شناسهٔ خبر: 6870 - سرویس علم دینی
نسخه قابل چاپ

تأملی در امکان و ضرورت تعریف علوم اجتماعی اسلامی (6)

ضرورت و ضروریات علوم اجتماعی اسلامی

علوم اجتماعی با توجه به عمق تعارض نظام اجتماعی مدرن و نظام اجتماعی مطلوب اسلام، افق حرکتی جامعه‌ی اسلامی نمی‌تواند چندان شباهتی با وضعیت امروزی و حتی صورت ایده‌آل ادعایی غرب داشته باشد. از سوی دیگر نگرش تفکیکی به غرب و خوب و بد کردن آن و سعی در بهره‌گیری از علم و تکنولوژی غرب مدرن مسئله‌ای چالش‌برانگیز و بحران‌زاست و عملاً محکوم به شکست.


فرهنگ امروز/ خلاصه‌ی قسمت‌های گذشته:

در قسمت‌های گذشته‌ی این گفتار ضمن طرح مسئله‌ در باب علوم اجتماعی اسلامی و امکان طرح آن که در ذیل اشاره‌ای به تاریخچه‌ای از روابط علم و دین در جهان اسلام به انجام رسید، به بررسی رویکردهای مختلفی که به علم وجود دارد، پرداخته و علم را در روایت‌های پوزیتیویستی، ابطال‌گرایانه و نگرش‌های ساختاری یا سیستماتیک چون نظریه‌ی تامس کوهن در اثر معروفش یعنی «ساختار انقلاب‌های علمی» مورد مطالعه قرار داده و نقدهای وارده بر آن‌ها را برشمردیم. در آنجا همچنین سخن از تحول نگرش به علم در غرب از علم به مثابه‌ی‌ حقیقت تا علم به مثابه‌ی‌ فرهنگ به میان آمده و عنوان شد که در نتیجه‌ی تحولات معرفت‌شناختی و روش‌شناختی و مطالعات فلسفی، جامعه‌شناختی و تاریخی در علم شکوه و عظمت بنای علم به عنوان معرفت حقیقی و خدشه‌ناپذیر فرو ریخته و معیاریت آن مورد چون و چرا قرار گرفته است و علم به مثابه‌ی سایر امور اجتماعی و فرهنگی، متأثر از ارزش‌های اجتماعی باز‌شناخته می‌شود.

در ادامه‌ به بررسی چالش فراغت ارزشی مورد ادعای علوم اجتماعی مدرن پرداخته و ضمن رد آن در یک نگاه تحلیل‌گرانه یکی از ابعاد تأثیرپذیری علم و به ویژه علوم اجتماعی از ارزش‌های اجتماعی را تحت عنوان «چگونگي شكل‌گيري موضوعات علم تحت تأثير نظام انگيزه‌هاي اجتماعي» مورد بررسی و مداقه قرار دادیم. در آنجا عنوان شد که علم به عنوان پاسخ‌گوی خواسته‌های بشری و مجموعه‌ي اطلاعات كاربردي براي رفع نيازمندي‌هاي انسان در چارچوب یک نظام اعتقادی، معطوف به هدفي است كه در آن نظام براي انسان تعریف شده است. از آنجایی كه اهداف انسان در جهان‌بيني‌هاي مختلف، متفاوت است و به تبع آن نظام نيازهاي انسان متفاوت بوده و اولويت‌بندي‌هاي مختلفي از نيازهاي انساني را به همراه دارد، علم در چارچوب هر جهان‌بينی (که بر یک نظام اجتماعی، فرهنگی حاکم است و یا در بین جهان‌بینی‌های موجود دارای سلطه و برتری بوده و تعین‌بخش گرایش‌ها و رفتارهای فردی و اجتماعی می‌باشد) «معطوف به هدف و آرمان اجتماعی خاص» و در نتیجه متضمن یک «جهت» مي‌باشد. بر اين اساس مي‌توان به اين نتيجه رسيد كه وجهه‌ي «ايجادي بودن علم» بر وجهه‌ي «كاشف بودن» آن غلبه دارد. این غلبه از آن جهت است که انسان براي تأمين اهداف و اغراض خاصي آن را تولید و ايجاد مي‌كند.

