فرهنگ امروز/فاطمه امیراحمدی: عدم تسلط به مباحث روش شناسی توسط محققان از جمله معضلاتی است که در حال حاضر علوم انسانی ما را ناکارآمد نموده است. امری که می بایست درباره آن زیاد نوشت و به آن بسیار پرداخت. کتاب «روش شناسی علوم سیاسی» از جمله کتاب های خوبی است که در زمینه مباحث روش شناسی رشته علوم سیاسی نگاشته شده است. این کتاب نوشته دکتر سید صادق حقیقت است. گستره و عمق مباحث کتاب باعث شد تا با نویسنده آن درباره معضلات روش شناسی در علوم انسانی به بحث بنشینیم. آنچه می خوانید ماحصل این گفت و گوست.
وقتی صحبت از روش میکنیم دو بحث مطرح میشود: رویکردهای روششناسی و چگونگی نوشتن طرح تحقیق و گردآوری داده و سپس نگارش مقاله، که به نظر میرسد در جامعهی دانشگاهی در هر دو زمینه ضعف داریم. آیا این مساله به رویکرد نظام آموزشی ما درباره مساله تحقیق و سرفصلهای درسی آن، بازمیگردد؟
در فصل اول کتاب روششناسی علوم سیاسی به آن اشاره شده است؛ اینکه اولا ضرورت دارد ما روش تحقیق را از روششناسی جدا کنیم. روش تحقیق یک دانش درجه اول است و روششناسی یک دانش درجه دوم محسوب میشود. دانش درجهی اول، دانشی است که موضوع آن، پدیدهها هستند؛ مثل دانش علوم سیاسی یا علم سیاست که موضوع آن قدرت است. دانش درجه دوم، دانشی است که موضوع آن دانش دیگری باشد. به طور مثال موضوع فلسفهی علم سیاست، خود علم سیاست است. به بیان دیگر فلسفه سیاست به بررسی سیاست میپردازد و آن را از سه جهت بررسی میکند؛ اول از جهت تاریخ تحول علم، دوم از نظر پیشفرضها و سوم از جهت روششناسی. بر این اساس روششناسی یک دانش درجه دوم است. چون که به بررسی و تحقیق روشهای موجود در یک علم میپردازد.
روش تحقیق شیوهی گردآوری مطالب و سامان دادن دادهها برای رسیدن به مدعای خاصی در مقاله یا کتاب یا پایاننامه است. و کتاب «روششناسی علوم سیاسی» بر اساس ضرورت جداسازی روش تحقیق از روششناسی به موضوع شناخت روشها میپردازد. بنابراین مسائل روشهای تحقیقی در آن اصلا مطرح نیست. بلکه موضوع کتاب، شناخت محدویتها و کاراییهای روشهای مختلف در علوم سیاسی است؛ و از این جهت دانش درجه دوم محسوب میشود. همانطور که شما اشاره کردید ما در حوزهی علوم انسانی و علوم سیاسی به شکل خاص، هم با مشکل روش تحقیق روبهرو هستیم و هم مشکل روششناسی داریم. این کتاب متکفل بررسی روشهای موجود در علوم سیاسی است.
در واقع میتوان گفت این کتاب در هر دو حوزه، به دانشجو کمک میکند.
بله. یعنی بحث روش تحقیق، یک بحث است که برخی از کتابهای دیگر از شیوهی نگارش تا شیوهی پاراگرافنویسی و تا شیوهی مقالهنویسی را مورد بررسی قرار میدهد و روشهایی که یک دانشجو میتواند در پایاننامهی خود از آن استفاده کند؛ مثل روشهای میدانی که اعم از روش پرسشنامه، مصاحبه و روشهای هنجاری است.
