شناسهٔ خبر: 56879 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

تاریخچه علوم انسانی در ایران/ ۱۰ دستاورد انقلاب ما در علوم انسانی

حجت الاسلام خسروپناه در نشستی با موضوع با موضوع انقلاب اسلامی و توسعه علوم انسانی به ده دستاورد انقلاب اسلامی در حوزه علوم انسانی اشاره کرد.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ بیست و هفتمین نشست از سلسله نشست ‌های چهلمین سالگرد انقلاب اسلامی با موضوع انقلاب اسلامی و توسعه علوم انسانی در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در تاریخ یک آبان ۹۷ با سخنرانی حجت الاسلام عبدالحسین خسروپناه برگزار شد.

حجت الاسلام خسروپناه در ابتدا به تاریخچه علوم انسانی در ایران اشاره کرد و گفت: علوم انسانی به معنای مدرن تقریبا در اواخر دوره قاجار مورد توجه قرار گرفت و دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۳ با ۶ دانشکده، تقریبا ۳_۴ دهه بعد از دانشگاه بغداد و دانشگاه‌ های شبه قاره و لبنان تأسیس گردید. طبیعتا علوم انسانی مدرن در آنجا زودتر تاثیر گذار بود و به همین دلیل بود که شهید صدر زودتر از بقیه علما به مقابله پرداخت.

وی در ادامه به تبیین معنای علوم انسانی مدرن پرداخت و گفت: ما نمی‌ توانیم بگوییم چون فارابی و ابن خلدون داشته‌ایم پس علوم انسانی مدرن هم داشته‌ایم! علوم انسانی مدرن در کانتکس مدرنیته محقق شد، علوم انسانی مدرن یعنی علومی که در کانتکس اومانیسم تولید شده است؛ کانتکسی که در آن انسان مقدم بر هر چیز دیگری است. مدرن به معنای جدید و نو نیست، بلکه مدرن معادل فارسی ندارد، مدرن در واقع یک پارادایم است که معتقد به اومانیسم و اصالت انسان است که می خواهد انسان در عرصه معرفت و عمل مستقل باشد. استقلال در معرفت یعنی سوبژکتیویته و اصالت با فاعل شناسای انسانی است و در عمل سکولار است، استقلال در فهم و عمل گوهر مدرنیته است. البته این به معنای عدم قبول خدا نیست لذاست که پروتستانیسم هم یک مذهب است که ذیل مدرنیته شکل می‌گیرد. با این توصیف از علوم انسانی مدرن نمی‌توانیم ابن خلدون را مؤسس جامعه شناسی اسلامی بدانیم؛ نه ابن خلدون، نه ابن سینا و نه دیگران که در تمدن اسلامی می‌زیستند، نگاه استقلالی به انسان به عنوان فاعل شناسا نداشتند.

این استاد حوزه و دانشگاه در توضیح ورود علوم غربی به ایران گفت: در دوره قاجار و همزمان با ورود علوم غربی به ایران کسی مثل امیرکبیر به سراغ تاسیس دارالفنون می‌رود چون به علم نگاه کارکردی دارد نه نگاه معرفتی و عُمقی! اتفاقا امیرکبیر اساتید را از فرنگ آورد تا نخبگان به فرنگ نروند و فرنگی مآب نشوند. در آن دوره این توجه را نداشتند که علوم انسانی در چه کانتکس معرفتی تولید شده و شکل گرفته است. توجه به حقیقت مدرنیته نداشتند و فقط به کارکرد توجه داشتند که البته این نگاه در حال حاضر هم وجود دارد. مدارس کشاورزی و طب در همین فضا و با نگاه کارکردی شکل گرفت. در سال ۱۳۱۳ دانشگاه تهران با شش دانشکده؛ طب، فنی، علوم پایه، دانشکده معقول و منقول، ادبیات و حقوق با همین نگاه کارکردی تاسیس گردید و دانشکده‌های علوم انسانی رونق چندانی نداشتند. در دهه ۵۰ که تقریبا دانشکده‌های علوم انسانی فعال می‌شوند علوم انسانی سوسیالیستی، مارکسیستی نیز معمول بوده است، البته دانشگاه‌های ایران در حوزه علوم از غرب تاثیر می‌پذیرفتند، مثلا در حقوق از فرانسه و بلژیک متاثر بود. ولی جریان‌های فعالی که بودند عمدتا متاثر از روشنفکران جهان عرب بودند، جهان عرب نیز متاثر از دانشگاه‌های شبه قاره بود و آنها متاثر از فضای سوسیالیستی مارکسیستی بودند.

