شناسهٔ خبر: 21211 - سرویس مسائل علوم‌انسانی
نسخه قابل چاپ

آزمون دکتری و مسایل آن در گفت‎وگوی فرهنگ امروز با سید وحید عقیلی؛

ضرورت بازگشت به سوالات تشریحی در آزمون دکتری

سیدوحید عقیلی تست‎زنی نوعی سواد عمومی می‎خواهد و به اعتقاد بسیاری یک مهارت است درصورتیکه پرسش‎های تشریحی بیشتر سواد عمقی و تخصصی می‎طلبد. حال سؤال این است، دانشجویی که قلم دارد؛ یعنی در واقع رگه‎هایی از تعقل و تفکر انتقادی که در نوشتن مشخص می‎شود -و آن کمتر در تست می‎آید- در وی وجود دارد، کارآمدتر است یا دانشجوی که با تست آزمون شده است؟

فرهنگ امروز/فاطمه امیراحمدی: چالش‎ها و مسائل آموزش عالی هنوز بحث داغ  محافل علمی کشور است و اما و اگرهای آن باقی است. از سویی شنیده می‎شود که بسیاری از ظرفیت‎های دانشگاهی در مقطع کارشناسی خالی مانده است و برای پر کردن آن از متقاضیان خواسته شده است که اگر حتا در آموزن سراسری شرکت نکرده‎اند اما می‎توانند در انتخاب رشته شرکت کنند و وارد دانشگاه شوند. و از سویی دیگر هنوز حجم بالایی برای کارشناسی ارشد و به خصوص دکتری کاهش نیافته است و علاقه‎مندان به ادامه تحصیل، در به در به دنبال راهی برای ورود به دوره تحصیلات تکمیلی هستند که سهل‎گیری در این حوزه  آسیبی دیگر به آموزش عالی وارد ساخته است. ازاین‌رو به سراغ یکی از اساتید دانشگاهی رفتیم و در مورد کیفیت سؤالات آزمون دکتری از وی پرس‎وجو نمودیم. سید وحید عقیلی، عضو هیئت علمی و دانشیار دانشگاه آزاد اسلامی است که نظرات وی در ادامه میآید.

 

به نظر شما رویکرد آزمون تستی در جذب دانشجوی دکتری چه مخاطراتی دارد؟

 یکی از تعابیری که برای دوره‌ی دکتری به کار می‎رود دوره‌ی عالی تحقیقات است؛ یعنی دورهای که دانشجو از حدود 40 واحدی که باید بگذراند حدود نیمی از آن یا کمتر از نیمی از آن واحد نظری است و حتماً دانشجو 20 واحد پایاننامه به‌عنوان پروژه‎ی تحقیقاتی دارد. واحد پایاننامه یعنی دانشجو به همان اندازهای که سر کلاس رفته است باید دنبال تحقیق برود و دانشی که سر کلاس‌ها از اساتید خود آموخته است را به‌صورت یک تحقیق علمی، دانشگاهی ارائه کند. برای همین دوره‌ی دکتری دورهای است که اساس آن بر مبنای پژوهش است. در انگلیسی به دوره‌ی دکترا و تحصیلات تکمیلی گفته میشود Research student؛ بنابراین به این دلیل به نظر میرسد که زبدهترین و با استعدادترین افراد باید نامزد دکترا شوند. به عقیده‌ی من باید گزینشی باشد که به‌طور کامل بتواند توانمندی‌های داوطلبان را بسنجد.

من فکر میکنم یکی از دلایلی که در چند سال گذشته دانشگاهها چه دولتی و چه غیردولتی به سمت تستی شدن آزمون دکترا رفتهاند همین تعداد زیاد داوطلبان بوده است؛ یعنی یک زمانی اگر اساتید طراح سؤال، تصحیحکننده‌ی اوراق آزمون دکترا بودند تعداد شرکت‎کننده و پذیرش پایین بود؛ بنابراین یک استاد در طول وقتی که به او داده می‎شد، می‎توانست به تصحیح آن بپردازد، ازاین‌رو سؤالات تماماً تشریحی بود.

