شناسهٔ خبر: 65643 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

شمس الملوک مصطفوی: جای طرح مباحث جدی فلسفی درباره هنرهای سنتی ایرانی خالی است

مصطفوی می‌گوید: در سنت فلسفی و عرفانی ما، قابلیت‌های فراوانی برای طرح موضوعات جدی مرتبط با فلسفه هنر وجود دارد که نیازمند پژوهش‌های عمیق‌تر و همه‌جانبه‌تر است. عناصری که در فلسفه فیلسوفانی مانند فارابی، ابن سینا، سهروردی و ملاصدرا وجود دارد، مانند زیبایی، خیال، نور، رنگ و ... این قابلیت را دارند که دست‌مایه مباحث فلسفی جدی درباره هنر و زیبایی قرار گیرند.

فرهنگ امروز: کتاب «از زیبایی متافیزیکی تا زیبایی هنری» نوشته شمس‌الملوک مصطفوی تلاشی است در جهت روشن‌کردن خط سیر اندیشه‌های افلاطون و ارسطو درباره‌ی زیبایی و هنر، با ابتناء بر آثار اصلی آن‌ها. تلاش نویسنده بر این بوده که خواننده، علاوه بر آشنایی با این آثار، با دیدگاه‌های این دو فیلسوف بزرگ درباره‌ی زیبایی و هنر و نتایج و پیامدهای اندیشه‌ی آنان نیز آشنا شود.

به گفته مولف این پژوهش معلوم خواهد کرد که چگونه زیبایی، که نزد افلاطون شأنی متافیزیکی دارد، در ارسطو از عالم مثال به عالم واقع فرود می‌آید و به‌نحو استقلالی در اشیاء و امور زیبا، از جمله آثار هنری، جای می‌گیرد و هنر نیز ذیل حکمت درآمده و در خدمت بهبود اوضاع زندگی فردی و جمعی مردمان قرار می‌ گیرد. این تغییر البته از تغییرات کلی در مبانی اندیشه‌ این دو فیلسوف نشأت می‌گیرد. با او درباره کتاب گفتگویی انجام داده‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

 ********

منظور از زیبایی متافیزیکی چیست؟

زیبایی متافیزیکی از منظر افلاطون همان ذات و حقیقت زیبایی است که در عالم حقایق اشیاء یا همان عالم مُثُل حضور دارد و هرچه در عالم محسوس ، زیباست به واسطه بهره‌مندی از آن زیبایی لایزال و فناناپذیر، زیبا است. به عبارتی زیبایی‌های این جهان درخشش آن زیبایی حقیقی است که در چیزهای زیبا و در قالب نظم و اندازه ظاهر می‌شود.

 اهمیت صورت زیبا را نیز برپایه این نگاه که زیبایی تجلی حقیقت است، می‌توان تفسیر کرد. همچنین باید این نکته را خاطرنشان کنم که وجود پیوند میان زیبایی حقیقی و راستین در جهان معقول(عالم ایده‌ها) با مصادیق زیبایی در جهان محسوس است که امکان شناخت زیبایی را به نحو دیالکتیکی فراهم می‌آورد.

 از انگیزه‌هایتان برای نوشتن کتاب بگویید. چقدر زمان برد؟

من بیش از 10 تا 12 سال است که در حوزه فلسفه یونان و بالاخص فلسفه پیشاسقراطی، افلاطون و ارسطو، مشغول مطالعه، تحقیق و تدریس هستم. قبل از نگارش این کتاب، در تدوین دو کتاب «زیباشناس در گفت‌وگو»، که جلد اول به افلاطون و جلد دوم به ارسطو اختصاص داشت، مشارکت جدی داشتم. مقالاتی نیز در این حوزه نوشته‌ام که به چاپ رسیده‌اند ولی چون جای خالی پژوهش‌های متن‌محور در باب هنر و زیبایی را خالی می‌دیدم تصمیم گرفتم با تالیف این کتاب، تا حدی خلاء موجود را پر کنم.

 با مطالعه این کتاب، می‌شود پابه‌پای متن رساله‌های افلاطون و ارسطو، با دیدگاه این دو اندیشمند برجسته تاریخ، در باب زیبایی و هنر، آشنا شوند. البته در پایان هر بخش به تفاسیر مهمی که در خصوص اندیشه‌های مطرح شده در رساله‌های مورد بحث، وجود دارد، اشاره کرده‌ام. علی‌رغم مطالعات و پژوهش‌ مفصل قبلی‌ام، نوشتن و تکمیل و تهذیب کتاب حاضر، حدودا دو سال به طول انجامید.

