شناسهٔ خبر: 5917 - سرویس علم دینی
نسخه قابل چاپ

محمد آقابیگی/ تأملی در امکان و ضرورت تعریف علوم اجتماعی اسلامی (۱)

از علم به مثابه‌ حقیقت تا علم به مثابه‌‌ فرهنگ

علوم اجتماعی بعد از اقدامات ستاد انقلاب فرهنگی که عمدتاً شامل تغییر سرفصل‌های دروس علوم انسانی و اجتماعی، افزودن چند واحد درسی جدید مانند معارف اسلامی به مجموعه‌ی دروس همه‌ی رشته‌های تحصیلی و برخی اقدامات سلبی دیگر بود، به طور نسبی بحث اسلامی سازی علوم و به ویژه علوم انسانی و اجتماعی از تب و تاب افتاد و کم‌تر مورد بحث محافل علمی و رسانه‌ای واقع شد.

فرهنگ امروز: اگرچه بحث اسلامی‌سازی علوم[۲] و به ویژه علوم انسانی و اجتماعی تاریخچه‌ای بیش از نیم قرن دارد،[۳] اما سابقه‌ی طرح جدی این مباحث در ایران به بعد از پیروزی انقلاب و در قالب اقدامات انجام‌شده در جریان انقلاب فرهنگی بازمی‌گردد. بعد از اقدامات ستاد انقلاب فرهنگی که عمدتاً شامل تغییر سرفصل‌های دروس علوم انسانی و اجتماعی، افزودن چند واحد درسی جدید مانند معارف اسلامی، تاریخ اسلام، اخلاق اسلامی و... به مجموعه‌ی دروس همه‌ی رشته‌های تحصیلی و نیز برخی واحدهای اختصاصی برای برخی رشته‌های علوم انسانی و اجتماعی و برخی اقدامات سلبی دیگر بود، به طور نسبی از تب و تاب افتاد و کم‌تر مورد بحث محافل علمی و رسانه‌ای واقع می‌شد. اگرچه مؤسساتی که با دغدغه‌ی فردی برخی از اندیشمندان جامعه ایجاد شده بود، پیگیر بومی کردن و اسلامی‌سازی این علوم با استراتژی‌ها و راهبردهای مختلف و گوناگون بودند.

این مسئله در یک دهه‌ی اخیر مجدداً به صورت گسترده‌ای مورد بحث محافل علمی و اندیشمندان قرار گرفته است و موافقان و مخالفان آن در قالب‌های گوناگون به طرح دیدگاه‌های خود می‌پردازند. از مباحث و دیدگاه‌های مخالفان این مباحث که امکان اسلامی‌سازی علوم انسانی و اجتماعی و یا تولید علوم انسانی و اجتماعی اسلامی و سایر عناوینی که برای این موضوع در نظر گرفته می‌شود را غیرممکن، متناقض‌نما، بی‌فایده و ایدئولوژیک و... قلمداد می‌کنند صرف‌نظر کنیم، در میان موافقان این موضوع دیدگاهی واحد درباره‌ی ضرورت، امکان، چگونگی و تعریف علوم انسانی و اجتماعی اسلامی وجود ندارد. برخی ضرورت این مسئله را در ارتباط با انطباق و توانایی این علوم در پاسخ‌گویی به نیازها و مسائل جامعه مورد توجه قرار داده و از این روی مسئله‌ی اصلی را در بومی‌سازی موضوعی این علوم جست‌وجو می‌کنند. عده‌ای با برجسته‌نمایی وجه ایدئولوژیک این علوم، آن را مسبب اصلی انحراف عقیدتی و استحاله‌ی ارزشی اساتید و دانشجویان و پرورش و تولید اپوزیسیون علیه نظام قلمداد می‌کنند. رویکرد اصلی این عده تلاش برای گزینش محتوای این علوم و تغییر سرفصل‌های آموزشی این دروس و حذف آن بعد از محتوای آموزشی که گمان به ایدئولوژیک بودن آن‌ها می‌رود، می‌باشد. عده‌ای دیگر مبانی فلسفی و پیش‌فرض‌های علوم انسانی و اجتماعی مدرن را مورد مطالعه و مداقه قرار داده و بر تفاوت و تعارض این مبانی با مبانی اندیشه‌‌ی دینی دست گذاشته و تغییر در علوم موجود از این منظر را وجه همت خود قرار می‌دهند...