امتحان دوره‌ی دکترا معمولاً 5 ماده درسی دارد، البته بعضی رشتهها 4 ماده و برخی دیگر 7 یا 8 ماده هم دارند؛ ولی به‌طور متوسط 5 ماده است، هر مادهای از آن برای یک استاد است. در گذشته اساتید مربوط به هر ماده سر فرصت سؤالات تشریحی را طراحی میکردند، این در یک شرایط ایدئال و آرمانی محقق میشد؛ یعنی زمانی که تعداد دانشگاهها زیاد نبود؛ مثلاً متقاضی، حداکثر سالی 100 یا 150 نفر بود، شما فکر کنید رقم متقاضیها 500 یا 600 نفر شود، دیگر نمیتوان با سؤالات تشریحی آزمون دکتری برگزار کرد؛ زیرا امکان تصحیح این تعداد اوراق وجود ندارد. متأسفانه یکی از دلایل تستی شدن در همهی مادهها همین امر است، فرصت لازم برای تصحیح اوراق با این حجم شرکت‎کننده عملاً دیگر وجود ندارد؛ بنابراین با تستی شدن دستگاه در کمترین زمان، نتایج را اعلام میکند و من فکر میکنم این زیبندهی تحصیلات تکمیلی نیست.

اولین دلیل آن همان بحث رابطهی کمیت و کیفیت است؛ یعنی بالا رفتن کمیت باعث پایین آمدن کیفیت می‎شود. سؤالات تشریحی حتی به لحاظ روانی هم تأثیر خوبی روی استاد دارد. دست‌خط نه به معنای خط زیبا، منظور سبک و سیاق نوشتن، اینکه این قلم، قلم داوطلب دکترا است. در واقع با نوشتار است که منطق و نحوهی پاسخگویی دانشجو سنجیده می‎شود؛ اما این حس و مفهوم را شما در تست نمیتوانید ببینید.

نکتهی خیلی بدتر این است که تستزنی نوعی سواد عمومی میخواهد و به اعتقاد بسیاری از همکاران، تست‎زنی یک مهارت است، درصورتی‌که پرسش‎های تشریحی بیشتر سواد عمقی و تخصصی می‎طلبد. حالا شما فرض کنید به دانشجویانی که از راه تستی قبول شدند و در حال پایاننامهنویسی هستند اصلاً قصد جسارت ندارم اما سؤال میکنم، دانشجویی که قلم دارد یعنی در واقع رگههایی از تعقل و تفکر انتقادی که در نوشتن مشخص می‎شود و آن کمتر در تست میآید، کدام‌یک از این دو روش میتواند در آموزش کارآمدتر باشد؟ در هر حوزهای فرقی نمیکند چه علوم طبیعی، چه فنی و مهندسی و به‌ویژه علوم انسانی، کدام دانشجو بهتر میتواند تحلیل کند؟ مطمئناً کسانی که تشریحی آزمون داده‎اند.

اینجا لازم است به نکتهی دیگری هم اشاره کنم. ما در طراحی سؤالات تستی هم استانداردها را رعایت نمیکنیم، یکی از مهارتهای دانشگاهی بحث Testing است؛ یعنی تعداد بسیار اندکی از اساتید که دوران Testing را در دورههای ویژه‌ی طراحی سؤال آموخته‎اند، میتوانند تستهای استاندارد بسازند. من اخیراً دیدم بعضی از تستها در مقطع دکترا فاقد شرایط لازم بودند؛ یعنی اگر بیاید یک نظریه را بدهد و بگوید این مربوط به کیست، این تست نیست. سؤال تستی استاندارد طرح کردن کاری بسیار مشکلی است؛ مثلاً شما مفهوم یک نظریه را به‌صورت دلالت ضمنی به‌صورت گزینهی الف، ب، ج و د دربیاورید، این شیوه‎ی صحیح سؤال تستی است و این شیوه نیز به زمان نسبتاً زیادی نیاز دارد. امروزه هم ما متأسفانه شاهد این هستیم که بسیاری از طراحان قدیمی سؤالات که تبحر و مهارت داشتند دیگر تقبل زحمت نمیکنند و افرادی وارد این حوزه شدهاند که مهارت لازم را برای طراحی سؤالات تستی در سطح دانشگاه را ندارند.

در یک شرایطی و در بعضی از دروس، ما میتوانیم نگاه تلفیقی هم داشته باشیم؛ مثلاً از 5 ماده امتحانی، بعضی را تشریحی و بعضی را تستی طراحی کنیم. برای خود من خیلی عجیب است که چگونه ممکن است که برخی از ماده‎ها را تستی آزمون کرد؛ زیرا ذات برخی از منابع امتحانی و برخی رشتهها اصلاً نمی‎تواند تستی باشد؛ بنابراین یکی از مشکلات آموزش عالی برمیگردد به همان مشکل اولیه که وقتی تعداد زیاد شود کیفیت پایین میآید.

