شناسهٔ خبر: 11629 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

کوشش‎های کانت در نقد عقل محض اثبات امتناع خدا نيست

اصغر واعظی در نشست خدا در فلسفه کانت با بیان اینکه کانت با محدود کردن هر گونه شناخت به شناخت محسوس يا پديداری، عملا راه را بر شناخت جهان معقول يا فوق حس می‎بندد، گفت: اما نتيجه همه کوشش‎های کانت در نقد اول اثبات امتناع خدا نيست، بلکه اثبات نامعتبر بودن ادله عقلی اثبات وجود خداست.

به گزارش «فرهنگ امروز» به نقل از مهر؛ سی و هفتمین جلسه گروه علمی فلسفه دین مجمع عالی حکمت اسلامی با موضوع خدا در فلسفه کانت، با سخنرانی دکتر اصغر واعظی در مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد که گزارشی کوتاه از این نشست را با هم می خوانیم.

کانت عمده مباحث مربوط به خدا را در دو کتاب نقد عقل محض و نقد عملي مطرح مي‌کند. نقد عقل محض با يک نتيجه منفي به پايان مي‌رسد: اشياء في‌نفسه فضايي خالي هستند که گرچه به عنوان اموري ممکن فرض مي‌شوند ولي هرگز نمي‌توان با تکيه بر شناخت تجربي به آنها دست يافت. بنابراين مرزهاي عقل محض از تمايز ميان اشياء في‌نفسه و پديدارها به وجود مي‌آيد.

کانت با محدود کردن هر گونه شناخت به شناخت محسوس يا پديداري، عملا راه را بر شناخت جهان معقول يا فوق حس مي‌بندد. بر اين اساس وي، ضمن منحصر کردن براهين عقلي اثبات وجود خدا در سه دسته براهينِ جهان‌شناختي، برهان غايت‌شناختي و برهان وجودي، تلاش مي‌کند تا نامعتبر بودن همه اين براهين را به اثبات رساند. نتيجه همه کوشش‌هاي کانت در نقد اول اثبات امتناع خدا نيست، بلکه اثبات نامعتبر بودن ادله عقلي اثبات وجود خداست.

اين بدان معناست که در پايان نقد اول، خدا که در نگاه عالمان مابعدالطبيعه ضروري الوجود دانسته مي‌شد، اکنون ضرورت خود را از دست مي‌دهد. اما نفي ضرورت مستلزم امتناع نيست. نقد اول با امکان وجود خدا به پايان مي‌رسد و همين امکان است که راه را براي  اثبات خدا از طريق برهان اخلاقي گشوده نگاه مي‌دارد.

کانت در نقد عقل عملي حد و مرزي را که در نقد عقل محض ترسيم کرده بود به شکلي نوين تعيين مي‌کند. فضاي خالي با اثبات اختيار، جاودانگي نفس و خدا پر مي‌شود. وي در نقد دوم تلاش مي‌کند با تکيه بر ضرورت‌هاي عملي و اخلاقي، خدا را اثبات نمايد. اما آيا اين کار نتيجه‌اي را که با زحمت بسيار در نقد اول تدارک ديده شده بود فرو نمي‌ريزد؟

آيا نقد عقل محض همواره توصيه نمي‌کرد که شناخت بشري فقط به قلمرو تجربه ممکن و پديدارها محدود مي‌شود و در نتيجه هرگونه فراروي از اين قلمرو در واقع خزيدن به فضاي خالي است؟ آيا شناخت خدا و انتساب هر گونه وصف و تعين به او مغاير با نتايج نقد اول نيست؟ کانت که خود واقف به اين معضلات است و از آن به معماي فلسفه نقدي تعبير مي‌کند چه راهي را براي رهايي از آن بر مي‌گزيند و آيا تلاشهاي او قرين با توفيق است؟ پاسخ به پرسش‌هاي فوق و نيز بررسي نقادانه نحوه مواحهه کانت با براهين عقلي اثبات وجود خدا از مسائلي است که پيرامون آن بحث خواهد شد.

نظر شما