همچنین با اشاره به مبانی فلسفی مؤثر بر علم و پیوند علم با معرفت‌شناسی، هستی‌شناسی و انسان‌شناسی عنوان شد همان‌گونه كه نظام فكري، مكتب اعتقادي، پارادايم و جهان‌بيني حاكم بر جامعه، تعيين‌كننده‌ي نظام نيازمندي‌هاي فعال جامعه به عنوان مسائل و پرسش‌هاي توليد علم است و موضوعات مورد بررسی علم را تعیین می‌کند، همان عوامل در تعيين مباني و اصول انديشه‌ي علمي و تدوين و توليد مفاهيم و نظريه‌هاي علمي مؤثر واقع شده و تفسيري از انسان و هستي را طلب مي‌كنند كه در چارچوب و منطبق بر آن نظام كلي باشد. به عبارت دیگر شناخت جزئیات عالم بر اساس معرفتی از کل عالم یا تصوری از آن ممکن می‌شود. از اين روي مفاهيم و نظريه‌ها و به طور كلي محتواي علم از اين منظر نيز جهت‌دار است و نمي‌توان آن را خنثي پنداشت.

بنابراين به صورت خلاصه مي‌توان گفت كه اولاً از يك سوي معرفت‌شناسي در تعريف ابزارها و متدولوژي علوم مؤثر است و از سوي ديگر در تعريف هستی‌شناسي و انسان‌شناسي از شأنی اساسي برخوردار است، ثانياً مفاهيم و مقولات و نظريه‌هايي كه از سوی انديشمندان و عالمان طرح و توليد كرده را به كار مي‌گيرند و در چارچوب انسان‌شناسي و هستي‌شناسي تنقيح مي‌شوند.

در نتیجه مطابق با این تعریف از علم، امکان نظری تعریف علم، به مثابه‌ی عنصری فرهنگی، در همه‌ی نظام‌های فرهنگی و اجتماعی قابل تصور است، چیزی که در قالب دانش‌های سنتی در تمام جوامع پیشامدرن مسبوق به سابقه بوده است. همچنین می‌توان نتیجه گرفت که تولید علمی متفاوت از علم مدرن در عصر حاضر، مسئله‌ای است که در ارتباط با فرآیندهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی موجود در جهان امروز و به ویژه فرآیند جهانی شدن به مثابه‌ی فرآیند و به عبارت بهتر پروژه‌ای در جهت بسط استیلای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی غرب قابل بررسی است. وقوع تولید علم غیرغربی، منوط به توانایی یک نظام فرهنگی و اجتماعی در شناخت و غیریت‌سازی از غرب از یک سو و توافق اجتماعی و به ویژه نخبگانی بر آن (در بعد نظری) و توانایی مقاومت در برابر فرهنگ ادغام‌گر غربی و اتخاذ مسیری متفاوت از آنچه غرب و تمدن غربی طی می‌کند (در بعد عملی) می‌باشد.

همچنین در بحث از جهت‌گیری علوم اجتماعی مدرن مبتنی بر چارچوب طرح شده، عنوان شد که علم اجتماعی مدرن پاسخ‌گوی نیازهای انسان مدرن غربی است که مبدأ و منتهای خویش را تنها در این عالم مادی (نگرش این‌جهانی یا سکولار) می‌جوید و از سوی دیگر در تحلیل‌ها و تبیین‌های خود عالم و آدم را متناسب با معرفت‌شناسی، هستی‌شناسی و انسان‌شناسی حاکم بر خود، تنها در ابعاد مادی آن مورد بررسی و مداقه قرار می‌دهد و در عرصه‌ی عملی نیز در پی تحقق یا نزدیک شدن به آن اتوپیای مدرن در حیات اجتماعی می‌باشد.

