شناسهٔ خبر: 58034 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

ورزش مُفصلی کرده بود و پدر ترجمه شد

محمد قاضی در پاسخ به این سوال ابوالحسن نجفی که اگر مترجمی اهل این زمان بخواهد متن کهنه‌ای را ترجمه کند، برای حفظ سیاق قدیمی چه باید بکند، گفته است: من کوشیده‌ام ترجمه‌ام هم زیبا باشد هم وفادار؛ برخلاف ضرب‌المثل مصروف که ترجمه مثل زن است، و اگر زیبا باشد وفادار نیست، اگر وفادار باشد زیبا نیست.

محمد قاضی

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایسنا؛ این بخشی از گفت‌وگویی است که در میزگردی درباره ترجمه «دن کیشوت» محمد قاضی انجام و در نخستین شماره «کتاب امروز» (۱۳۵۰) منتشر شده است. در این میزگرد ابوالحسن نجفی، محمد قاضی، حسن مرندی، جهانگیر افکاری، کریم امامی و نجف دریابندری حضور داشتند. موضوع میزگرد هم تجلیل از تلاش محمد قاضی و همچنین بررسی ترجمه او از «دن کیشوت» بود. حالا ۲۱ سال از درگذشت این مترجم می‌گذرد اما حرف او در زمینه ترجمه هنوز جای درنگ دارد و در کار خیلی از مترجم‌ها دست‌نیافتنی است. 

محمد قاضی، شاعری که پدر ترجمه شد، ۲۴ دی‌ماه ۱۳۷۶ از دنیا رفت و در مقبره‌الشعراء مهاباد به خاک سپرده شد؛ اما در جهان ادبیات هنوز نفس می‌کشد. صدای قلم محمد قاضی هنوز در ترجمه‌هایش مثل «شازده کوچولو»، «دن کیشوت»، «زوربای یونانی» و همچنین «نان و شراب» به گوش می‌رسد. هرچند که آثار او بسیار بیش از این‌هاست. 

تاثیرگذاری محمد قاضی و نثرش در مترجمان و نویسندگان کم نبوده است. این مترجم در آثار گوناگون خود تنها ترجمه نکرده است بلکه حدود ۷۰ اثر او هر کدام نکته‌های آموزشی بسیاری در خود دارند که هنوز پس از سال‌ها آموختنی هستند. البته قاضی در زمانی این آموزه‌ها را در ترجمه‌هایش ارائه کرده که بسیاری از فنون و دروس ترجمه به شکل امروز نبوده است. 

پیدا بود که قاضی ورزش مفصلی کرده

نجف دریابندری، مترجم در بخشی از یادداشتی که برای محمد قاضی و آثارش نوشته و در اجرای نمایش «دن کیشوت» خوانده شده، آورده است: درسی که من از ترجمه قاضی گرفتم این بود که آدم نمی‌تواند صرفا به قریحه خودش تکیه کند؛ برای هر کاری باید ورزش خاصی کرد تا آمادگی آن کار را پیدا کند. من قبلا ترجمه «جزیره پنگوئن‌ها» را خوانده بودم، به نظرم بسیار هم خوب آمده بود، اما «دن کیشوت» حکایت دیگری بود. پیدا بود که مترجم این زبان را توی کوچه پیدا نکرده است. پیدا بود ورزش مفصلی کرده و آمادگی خاصی برای این کار به دست آورده است. منظورم البته این نیست که او متن کتاب را گذاشته روی میز، رفته شش ماه متون گوناگون را خوانده و بعد برگشته قلم به دست گرفته. هر آدمی یک جور کار می‌کند. من هیچ وقت از قاضی نپرسیدم چگونه مطالعه می‌کند. شاید خودش هم نمی‌تواند درست توضیح بدهد. معمولا جزئیات تربیت و رشد یک آدم به درد آدم‌های دیگر نمی‌خورد؛ نتیجه مهم است. آدم باید سعی کند همان نتیجه را با روش خاص خودش به دست بیاورد.