باتوجه به اینکه ما در حال حاضر در آموزش عالی، در هر دو زمینه ضعف داریم، آیا این ضعف به عدم تسلط اساتید رشتههای مختلف برمیگردد یا به سرفصل های ارائه شده برای هر رشته که از نظر محتوایی مشکل دارند؟
بیش از آنکه اشکال به فرد یا سرفصلها برگردد، مشکل به نظام آموزشی ما برمیگردد. در نظام آموزشی ما به روش تحقیق و روششناسی به اندازهی کافی توجه نکردهاند. بنابراین دانشجویی که در مقطع دکترا در حال تدریس است و قرار است استاد عدهای دیگر شود، خودش به روش تحقیق و روششناسی به شکل کامل مسلط نیست. و بنابراین نسل بعد هم، باز به همین مشکل دچار خواهد شد. اگر ما نظام آموزش استاندارد و درستی داشتیم، نباید هر پایاننامه و هر کتابی مورد پذیرش قرار میگرفت. چون بسیاری از آنها استاندارد لازم را در این امر ندارند. اما متاسفانه کمیگرایی در آموزش عالی باعث شده است که این استانداردها زیر سوال برود. در حال حاضر در بسیاری از دانشگاهها حدود 100 نفر در یک رشته برای مقطع دکتری جذب میشوند. چه بسا باز بسیاری از دانشگاهها این کار را صرفا به دلیل کسب درآمد و برای درآمدزایی انجام دهند. این عدم کیفیت تحقیقات به عدم توجه به روش تحقیق و روششناسی در تحقیق برمیگردد.
به همین خاطر است که در حال حاضر نظام آموزش عالی ما با حجمی از فارغ التحصیلانی روبهرو است که از نظر سواد آموزشی جای بحث بسیاری دارد.
بله، اصل مساله بحث مالی است. به خاطر اینکه دانشجوی مقطع دکتری اگر به شکل آزاد و غیربورسیه باشد حدود 60 میلیون تومان به دانشگاه میپردازد. و این نوعی درآمدزایی برای دانشگاه است. به همین خاطر، دانشگاهها سعی میکنند که در مقطع دکتری جذب زیادی داشته باشند. و متاسفانه و صد تاسف اینکه این مساله در بین اساتید هم یک نوع رقابت ایجاد کرده است. چون رسالهی دکتری معادل 20 واحد است و از نظر مالی برای اساتید قابل توجه است. این در حالی است که در کشورهای غربی پایاننامه و رساله برای استاد هیچ درآمد مالی ندارد و استاد تنها حقوق خودش را میگیرد و این حقوق نیز حقوق مکفی است. و طبق موظفی خودش مثلا در سال 3 تا پایاننامه و رساله را باید هدایت کند و هیچ جنبهی مالی برای اساتید ندارد. ای کاش این اتفاق هم در ایران میافتاد. اگر قرار باشد این اتفاق در ایران بیفتد باید اول مشکلات مالی اساتید از بین برود و رساله و پایاننامه جنبهی مالی برای استاد نداشته باشد.
عدم موفقیت ما در زمینه نگارش مقالات ISI تا چه حد به مشکل ما در زمینه عدم تسلط به مباحث روششناسی مربوط میشود؟
به عقیده بنده مشکلی که اساتید ما در نگارش مقالههای ISI دارند به هر دو زمینهی روش تحقیق و روششناسی برمیگردد. در نگارش مقالههای ISI اولا از نظر صوری باید شیوهی پاراگرافنویسی و مقالهنویسی رعایت شود. در این زمینه شیوهی استانداردی وجود دارد که من بیش از دو یا سه کتاب به زبان فارسی در این زمینه که شیوهی استاندارد را رعایت کرده باشند، ندیدم. یکی از این کتابهای استاندارد، کتاب دکتر سیدعلیاصغر سلطانی با نام «اصول نگارش» است که توسط دانشگاه مفید چاپ شده است. و دیگری کتاب دکتر فتوحی است که آن هم به این مساله خوب اشاره کرده است. اینکه یک مقاله باید چه ساختاری داشته باشد و پاراگراف مقدماتی و پاراگرافهای میانی و پاراگراف نتیجه چهگونه باشد و اینکه حول ایدههای کنترلکننده باید سامان داده شود. مسالهی مهم دیگر مساله روش تحقیق است که باز شیوههای کمی و کیفی به خوبی در آنها رعایت نشده است. و مسالهی بعدی، بحث روششناسی است که موضوع خاص کتاب «روششناسی علوم سیاسی» است که باید مدنظر قرار بگیرد.