خسروپناه در تبیین فضای متفکران دانشگاهی و حوزوی که متوجه علوم انسانی غربی بودند گفت: در ایران چند شخصیت بودند که متوجه علوم غربی و پیامدهای آن شدند؛ در حوزه علوم طبیعی بازرگان و طالقانی و در حوزه علوم انسانی مطهری و شریعتی بودند. دکتر نصر نیز در کل علوم دغدغه داشت و مسئله علم دینی و علم قُدسی را مطرح می‌کرد. مطهری به برخی مسائل علوم اجتماعی با رویکرد اسلامی می‌پرداخت؛ مثلا در حوزه اقتصاد و تربیت مباحثی را مطرح کرد. البته در باب تعریف علم دینی و تعریف فلسفه علم دینی بحثی ندارد، در واقع ایشان بیش از اینکه دغدغه‌اش اسلامی سازی علوم انسانی باشد اسلامی سازی مقوله‌های انسانی بود. دکتر شریعتی نیز در دانشگاه فردوسی مشهد به مقوله‌های اسلامی با نگاه نئوسوسیالیستی می‌پردازد، البته کار ایشان در میان طبقه دانشجو تاثیرگذارتر از شهید مطهری بود. جلال آل احمد با کتاب غرب زدگی و دکتر فردید، نقشی سلبی و انتقادی نسبت به غرب و علوم انسانی غربی داشتند.

رئیس مؤسسه حکمت و فلسفه ایران فضای دانشگاه‌ها قبل از انقلاب را به لحاظ مدیریت دانشگاه، لیبرالیستی عنوان کرد و گفت: وقتی که انقلاب پیروز شد قدرت از دست حاکمیت و مدیریت لیبرالیستی و غربی خارج شد اما حاکمیت فکری سوسیالیستی با قرائت لنینی هنوز در دانشگاه رواج داشت.

وی افزود: در ایران سه گروه با جریان‌های مارکسیستی مخالف بودند. اول انقلابیونی که تفکر شریعتی را قبول داشتند، البته شریعتی اسلام با قرائت سوسیالیستی را قبول داشت اما در عین حال تقابل با مارکسیست‌ها نیز داشت و آنها نیز شریعتی را به عنوان مخالف خود می‌دانستند. جریان دوم جریان طرفداران شهید مطهری بودند. جریان سوم جریان اسلام شبه لیبرالیستی بودند؛ کسانی که اندیشه‌های لیبرال دموکراسی را قبول داشتند اما مسلمان و منتقد رژیم پهلوی هم بودند. این سه دسته در ستاد انقلاب فرهنگی نماینده داشتند و تعطیلی دانشگاه‌ها بخاطر انقلاب فرهنگی به جهت اصلاح علوم انسانی بود نه علوم فنی و مهندسی! در واقع انقلاب فرهنگی یک کار سلبی بود، البته بحث ایجابی در ستاد انقلاب فرهنگی قرار بود رخ بدهد. ستاد با جامعه مدرسین جلسه گذاشتند و آیت الله امینی ستاد را به آقای مصباح یزدی ارجاع دادند، ایشان استاد فلسفه و علوم قرآن بودند و در واقع تمرکزی بر علوم انسانی نداشتند. ایشان جلساتی در قم و دانشگاه الزهراء تهران بین اساتید دانشگاه گذاشتند، که بیشتر مباحث صبغه فلسفی داشت. آقای مصباح بعد از مدتی این پروژه را رها می‌کنند و موسسه در راه حق را تبدیل به بنیاد باقرالعلوم کردند و در آن رشته‌های علوم انسانی با رویکرد اسلامی شکل گرفت. بعد از جلسات آقای مصباح دفتر همکاری حوزه و دانشگاه به همت دکتر احمد احمدی تأسیس شد، اما متاسفانه بعدا دفتر همکاری محدود به یک پژوهشگاه حوزه و دانشگاه شد که البته در حال حاضر کارهای خوبی در پژوهشگاه حوزه و دانشگاه انجام می‌گیرد. همچنین بعد از انقلاب فرهنگی مرحوم دکتر احمد احمدی انتشارات سمت و دانشگاه علامه طباطبایی را برای اسلامی سازی علوم انسانی تاسیس کردند. در حوزه پژوهش نیز وقتی آقایان احساس کردند مواد درسی ندارند بخشی از انجمن‌ها را جمع کردند و پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی را تأسیس کردند.