کارمندی که از مترجمان حرفه‌ای هم حرفه‌ای‌تر بود

عبدالله کوثری، مترجمی است که بارها در گرامی‌داشت‌ها و یادبودهای محمد قاضی از این مترجم سخن گفته‌ است. کوثری درباره شیوه کار محمد قاضی بیان کرده است: مهم‌ترین ویژگی محمد قاضی این بود که خیلی راحت حال و هوای کتاب را در زبان اصلی درمی‌یافت و می‌توانست آن را به زبان مقصد بازگرداند. این در حالی بود که در زمانی که قاضی ترجمه می‌کرد، از نقد ترجمه و شیوه‌ها و تئوری‌های ترجمه خبری نبود؛ اما او با شمی که داشت، به خوبی می‌توانست زبان ترجمه را پیدا کند. این در ترجمه «دن کیشوت» که شاهکار اوست، تا ترجمه‌هایش از ماکسیم گورکی و نیکوس کازانتزاکیس وجود دارد.

این مترجم علت جذب شدن مخاطب به ترجمه‌های قاضی را هم‌خوانی زبان او با متن دانسته و گفته است: یکی از چیزهایی که مخاطب را به آثار او جذب می‌کرد، جدا از شیوایی و فاخری زبانش، این بود که در آثار او زبان با متن هم‌خوانی پیدا می‌کرد و خواننده را زده نمی‌کرد. خواننده‌ای که اهل کتاب باشد، می‌فهمد که مترجم زبان کتاب را پیدا کرده است یا نه. من هنوز برخی از صحنه‌های کتاب «کلود ولگرد» را یادم هست؛ بی‌آن‌که از زمانی که آن را خوانده‌ام، نگاهی دوباره به آن انداخته باشم.

کوثری همچنین در برنامه «بوطیقا» که به مناسبت سالگرد درگذشت «محمد قاضی» از شبکه سراسری رادیو فرهنگ پخش شده، با اشاره به ترجمه‌های محمد قاضی گفته است: قاضی ۷۰ ترجمه دارد که من ۴۵ کار او را خوانده‌ام و کم‌تر کسی است که من این‌قدر آثار او را خوانده باشم. قاضی آثار بسیاری ترجمه کرده و با توجه به این‌که شغل اصلی او ترجمه نبوده و کارمند بوده، از بیش‌تر مترجمان حرفه‌ای، کارهای بیش‌تری را ترجمه کرده و دلیلش این بوده است که وقتی قلم بر کاغذ می‌گذاشت، می‌دانست چه می‌خواهد بنویسد و تسلط داشت.

او همچنین درباره‌ تأثیر قاضی بر ادبیات ما اظهار کرده است: قاضی در ادبیات ما هم اثر گذاشته است. او دامنه گزینش کتاب‌هایش خیلی وسیع است. من با یک نگاه خیلی شتاب‌زده به اسامی نویسندگانی که ترجمه کرده و در کتاب «دمی با قاضی» نام آن‌ها آمده است، می‌توانم بگویم او از مترجمانی با ملیت‌هایی چون فرانسوی،‌ آمریکایی‌، چک‌، ایتالیایی‌، ارمنی‌، دانمارکی‌، انگلیسی‌، یونانی‌، اسپانیایی‌، اتریشی‌، روس‌، برزیلی و لهستانی ترجمه کرده است و این نشان می‌دهد که قاضی مشی واحدی در ترجمه ادبی نداشته، بلکه کتابی را که می‌پسندیده، ترجمه می‌کرده است. او آدمی هم نبود که سفارشی بپذیرد و ترجمه را به سفارش ناشر انجام دهد.