 

چرا کسانی که تبحر و دانش طراحی تست را دارند قبول نمیکنند که سؤالات آزمون را طراحی کنند، دلیل خاصی وجود دارد؟

کار سختی است. فکر میکنم کلاً به این شیوه خیلی رضایت ندارند؛ یعنی چندین دهه این کار را کردهاند؛ ولی شنیده‎ام مخالف این روش هستند و شخصیت حقیقی و حقوقی خود را به خاطر این مسائل خراب نمیکنند.

 

با توجه به تخصصی بودن آزمون دکتری، آیا ورود سازمان سنجش و گزینش سؤالاتی خاص برای دانشجویانی با گرایشها و تخصص‎های مختلف به نوعی باعث تبدیل آزمون مقطع دکتری به یک آزمون عمومی کلیشه‎ای نمی‎شود؟

بعضی معتقدند در دورهی دکترا یک آزمون عمومی تواناییهای کلی مثل هوش، استعدادهای تحصیلی، زبان، اطلاعات عمومی در حوزههای مختلف و ... را مورد سنجش قرار دهد و سپس آزمون تخصصی گرفته شود. از منظری منطقی است؛ اما اگر در آن افراط زیاد شود و مسائل دیگر وارد آن شود مسائل تخصصی را تحت‌الشعاع قرار میدهد. ببینید در دکترای تخصصی به غیر از پزشکی و پیراپزشکی و ... چیزی در حدود 190 رشتهی تخصصی دکتری داریم. دوره دکترا میطلبد که از تخصصیترین افراد، روشها و تکنیکهای آموزشی استفاده شود.

در‌هرصورت من فکر میکنم بیشترین تخصص و دقت در این حوزه باید انجام شود، جلساتی از موافقان و مخالفان، کسانی که نقد دارند، استدلالشان شنیده شود و برحسب آن به یک روشی برسند که از طریق آن افراد شایسته برگزیده شوند.

 

چه فاکتورهایی در زمینه‌ی برگزاری یک آزمون موفق که بتواند دانشجویانی با توان پژوهشی بالا را جذب کند، وجود دارد؟

ما یک بحثی داریم در دورهی دکترا به اسم تراز یا سطح، یعنی سطح سؤالات یا تراز نمرات نمیتواند تابع واقعیاتی که بین دانشجوها هست، باشد، درعین‌حالی که نمیتواند نسبت به آن هم بیگانه باشد. حالا منظور چیست؟ شما اگر سطح علمی و تراز نمرهای دورهی دکترا را هر سال پایین بیاورید به‌واسطهی اینکه دانشجوی دوره‌ی فوق لیسانس در آن حوزه کمتر درس خواندهاند، به این ترتیب دورهی دکترا رو به زوال میرود. شما در یک حدی باید آن بایدها، ویژگیها و مقتضیات سطح تخصصی دکترا را حفظ کنید؛ یعنی اگر نمرهی مطلوب کسب نشود دانشگاه نباید دانشجو را وارد این مقطع کند؛ یعنی پذیرش صورت بگیرد. اگر به این نکات توجه نشود بعد از چند سال خروجی‎های دورهی دکتری، تبدیل به خروجیهایی غیرعلمی و غیرتخصصی میشود. حالا اگر یک سالی تعداد قبولشدگان انگشتشمار باشند اشکالی ندارد؛ چون در راستای بالا رفتن کیفیت در حال رخ دادن است. ولی اگر به شما فشار بیاید که شما سؤالات را طوری طرح کنید که متقاضیان بالاخره تعدادی گزینش شوند، اینجاست که متأسفانه ترازها پایین میآید.

پس یکی این است که سطح دکترا و کیفیت پایین است و معتقدم مهمترین نکته این مسئله است. بعد از این مسئله عوامل دیگری هم وجود دارد مثل انضباط و نظم سؤالات، ترکیب و تنوع سؤالات و به روز بودن سؤالات و این موضوع نیز به این برمیگردد که اساتید طراح سؤال، چقدر آمادگی و زمینه‌ی مطالعاتی داشته باشند. نکتهی بعدی در دوره دکترا، اگر رابطهی عرضه و تقاضا حفظ شود و استاندارد منطقی اعلام شود که جامعه در آینده به چه تعداد نیروی فارغ‎التحصیل دکترا نیازمند است، می‎تواند کمک بسیاری به جامعه‎ی علمی کشور کند.

