شناسهٔ خبر: 44169 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

دين به رابطه شخص باشىء می پردازد/تفکیک قلمرو علم و دین

به عقیده حجت الاسلام خسروپناه، رئیس موسسه حکمت و فلسفه، دين به رابطه شخص باشىء مى‌پردازد و از عالم طبيعت گزارش مى‌دهد.

 

خسروپناه

 

 

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ عبدالحسین خسروپناه، رئیس موسسه پژوهشی حکمت وفلسفه چندی پیش در کانال شخصی خود در تلگرام بحثی راجعه به تعارض میان علم و دین مطرح کرده بود که مشروح آن در ادامه می آید؛

راه‌حل‌هاى تعارض علم و دين

متفکران غربی و اسلامی برای حل تعارض علم و دین، به راه‌حل‌هایی تمسک کرده‌اند. برخی به تفکیک زبانی علم و دین رو آوردند. تفکیک زبانی بدین معناست که زبان دین، ابزارانگار و زبان علم، واقع‌گرا یا اینکه زبان دین، واقع‌گرا و زبان علم، ابزارانگار است. تمایز زبانی علم و دین می‌تواند تعارض‌های گزاره‌ایی را حل کند. تفکیک قلمرو علم و دین و انحصار هر یک از علم و دین به موضوع معین و دخالت نکردن در موضوع دیگری، می‌تواند تعارض علم و دین را حل کند. راه حل دیگر، تفسیر علمی آموزه‌های دینی است. اگر معنای ظاهری آیه یا روایتی با دستاورد علمی تعارض پیدا کرد؛ دست از معنای ظاهری برداشته و دیدگاه علمی را بر آن حمل کرده و تفسیر علمی از آیه یا روایت ارایه می‌کنیم. دسته‌ای نیز به بررسی یقین و ظن در معرفت دینی و معرفت علمی و با تقدم یقین بر ظن، به حل تعارض پرداختند. پس راه‌حل‌های تعارض علم و دین عبارتند از: تفکیک زبانی علم و دین، تفکیک قلمرو علم و دین، تفسیر علمی دین و بررسی یقین و  ظنّ معرفتی است. برخی دیگر بر این باورند که اگر علوم تجربی، بر مبانی و جهان بینی الهی بدست آیند و علم دینی تولید گردد؛ تعارض علم و دین برچیده می‌شود. اینک به نمونه‌هایی از حل تعارض علم و دین که متفکران بیان کرده‌اند، اشاره می‌کنیم:

یکی از راه‌حل‌های تعارض علم و دین، تفکیک قلمرو علم و دین است. این تفکیک با رویکردهای مختلفی بیان شده است.

*رویکرد گالیله:
كوشش گاليله، به مدلى مكانيكى از جهان انجاميد و با بهره‌گيرى از فرضيه‌هاى ستاره‌شناسانی همچون: كپلر، كپرنيك و تيكو براهه، و با استفاده از ابزار رياضى‌ و تركيب نظريه و آزمايش، به مسئله  زمين گردشى و خورشيد مركزى، حكم راند. وى بر اين باور بود كه اين نظريه قطعی با متون مقدس تعارضى ندارد؛ البتّه در صورتى كه تفسير صحيحى از آن عرضه گردد. گاليله،خداوند متعال را نگارنده  كتاب تكوين طبيعت و فرستنده  كتاب تدوين وحى دانست و نمی‌توان با وجود سرچشمه  واحد دو معرفت، تعارض پدید آید.گالیله با دو روش به حل تعارض پرداخت: نخست، بايد متشابهات كتاب مقدس با محكمات علم جديد، تفسير گردد تا چالش ميان علم و دين حل گردد.دوم، باید قلمرو دين از قلمرو علم تفکیک شود. كتاب مقدس، در بردارندهمعارف معنوى- نه حقايق علمى-است و به كار رستگارى انسان بر می‌آيد. 
نگارنده بر هر دو راه حل گالیله ملاحظه دارد؛ ملاحظه نخست این است‌که منشأ راه‌حل‌های گالیله، تعارض‌های علم مدرن و دين مسيحيت است و نمی‌توانند بر ادیان دیگر جاری و ساری باشند.دومین ملاحظه این است‌که چرا و به چه دلیل كتاب مقدس، متشابه و علم جديد، محكم تلقّى شده است؟ به ویژه اینکه نظریه‌های علمی، توان ارایه نتيجه  قطعى و يقينى را ندارند.ملاحظه سوم این است‌که دین و وحی الهی، توسط حق تعالی نازل گردیده و انحصار آن به معارف معنوی توسط بشریت، دخالت بی‌دلیل در فعل و وحی الهی است.