قاضی، پایه‌گذار نثری پاکیزه و شیوا در ترجمه

صفدر تقی‌زاده، مترجم نیز درباره محمد قاضی گفته است: مترجم محمد قاضی، مردی بسیار اخلاق‌مدار، آگاه و برخوردار از دانش وسیعی بود، آن‌چنان که نمی‌دانم این همه استعداد و آن قریحه شاعری را از کجا آورده بود. ترجمه‌هایش در دوره‌ای که مشغول کار شد بسیار متفاوت از دیگر ترجمه‌ها بود، آن‌چنان که می‌توان آن‌ها را استثنایی و حتی یگانه دانست. هر کتابی که از او منتشر می‌شد با علاقه می‌خریدم و با شوق می‌خواندم، افزون بر این‌ها پیگیر بودم تا بدانم اثر دیگری که از ایشان روانه بازار نشر می‌شود چیست. همیشه در جمع دوستان حضور داشت، حتی بعد از ابتلا به بیماری حنجره‌اش هم همچنان کنارمان بود، می‌گفت و می‌خندید. هم از نظر شخصیت و هم از نظر ترجمه‌هایش آن‌قدر از جایگاه والایی برخوردار بود که کمتر کسی می‌توانست هم‌صحبتش شود اما شیفته‌اش نشود. شاید گمان کنید که اغراق می‌کنم، اما ما تا قبل از محمد قاضی مترجمی همچون او و برخوردار از چنین سطحی از تسلط ندیده بودیم.

او همچنین اظهار کرده است: ترجمه‌های قاضی اغلب از ظرافت‌های کلامی بسیاری برخوردار بود؛ ظرافت‌هایی که گویای تسلط او به زبان و ادبیات فارسی  و از سویی برخورداری‌اش از پشتوانه‌ای عمیق در مطالعه است. قاضی را می‌توان پایه‌گذار نثری پاکیزه و شیوا در ترجمه دانست. ترجمه‌هایش بسیار دلنشین بود و به همین واسطه هم ستایش همگان را برمی‌انگیخت. ترجمه‌های قاضی تا ابد ماندگار خواهند ماند چراکه در انجام کارهایش دلسوزی و دقت بسیاری به خرج می‌داد. حتی قبل از آن‌که او را از نزدیک بشناسم با ترجمه‌هایش آشنا شدم و بعدها هم فرصتی برای دوستی پیش آمد و از حضور او در جمعی بهره بردیم که نجف دریابندری هم یکی از آنان بود. با این‌که سال‌ها از درگذشت او می‌گذرد اما هیچ‌گاه کلام شیرین و نثر شیوایش را فراموش نخواهم کرد.

***

محمد قاضی زاده ۱۲ مرداد ۱۲۹۲ در مهاباد، مترجم ایرانی است. به پاس زحمات ارزشمندی که در راستای ترجمه متون جهان به فارسی داشت او را «پدر ترجمه ایران» می‌نامند. او در کتاب سرگذشت خود به نام «خاطرات یک مترجم» نوشته‌است: پدر من ابتدا یک فرزند به نام محمد داشت که فوت کرد، سپس یک دختر داشت، آن هم فوت کرد، خداوند پسر دیگری به پدر و مادرم داد و به دلیل این‌که پدرم به نام محمد علاقه داشت نام این کودک را نیز محمد گذاشت، اما این محمد ثانی هم بعد از مدتی فوت کرد. اما پدرم دست از تلاش برنداشت و دوباره صاحب فرزند پسر دیگری شد و نام وی را نیز محمد گذاشت. این محمد ثالث من هستم و خدا رحم کرد که شهید ثالث نشدم. میرزاعبدالخالق امام جمعه مهاباد بود.

محمد قاضی آموختن زبان فرانسه را در مهاباد نزد ادیب کُرد «گیو مکریانی» آغاز کرد. «آدم‌ها و خرچنگ‌ها»، «سپیددندان»، «پنج قصه از هانس کریستیان آندرسن» و «پسرک روزنامه‌فروش» بخش دیگری از ترجمه‌های او هستند. 

قاضی که با ناراحتی حنجره دست به گریبان بود، ۲۴ دی‌ماه سال ۱۳۷۶ در تهران درگذشت.

نظر شما