یکی از تخصصیترین مباحثی که در آزمون دکترا وجود دارد، ضریب موارد امتحانی است که همیشه مورد مناقشه بوده است؛ یعنی این چند ماده‌ی امتحانی که به‌طور متوسط عرض کردم، چه ضریبی بگیرند. در رشتهی علوم انسانی و اجتماعی، آمار و روش تحقیق و نیز زبان خیلی مهم است، بعد از آن مباحث نظریهها یا مبانی نظری بیشترین اهمیت را دارد. در زمانی ممنوعیت رفتن از یک رشته به رشته‎ی دیگر برداشته شد به شرط اینکه در واقع پیش‌نیازها گذرانده شود. این پیش‌نیازها در ابتدا 32 واحد بود، سپس به 24 واحد تقلیل پیدا کرد و بعد همین‌طور به 18 و 16 واحد تنزل کرد. جالب است که در سالهای گذشته این فرایند تسهیل شده است؛ یعنی تقریباً از هر رشتهی ارشد میتوانید وارد رشتهی دیگری شوید به شرط گذراندن پیش‌نیازها. پیچیدگی کار در این بود که ضرایب چگونه گذاشته شود. پیچیدگی وقتی بیشتر میشود که شما 10 نفر دانشجوی دکترا دارید متأسفانه به جای 5 نفر که یک‌دست نیستند و غیرمرتبط هستند، ضریبی که باید گذاشته شود دیگر بسیار پیچیده خواهد شد؛ مثلاً وارد شدن دانشجوی مهندسی به یکی از رشته‎های علوم انسانی که آمار آن ضریب بالایی دارد، مشکلات را زیاد می‎کند و عدالت در حق دانشجوی خود این رشته تأمین نمی‎شود، این نکتهی حساسی است.

 بنابراین، من فکر میکنم گروههای آموزشی یعنی مدیر گروه سزاوارترین و مناسبترین فردی است که در یک مجموعهی دانشگاهی میتواند راجع به این قضیه نظر بدهد، رئیس دانشکده و معاون آموزشی هم حتی نمیتواند؛ یعنی مدیر گروه آموزشی کسی است که بهترین است در رشتهی خودش که مدیر آن است، رشته و پیشزمینه‎های آن را خوب میداند؛ مثلاً اثبات شده است دانشجویانی که زبانشان قوی است و متأسفانه مهارت و روشهای تستزنی را خوب میدانند یک پله شانسشان برای قبولی آزمون دکترا و ارشد بیشتر است؛ چون ضریب این درس در آزمون بالاست.

به نظر می‎رسد ضرایب برای دانشجویانی که از رشتهی دیگری می‎خواهند در یکی از رشتههای شناور شرکت کنند باید متغیر باشد -روش سختی است ولی اگر باشد به عدالت نزدیکتر است- و این احتیاج به نرمافزاری دارد که قدرت تشخیص داشته باشد و برای آن تعریف شده باشد. این مقولهای بسیار پیچیده است و ترکیب نامعدودی را به وجود می‎آورد؛ زیرا ما حدود 200 رشته در دکتری تخصصی و شاید بیشتر از 300 رشته در ارشد داریم؛ بنابراین برای عملی شدن این شیوه حتماً باید یک نرمافزار خاصی طراحی شود یا ذهنی که اشراف کامل به مسئله داشته باشد کار را مدیریت کند. این است که یک ضریب برای همه در نظر گرفته میشود که عموماً دور از عدالت است. این مسئله باز هم برمیگردد به همان مسئله‌ی اول، بالا رفتن کمیت و پایین آمدن کیفیت.

 

در برگزاری آزمون سال گذشته شکل همسانی از آزمون مصاحبه را در همه‌ی دانشگاه‎ها شاهد بودیم که به نوعی بیانگر دستورالعملی یک‌سان در زمینه‌ی شکل و جزئیات مصاحبه بود. این رویکرد به نظر شما چه مزایا و معایبی دارد؟

بین بخشنامه و آن چیزی که در عمل انجام میشود با هم متفاوت است. قبلاً در مورد هیئت‌های جذب صحبت کردم، مصوبههایی که در بخش هیئت‌های جذب بود در نقطهی مطلوبی بود؛ ولی در عمل چیز دیگری اتفاق میافتاد و موقع مصاحبه فرضاً متغیرهای دیگری هم وارد می‎شوند که تعیینکنندهتر به نظر می‎آید؛ مثلاً گرایش استاد به دانشجوی خودش، خب این دیگر به اصول و اخلاق حرفه‎ای استاد برمی‎گردد که اساتید یک موازینی را رعایت بکنند که شایستهسالاری و انتخاب اصلح برایشان مهم باشد. در این مورد متأسفانه ما خیلی شاهد رعایت اصول اخلاق حرفهایی نیستیم.