تفاوت و بعضاً تعارض دیدگاه‌های ارائه‌شده در نقد علوم اجتماعی مدرن و لزوم تغییر آن از یک سو و عدم وقوف دست‌اندرکاران مرتبط با این مسئله به چرایی و ضرورت نیاز ما به تولید علوم اجتماعی اسلامی و فقدان تعریفی مشخص از این علوم، مانع از شکل‌گیری راهبرد و راهکاری مشخص و معین در این ارتباط شده است.

در مقابل و به ویژه در فضاهای دانشگاهی، دیدگاه رایج در میان بسیاری از اندیشمندان علوم انسانی و اجتماعی و به ویژه آنان که به فلسفه‌های پوزیتیویستی و ابطال‌گرایی علی‌رغم تمامی انتقاداتی که به این دیدگاه‌ها وارد است، پایبند مانده‌اند. فراغت علوم و به ویژه علوم اجتماعی از ارزش‌های حاکم بر جامعه‌ی مبدأ تولیدکننده‌ی علم و عدم تأثیر این ارزش‌ها در شکل‌دهی به محتوای علوم است.

علی‌رغم انتقادات بسیاری که بر چنین بینشی وارد است، نگرش غالب در محیط‌های علمی و دانشگاهی جامعه‌ی ایران باقی ماندن بر ادعاهای علم مدرن و تکرار آن‌ها است. این نگرش مانع از هر گونه برخورد انتقادی با علومی که برآمده از مبانی معرفت‌شناسی، هستی‌شناسی و انسان‌شناسی و در نتیجه‌ی آن، دربرگیرنده‌ و حامل ارزش‌های فرهنگ و تمدن غرب هستند، می‌شود و از هرگونه نوآوری در حوزه‌ی علوم انسانی و اجتماعی جلوگیری می‌کند. طرفداران چنین رویکردی، مهم‌ترین و جدی‌ترین مخالفان تولید علوم انسانی و اجتماعی اسلامی را تشکیل می‌دهند.

این گفتار ضمن بررسی چگونگی و مکانیسم تأثیر ارزش‌های حاکم بر علوم اجتماعی مدرن سرچشمه‌های مخالفت جهت‌های توصیفی و توصیه‌ای این علوم با اهداف اندیشه‌ی دینی و اسلامی را واکاوی و آشکار نموده است و بر اساس آن الزامات تولید علوم اجتماعی اسلامی را در راستای طرح جامعه‌ی مطلوب اسلامی و ساختارهای اجتماعی آن مورد بررسی قرار می‌دهد.

در قسمت اول این گفتار ضمن طرح مسئله به بررسی چیستی و ماهیت علم با تأکید بر علوم انسانی و اجتماعی و سیر تطور تعاریف و نظریه‌های معطوف به چیستی علم می‌پردازد.

 

۱- مسئله چیست؟

الگوی ایده‌آل برای علوم اجتماعی مدرن در روش تحلیل موضوعات، بهره‌گیری از روش علوم طبیعی به ویژه فیزیک به عنوان موفق‌ترین الگوی علمی که اثباتی و پوزیتیویستی انگاشته می‌شد، بوده و علی‌رغم همه‌ی انتقاداتی که بر فلسفه‌ی پوزیتیویستی وارد شده هنوز بخش عمده‌ای از علوم انسانی و اجتماعی خود را پایبند این ایده و در کنار آن ایده‌ی تجربه‌گرایانه‌ی دیگر یعنی ابطال‌گرایی کرده است. اما آیا فلسفه‌ها و روش‌شناسی‌های اثبات‌گرایانه و ابطال‌گرایانه و ایده‌های مترتب بر آن -که از جمله‌ی آن‌ها باید به ایده‌ی فراغت ارزشی علم و جهان‌شمول بودن آن اشاره کرد– می‌تواند الگوی راهبردی علوم اجتماعی باشد و آیا اصلاً قابلیت صدق در علم و به ویژه علوم اجتماعی را دارد؟