*رویکرد کانت:
امانوئل كانت، فيلسوف آلمانى قرن هيجدهم، با توجه به تعارض‌های علم مدرن و دین مسیحیت و نقد عقل نظری و تبیین ضرورت نظام اخلاقی و کارکرد عقل عملی به تفكيك قلمرو علم و دين پرداخت.وی، وظيفه  علم را كشف عالم طبيعت و وظيفه  دين را راهنمايى و روشن‌گرى، ايثار اخلاقى و آرامش بيش‌تر و جامع‌تر و ضمانت اجرايى وجدانيات اخلاقى معرفى كرد و دين را در اعتقاد به خدا و اختيار و وجود نفس انسان منحصر ساخت.  مهمترین نقد بر راه حل کانت، انحصار بی‌دلیل قلمرو حداقلی دین الهی است.   

*رویکرد فیلسوفان اگزیستانسیالیست:

اگزيستانسياليسم، يكى دیگر از مكاتب فلسفى معاصر است‌كه به دو نحله  الهى و الحادى منشعب می‌گردد. كارل بارث، متفكر سوئيسى، قلمرو دين را در درمان دردهاى مشخصى منحصر مى‌نمايد و مسائل و مباحث علمى را از عرصه  دين دور مى‌سازد. همچنين رودولف بولتمان، ايمان به گزاره‌هاى دينى و مذهبى را براى مرتفع ساختن دلهره‌هاى انسانى و تشويش‌هاى روحى ضرورى مى‌داند؛ ياسپرس، انديشه  خدا را براى جامعه و برقرارى نظم و هماهنگى لازم مى‌شمارد. مارتين بوبر، به تفكيك رابطه  شخص با شخص و رابطه  شخص با شىء و انحصار علم به رابطه  دوم و دين به رابطه  اوّل اقدام مى‌كند و خلاصه اينكه با جداانگارى گستره  شريعت از گستره  علم، به تعارض علم و دين پاسخ مى‌دهد. 
به نظر نگارنده، تلقّى اگزيستانسياليست‌ها از دين و دين حداقلى، حتّى در دين مسيحيت هم ناتمام است؛ گرچه كاركردهاى دين از ديدگاه آنها صحيح است. متون دينى، نقش مؤثرى در تبيين دين‌شناسى و گستره  آن دارند؛ در ضمن، دين به رابطه  شخص باشىء نيز مى‌پردازد و از عالم طبيعت نيز گزارش مى‌دهد.

در ادامه به دیدگاه افراد مختلف درباره رویکرد تفکیک زبانی اشاره می شود؛

*دیدگاه گالیله: 
گالیله، علاوه بر رویکرد تفکیک قلمرو علم و دین، به رویکرد زبانی هم رو آورد. وی برای نجات از محاکمه، زبان علم را ابزارانگار و زبان دین را واقع‌گرا دانست تا مشکل تعارض زمین گردشی علم با زمین مرکزی دین را حل کند. این رویکرد را گالیله قبول نداشت و زبان علم را واقع‌گرا و زبان دین را ابزارانگار شمرد تا به زعم خود، با محکمات علم به تفسیر جدید متشابهات دین بپردازد و مشکل تعارض را حل کند.

*دیدگاه اوسیاندر:
اندرياس اوسياندر (۱۵۵۲ ـ ۱۴۹۸.م) مقدمه‌اى بر كتاب دگرگونى‌هاى كُپرنيك نوشت و در آن كوشيد تا اين كتاب را براى جامعه  علمى و متألّهان كليسا خوشايند سازد. او معتقد بود كه فرضيه  خورشيد مركزى صرفاً  ابزارى مناسب براى پيش بينى حركاتِ اجرام سماوى است و تفسيرى منطبق بر واقع از علل حركات اجرام سماوى نيست. علم، مصنوعات رياضى را صورت‌بندى مى‌كند؛ امّا الهيات واقعيت را توصيف مى‌نمايد. 