در مقابل در اندیشه‌ی اسلامی و در نتیجه‌ی تفاوت‌ها و تعارض‌هایی که در ابعاد مختلف معرفت‌شناسی، هستی‌شناسی و انسان‌شناسی با فرهنگ و تمدن غرب مدرن دارد، بر اساس مبانی اندیشه‌ی دینی و هدف نهایی زندگی انسان در این اندیشه، جامعه‌ای مطلوبِ این سنخِ شناخت از انسان و جهان است که مسیر نیل انسان به آن هدف را هموار و اولویت‌های توسعه‌ی خود را متناسب با آن هدف انتخاب و معیارهای پیشرفت خویش را بر اساس قرب و بُعدِ آن اهداف تنظیم کند. اوج کمال انسان و منشای همه‌ی مطلوبیت‌ها و حسن‌ها و زیبایی‌ها در مقام خلافت‌اللهی انسان قرار گرفته و پیامبران الهی آمده‌اند تا فطرت درونی انسان را از غبار غفلت‌ها و تعلقات مادی و نفسانی پاک کرده و او را به سر منزل مقصود هدایت کنند.

جامعه‌ی مطلوب در اندیشه‌ی دینی یا مدینه‌ی فاضله‌ی الهی، جامعه‌ای است که علاوه بر آنکه موانع رسیدن به این هدف را رفع کند، بلکه توسعه‌ی اجتماعی خود را به گونه‌ای تنظیم کند که گرایش به توسعه‌ی قرب و نیل به سعادت اخروی انسان در قامت خلیفه‌الله داشته باشد. بر اساس این مبانی و اهداف، توسعه‌ی مطلوب دین برای رسیدن به آن اهداف و تعالی و تکامل فرد و جامعه تعریف می‌شود.

تفاوت اساسی توسعه‌ی اسلامی با توسعه‌ی مادی‌ای که تمدن غرب آن را پی می‌گیرد و به عنوان الگویی برای تمام جوامع تبلیغ می‌شود، در هدف یا الگوی مطلوب است. در حالی که توسعه در مدرنیته، توسعه‌ی لذت را پی‌ می‌گیرد، توسعه‌ی دینی درصدد بسط عبودیت خداوند از طریق توسعه‌ی نیازهای روحی و معنوی انسان بوده و در ابعاد مادی نیز رفع موانع این عبودیت را هدف می‌گیرد.

در ادامه‌ی این گفتار ضرورت علوم اجتماعی اسلامی و الزامات طرح آن بر اساس استدلالات طرح شده و نیز تفاوت‌ها و تعارض‌های جامعه‌ی دینی با غرب مدرن مورد بررسی قرار گرفته است.

 

ضرورت علوم اجتماعی اسلامی و الزامات آن

نظام نیازهای انسان مسلمان در نظام معطوف به عبودیت خداوند رحمان بدون شک و بی‌نیاز از هر استدلالی متفاوت از نظام نیازهای انسانی است که در مدرنیته تعریف شده و حیات او تنها در بعد مادی و طبیعی‌اش خلاصه شده و هدف او در بهره‌گیری و تمتع مسرفانه از طبیعت و لذت‌جویی حول ابعاد نفسانی وجودش قرار گرفته است.

در اندیشه‌ی دینی بر خلاف چارچوب‌های مادی مدرنیته که ساختارهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی خود را در جهت توسعه‌ی لذت‌های حسی و کام‌جویی‌های مادی و تعمیق همه‌جانبه‌ی آن سامان داده‌ است، ساختارهای مذکور را باید در جهت تکامل ایمان به خداوند و ابتهاج به قرب و پرستش الهی توسعه بخشید و ابعاد حیات دنیوی انسان را به گونه‌ای سامان داد که با رفع موانع پرستش و عبودیت خداوند که در برقراری همه‌جانبه‌ی عدالت، رفع فقر از انسان‌ها و ارضای متعادل نیازهای گوناگون انسان تعریف می‌شود، زمینه‌های ارتقای معنوی و روحی انسان را فراهم کند و در این مسیر علاوه بر آنکه رهبانیت و دوری‌گزینی از دنیا را نفی کرده، بر استفاده از لذایذ دنیوی در چارچوبی متعادل و بر مسیر عدالت تأکید کرده است.