در کنار این دیدگاه و در نتیجه‌ی اشکالات و نقدهایی که بر علم‌شناسی‌های پوزیتیویستی و ابطال‌گرایی وارد شده، علم‌شناسی‌های فلسفی‌ای نظیر دیدگاه‌های «کوهن»، «لاکاتوش» و «فایرابند» ظهور کرده که علاوه بر آن که ایده‌های قبلی تجربه‌گرایانه را به چالش کشیده و به نسبیت‌گرایی روی کرده‌اند، مقدمه‌ی پیدایش نظریه‌های متعدد و نوینی در جامعه‌شناسی معرفت و علم شده‌اند که با پیش کشیدن مباحثی نظیر علم به مثابه‌ی فرهنگ[۴] و ساختار اجتماعی علم و نقض دیدگاه‌های سنتی جامعه‌شناسی علم، تعیّن اجتماعی علم و به ویژه علوم اجتماعی را نه تنها در تعیین موضوعات، که حتی در تدوین و تولید محتوای علم و نظریه‌های علمی مورد تأکید قرار داده‌اند.

 این دیدگاه‌ها علی‌رغم نگاه واقع‌بینانه‌تری که در قبال علم اتخاذ کرده و نکات مثبتی که در آن‌ها لحاظ شده، در تبیین چگونگی تعیّن اجتماعی علم یا فرهنگی بودن آن به واضح عمل نکرده و از ارائه‌ی یک تحلیل جامع و سیستماتیک از چیستی و چگونگی تأثیر نظام فلسفی حاکم بر علوم و ماهیت این نظام فلسفی و اصول و پیش‌فرض‌های برآمده از آن و نیز از چگونگی ورود ارز‌ش‌ها و انگیزه‌های اجتماعی و ماهیت آن‌ها در مبادی و محتوای علوم و از جمله علوم اجتماعی باز‌مانده‌اند.

نکته‌ی دیگر درباره‌ی علم به صورت عام و علوم اجتماعی به صورت خاص این است که علم در پاسخ به مسائل و نیازهایی تولید می‌شود و نتیجه و خروجی آن ارائه‌ی یک پاسخ و راه‌حل برای رفع آن نیاز و مسئله است. این مسائل و نیازها می‌تواند از سنخ نظری و معرفتی یا عملی و کاربردی باشد. سؤالی که با توجه به این نکته در مواجهه با علوم اجتماعی مدرن مطرح می‌شود این است که آیا نیازها و پاسخ‌های مترتب بر آن، جهان‌شمول و همه‌جایی و گسترده در همه‌ی حوزه‌های فرهنگی و تمدنی است یا اینکه متوجه‌ی یک حوزه‌ی تمدنی و مترتب بر تعریف خاصی از انسان و هستی و آغاز و انجام آن می‌باشد؟

این گفتار با بررسی اجمالی این دیدگاه‌ها و توجه به اشکالات وارده بر دیدگاه‌های علم‌شناسی، چگونگی تأثیرپذیری علم در موضوعات و محتوای خود از اصول، مفاهیم و یا پیش‌فرض‌های معرفت‌شناسی، هستی‌شناسی و انسان‌شناسی و نیز ارزش‌ها و انگیزه‌های اجتماعی را مورد تحلیل قرار می‌دهد. سپس با کاربست این نتایج درباره‌ی علوم انسانی و اجتماعی چالش‌های به‌کارگیری این علوم در فرهنگ و جامعه‌ی دینی را مطرح کرده و ضمن ارائه‌ی تعریف، ضرورت تولید علم اجتماعی اسلامی را در پرتو مفاهیم، ارزش‌ها و فرهنگ دینی آشکار سازد.