حجت الاسلام خسروپناه در جمع بندی نهایی سخنانش به ده دستاورد انقلاب اسلامی در حوزه علوم انسانی اشاره کرد.

وی گفت: اولین دستاورد انقلاب اسلامی در حوزه علوم انسانی نگاه کلان و معرفتی و عمقی به اومانیسم و سوبژکتیویسم بود. در واقع پس از انقلاب توجه به مبانی و بنیان‌های فکری مدرنیته و علوم انسانی مدرن مورد توجه قرار گرفت. در اوایل انقلاب کسانی که دست به انقلاب فرهنگی در دانشگاه‌ها زدند قبول داشتند که علوم انسانی خنثی نداریم. ما معتقدیم عقل انسان مستقل از وحی نیز توان فهم هستی را دارد، البته وحی را نیز به عنوان یکی از منابع معرفت قبول داریم، با این نگاه بعد از انقلاب نظرات علوم انسانی مدرن را اگر هم بپذیریم عالمانه می‌پذیریم.

وی ادامه داد: دومین دستاورد: در این دو دهه اخیر فلسفه‌های مضافی مثل فلسفه اقتصاد و فلسفه علوم سیاسی و... شکل گرفتندکه ناظر به مبانی هستند و روی مبانی بیشتر فکر می‌کنند.

وی افزود: دستاورد سوم؛ تحول در حوزه و رواج فقه‌های تخصصی مثل فقه فرهنگ، فقه تربیت، فقه مدیریت، فقه اقتصاد، فقه عمران و... که در نوع خودش تحول بزرگی در بخش حوزه سنتی به حساب می‌آید، ما قبلا فتوا در مورد این مسائل داشتیم اما درس خارج با این عناوین نداشتیم.

خسروپناه گفت: دستاورد چهارم؛ سیاست‌گذاری و راهبردنویسی در حوزه علوم اجتماعی است که مؤسس آن مقام معظم رهبری است، ایشان به عنوان فقیه فقه راهبرد است. مثلا سند دانشگاه اسلامی با توجه به مبانی اسلامی نوشته شده است. الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت به تازگی نوشته شد.

وی ادامه داد: دستاورد پنجم؛ در بخش علوم انسانی توصیفی کارهایی انجام پذیرفته و کتاب‌های متعدد نوشته شده است، البته ما در بخش علوم انسانی توصیفی کم کار کرده‌ایم و این بخش ضعیف است در حالی که اهمیت فراوانی دارد.

وی اظهار داشت: دستاورد ششم؛ تشکیل شورای تحول و ارتقای در علوم انسانی که قرار است سرفصل‌های دروس علوم انسانی را به روز کند و رویکرد اسلامی به این سرفصل‌ها بدهد. برخی از سرفصل‌ها۳۰_۴۰ سال است که هیچ تغییر و تحولی نداشته است.

وی گفت: دستاورد هفتم: تحصیل میلیون‌ها نفر در مقاطع مختلف تحصیلی علوم انسانی و جذب پژوهشگر و هیات علمی در این رشته‌ها بود.

خسروپناه ادامه داد: دستاورد هشتم: رشد علمی اساتید علوم انسانی در برگزاری کرسی‌های علمی و نظریه پردازی، در حال حاضر دغدغه نظریه پردازی در برخی از فضاهای علمی ما به وجود آمده که دغدغه بسیار خوب و مبارکی است.

وی گفت: دستاورد نهم: جایزه جهانی علوم انسانی اسلامی که به اساتیدی در سطح جهان اسلام تعلق می‌گیرد که دستاورد نو در حوزه علوم انسانی اسلامی داشته باشند.

وی اظهار داشت: دستاورد دهم: تاسیس قطب‌های علمی در حوزه علوم انسانی بود.

نظر شما