به گزارش «فرهنگ امروز» به نقل از شهر کتاب؛ دورهی آموزشی «در ـ جهان هایدگر ـ بودن» با تدریس دکتر محمدجواد فریدزاده در مرکز فرهنگی شهر کتاب آغاز شد. این دوره در دوازده جلسه برگزار میشود و حضور در آن نیازمند ثبتنام است.
این دوره با اشاره به اهمیت و چرایی بحث از فلسفهی هایدگر در شرایط امروز، و نیز نکاتی در بارهی شهره شدن هایدگر به عناوین گوناگون و درستی و نادرستی آنها، آغاز شد. محمدجواد فریدزاده، عضو دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، در این باره گفت: «در فلسفه ما مراد هیچکس نیستیم. اصلا مرید و مرادی جایی در فلسفه ندارد. در فلسفه میپرسیم و احیانا پاسخی میشنویم. ولی ارادتمند و سرسپردهی فیلسوفی نمیشویم.» وی در همین رابطه به اصطلاح «هایدگری بودن» پرداخت و گفت: «من معنای هایدگری بودن را نمیفهمم. ولی معنای افلاطونی بودن را میفهمم. نکتهی مهم این است که افلاطون، منسوب به افلاطونی است. و نه بهعکس. عالمی داریم که افلاطونیست و در آن افلاطونیان زندگی میکنند. از جمله یکی از کسانی که در شهر افلاطون زندگی میکند، افلاطون است.»
فریدزاده سپس به عنوان این دورهی آموزشی پرداخت و به اشاره به اصطلاحی از هایدگری «در جهان بودن» گفت: «با فلسفهی هایدگر بیش از هر فلسفهی دیگری باید مانوس بود. انس اساس فهم ماست. اگر فهمی ممکن باشد از فلسفهی هایدگر.» وی در ادامه با اشاره به ویژگی هر فلسفهی مهمی که کوشش برای پاسخ دادن به پرسشهای خاص مخاطبان بالقوهی آن فلسفه است، گفت: «اگر کسی افلاطون نخواند، ارسطو را نمیفهمد. چون ارسطو هر جا سخن گفته است، در واقع با افلاطون حرف میزند. و از هر کس دیگر که نام میبرد، امری ثانویست.»
در این شرایط، هایدگر با چه کسانی سخن میگوید؟ در پاسخ به این پرسش فریدزاده تصریح کرد: «بخش بزرگی از سخنان او خطاب به استادش هوسرل است. بخش دیگر مخاطبان «نوکانتی»ها هستند.» اما اینان تنها مخاطبان هایدگر نیستند. نکتهای مهم در این باره، که فریدزاده مخاطبان را به توجه به آن فراخواند، شناخت مخاطبان دیگر هایدگر بود: «تئولوگها هم مخاطبین هایدگرند. سر و صدایی که در ایران راه انداختهاند؛ که «هایدگر ایرانی» عبارت است از هایدگری که با اصطلاحات عرفانی تفسیر و تدریس میشود، مختص ایران نیست. در آلمان هم این اختلاف هست. کسانی هستند که مصرند بر الحاد هایدگر؛ برای اینکه او آتئیست بوده. کسانی هم که مصرند بر اینکه هایدگر معتقدی عمیق و عرفانی بوده است.»
«هایدگر چیزی به ما خواهد آموخت؟» این پرسش آغازگر بخش دیگری از سخنان مدرس این دورهی آموزشی بود و به آن چنین پاسخ داد: «یک چیز را مسلم خواهیم آموخت؛ پرسش. پرسش از مبنا، از سرآغاز، سرمنشا. آنچه در طول تاریخ بسط پیدا میکند، در اینجا هایدگر، هگلی میشود و سپس از او فاصله میگیرد، چیزی نیست جز همان نطفهای که در آغاز فکر فلسفی در دل زمین فلسفه کاشته شده. آغاز، معانی مختلفی دارد. جایی یا وقتی که همهی چیز و اوقات، از آن میجوشد. پس سرآغاز بهنحو بالقوه واجد کل مسیر است. در مسیر چیزی به ظهور نخواهد رسید، الا اینکه بالقوه در سرآغاز پنهان است.»