 برآوردن این نظام نیازها که متوقف بر طرح و تأسیس ساختارهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در یک چارچوب سیستماتیک و هماهنگ و هم‌جهت است، علم و معرفت اجتماعی جدیدی را می‌طلبد که موضوعات خویش را بر اساس این نیازها تعریف کرده و از آنجایی که این نظام نیازها تنها با توجه به مبانی اعتقادی و جهان‌بینی خاصی تعریف شده و تحلیل ابعاد آن تنها از طریق توجه به این مبانی امکان‌پذیر است، علم اجتماعی ناظر بر آن ناگزیر از به‌کارگیری مبانی فلسفی دینی و تعریف مفاهیم و نظریه‌ها و محتوای خویش بر اساس آن مبانی است. در حقیقت بدون توجه به این مبانی امکان تعریف علم اجتماعی‌ای که بخواهد آن ساختارها را ساماندهی کرده و نظام نیازمندی‌های انسان مسلمان را برآورده سازد، امکان‌ناپذیر است. علوم اجتماعی اسلامی تنها بر محور معرفت‌شناسی، هستی‌شناسی و انسان‌شناسی اسلامی قابل طرح و تصور است.

بر اساس آنچه گفته شد چند سؤال اساسی پیش روی جامعه‌ی علمی و نخبگانی کشور قرار می‌گیرد که پاسخ به آن‌ها در تعیین سرنوشت تولید علوم اجتماعی اسلامی و امکان وقوع عملی آن تأثیر بسزایی خواهد داشت و آن اینکه:

  • جامعه‌ی علمی و نخبگانی چه افقی را پیش روی حرکت یک جامعه‌ی اسلامی نظیر جامعه‌ی ایران ترسیم می‌کند؟
  • آیا جامعه‌ی علمی و نخبگانی ایران، مدرنیته و نظام اجتماعی مدرن را علی‌رغم تمام چالش‌ها و بحران‌های گوناگون و تعارضات درونی و بیرونی آن، الگوی مطلوب جامعه‌ی ایران می‌دانند؟
  • چه نسبتی میان نظام اجتماعی مطلوب اسلام که شرح اندکی از آن پیش از این گذشت و نظام اجتماعی مدرن وجود دارد؟
  • اگر افق حرکتی نظام اجتماعی اسلام را متفاوت از غرب مدرن یافته‌ایم، آیا می‌توان از راهبرد تفکیک و گزینش -سیاستی که از ابتدای مواجهه با غرب مدرن داعیه‌ی آن را داشته‌ایم- برای رسیدن به آن افق مطلوب بهره گرفت؟ و...

 

به نظر می‌رسد با توجه به عمق تعارض نظام اجتماعی مدرن و نظام اجتماعی مطلوب اسلام، افق حرکتی جامعه‌ی اسلامی نمی‌تواند چندان شباهتی با وضعیت امروزی و حتی صورت ایده‌آل ادعایی غرب داشته باشد. از سوی دیگر نگرش تفکیکی به غرب و خوب و بد کردن آن و سعی در بهره‌گیری از علم و تکنولوژی غرب مدرن مسئله‌ای چالش‌برانگیز و بحران‌زاست و عملاً محکوم به شکست. محصولات مدرنیته اعم از علم و تکنولوژی، الزامات سیستماتیکی دارند و نمی‌توانند از بستر و زمینه‌ی فرهنگی و اجتماعی خود فارغ شوند و با ورود به جامعه و فرهنگی دیگر، این الزامات خود را تحمیل می‌کنند. تجربه‌ی این نگرش در گذشته و از ابتدای برخورد ایرانیان با غرب مدرن، عملاً جز به توسعه‌ی غرب مدرن و تضعیف نظام فرهنگیِ سنتی و اسلامی نینجامیده است