 

۲- چیستی علم؛ از علم اثباتی تا علم فرهنگی

برداشت پوزیتیویستی از علم که تلقي رايجي از علم در بين عامه‌ی مردم نیز بر آن ابتنا می‌یابد، اين است كه معرفت علمي معرفتي اثبات شده می‌باشد. مطابق با اين تلقي از علم، نظريه‌هاي علمي به شيوه‌اي دقيق از يافته‌هاي تجربي كه با مشاهده و آزمايش به دست آمده‌اند، اخذ مي‌شوند. علم بر آنچه مي‌توان ديد و شنيد و لمس كرد و امثال اين‌ها بنا شده است. عقايد و سليقه‌هاي شخصي و تخيلات ظني هيچ جايي در علم ندارند، علم عینی است، معرفت علمي معرفت قابل اطميناني است؛ زيرا به طور عینی اثبات شده است.[۵]

موفقیت علوم طبیعی و از جمله فیزیک که مدعی به‌کارگیری منطق پوزیتیویستی در روش‌شناسی خود بوده و مثل اعلای دست‌یابی و کشف حقیقت به شمار می‌آمد، باعث شد تا سایر معارف و دانش‌های بشری با سنگ محک پوزیتیویستی سنجیده شده و علم در چنبره‌ی چیزی که Science نامیده می‌شد، محدود شود.

در این میان بنیان‌گذاران علوم اجتماعی نیز، از یک سو برای کسب اعتبار «علمی بودن» و از سوی دیگر بهره‌مندی از ظرفیت این روش و استواری و خدشه‌ناپذیری آن– که موفقیت فیزیک را از آن می‌دانستند- سعی در بنای معرفت خویش بر روش پوزیتیویستی داشتند. نمونه‌ی بارز این تلقی از علم را می‌توان نزد «اگوست کنت» پایه‌گذار جامعه‌شناسی نوین یافت که در پی تولید «فیزیک اجتماعی» بود.

نقدهای وارد شده بر مبانی و مفروضات ابتدایی فلسفه‌ی پوزیتیویستی –که از جمله‌ی آن‌ها باید به کشف قوانین علمی از مشاهده، عدم ورود انتظارات و داوری‌های مشاهده‌گران، و حتی «اصل استقرا» که مبنای منطقی آن را تشکیل می‌داد، اشاره کرد– زمینه را برای ورود و ظهور فلسفه‌های علم جدید فراهم آورد.

ابطال‌گرایی اولین مشرب فلسفه‌ی علمی است که بر شالوده‌ی از هم فروپاشیده‌ی پوزیتیویسم قد علم می‌کند.

ابطال‌گرايان علم را به مثابه‌ي مجموعه‌اي از فرضيه‌ها مي‌پندارند كه به منظور توصيف يا تبيين دقيق رفتار چهره‌اي از جهان موقتاً پيشنهاد شده‌اند. با اين همه، هر فرضيه‌اي اين گونه نيست، چنانچه بخواهيم فرضيه‌اي را جزء معرفت علمي محسوب كنيم، بايد ابطال‌پذير باشد و فرضيه‌اي ابطال‌پذير خواهد بود كه يك گزاره مشاهدتي يا مجموعه‌اي از گزاره‌هاي مشاهدتي منطقاً ناسازگار با آن امکان وجود داشته باشد؛ بدين معنا كه اگر صدق گزاره‌ها اثبات شد، فرضيه را ابطال كند.[۶]