فریدزاده با اشاره به رخدادهای زندگینامهای هایدگر، به برخی از فراز و فرودهای مهم زندگی او، که در فلسفهاش موثر بود، گفت: «این هایدگر عظیم و بزرگ تفکر فلسفی، آدمیست که اشتباهات وحشتناکی در زندگی مرتکب شده است.» از جمله این اشتباهات وحشتناک، چیزی بود که فریدزاده آن را از قول سربازی فرانسوی که با هایدگر همکلام شده بود نقل کرد: «از او پرسیدم پیوستنات به حزب ناسیونال سوسیالیزم هیتلر چه بود؟ گفت: بلاهت، حماقت.»
فریدزاده در ادامه در بارهی نحوهی رویارویی با فلسفهی هایدگر، و اهمیت انسگیری با آن و همراهی با مباحث کانونی دورهی آموزشی «در ـ جهان هایدگر ـ بودن» گفت: «البته در این همراهی باید همگی در نهایت جان سالم بهدر ببریم. جان سالم بهدر بردن، چیزی جز روی ساقهای تفکر خود ایستادن نیست. که این هم امر هایدگری است. ولی از این جهت نمیگویم که چون هایدگر گفته؛ از این نظر میگویم که این حرف، حرف درستی است.»
فریدزاده در بارهی ریشهشناسی مسیحی ـ یونانی واژهی «تئولوژی» و فقدان معادل تاریخی ـ زبانی مناسب برای آن در جهان اسلام گفت: «تئولوژی فرآوردهی مسیحی ـ یونانی است. «لوژی» از لوگوس و «تئو» از تئوس، خدای یونانی میآید.» به این معنا که «مسیح آمد، خدای یونان پیروز شد. و خدای یونان، سرنوشت الهیات مسیحی را تا امروز در دست گرفته. چون سرنوشت در دست کسیست که زبان در دست اوست.» او سپس با اشاره به گفتوگوی خاص هایدگر با تئولوگها و شاعران، افزود: «شاعری که هایدگر میگوید یعنی همهی کسانی که ما امروز جمع میبندیم و میگوییم «هنرمندان»، هنرمند به این معنا در زبان فارسی چند سالی بیشتر نیست که متداول شده است. هایدگر میگوید ما گاهی شعری را با سنگ میتراشیم. گاهی میسازیم، گاهی در موسیقی مینوازیم. هر کدام در موسیقی، معماری، مجسمهسازی نمودی دارند. اما نام همه شعر است.» از دیگر سو هایدگر با کسانی که دائم لاف عقل میزنند در سخن گفتن کمحوصله است. فریدزاده در این باره به مناقشات فراوانی که دال بر همسویی تفکر هایدگر با هیتلر است اشاره کرد و گفت: «این به معنای ایرراسیونالیتهی هیتلر نیست. چنانکه شارحین بعدی خواستند این را به هایدگر ببندند. اینجا اصطلاحی از عرفان اسلامی بهکار میبرم. ما اصطلاحی داریم تحت عنوان «طوری ورای طور عقل»، اگر این جور عالَمی وجود داشته باشد، کسانی که در آن طوری ورای طور عقل هستند، بهمعنای کسانی نیست که ناتوانی عقلی دارند و باید بروند پیش روانپزشک.»