 

به اعتقاد شما ارزش و نمره‎ای که اکنون برای عملکرد پژوهشی دانشجویان در نظر گرفته‎اند کافی است؟

این روابط همان‌طور که گفتم خیلی اجرایی نیست. اولاً اینکه ما طی مصاحبهها از دانشجویی که در کارشناسی ارشد تازه فارغالتحصیل شده است انتظار مقاله‌ی علمی، پژوهشی و پذیرش از ISI داریم. وضعیت مجلات علمی ما هم کاملاً روشن است و شما میبینید که چقدر پرچالش است و خیلیها درگیر چاپ مقاله هستند که فارغالتحصیل شوند. این شرط لازم است اما کافی نیست؛ یعنی در کنار شاخصهای دیگر باید به دانشجو کمک شود، پایاننامهها سنجیده شود و ببینیم که بار علمی دارد، حالا از آن مقاله استخراج نشده است، نباید آن‎قدر دارای اهمیت باشد. ولی باز هم میگویم اگر دانشجوی دکترا مقاله علمی، پژوهشی داشته باشد خیلی بهتر است. ما مثلاً در قسمت زبان از یک دانشجوی زبان یک حدی را انتظار داریم که شاید همکاران دیگر در رشتههای دیگر در آن حد نباشند و ندانند -این را خیلی برجسته میکنیم که این هم خیلی خوب نیست-. به‌هرحال مصاحبه یک نوع آزمون شفاهی است اگرچه شاید به آن معنایی که در ابتدا مدنظر بود انجام نمیگیرد و بعضاً بیاخلاقیهایی در آن وجود دارد.

زمانی که مقاله ISI مطرح شد در واقع مزایا و محاسنی به دنبال خود داشت. اولاً، من واقعاً اطمینان دقیق دارم که از نظر علمی اگر یک ISI با موازین علمی خوب نوشته شود هم برای نویسنده و هم برای جامعه‌ی علمی بسیار مفید است؛ اما آن هم شروطی دارد. من فردی را میشناسم که توان زبانی خوبی ندارد؛ مثلاً در حد یک پاراگراف حتی یک پاراگراف ساده را نمیتوانند بنویسند، ولی ISI دارد. ممکن است بگویند بله مفهوم و محتوا و ایده برای ما بوده است و ترجمه شده است؛ ولی به‌هرحال از نظر کیفیت کار، از ارزش کار کاسته میشود و ممکن است در مرحلهی بعدی بگوید که ایدهی کلی برای من بوده است؛ مثلاً من صحبت کردم و کس دیگری نوشته و بعد ترجمه شده است، این در کار علمی اصالت ندارد. پس کسی که به سمت مقالهنویسی می‎رود باید در حوزهی خودش، زبان او نیز قوی باشد که بتواند خوب بنویسد و خوب درک کند. بدترین شکل آن این است که خیلی اوقات ISI در مقابل پول نوشته شده است. این است که وزارت علوم و دانشگاهها در این رابطه سخت میگیرند و مرتب نشریات غیراستاندارد را معرفی میکنند، نشریاتی که با گرفتن پول و به‌صورت آنلاین ISI میدهند، البته این چالشها در مورد مقالات و نشریات فارسی هم هست.

نتیجتاً اگر در مصاحبه به‌صورت تخصصی و علمی سؤال شود و تواناییهای دانشجو سنجیده شود و توانمندی‌های او محک بخورد، این به روش‎های استاندارد علمی نزدیک‎تر است.

 

یک دانشجوی دکتری به شکلی بالقوه یک معلم و مدرس است، آیا در مصاحبه‌ی آزمون دکتری جایگاهی برای آزمون پتانسیل‎های او در این زمینه در نظر گرفته می‎شود؟

به طور کامل، طبیعتاً خیر؛ اما در حد قابل قبولی بله. بین وضعیت موجود و مطلوب تفاوت است، وضعیت مطلوب یعنی اینکه ما آزمونها و سؤالات و نیز مصاحبههایی داشته باشیم که بهترین و شایستهترین افراد انتخاب شوند؛ ولی وضعیت موجود ما با وضعیت مطلوب فاصله دارد.

 

نظر شما