شناسهٔ خبر: 65763 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

نگاهی به مکاتب فلسفی چین

دوست داشتن دیگران

امروز ما در جهانی زندگی می‌کنیم که به واسطه فرآیند جهانی شدن، افزایش استفاده از رسانه‌های جمعی و تکنولوژی، فرصت برای شناخت فرهنگ‌های مختلف جهان را به وجود آورده است. کشورهای آسیای شرقی همچون کشور چین و ژاپن هرکدام در طول دوره تاریخ خود اندیشه‌، فرهنگ و فلسفه مختص به خود را داشته و دارند که قدمت بسیاری از این مکاتب و سنن فرهنگی به پیش از میلاد مسیح بازمی‌گردد. در این یادداشت نگاه کوتاهی به بعضی سنت‌های فکری در چین خواهیم داشت.

فرهنگ امروز: مجید فنایی، امروز ما در جهانی زندگی می‌کنیم که به واسطه فرآیند جهانی شدن، افزایش استفاده از رسانه‌های جمعی و تکنولوژی، فرصت برای شناخت فرهنگ‌های مختلف جهان را به وجود آورده است. کشورهای آسیای شرقی همچون کشور چین و ژاپن هرکدام در طول دوره تاریخ خود اندیشه‌، فرهنگ و فلسفه مختص به خود را داشته و دارند که قدمت بسیاری از این مکاتب و سنن فرهنگی به پیش از میلاد مسیح بازمی‌گردد. در این یادداشت نگاه کوتاهی به بعضی سنت‌های فکری در چین خواهیم داشت.
فلسفه چین ریشه در نوشته‌های کهن و باستانی این کشور دارد. برخلاف فلسفه‌ غرب که در هر مکتب مسائل معرفت‌شناختی و هستی‌شناسانه خاصی در آن قابل ردیابی است؛ فلسفه چین مبتنی بر مسائل مشخص و انضمامی مثل شیوه تعلیم و تربیت، اخلاق و سیاست است. فلسفه چین پیش از میلاد علاقه زیادی به شناخت برای شناخت ندارد و همواره در روش و نوع مطالب به زندگی و چگونگی استفاده از اندیشه برای بهتر شدن وضعیت مردمان دارد. مکاتب فلسفی کنفوسیوس و دائو دو جریان مهم فلسفه چین هستند؛ با این همه فیلسوفانی مانند موزِه و یانگ جو نیز در دوران پیش از میلاد اندیشه‌های خاص خود را پرورانده‌اند که می‌توان آنها را در تداوم و همچنین تمایز با مکاتب دائو و کنفوسیوس بررسی کرد.
کنفوسیوس|بخش اعظم اندیشه کنفوسیوس را تعلیمات او به صورت مربی برای شاگردانش و اندیشه‌های سیاسی تشکیل می‌دهد. کنفوسیوس بیشتر از آنکه مبدع مفاهیم باشد به مطالعه و تعلیم آثار فکری دوره باستان چین علاقه داشت. مهم‌ترین متن مورد نظر او شش کهن‌نامه بود. اندیشه سیاسی کنفوسیوس - از آنجا که خود مدتی دولتمرد بود - مبتنی بر حکومت نیک بود که اصولش فراوانی خوراک، سپاهیان مناسب و مهم‌ترینش اعتماد بود. به نظر کنفوسیوس در صورت شکاف میان اعتماد مردم و حکومت سیاسی، خطرهای بزرگی حکومت را تهدید می‌کند. همچنین کنفوسیوس به عنوان یک مربی با الهام از شش کهن‌نامه بر کاربرد اصولی برای تربیت اشخاص تاکید داشت که به شکوفایی شخصیت آنها منجر می‌شد. این اصول عبارت بودند از: شعر برای یاد دادن آرمان‌ها، تاریخ برای یاد دادن رویدادها، پاس داشتن آیین‌ها که خود، یاد دادن رفتارهاست، موسیقی که یاد دادن هماهنگی است و همچنین اصولی چون تغییر که در طبیعت ریشه دارد. اما آنظور که مورخان می‌گویند اصلی که آرمان کنفوسیوس برای شکوفا کردن استعدادها به عنوان مربی بود مجموعه دانش ِ ژن نام داشت. ژن بر اساس اصولی چون فضیلت روان و اصل مهر بنا شده است. ژن ترکیب دو واژه انسان و دو است که به معنای اهمیت انسان و همبستگی و پیوند او با دیگران است.  