 چرا این عنوان را برای کتاب انتخاب کردید؟

یکی از مفاهیمی که در حوزه زیباشناسی و فلسفه هنر، غالبا دچار بدفهمی می‌شود، مفهوم زیبایی و کاربرد آن نزد فلاسفه مختلف است. این مطلب به خصوص در مقایسه اندیشه فلسفه باستان و قرون وسطی درباره زیبایی، با فلاسفه مدرن آشکار می‌شود. انتخاب این عنوان به این دلیل بود که نشان بدهم تلقی زیبایی به عنوان یک امر متافیزیکی، با تلقی آن به عنوان امری استتیکی به معنای مدرن کلمه نیست.

 نگاه ارسطو به زیبایی از آن رو با افلاطون متفاوت است که او زیبایی را در ویژگی‌هایی مانند اندازه و تناسب که در شیء زیبا حضور دارند، جست‌وجو می‌کند، در حالی که نزد افلاطون ذات زیبایی در عالم ایده‌ها (عالم مُثُل) و هم پیوند با ایده خیر بوده و طبق برخی تفاسیر همان ایده خیر است. از این رو مشاهده زیبایی حقیقی از طریق عقل شهودی، یعنی نوئزیس (noesis) و برای دیالکتسین یعنی همان فیلسوف افلاطونی ممکن می‌شود. البته باید یادآور شوم که همانند افلاطون، نزد ارسطو نیز، زیبایی امری معقول است، چرا که اندازه و تناسب و تقارن که به عنوان عناصر زیباشناختی شیء زیبا معرفی می‌شوند در ریاضیات مطرح و قابل اثبات هستند.

 درباره دیدگاه افلاطون در مورد موسیقی بگویید.

بخش مستقلی از کتاب به بررسی دیدگاه افلاطون و ارسطو درباره موسیقی اختصاص دارد. در این بخش نشان داده‌ام که افلاطون با وقوف بر تاثیر شگفت‌انگیز موسیقی در روح و روان آدمی، موسیقی را تمرینی جدی می‌دانست که به واسطه برخورداری از ریتم و آهنگ، آسان‌تر در نفس اثر می‌گذارد و لذا بهتر می‌تواند در جهت اهداف تربیتی که همان زیبا و نیک شدن روح است، به کار آید.

 افلاطون در «جمهوری» می‌گوید که شعر و موسیقی، مهم‌ترین جزء تربیت و پدیدآورنده زیبایی و هماهنگی است. هرچند از نگاه او، اگر موسیقی به جای تقلید از زیبایی و فضیلت، از زشتی‌ها و پلیدی‌ها تقلید کند، به واسطه پدید آوردن آثار سوء تربیتی، محکوم به حذف و طرد از آرمان‌شهرش خواهد بود و لذا افلاطون آن دسته از نغمات موسیقایی را می‌پذیرد که بتوانند تجسم‌بخش روحیه اصیل و شریف باشند و شنیدن آن‌ها اشتیاق به کسب فضائل را در مخاطب ایجاد کند و یا حداقل اسباب سرگرمی بی‌ضرر را برای ساکنین آرمان‌شهر، فراهم آورد. افلاطون همچنین در مورد انواع آهنگ‌ها و سازها نیز نظرات جالب توجهی دارد که در بخش موسیقی کتاب، با تفصیل و مبتنی بر متن، بدان پرداخته‌ام.

 درباره مفهوم و منشاء زیبایی و اختلاف دیدگاه‌ها درباره زیبایی نظرتان را بفرمایید.

اصولا مفهوم زیبایی را می‌توان یکی از چالش‌برانگیزترین مفاهیم در نظریه‌های زیباشناسی و هنر دانست. برای نمونه این پرسش که آیا زیبایی امری ابژکتیو (عینی) است یا سوبژکتیو(ذهنی)؟ یعنی آیا زیبایی کیفیتی عینی در اشیائی است که ما آن‌ها را زیبایی نامیم (مانند نظم یا درخشندگی و ...) یا امری ذهنی و شخصی است یعنی خصوصیتی قابل ادراک و شناخت برای فرد؟ و یا پرسش از این که آیا زیبایی‌های این جهان بروز و ظهور یک زیبایی ماورایی است یا به خود شیء زیبا و ویژگی‌های آن برمی‌گردد و همچنین آیا قوه ذوق آدمی است که حکم به زیبایی چیزی می‌دهد؟

 با بررسی نظریه‌های مختلف هنر مانند نظریه تقلید یا بازنمایی، نظریه فرانمایی، فرمالیسم و نظریه نهادی، نیز می‌توان وجود اختلاف نظر جدی درباره زیبایی را در ربط و نسبت آن با هنر، مشاهده کرد. با تاسیس استتیک یا همان زیباشناسی علمی، توسط بامگارتن در قرن هجدهم و تقلیل زیبایی به امری که موجب التذاذ حواس می‌شود و به دنبال آن گسیخته شدن ارتباط میان زیبایی و خیر و حقیقت، چالش‌های موجود در این حوزه، عمیق‌تر شده و ابعاد تازه‌ای پیدا کرد.