چرا در مباحث علوم سیاسی در ایران روشهای کمی کمتر مورد توجه است؛ آیا دلیل این مساله به سقوط جایگاه اثباتگرایی در سطح جهانی بازمیگردد؟(در حالی که شما به هر دو روش در کتاب خود اشاره کردهاید)
رویکرد غالب کتاب «روششناسی علوم سیاسی» کثرتگرایی روششناسانه است. یعنی اعتقاد من این است که در علوم سیاسی و علوم اجتماعی هم از روشهای کمی باید بهره برد و هم از روشهای کیفی. و این دو با هم قابل جمع هستند. به این معنا که از برخی از مزیتهای روشهای کمی میتوان استفاده کرد، در عین حال نقدهایی که روشهای تفهمی به روشهای کمی دارند را نیز باید مورد توجه قرار داد و قابل بهرهبرداری است. بنابراین کثرتگرایی روششناسانه که بسیاری از متفکران آن اساس کار خود قرار دادهاند مبنای غالب این کتاب است.
آیا قبول دارید که رویکردهای تفسیرگرایی و انتقادی (گفتمان، پساساختارگرایی) در میان نخبگان علوم انسانی بیشتر طرفدار دارد؟ چرا؟
مسالهای که در جامعهی ایران وجود دارد توجه بیش از اندازه به روشهای پساساختارگرایانه و روشهای پستمدرن است. گویا تصور عمومی، در جامعهی ما این است که چون نقدهای پستمدرن به مدرن وارد است، یک نوع جذابیتی برای دانشجویان و فرهیختگان ایجاد کرده است. این قضیه شاید در دههی قبل بیشتر بوده است. و به همین دلیل بود که بسیاری از رسالههای دکتری یا پایان نامههای کارشناسی ارشد بر اساس روش گفتمان و روشهای تبارشناسی و دیرینهشناسی نگاشته میشدند. اما واقعیت قضیه این است که این روشها در عین حال که در نقد اندیشهها و روشهای مدرن به خودی خود در جامعهی ایران جذابیت دارند، اما بدون در نظر گرفتن پیشفرضهای پستمدرن قابل بهرهبرداری نیستند. بنابراین یکی از مسائل مهمی که در پایان بخش روشهای پستمدرن در این کتاب مطرح شده است این است که نسبیتگرایی که در این روشها هست چگونه قابل جمع با تفکر دینی ماست.
شما در کتاب «روششناسی علوم سیاسی» وقتی به نظریه گفتمان میرسید بیش از دیگر رویکردهای روششناسی به مطالعه موردی آن میپردازید، آیا دلیل این امر میزان توان این رویکرد در بررسی تحولات ایران است؟
بله، استقبال زیادی از آن شده است و مثالها موید آن است. دلیل پرداختن در واقع، به پایاننامههایی برمیگردد که به شکل موردی رویکرد گفتمانی و تبارشناسی و دیرینهشناسی را روش خود قرار دادهاند. این است که در جامعهی ما اقبال به این روشها بیشتر بوده است. ولی همانطور که عرض کردم دیدگاه روششناسی حاکم بر این کتاب، این است که همهی روشها دارای محدویتها و کاراییهایی هستند. و به همین دلیل در پایان هر فصل یک بررسی نقادانه نسبت به هر روش انجام شده و کاراییها و محدودیتهای آن روش با روشهای دیگر مورد بررسی قرار گرفته است.
آیا در حال حاضر هیچ رویکرد روششناسی به عنوان پارادایم مسلط در علوم انسانی غربی مطرح است؟
به اعتقاد بنده هیچ رویکرد غالبی در غرب در روششناسی وجود ندارد و بلکه یک نوع تکثری بر حوزههای تحقیقاتی آنان حاکم است. بسیاری از دانشگاههای امریکا و اروپا، اندیشههای چپ بر آنها حاکم است و بنابراین با روشهای مارکسیستی و نئومارکسیستی و پستمدرن کار میکنند. این در حالی است که در برخی از دانشگاههای دیگر، روشهای مدرن، پوزیتویستی، اثباتگرا یا رفتارگرا و کارکردگرا حاکم است.
همچنین این مساله، در بین شاخههای مختلف یک علم یا رشتههای مختلف یک دانش مطالعات اجتماعی، متفاوت است. به طور مثال در روابط بینالملل، بیشتر از روشهای رفتارگرایانه، کارکردگرایانه یا روشهای سیستمی استفاده میشود. ولی در اندیشهی سیاسی و مباحث فرهنگی، بیشتر از روشهای تفهمی بهرهبرداری میشود. بنابراین بر اساس نحلههای مختلفی که در غرب وجود دارد و بر اساس رشتههای مختلف در علوم اجتماعی روشهای مختلفی استفاده میشود.
نظر شما