کنفوسیوس می‌گفت: «ژن دوست داشتن دیگران است» پس ژن مرحله‌ای کامل از علم اخلاق و آرمان‌های سیاسی کنفوسیوس بود.مِنسوس دیگر حکیم پیرو کنفوسیوس نیز در نظریه سرشت انسانی خود بر خیر بودن سرشت انسان تاکید داشت. براساس نظر او انسان به لحاظ فطری معنای خیر را درون خود دارد و انسان‌دوستی و فرزانگی اکتسابی نیست؛ تنها گاهی نیکی را فراموش می‌کنیم. در آخر و برای جمع‌بندی اندیشه کنفوسیوسی باید گفت این مکتب فلسفی بر اساس ایده خیر درونی و انسان‌گرایی بنا شده است.
لائوزه|لائوزه قدیمی‌ترین فیلسوف دائویی است. بسیاری از افراد برای شناخت تفکر دائویی به سراغ اندیشه‌های او می‌روند که کاری عبث نیست. یکی از اصولی که لائوزه برای اندیشه دائویی برمی‌شمرد هماهنگی و انسجام کلی تمام عناصر هستی با یکدیگر است. خودانگیختگی طبیعت و حرکت به سوی کمال اصل دائویی است. لائوزه بر خلاف کنفوسیوس که اندیشه‌ای انسان‌گرا داشت و بر اهمیت تعلیم شعر، موسیقی و ... تاکید می‌ورزید، فردی طبیعت‌گرا بود. او این اکتسابات را دورکننده انسان از سرشت طبیعی خود می‌دانست و راه اصلی تفکرش زیستن در طبیعت در میان کوه‌ها، رودها و جنگل‌ها بود. به نظر لائوزه اصل بنیادین و قانون جهان دائو است که ندیدنی، نشنیدنی و لمس‌ناپذیر است. دائو بر اساس تفکر لائوزه بر آنچه طبیعی و فطری است تاکید دارد و تمدن را اساس دوری از وضع طبیعی می‌داند. دائو بر یگانگی تمامی جهان یعنی یک که اساس کل هستی است تاکید دارد و می‌توان گفت برخلاف اندیشه‌های کنفوسیوس توان تعلیم اخلاقی و رهنمود سیاسی به حاکمان را ندارد. در کل دائو نوعی واگذار کردن امور و بی‌کنشی است.
یانگ جو|یانگ جو با اینکه در برخی از تعالیم تحت‌تاثر اندیشه دائو بود اما فلسفه‌ خاص خود را داشت. رابطه جز و کل در اندیشه او به صورت پیوند میان من و عالم کبیر خود را نشان می‌دهد. ما بخشی از جهان هستیم و جهان خود را در هر کدام از ما به صورت‌های مختلفی نشان می‌دهد. به نظر یانگ جو خوددوستی راهی برای خیر عمومی است. همانطور که پیداست او فردگرا است. در اندیشه او طی کردن راه کسب خوشی یا لذت بردن از زندگی به صورت فردی برهم زننده نظم هستی نمی‌شود.
موزه|موزه نیز اندیشه‌ای منحصر به خود داشت که ما اینجا به بداعت‌های او در اندیشه سیاسی می‌پردازیم. موزه فلسفه سیاسی مبتنی بر انسان‌دوستی و مهر به دیگران دارد که با تمرین مهر برای همه ممکن می‌شود.یکی از مهم‌ترین جنبه‌های اندیشه اجتماعی-سیاسی موزه «وضع طبیعی» و «پراگماتیسم» است که قرن‌ها قبل از هابز و جان دیویی در مورد آنها سخن گفته است. اینکه بدون دولت مرکزی و در وضع طبیعی انسان‌ها در شرایط ناعادلانه قرار می‌گیرند و این مورد که هر عمل را باید بر مبنای سود آن سنجید.
پایان سخن|با اینکه امروزه برای بسیاری از افراد اندیشه‌های متکفران چینی ناشناخته مانده است اما در این یادداشت تلاش کردیم تا اهمیت و امروزی بودن بسیاری از اندیشه‌های فلسفه چینی را نشان دهیم.
منبع:تاریخ فلسفه چین، چو جای و وینبرگ چای، برگردان ع.پاشایی نشر نگاه معاصر

نظر شما