 همچنین باید اشاره کنم که نظریه‌پردازان در مورد این که رویکرد زیباشناختی دارای چه ویژگی‌هایی است، اختلاف نظر دارند و نیز این پرسش که آیا اصولا ما می‌توانیم از نگرش مستقلی با عنوان رویکرد زیباشناختی سخن بگوییم یا نه؟ پرسشی چالش‌برانگیز است. این‌ها بخشی است از پرسش‌ها و چالش‌های بیشماری که به‌طور مستقیم و یا غیرمستقیم به بحث از زیبایی مربوط می‌شود.

 از تجربیات و مطالعات شخصی خودتان بگویید.

یکی از موضوعات مهمی که مشخصا تجربه کرده‌ام و همیشه به دانشجویان خودم می‌گویم، اهمیت مطالعه فلسفه یونان در تمامی ابعاد آن است. من از دوران دانشجویی و پس از اتمام تحصیلاتم، عمده مطالعاتم را به حوزه فلسفه معاصر (قاره‌ای) اختصاص داده بودم. لکن هرچه آثار فلاسفه بزرگ معاصر را بیشتر مطالعه و در آن‌ها تامیل می‌کردم، نیاز به فهم عمیق فلسفه یونان را بیشتر حس می‌کردم. از این رو تصمیم گرفتم یک سلسله مطالعات جدی و منظم را در این زمینه شروع کنم و لذا مجددا به آثار مهم افلاطون و ارسطو و شروح معتبر آن‌ها مراجعه کردم و این بار با دقت و موشکافی بیشتر و نیز رجوع به یونان پیشاسقراطی، پژوهش‌های خود را پیش بردم.

 آن‌گاه بود که احساس کردم عالم حکمت یونانی حقیقتا سرشار از زیبایی و شگفتی است. مطلب دیگر، نیازی بود که به شناخت فلسفه و حکمت اسلامی احساس می‌کردم و لذا چندین سال، تدریس دروس فلسفه اسلامی را عهده‌دار شدم که بتوانم منابع مختلف را مطالعه و تا حدودی با زوایای آشکار و پنهان اندیشه فلاسفه خودمان آشنا شوم. این آشنایی هرچند مختصر، در پژوهش‌های من و نیز در تدریس دروس فلسفه غربی، بسیار راهگشا و تاثیرگذار بوده است. نهایتا این که بنا به دلایل مختلف از جمله علائق شخصی، سال‌هاست مطالعاتم در حوزه فلسفه هنر متمرکز است و تلاش می‌کنم اندوخته‌های علمی خود را در جهت تعمیق و تدقیق این حوزه جدید مطالعاتی و تدریسم به کار گیرم.

 چه چالش‌هایی فراروی رشته فلسفه هنر قرار دارد؟

فلسفه هنر رشته‌ای نسبتا جدید است که در دوره‌های تحصیلات تکمیلی یعنی ارشد و دکتری، در برخی از دانشگاه‌ها تاسیس شده است و در این رشته دروس مربوط به فلسفه هنر تدریس می‌شود. باید به این نکته اشاره کنم که اصولا فلسفه هنر، تلاشی است برای پاسخ دادن به پرسش از چیستی هنر و مسائل و موضوعات مختلف پیرامون آن و حاصل این‌گونه تاملات فلسفی در باب هنر، نظریه‌هایی است که از سوی فلاسفه و نظریه‌پردازان ارائه شده و می‌شود.

 هرچند اصطلاح فلسفه هنر مانند استتیک، اصطلاح جدیدی است، لکن تاملات درباره هنر و نیز زیبایی، قدمتی به اندازه تاریخ فلسفه دارد. از افلاطون به بعد ما شاهدیم که فلاسفه در کنار پاسخ به پرسش‌های فلسفی متعدد مانند پرسش از حقیقت، وجود، معرفت، خیر و ... به پرسش از هنر و زیبایی نیز توجه کرده‌اند و متناسب با مبادی و مبانی خود، بدان پاسخ داده‌اند، هرچند برخی از فلاسفه مانند هگل و هایدگر به‌طور جدی‌تر به این مقولات پرداخته‌اند و برخی مانند دکارت و هوسرل به اشارات مختصری در این باب اکتفا کرده‌اند.

