شناسهٔ خبر: 31719 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

فرهنگ و معنادهی به زندگی

نخستین نشست از سلسله نشست‌های «تاملاتی پیرامون مقوله فرهنگ در جهان معاصر» با تاكید بر مسائل ایران به همت اندیشگاه فرهنگی سازمان اسناد و كتابخانه ملی با سخنرانی دكتر بیژن عبدالكریمی برگزار شد.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از روزنامه اعتماد؛ نخستین نشست از سلسله نشست‌های «تاملاتی پیرامون مقوله فرهنگ در جهان معاصر» با تاكید بر مسائل ایران به همت اندیشگاه فرهنگی سازمان اسناد و كتابخانه ملی با سخنرانی دكتر بیژن عبدالكریمی برگزار شد. عبدالكریمی در این نشست گفت: ادعای من این است كه فرهنگ در روند انحطاطی قرار گرفته است و در سطح جهانی با انحطاط فرهنگی مواجه هستیم. سنت‌های فكری نیچه مانند مرگ ارزش و پست مدرنیسم با مفهوم سوبژه در ارتباط هستند و با آن همدلی خواهند كرد. ادعای من ادعای عصبی‌كننده‌ای است. چطور می‌توان از خطر مرگ انسان سخن گفت؟ من به عنوان معلم و دانش‌آموخته فلسفه سخن می‌گویم و سخن من دیوان سالارانه نیست. وی گفت: من نگاه رادیكال به وضع فرهنگی دارم. من عنصر سیاسی نیستم و بحثم سیاسی نیست و موضع من خصمانه هم نیست. گوشزدهایی می‌كنم و سعی می‌كنم حصارهایی ایجاد كنم تا در واقع در جامعه تاملات حوزه فرهنگ را بالا ببریم. دعوت من به جبراندیشی نیست بلكه دعوت من به تقدیر اندیشی و فهم مقدورات تاریخی است كه چارچوب‌های اجتماعی و تاریخی فراهم می‌كند. آزادی بشر چنین نیست كه در یك افق بی‌پایان آزاد باشد. اندیشیدن بر موقعیت كنونی می‌تواند نقطه آغازی برای آشكار كردن امكانات باشد. وی افزود: وقتی از مرگ فرهنگ سخن می‌گوییم چه نشانه‌هایی وجود دارد؟ در ابتدا باید بیندیشیم فرهنگ چیست. تعریف فرهنگ دشوار است و این مفهوم دارای تعاریف متعددی است. همه دركی اجمالی از فرهنگ داریم. فرهنگ مفهوم بسیار پیچیده‌ای از آگاهی‌ها، احساسات، هنرها، دانش‌ها، نمادها و ارزش‌های اخلاقی، آیین‌ها، افسانه‌ها، اسطوره‌ها و آداب رسوم و سنن و احكام و قوانین است. آن چیزی است كه مردم با آن زندگی می‌كنند و می‌میرند. وی در ادامه گفت: مسیر مشترك زندگی انگیزش و كنش انسان، طرح‌های آشكار، ابعاد نهانی، طرح‌های پنهان و آشكار و در ساختارها و نهادها وجود دارد. صور ناب فرهنگ است، محسوس نیست. عظمت یك مسجد دیدنی است اما تپش قلبی مومن در برابر خدا محسوس نیست. بیگانگان زبان مولانا و حافظ را می‌فهمند اما احساسات ناب ادبی با نگاه توریستی قابل درك نیست. در غرب صنایع و آسمان خراش‌ها قابل درك و ملموس است اما روح دكارت را دریافتن قابل فهم نیست. در عوض صور برونی قابل دسترسی است. طرح‌های پنهان را اهل تفكر می‌بینند. اهل سیاست نمی‌بینند. هویت بخشی از فرهنگ است. هویت ایرانی بودن، مسلمان بودن، شیعه بودن و تمایز خود از دیگری را مرزهای یك جامعه و باورهای آن معین می‌كند و میان اقوام گوناگون مرزهای هویتی وجود دارد. وی با بیان اینكه فرهنگ مشخص‌كننده انواع اجتماعات انسانی است، گفت: وجود انسجام و اشتراك و نظم و انتظام در زندگی، روح مشتركی را به وجود می‌آورد و یك نوع انسجام شكل می‌گیرد و سبب می‌شود كه انسان‌ها از الگوهای فرهنگی تبعیت كنند و از تنهایی نجات یابند. این حال و هوای مشترك سبب می‌شود كه افراد از تنهایی دور شوند. البته باید توجه داشت فرهنگ الگوی كلی نیست و درون فرهنگ‌ها فردیت خاصی داریم. كلیتی وجود دارد ولی وقتی می‌گوییم شیوه زیست مشترك است، تفرد هم هست اما یك شیوه زیست مشترك وجود دارد. كلیت وجود دارد و افراد احساس نزدیكی می‌كنند اما اختلاف هم وجود دارد. عبدالكریمی فرهنگ را عامل معنادهی به زندگی، محبت دهی، ترسیم‌كننده معانی و ایده‌آل‌ها و تمایلات افراد دانست و افزود: قرون وسطی یك الگوی رفتاری را تعیین می‌كند مانند تربیت قدیس و توسل به مسیح. نحوه بودن در دوران مدرن، توسل به نیوتن وتسلط بر طبیعت است. هر فرهنگی الگویی انسانی عرضه می‌كند. فرهنگ است كه استعدادها را محقق می‌كند. رابطه آزادی و فرهنگ چیست؟ فرهنگ، الگوهای خاصی را تحمیل می‌كند. وی تاكید كرد: فرهنگ البته آزادی را از بین نمی‌برد بلكه انسان همواره در یك امكاناتی پرتاب شده است. انسان موجوی نیست كه از صفر آغاز شود. انسان حلقه آغازین نیست. حلقه وسط هزارتوی زنجیره‌هاست. هر انتخابی مبتنی بر امكاناتی است كه برای فرد تعیین شده است. عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی در ادامه گفت: برای درك بهتر فرهنگ باید این مفهوم را در مقایسه با مفاهیم غریزی درك كنیم. وجود مشتركاتی مانند میل به جنس مخالف، فرزند دوستی، گرسنگی و تشنگی. مراد از غریزه چیست؟ گرایش‌های درونی ارگانیسم و گرایش‌های درونی و ذاتی در انسان دیده می‌شود كه اكتسابی نیستند و به‌طور خودكار در انسان وجود دارند. برنامه‌هایی كه از پیش تعیین شده‌اند. غریزه بدون آموزش وجود دارد. تعریف غریزه در مورد انسان نیز صادق است ولی به نظر می‌آید كه ما در انسان‌ها رفتاری نداریم كه به نحو مطلق حاصل عوامل زیستی باشند. رفتار انسانی برای ارضای تمایلات مبتنی بر تجربیات اكتسابی است. همه رفتارهای انسانی رفتارهای فرهنگی نیز هست. در ارگانیسم انسانی عوامل زیستی وجود ندارد. میل به جنس مخالف طبیعت انسان است.

نظر شما