فریدزاده در ادامهی بحث در بارهی عقل و طوری ورای آن، و اشاره به کسانی که بهزعم او در میدان خالی خیلی تاخت و تاز کردند، گفت: «دوستان محترم شما از این سه امر، حتما یکی را نمیدانید. یا معارف اسلامی را نمیشناسید. یعنی نمیتوانید مستقیما یک منبع اول اسلامی را از رو بخوانید. بیشتر این فیلسوفان بزرگ ما در آلمان همین طور هستند. من حاضرم از ایشان دعوت کنم بیایند در جایی، برنامهای، هر کتابی را که دوست دارند و در سنت اسلامی ما محترم است، باز کنم و بگویم از رو بخوان و مبتدا و خبر را معلوم کن؛ مرجع ضمیر را معلوم کن.» وی در ادامه با اشاره به ناآشنایی آن افراد با پیوندهای تفکر هایدگر با مولوی، حافظ، احمد غزالی، عینالقضات همدانی و ... تصریح کرد: «مخصوصا خطابم به این هایدگرشناسان بزرگ ایرانی مقیم کشورهای اروپایی، مخصوصا آلمان است. شما یا معارف اسلامی نمیدانید، و این ندانستن عیبی نیست بر شما. اما وقتی دخالت میکنید، میگویید و با ضرس قاطع حکم صادر میکنید که این حرف هایدگر را نمیتوان بر اساس اقوال اسلامی فهمید، مگر شما چقدر معارف اسلامی بلدید؟ دستهی دوم، هایدگر را نمیشناسند. و اینها را جمع بزرگی از هایدگرشناسان داخل کشور خودمان هستند که وقتی میگویند چون مبنای هایدگر فنامنالوژی هوسرل است، نمیتوان از اقوال اسلامی، اعم از نثر و شعر و هر چیز دیگر، استفاده کرد. اینها هایدگر را نمیشناسند. دلیلاش هم این است که بیشترین کتابهایی که از او ترجمه میکنند از انگلیسی و فرانسه است. مثل این است که من بگویم مفسر قرآنام، زبان عربی بلد نباشم. البته قیاس معالفارق است. من در حدود بیست سال معارف اسلامی و فلسفهی اسلامی را نزد بزرگترین فیلسوفان اسلامی میخواندم که تا چند سال پیش در قید حیات بودند.» فریدزاده، گروه سوم را چنین توصیف کرد: «گروهی که طبق تعلیم و تربیتی میگویند همانطور که واضح و مبرهن است هایدگر فیلسوفی بوده طرفدار هیتلر و فاشیست، اروپامحور و نژادپرست. استاد خود، هوسرل را از دسترسی به کتابخانهی دانشکده منع کرده، در کتابسوزان شرکت کرده، بنا به این دلایل، هایدگر اصلا کسی نیست که ما بخواهیم وقت صرفاش کنیم.»
رییس پیشین مرکز گفتوگوی تمدنها، پس از تقسیمبندی فوق، به توصیف وضعیت انواع فلسفه پرداخت و گفت: «تا زمان هایدگر، فلسفه هنوز سنت ممتدی بود که گسستی در آن نبود. و لا و نعمی که میکردند، در جزئیات بود. کسی که آمد یک شکاف، در معنای عمیق کلمه در زبان فلسفه ایجاد کرد، بهنحوی که فلسفه تقسیم میشود به قبل و بعد از هایدگر. این تقسیم برای هیچ فیلسوف دیگری نیست؛ حتا کانت و هگل. کیست که نداند اگر کانت نبود، هگل هم نبود؟ همچنین اگر کیرکگارد، نیچه و هولدرلین نبودند، هایدگر نبود. اما همهی اینها دست به دست هم داد تا او را آمادهی پرشی بزرگ کند. پرشی که همراه شدن با آن، و از این درهی هولناک پریدن، دل شیر میخواهد. او دائما از چیزی صحبت میکرد تحت عنوان «خطر». خطری که خود را پشت زبان مخفی کرده.» فریدزاده در ادامه وجه صوری خطر مذکور را چنین توصیف کرد: «ما دائما در حال تبادل سوءتفاهمایم.» این تبادل سوءتفاهم، در زبان نمود مییابد؛ زبان در ذات خود، نه بهمعنای زبانهای گوناگون. بهتعبیر هولدرلین «ما خود گفتوگوییم»، وی تصریح کرد: «گفتوگو الزاما گفت به کسی، و شنیدن از دیگری نیست. گفتن به خود، و شنیدن از خود است.» سپس به نقل از افلاطون، پیوند تفکر و گفتوگو را چنین صورتبندی کرد: «فکر نمیتوان کرد، الا در گفتوگو و غلبه بر آن دیگری که در من است.»
پرسشی که شاید از پس الزام به گفتوگو سربرکشد، این است: چه باید کرد؟ پاسخ هایدگر به این پرسش، در یادداشتی خصوصی از او که گویا برای خود نوشته بوده آمده: «وانهادن، رها کردن-lassen» فریدزاده با تاکید بر اهمیت این اصطلاح گفت: «اصل اصطلاح از «توماس آکویناس» آمده است. این هم دلیلی دیگر بر کسانی که میکوشند هایدگر را از زبان عرفانی دور کنند.»
نظر شما