 و اما آنچه از فلسفه هنر انتظار می‌رود این است که علاوه بر آشنا کردن دانشجویان و علاقمندان با مسائل و موضوعات فلسفی مرتبط با هنر و شرح و تبیین آراء فلاسفه، به نحوی انضمامی، زمینه نزدیک شدن فلسفه و هنر را در حد امکان فراهم آورد. فلسفه توان تامل جدی و طرح پرسش‌های بنیادین درباره مهم‌ترین موضوعات و مسائل زندگی بشر را دارد و می‌توان از این قابلیت جهت پرسش‌های معاصری مانند این که «هنر چیست؟» و چه نقشی در زندگی آدمی به عهده دارد و یا باید عهده‌دار شود؟ و ... استفاده کرد.

 نکته مهم دیگر این که فلسفه هنر را نباید به خود فلسفه و یا خود هنر و یا موضوعاتی مانند پژوهش هنر، تاریخ هنر، نقد هنری و ... تقلیل داد؛ هرچند فلسفه هنر از همه این مباحث استفاده می‌کند. در چارچوب این بحث، خوب است چند نکته دیگر را نیز یادآور شوم؛ اول اینکه هرچند فیلسوف هنر، لزوما هنرمند نیست ولی به نظر می‌رسد برای کسی که در حوزه فلسفه هنر فعالیت می‌کند، آشنایی هرچند مختصری با هنر و نیز تاریخ هنر ضروری است چرا که می‌تواند به فهم بهتر دیدگاه فلاسفه درباب هنر و انتقال مفاهیم اساسی به مخاطب کمک کند.

 برای نمونه عرض می‌کنم که برای فهم چگونگی مواجهه با هایدگر با هنر مدرن، که یک بحث فلسفی است، آشنایی با هنرمندان مدرنی مانند سزان و دیدن آثار آن‌ها و شناخت سبک هنری آن‌ها در مقایسه با دیگر سبک‌های هنری معاصرشان، می‌تواند زمینه و امکان فهم بهتر تفسیرهای هایدگر از هنر مدرن را فراهم آورد.

 نکته دوم اینکه ما در حوزه حکمت و هنر ایرانی-اسلامی، راه‌های ناپیموده زیادی داریم که ورود به آن‌ها، همت و تلاش محققان و پژوهشگران علاقمند و دغدغه‌مند را طلب می‌کند. در سنت فلسفی و عرفانی ما، قابلیت‌های فراوانی برای طرح موضوعات جدی مرتبط با فلسفه هنر وجود دارد که نیازمند پژوهش‌های عمیق‌تر و همه‌جانبه‌تر است. عناصری که در فلسفه فیلسوفانی مانند فارابی، ابن سینا، سهروردی و ملاصدرا وجود دارد، مانند زیبایی، خیال، نور، رنگ و ... این قابلیت را دارند که دست‌مایه مباحث فلسفی جدی درباره هنر و زیبایی قرار گیرند. به نظرم علی‌رغم تلاش‌هایی که تاکنون صورت گرفته، جای طرح مباحث جدی فلسفی درباره هنرهای سنتی خودمان، هنوز خالی است.

آیا کتاب دیگری در دست تالیف دارید؟

کتاب جدیدم، «پدیدارشناسی هنر و ادبیات» نام دارد که در آن ضمن معرفی مختصر ادموند هوسرل، موسس پدیدارشناسی و اشاره به آراء پدیدارشناسانه پرداخته‌ام و قرار است به وسیله نشر کرگدن چاپ شود. لازم به ذکر است که هم‌زمان با مطالعاتم در حوزه یونان و فلسفه معاصر، به‌طور خاص پدیدار شناسی را که در زمره علائق همیشگی من بوده، در دانشگاه‌های مختلف تدریس می‌کردم که حاصل این بخش از مطالعاتم، مقالاتی است که عمدتا برای ویژه‌نامه‌های وزین پدیدارشناسی نشریه حکمت و معرفت، تالیف کردم و طی چند سال اخیر به چاپ رسیده است.

 کتاب جدیدم نیز مرتبط با همین مباحث است. در حال حاضر تصمیم دارم اگر توفیق الهی یار باشد، نتایج پژوهش‌های خودم را در حوزه فلسفه هنر پست مدرن نیز تدوین کنم و در اختیار دانشجویان فلسفه هنر و علاقمندان قرار دهم. اخیرا کارهایی نیز در حوزه حکمت و هنر اسلامی انجام داده‌ام از جمله تالیف مقاله‌ای با عنوان «پدیدارشناسی عشق و زیبایی در آثار سهروردی»؛ که امیدوارم این مطالعات پراکنده‌ام ادامه پیدا کند و با یک برنامه‌ریزی جدی، به سرانجامی نیکو برسد.

نظر شما