آشنا بود تا بتوان در موردش قضاوت کرد. فردید یک بارقه‎های فکری و جرقه‎های فکری داشت که بی‎نظیر بود. بعضی اوقات نکاتی می‎گفت که انسان را متحیر می‎کرد؛ اما به‌هرحال زندگی و سلوک با فردید، سر کلاس وی شرکت کردن، ناسزا شنیدن از او، چیزی عادی بود. اگر کسی می‎خواست آن چیزهایی که برای فردید مهم بود، بشنود یا علاقه‎مند بود، باید این مسائل را نیز تحمل می‎کرد.

این محقق فلسفه در ادامه عنوان داشت: در مورد هایدگر اما مسئله فرق می‎کند. درست است که هایدگر در ایران با فردید مطرح شده است و طبعاً فردید بیش از همه در مورد هایدگر سخن گفت؛ اما مسئله‌ی مشکلی در ایران در این باره وجود دارد که متأسفانه هنوز هم استمرار این مشکل را می‎بینیم. اینکه چگونه این تفسیر ایدئولوژی از هایدگر باعث شده است که یک جریان مخالف نادانسته، و یک جریان موافق نیز نادانسته برایش پیدا شود، هر دو نادانسته است. من تعجب می‎کنم برخی که به‌عنوان شاگردان متأخر هایدگر نام آن‎ها آورده می‎شود، من حاضر به قطع و یقین بگویم حتی یک خط از گفته‎های هایدگر را نخوانده‎اند و آنچه که از هایدگر می‎دانستند، جملات فردید بود؛ ولی خب، تکرارکنندگان خوبی بودند، خطیب‎های خوبی بودند و ایدئولوگ‎های خوبی بودند و میدانستند از کدام قسمت از تفکر فردید استفاده کنند و ادعا کنند این همان حرف‎های هایدگر است و تفسیر فردیدی از هایدگر را در واقع عین سخنان هایدگر بدانند. اینکه آیا فردید مجاز بود به اینکه هایدگر را این‌چنین تفسیر کند، بر عهده‎ی ما نیست و کسانی که آشنا هستند می‎دانند هایدگر را هم مارکسیست‎ها و هم کاتولیک‎ها تفسیر کرده‎اند.

 در بلژیک حدود 17 یا 18 سال پیش دو دانشگاه روبه‎‏روی هم، یکی دانشگاه آزاد بلژیک است -البته نه به معنای آزاد ما- و روی آن نیز دانشگاه لون است که یک دانشگاه مذهبی کاتولیکی است، هر دو نیز دپارتمان فلسفه دارند. برنامه‎ی درسی هر دو دانشگاه را در فلسفه دیدیم، بسیار متأثر از هایدگر و هایدگری‎ها بود. اینکه یکی تفسیر دینی و عرفانی از صحبت‎های هایدگر داشته باشد و دیگری بگوید چنین چیزی نمی‎شود، کاملاً حرف بی‎ربطی است. خود من شاید نزدیک به 10 یا 15 جلد کتاب دارم که درباره‌ی تفسیر عرفانی هایدگر است. فردید اولین بار این کار را نکرد، این حرف‎ها نادانسته زده می‎شود. ما نسبت به مسائل سیاسی بغض داریم و آن را بر سر فردید یا هایدگر می‎خواهیم خالی کنیم. ژاپنی‎ها شاید یکی از دینی‎ترین مفسرهای دینی -که بودیسم و ذهن بودایی مورد نظرم هست- هستند. به نظر من هیچ منعی ندارد که کسی مثل فردید، هایدگر را آن‌گونه تفسیر کند. آن دیگر بی‎سوادی ما است که فکر می‎کنیم فردید عین هایدگر است، ناآگاهی متخصصین ماست وقتی هایدگر نخوانده‎اند و آشنا نیستند، فکر می‎کنند چنین تفسیری فقط در ایران شده است، درصورتی‌که اصلاً چنین چیزی نیست و من می‎توانم شواهد صرف زیادی بیاورم.

محقق عرفان و سنت‎های معنوی ادامه داد: به‌هرحال اینکه گفتم آخرین بار در سال 1371 یا 72 بود که چند دقیقه‎ای درباره‌ی هایدگر به‌صورت عمومی صحبت کردم و امروز هم بار دوم بود که وارد گفت‎وگو از هایدگر شدم و فکر هم نمی‎کنم به دفعه‎ی سوم برسد. بهتر این است که هایدگر را از فضای ایدئولوژیک بیرون بیاوریم، نه به قول آقای جمادی، بیاییم مناسبتش را با امام زمان پیدا بکنیم و نیز نگوییم، فیلسوف یاوه‎گو و هجوگویی است. بله، فیلسوف بهداشتی نیست، ما عادت داریم و می‎خواهیم همه چیز بهداشتی باشند. فیلسوفی که احساس بکنیم که راحت می‎توان با خواندن آثارش به یک آرامش خاطری رسید، نه هایدگر این‌طور نیست؛ یعنی توصیه می‎کنم کسانی که اهل سلامتی فکر هستند اصلاً سراغ هایدگر نروند، واقعاً مخرب فکر است. منتها یکی معتقد است این تخریب فکر، اصل تفکر است، آن دیگر چیزی است که به خود فرد برمی‎گردد. در واقع بنده نه توصیه می‎کنم، بخوانید و نه توصیه می‎کنم، نخوانید؛ یعنی فکر می‎کنم آن کسی که گوشش برای حرف‎های هایدگر می‎شنود خودبه‌خود می‎خواند.

 همچنین معتقدم طرح تفکر و آرای هایدگر به‌صورتی غیرایدئولوژیک و تأکید دارم به‌صورت غیرایدئولوژیک، فارغ از آن چیزهایی که برخی از فردیدی‎ها بعد از انقلاب گفتند، یکی از واجبات تفکر امروزه‎ی ما است. من فکر می‎کنم اگر کسی بخواهد در این مملکت در مورد علم دینی و علوم انسانی صحبت کند باید هایدگر را بخواند که متوجه بشود که در فضای تفکر هایدگر، جایگاهش چیست و چگونه می‎تواند کمک بکند به فهم ما که کجا هستیم، چه مناسبتی با غرب داریم. یکی از خاصیت‎های جدی خواندن هایدگر این است که ما را از مرحله‎ی شعار بیرون می‎آورد و عمق بیشتری به تفکر می‎بخشد.

 

 

نظر شما