 

بنابراین وقوف به بحران‌زا بودن مدرنیته و توجه به تعارضات درونی منطق آن از یک سو و فاصله و شکاف عمیق میان اهداف و مطلوبیت‌های آن و اهداف و آرمان‌های دین اسلام از دیگر سو، به عبارت بهتر غیریت مدرنیته نسبت به ما، به نظر می‌رسد، طرح و پی‌گیری علم اجتماعی اسلامی به عنوان بستری برای نیل به افق مطلوب اجتماعی جامعه باید به عنوان ضرورتی غیرقابل اجتناب مورد توجه جامعه‌ی علمی و نخبگانی جامعه قرار گیرد.

با پیروزی انقلاب اسلامی ایران در عصری که حضور اجتماعی دین پایان یافته تلقی می‌شد و دین شأنی حاشیه‌ای در زندگی انسان داشت، دین اسلام و اندیشه‌ی شیعی پای به عرصه‌ی اداره‌ی زندگی بشری متفاوت با آنچه مدرنیته بر آن بنا شده بود، گذاشت. پیش از هر چیز این انقلاب در عصر مدرن به عنوان نقیضه برای علوم اجتماعی غرب مطرح می‌شود[2] و چالشی اساسی را متوجه تئوری‌های اندیشه‌ی اجتماعی مدرن می‌کند و علاوه بر آنکه موجی از نظریه‌پردازی‌های غرب را متوجه خود می‌کند، برخی را نیز بر آن می‌دارد که با نقض دیدگاه‌های گذشته‌ی خود طرحی جدید برای تحلیل این انقلاب و عملکرد و رفتار این انسان فرامدرن درافکنند.[3]

نابسندگی و ناتوانی دانش اجتماعی مدرن در تحلیل انقلاب اسلامی که با عدم درک مفاهیم و اندیشه‌ی دینی و کج‌فهمی‌ها و بدفهمی‌های عمده‌ای نیز همراه است، خبر از این می‌دهد که این دانش نمی‌تواند برای اهداف این انقلاب -که خواستار تعریف آن‌ها در چارچوب اندیشه‌ی دینی است- باشد و تجربه‌ی سه دهه به‌کارگیری مفاهیم و تئوری‌های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی غرب حکایت از ناسازگاری آن‌ها با وجوه اندیشه‌ی اجتماعی دین دارد و حاکم شدن منطق کارشناسی غرب بر این امور، دستاوردی جز عرفی و سکولاریزه شدن تدریجی دین و در نتیجه استحاله‌ی اهداف انقلاب به همراه نخواهد داشت.

محتوای علوم اجتماعی مدرن اعم از جامعه‌شناسی، اقتصاد، علوم سیاسی و... دربردارنده‌ی مفاهیم و نظریه‌هایی‌ هستند که از یک سوی بر بنیاد معرفت‌شناسی آمپریستی، هستی‌شناسی ماتریالیستی و انسان‌شناسی اومانیستی استوار شده و شناخت آن‌ها از انسان و جوامع و روابط انسانی در همین پارادایم و در نتیجه مبتنی بر ابعاد مادی و نفسانی وجود بشر است و از سوی دیگر در خوش‌بینانه‌ترین حالت تنها کارآمدی در جهت برآوردن نظام نیازهای مادی این انسان و ارز‌ش‌های مدرنیته دارند و اساساً نیازهای روحی و معنوی انسان ناشناخته و فاقد اولویت‌ هستند.

