شناسهٔ خبر: 30744 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

شاعری که نمی‌خواهد حرف فلسفی بزند

اگر می‌خواهید مجموعه شعری داشته باشید و آن را بخوانید تا شاعرانگی‌های ذهن و زبانتان را بیدار کند وقت تلف نکنید. به خیابان انقلاب یا فروشگاه نشر چشمه در خیابان کریمخان بروید و کتاب «سلام، اینجا ایران است» را بخرید و بخوانید.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛  اگر می‌خواهید مجموعه‌ای از ۴۵ شعر کوتاه و بلند بخوانید و لذت ببرید، اگر می‌خواهید به معشوقه‌ای –حتی خیالی- فکر کنید و از به یاد آوردن خاطرات ریز و درشت و به قول شاملو از «درد مشترک» یا همان «حس مشترک» همه عشق‌ها لذت ببرید کتاب افشار رئوف را بخوانید.
 
اگر هم اهل لذت بردن از مطالعه نیستید و خودتان را جزو مخاطبان حرفه‌ای ادبیات به حساب می‌آورید باز هم می‌توانید با خواندن و ورق زدن «سلام، اینجا ایران است» به سرزمین‌هایی قدم بگذارید که بیش و کم تجربه کرده‌اید و شاعری پشت سطرهایی از شعرش آن لحظه‌ها را با نگاهی شاعرانه وصف کرده است.
 
شعرهای کوتاه و بلند مجموعه شعر «سلام، اینجا ایران است» شعرهای زیبا و قابل تأملی است. شاعر این سطرها دارای تشخص شاعرانه است. او حتی در شعرهای کوتاه و دو سه سطری نیز کار را بر خود سخت می‌گیرد و بهتر بگوییم تجربه‌های شخصی خود را که جنبه‌ای مشترک دارد به تصویر می‌کشد و با خواننده در میان می‌گذارد.
 
کتاب «سلام، اینجا ایران است» به نوعی معرفی نمی‌خواهد. بهترین معرفی خواندن یکی از شعرهای این مجموعه است. این مجموعه لحظه‌های شاعرانه زیبایی دارد که هم ذهن خواننده را توسعه می‌بخشد و هم می‌تواند تمرینی برای شاعرانه دیدن و شاعرانه اندیشیدن باشد:
«...
اگر...
بی اگر
امروز دوازدهم است
و آفتاب سرد آذرماه در اندام درختان دنبال برگ می‌گردد
ما از زمین نرم‌تریم
ما با زمین فرق می‌کنیم
و بی‌برگی‌مان بهار ندارد
...»
 
شاعر در شعری به سادگی حرف‌هایی ساده و فلسفی می‌زند:
«هیچ‌کس به استقبال قایقی نخواهد آمد
که در هم شکسته و مغموم
از گلوی توفان‌ها بازمی‌گردد
بنشین به گِل
زمین
نقطه پایان تمام قصه‌هاست»
 
و البته در این شعر که در صفحه ۲۱ کتاب به چاپ رسیده شاید شاعر تصور کند که نه خواسته حرفی فلسفی بزند و نه اهل این حرف‌هاست. در واقع شاید همین قایق درهم شکسته و مغموم «شاعر» باشد که حرفش خود انگیخته و از سر هوش و ذوق شاعرانه جنبه‌ای فلسفی یافته است.
 
شاعر قصد فلسفی نگاه کردن به زندگی را ندارد. او شی را شی می‌بیند و همه چیز را در جای خود به جای می‌آورد:
«در ملافه‌های سایه روشن
آهسته بخند
اگر بیدار شوی
بادها همه رویاها را می‌برند
تو می‌مانی و تخت خواب فرسوده
پنجره‌ای و گلدانی
اتاق و خرت و پرت‌هایش
لیوان پر از ته سیگار
و صبحی که بوی همیشه می‌دهد
بیدار نشو
رویاها زیر پوست پلک‌هایت می‌لرزند
آهسته بخند»
 
شاعر «صبح» را با این تصویرها می‌سازد و در شعرهای کوتاه بیهوده خود را فریب نمی‌دهد تا به اصطلاح گول سادگی کار را بخورد. برای نمونه دو شعر کوتاه این مجموعه را می‌خوانیم:
«نمی‌بینم‌ات
اما می‌دانم
جایی
در تاریکی این سردرد لعنتی پنهان شده‌ای.»
 
و به سادگی مشخص است که نیستی معشوق با سردردی که در سر شاعر است ارتباطی شاعرانه یافته. یا:
«نیستی
من از نیستی بیزارم»
 
اگر می‌خواهید وقتتان را تلف نکنید و ۴۵ شعر کوتاه و بلند بخوانید که آخر کتاب نگویید ای کاش وقتم را صرف کار دیگری می‌کردم می‌توانید مجموعه شعر «سلام، اینجا ایران است» را سروده شاعر جوان افشار رئوف بخوانید.
 
مجموعه شعر «سلام، اینجا ایران است» در شمارگان هزار نسخه به قیمت ۶ هزار و ۲۰۰ تومان زمستان سال گذشته از سوی نشر چشمه راهی بازار کتاب شد.

نظر شما