فرهنگ امروز/ محسن آزموده:
مشهور است که ایرانیان شاعر زاده میشوند و فارسی زبان شیرین شکر شعر است. در هر خانه و خانواده ایرانی دستکم یک نفر خود را شاعر قلمداد میکند و تعداد بیشتری لااقل در روزگاری کوتاه از زندگی طبع شاعرانه خود را آزموده و چند خطی در دفترچه خاطرات و یادداشتهای شخصیشان شعر سرودهاند. ایرانیان گفت و شنودهای روزمرهشان را به اشعار کهن میآرایند و برای لحظههای شادی و غم ابیاتی حاضر و آماده در آستین دارند. در خانه اکثر آنها دیوان اشعار شاعران بزرگی چون حافظ و فردوسی و سعدی و مولوی حضور دارد و به مناسبتهای گوناگون در جشنها و مناسبتهای سنتی چون نوروز و یلدا به این کتابها مراجعه میکنند و از آنها به عناوین مختلف مثل تفال یا الهام گرفتن، مدد میجویند. هنوز بسیارند آدمهای سنوسالداری که شاهنامهخوانی در شبهای سرد زمستان بزرگترهای خانواده را دور کرسی گرم به خاطر دارند یا آنها که شاهد پرده خوانی در قهوهخانههای سنتی یا میدانهای تجمع عمومی در روستاها بودهاند. شعر بدینمعنا در زندگی فارسیزبانان حضوری انکارناپذیر دارد و شاعری تو گویی در خون ایرانی ساری و جاری است.
اما آیا به راستی هر کسی که چند عبارت موزون را پشت سر هم ردیف کند را میتوان شاعر خواند و حاصل کارش را شعر نامید؟ آیا هر آنکه احساسات پرسوز و گداز را به زبانی شیوا و شیرین آراست، شعر گفته است و آیا شاعری را میتوان آموخت یا آموزاند؟ به دیگر سخن آیا شعر یک مهارت و فناوری است که با درس و مشق و تمرین میتوان آن را فرا گرفت یا یک استعداد و توانایی که در هر کسی عطا نشده و تنها در معدودی از آدمیان میتوان سراغ گرفت؟ خلاصه آنکه شعر چیست و شاعر کیست؟
ممکن است در بدو امر چنین به نظر برسد که پاسخ این سوال را باید از اهل ادبیات و آشنایان به سخنوری و زبانشناسی پرسید و از ایشان خواست تا معنای شعر و شاعری را روشن سازند، چرا که شعر و شاعری پیش از هر چیز در زبانآوری نمود مییابد و متخصصان ادبیات و زبانشناسی هستند که قبل از هر کس با زبان سر و کار دارند و لطایف و ظرایف زبان را میشناسند، با تاریخ تحولات و ظهور و بروز ادیبان و سخنوران نامدار آشنا هستند و به عناصر و اصول آگاهند و پیرامون آن نظرورزی میکنند.
اما فیلسوفان مدعیاند که معنای ژرف و عمیق شاعرانگی را صرفا نباید در چنته ادیبان جستوجو کرد. شعر در نظر ایشان اگرچه در زبان و ادب نمود مییابد، اما سرشت و اساسش امری فراسوی زبانآوری و بازی زبانی است و هر آن کس که به واسطه مهارت زبانی میتواند ترکیبهای موزون زبانی را بسازد نمیتوان به سادگی شاعر خواند. شعر و شاعری تنها در سخنوری و چیرهدستی در ساختن ترکیبهای زبانی خلاصه نمیشود، اگرچه بدون تردید تسلط بر زیر و بم زبان از مهمترین و اصلیترین ابزارهای خلق شعر است، همچنان که شاعرانگی تنها بیان پرسوز و گداز احساسات و عواطف نیست.
گوهر شعر (بوطیقا) از نظر فیلسوف، خلق و پیدایش و ظهور (پوئسیس) و حقیقت است و شاعر در این مقام از امر ناپیدا و مستور پرده بر میگیرد و اسرار هویدا میکند. شعر آشکارگی هستی و رخ نمون شدن آن در روشنی گاه زبان است و شاعر با زبان امر بینام و نشان را نامگذاری میکند و به این واسطه وجهی از وجوه وجود و هستی را آشکار میسازد. شاعران اصیل از منظر فیلسوفان به این معنا لسانالغیباند و ذات ناشناختنی (نومن) امر پدیدار را میبینند و مینامند و از این رهگذر به سایر انسانها سخن گفتن میآموزند.
شاعران بزرگ در زبان فارسی هم چون شعرای بزرگ در هر زبانی از فردوسی و حافظ و سعدی و مولانا در سدههای میانه گرفته تا نیما و اخوان و فروغ و شاملو در زمانه ما، آینههای شفافی هستند که نور هستی بر ذهن و ضمیرشان تابیده و روح زمانه (Zeitgeist) را دریافتهاند. آنها نحوی که هستی در یک دوره خود را شکوفا میکند را در مییابند و وجود انسانیشان (دازاین) بر این نحو و طریق گشوده است، آنها میکوشند این نحو و طریق را با زبان نامگذاری کنند و کلام از همین جا شکل میبندد. شاعران ممکن است تفکر مفهومی و قدرت نظریهپردازی نداشته باشند، اما ایشان جانهای گشودهای هستند که امر نو و تازه را با قدرت زبان و در زبان به تصویر میکشند و به این معنا زبانی نو و جدید
تاسیس میکنند.
به همین خاطر است که برای فهم هر چه بهتر و روشن هر دوره و زمانهای، بهترین وسیله رجوع به شعر آن زمانه و هم سخنی و همزبانی با شاعران آن عصر است. این سخن صد البته به معنای آن نیست که شعر اصیل و نه زبانآوری ماهرانه تاریخ مصرف دارد. در هر شعر جاودانه و ماندگاری وجه یا وجوهی از سویههای متکثر و نامتناهی هستی نمایان میشود و مخاطب شعر اصیل اگر اندیشمندانه با آن شعر مواجه شود، میتواند با حقیقتی که در زبان شاعر سکنی گرفته همسخن شود و از منظرهایی نو و تازه ذات ناپیدای جهان را ببیند.
روزنامه اعتماد
نظر شما