بنابراین مسئله‌ی ما با علوم انسانی و اجتماعی مدرن در تغییرات عقیدتی و ارزشی فارغ‌التحصیلان آن یا تعارض آشکار برخی از مکاتب فکری آن نظیر مارکسیسم با اعتقادات و آموزه‌های اسلامی نیست یا به تعبیری بهتر، فقط این مسئله نیست. مسئله و مشکل اصلی ما با این علوم در آن است که این علوم به عنوان یک مجموعه و سیستم مفاهیم و نظریه‌های کاربردی در جهت برآوردن نظام نیازمندی‌های انسان تعریف شده و از منظر مدرنیته کارآمدی دارند، تعریفی از انسان که اساساً متعارض و مخالف تعریف انسان از منظر اسلام است. مشکل ما با این علوم در آن است که نظریه‌های آن به عنوان اطلاعات طراحی نرم‌افزارهای اجتماعی تمدن مدرن، در صورتی که برای ترسیم مسیر جامعه‌ی اسلامی به کار گرفته شوند، به سبب اقتضائات خویش عرصه را برای دین و دین‌داری تنگ کرده و سکولاریسم عملی را در جامعه محقق می‌سازند و در طی این مسیر در بهترین حالت ممکن به همان جایی خواهیم رسید که غرب مدرن رسیده است، با این تفاوت که به علت تعارض سیستمی، هزینه‌های بیشتری پرداخت کرده و آسیب‌های بیشتری را متحمل خواهیم شد.

باید توجه داشت خلاف آنچه عده‌ای تلاش دارند تا با ساده‌سازی و دم‌دستی کردن فهم ما از انقلاب اسلامی در چارچوب فلسفه‌ی تاریخ مدرن، آینده‌ی انقلاب و نظام جمهوری اسلامی را در گرو توسعه‌یافتگی به سبک غرب مدرن تعریف کنند و تصویر فردای انقلاب، نظام و جامعه‌ی اسلامی برای آنان در غرب امروز متجلی شده است، جامعه‌ی مطلوب از منظر تفکر شیعی آرمان‌شهری الهی است که صورت تام و جلوه‌ی نهایی آن در جامعه‌ی مهدوی محقق می‌شود. جامعه‌ای که هدف همه‌ی انبیا و اولیای الهی در تحقق عدالت و قسط در آن جامه‌ی عمل به خود می‌پوشد و انسان در آن در کمترین تزاحم با طبیعت، جامعه و نفس خویش و عبودیت رحمان را به کمال می‌رساند.

منشای نیاز ما به علوم اجتماعی اسلامی باید در محقق ساختن چنین انسان و جامعه‌ای و زمینه‌سازی برای آن جست‌وجو شود و هر اندیشه و گمانی غیر آن نمی‌تواند پاسخی درخور به ضرورت نیاز ما به علوم اجتماعی اسلامی باشد و مانع از ارائه‌ی تعریفی مناسب از این علوم و ابعاد آن می‌شود.

بنابراین اندیشه‌ی دینی که خود را در قالب نظام جمهوری اسلامی متبلور ساخته برای نیل به آرمان‌ها و اهداف دینی و بنای یک جامعه و تمدن اسلامی، بیش و پیش از هر چیز نیازمند تولید علوم اجتماعی اسلامی بر اساس تعریف ارائه‌شده، است تا بتواند مبتنی بر آن‌ها ساختارها و نهادهای اجتماعی خویش را برای توسعه‌ی پرستش و پذیرش ولایت الهی ساماندهی کند.

در حقیقت رابطه‌ای دوسویه میان علم اجتماعی اسلامی و انقلاب اسلامی متصور می‌شویم. انقلاب اسلامی به عنوان دریچه‌ای جدید در تاریخ بشریت راه را به روی معرفتی جدید باز می‌کند و با اقتضائات خویش آن را استلزام می‌بخشد و در مقابل این علم اجتماعی اسلامی است که راه انقلاب را در مسیر تاریخی‌اش باز می‌کند و به پیش می‌برد. ناگفته پیداست که این تعریف از علوم اجتماعی مبتنی بر اقتضائات عنوان‌شده، علاوه بر آنکه امکان تعریف در ذیل هیچ‌یک از فرهنگ‌ها و جوامع اسلامی را ندارد، بلکه حتی در سابقه‌ی تاریخی شیعه نیز مسبوق به سابقه نیست و این از شرایط منحصر به فردی که انقلاب اسلامی در تاریخ ایجاد کرده است، نشئت می‌گیرد.