*دیدگاه دوهم:
برخی از فيزيك‌دانان و رياضى‌دانان اواخر قرن نوزدهم، مانند پى‌ير دوهم، نیز به ابزارانگاری زبان علم رو آوردند. دوهم، در کتاب «ساختمان و هدف تئورى‌هاى فيزيكى»، گزارش می‌دهد که فيزيك سماوى از قديم، ابزارانگار و فيزيك زمين، واقع‌گرا بوده و در نزاع گاليله و كليسا بايد به كليسا مى‌آموختند كه فيزيك سماوى و ارضى، ابزارانگار است؛ يعنى قواعد فيزيكى از واقعيت خارجى گزارش نمى‌دهند و تنها ابزارى براى زندگى بهترند. وجود تئورى‌هاى كارساز در عالم ناديده‌ها و ترم‌هاى تئوريك در تئورى‌هاى علمى و رياضى بودن آراى علمى، مؤيّد اين ديدگاه است. مفاهيمى، مانند اتم، انرژى، انتروپىو... جملگى ترم‌هاى تئوريك‌اند كه از استقراى مبتنى بر حس به دست نيامده‌اند؛ بنابراين، يكى از ادله  ابزارانگارى علم اين است‌كه نظريات علمى، متضمن ترم‌هاى تئوريك است‌كه واقعاً تصوير عالم خارج نيستند؛ بنابراين، انرژى و ... ترم‌هايى هستند كه ما ساخته‌ايم، نه اينكه بر مسمّاى واقعى و خارجى دلالتى داشته باشند؛ بدين‌ترتيب، تئورى‌هاى علمى، افسانه‌هاى مفيدند و هيچگاه با آموزه‌هاى دينى كه حكايت از واقع دارند، به چالش بر نمى‌خيزند. شايان ذكر است كه راه‌حل دوهم، در تعارض علم و دين، تنها در گستره  تئورى‌هاى كار آمد است و همه نمونه‌های  تعارض ميان قوانين علمى و آموزه‌هاى دينى را شامل نمى‌شود؛پس بايد نسبت به تعارض ظاهری گزاره‌های علمی- تجربی واقع نما با گزاره‌های دین، چاره  ديگری انديشيد.

*فلسفه پوزیتیویسم و تحلیل زبانی:

برخى از فلسفه‌هاى معاصر غرببرای حل تعارض، به زبان دين و زبان علم رو آورده وارز این طریق، گزاره‌هاى علمى و دينىمتعارض را تفکیک کردند. پوزيتيويست‌ها، زبان دین و گزاره‌هاى دينى را فاقد معنا و تنها گزاره‌هاى تجربه‌پذير را معنادار دانستند. فلسفه  تحليل زبانى و افرادی مانند: بریث ویث، زبان دين را نمادين و سمبليك و غیرشناختاری خواندند.  گرچه غیرشناختاری خواندن زبان دین و شناختاری دانستن زبان علم یا بی‌معنا دانستن زبان دین و معنادار خواندن زبان علم، تعارض را حل می‌کند؛ ولی اینگونه حل کردن به معنای پاک کردن صورت مسأله و حاشیه راندن دین است. اگر دین الهی از سوی خدای سبحان، برای هدایت بشر نازل شده باشد؛ بشر چه حقی دارد در دین الهی تصرف کند و گزاره‌های دینی را غیر واقعی بداند.

*دیدگاه استیس:

والتر استيس، فيلسوف تحليلى انگليسى در حل تعارض علم و دين، به رویكرد جداانگارانه رو آورد. وى، آموزه‌هاى دينى را اسطوره و صورت‌هاى خيالى معرفى کرد؛ صورت‌هايى كه به معانى حقيقى‌شان دلالت ندارند؛ بلكه به طريقه‌اى از زندگى و حقيقتى ژرف‌تر اشاره مى‌كنند. وى، گوهر دين را عرفان دانسته و در بيان ويژگى‌هاى احساس و حالت دينى مى‌نويسد:«منطقى است‌كه بگوييم وقتى انسان‌هاى معمولى، به تعبير خودشان نوعى احساسات دينى دارند، چه همراه با تصور آگاهانه‌اى از خدا در اذهانشان باشد، چه بدون آن، چه در نماز و نيايش در كليسا، چه در ميان صحنه‌هاى طبيعت، شكوه و هيبت و برافراشتگى كوه‌ها، غروب‌هاى آفتاب يا درياها، چنين احساسات دينى مبهم، بى‌صورت، نامعلوم، تقريباً بيان ناشدنى، ضعيف، تيره و خموش، انگيختگى اعماق بينش عرفانى‌اند.» دين‌شناسى استيس نيز با اديان آسمانى به ويژه اسلام سازگارى ندارد؛ علاوه بر اين كه تبيين وى از عرفان نيز با مشارب مختلف عرفانى ناسازگار است و در ضمن دين بايد براى بيان طريقه  زندگى از واقعيّت و جهان هستى گزارش دهد.

نظر شما