 

خلاصه و نتیجه‌گیری

از مجموعه‌ي مباحثي كه درباره‌ي علم مطرح شد مي‌توان نتايج زير را استخراج كرد:

1- علم در بر دارنده‌ي اصول موضوعه و مفروضاتي اساسي است كه اين اصول موضوعه و مفروضات را از جهان‌بيني اعتقادي حاكم بر خود مي‌گيرد و از اين جهت وام‌دار اصول معرفت‌شناسي،‌ هستي‌شناسي و انسان‌شناسي است. البته اين امر به تناسب موضوع علوم داراي شدت و ضعف است و قوي‌ترين حالت آن در موضوعات علوم انسانی و اجتماعی، آنجایی كه انسان موضوع تحليل اين علوم قرار مي‌گيرد يا اين علوم عهده‌دار برنامه‌ريزي و طراحي راهبردهاي عملياتي براي دست‌يابي به اهداف زندگي انسان مي‌شوند، قابل مشاهده است.

2- علم مجموعه‌ي اطلاعات كاربردي براي رفع نيازمندي‌هاي انسان در چارچوب آن نظام اعتقادي و در جهت غایت و هدفي است كه در آن نظام اعتقادي و جهان‌بيني براي انسان ملحوظ شده است. از آنجايي كه اهداف انسان در جهان‌بيني‌هاي مختلف، متفاوت است و به تبع آن نظام نيازهاي انسان متفاوت بوده و اولويت‌بندي‌هاي مختلفي از نيازهاي انساني را به همراه دارد، علم در چارچوب هر جهان‌بيني در راستاي كارآمدي خود «جهت‌دار» مي‌باشد و اين جهت خود را از ابعاد مختلف جهان‌بيني و به ويژه انسان‌شناسي حاكم بر آن مي‌گيرد.

3- اندیشه‌ی دینی در ابعاد مختلف معرفت‌شناسي،‌ هستي‌شناسي و انسان‌شناسي با مدرنیته و اندیشه‌ی حاکم بر فرهنگ و تمدن غرب متفاوت بوده و حتی با آن در تضاد است. این اختلاف و تضاد علاوه بر تأثیرگذاری در اصول موضوعه و مفروضات علوم به ویژه علوم انسانی و اجتماعی، سبب‌ساز تعاریف متفاوت و دارای اختلافات چالش‌برانگیز عالم وجود و انسان شده و نظام ارزشی، اهداف و نظام‌ نیازهای متفاوتی را رقم می‌زنند.

4- بر این اساس علوم اجتماعی مدرنیته قابلیت و توانایی پاسخ‌گویی به تعریف اسلامی از انسان در عالم دینی را ندارد و مفاهیم و نظریه‌های آن در تقابل با این تعریف و ملزومات آن قرار داشته و از آنجایی که نظام جمهوری اسلامی سعی در ارائه‌ی الگوی زندگی اسلامی انسان داشته و داعیه‌دار تولید و تبلیغ آن است، ناگزیر از تعریف علوم اجتماعی اسلامی برای تولید نرم‌افزارها و ساماندهی ساختارهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی خود بر محور دین می‌باشد.

 

محمد آقابیگی کلاکی[1]

منابع و مآخذ:

  1. آرون، ریمون (1386) : مراحل اساسی سیر اندیشه در جامعه‌شناسی، ترجمه‌ی باقر پرهام، تهران: علمی و فرهنگی
  2. آوینی، سید مرتضی (1381) : مبانی توسعه و تمدن غرب، تهران: ساقی
  3. پارسانیا، حمید (1380) : حدیث پیمانه (پژوهشی در انقلاب اسلامی)، قم: دفتر نشر و پخش معارف
  4. پارسانيا، حمید (‌‌‌‌‌‌‌1383) : هستی و هبوط (انسان در اسلام)، قم: دفتر نشر معارف
  5. پارسانیا، حمید (1388) : علم و فلسفه، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌ی اسلامی
  6. جوادي آملي، عبدالله (1381) : صورت و سیرت انسان در قرآن، قم: اسرا
  7. چالمرز، آلن اف (1383) : چیستی علم، ترجمه‌ی سعید زیباکلام، تهران: سمت
  8. داوري اردكاني، رضا (1362) : فارابی، مؤسس فلسفه‌ی اسلامی، تهران: موسسه‌ی مطالعات و تحقیقات فرهنگی
  9. رهدار، احمد (1387) : مدرنیزاسیون تفکیکی، مندرج در: آموزه (کتاب‌ یازدهم) : تشیع و مدرنیته در ایران معاصر، ج 2، قم: موسسه‌ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)
  10. زیباکلام، سعید، معرفت‌شناسی اجتماعی (طرح و نقد مکتب ادینبورا)، تهران: سمت
  11. سیدمن، استیون (1386) : کشاکش آرا در جامعه‌شناسی، ترجمه‌ی هادی جلیلی، تهران: نشر نی
  12. فرانكفورد، جاوا و نچمياس، دیوید (1381) : روش‌های پژوهش در علوم اجتماعی، ترجمه‌ی فاضل لاریجانی، تهران: سروش
  13. کوزر، لوئیس (1383) : زندگی و اندیشه‌ی بزرگان جامعه‌شناسی، تهران: انتشارت علمی
  14. گلشنی، مهدی (1380) : از علم سکولار تا علم دینی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
  15. مقدم حيدري، غلامحسين (1385) : قياسناپذيري پارادايم‌هاي علمي، تهران: نشر ني
  16. مصباح یزدی، محمدتقی (1383-الف) : آموزش فلسفه، تهران: چاپ و نشر بین‌الملل
  17. مصباح یزدی، محمدتقی (1383-ب) : راه و راهنماشناسی، قم: موسسه‌ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)
  18. مقدم حيدري، غلامحسين (1385) : قياس‌ناپذيري پارادايم‌هاي علمي، تهران: نشر ني
  19. میرباقری، سید محمدمهدی (1388) : عدالت اسلامی و توسعه‌ی اسلامی، مندرج در: فصل‌نامه‌ی نامه‌ی دولت اسلامی، شماره‌ی 5 و 6، تهران: مرکز پژوهش و اسناد ریاست جمهوری
  20. مولکی، مایکل (1376) : علم و جامعه‌شناسی معرفت، ترجمه‌ی حسین کچوئیان، تهران: نشرنی
  21. هميلتون، ملکم (1377) : جامعه‌شناسی دین، ترجمه‌ی محسن ثلاثی، تهران: تبیان

 

22- Barnes, B (1973) : The Comparison of Belief System: Anomaly Versus Falsehood, in Horton, R. & Finnegan, R. eds. Modes of Thought. London: Faber & Faber

23- Barnes, B. & Dolby, R.G.A (1976) : The scientific Ethos: A Deviant Viewpoint, in European Journal of Sociology, vol. XI.

24- Kuhn, T.S. (1970) : The Structure of Scientific Revolutions, Chicago: Chicago University Press-

25- 30- Popper, K. (1969) : Conjectures and Refutations, London: Routledge and Kegan Paul

26- Popper, K. (1968) : The Logic of Scientific Discovery, London: Hutchinson

27- Sjoberg, G. & Nett, R. (1968) : A Methodology for Social Research, New York: Harper & Row

 

 

 

[1] - دانشجوی دکترای جامعه‌شناسی فرهنگی، دانشگاه علامه طباطبایی

[2] - آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ص 489

[3] - اسکاچ‌پل، تدا، حکومت تحصیل‌دار و اسلام شیعه در انقلاب ایران

 

 

 

 

 

نظر شما