بر این اساس ابطال‌گرايان با نظر استقراگرایان مبني بر شروع شدن علم از مشاهده‌ي خالص و به دست آمدن يك قانون كلي از طريق تعميم مشاهدات جزيي مخالفند و يكي از دلايل اين مخالفت را تاريخ علم و از جمله علم فیزیک بیان می‌کنند. آن‌ها به سهولت مي‌پذيرند كه مشاهده توسط نظريه هدايت شده و آن را از پيش‌فرض مي‌كنند و نیز اين موضع را كه صدق يا صدق احتمالي نظريه‌ها را مي‌توان در پرتو شواهد مشاهداتي تصديق كرد با خرسندي وامی‌نهند. نظريه‌ها به منزله‌ي حدسيات يا گمان‌هاي نظري[۷] و موقتي تلقي مي‌شوند كه ذهن انسان آزادانه آن‌ها را خلق مي‌كند تا بر مسائلي كه نظريه‌هاي قبلي با آن مواجه شده بودند فائق آيند و تبيين مناسبي از رفتار بعضي جوانب جهان خارج ارائه كنند.[۸] حدس‌هاي نظري بايد بدون شفقت و به دقت به وسيله‌ي آزمايش و مشاهده مورد آزمون واقع ‌شوند. نظريه‌هايي كه از عهده‌ي آزمون‌هاي مشاهداتي و آزمايشي برنيايند بايد حذف شده، حدس‌هاي نظري ديگري جايگزين آن‌ها شوند. علم با آزمون و خطا، يعني با حدس‌ها و ابطال‌ها پيشرفت مي‌كند.

به نظر ابطال‌گرایان، اين كه نظريه از كجا و چطور به ذهن دانشمند مي‌رسد (مقام كشف)، هيچ اهميتي ندارد. چيزي كه اهميت دارد اين است كه دانشمند چگونه نظريه‌اش را آزمايش كرده (مقام داوري) و در صورت رد شدن آن را مورد جرح و تعديل قرار مي‌دهد.

بنا بر دیدگاه ابطال‌گرايي مي‌توان با توسل به نتايج آزمايش و مشاهده نشان داد كه برخي از نظريه‌ها باطلند.

امروزه می‌توان آشکارا دریافت که بخش‌های مختلف علوم اجتماعی به ویژه در شاخه‌های کمّی‌شان بر منطق ابطال‌گرایی تکیه کرده‌اند و آن را متدولوژی اصلی خویش قلمداد می‌کنند.

این در حالی است که اشکالات نهفته در بطن منطق ابطال‌گرایی بنیان متزلزل و لرزان آن را آشکارا بیان می‌دارد؛ زیرا از یک سو، همين مطلب كه گزاره‌هاي مشاهداتي خطاپذيرند و پذيرش آن‌ها فقط موقتي و قابل تجديدنظر و تعديل است،[۹]  حكايت از تزلزل و سستي موضع ابطال‌گرايان دارد. همچنین برخلاف تصور ابطال‌گرایان نظريه‌ها را نمي‌توان به طور قطعي ابطال كرد؛ زيرا امکان دارد گزاره‌هاي مشاهدتي كه سازنده و مقوم اساس ابطال هستند، کذبشان در پرتو تحولات آينده آشكار شود. بنابراين، «ابطال‌هاي قطعي به واسطه‌ي فقدان مبناي مشاهداتي كاملاً وثيق، كه ابطال‌ها بدان متكي هستند، غير ممكن‌اند.»[۱۰]

در یک نگاه کلان‌تر و با اندک مسامحه‌ای می‌توان دو رویکرد پوزیتیویستی و ابطال‌گرایی را به عنوان شاخه‌هایی تقلیل‌یافته از تعریف ارسطویی علم به شمار آورد. بنابراین تعریف از علم و پس از تقسیم علم به دو نوع علم «حضوری» و «حصولی»، در تعریف «علم حصولی» گفته می‌شود که علم عبارت است از «صورت حاصله از شيئي در نزد نفس»، مطابق با اين تعريف رابطه‌ي عالم و معلوم، مشابه رابطه‌ي آينه و شيء مقابل اوست. چنان‌که اگر شيئی در مقابل آينه قرار گيرد تصويرش در آينه مي‌افتد، آن‌گاه كه ذهن انسان نيز متوجه موضوعي مي‌شود صورت او را خواهد يافت. بالتبع همچنان كه تصوير درون آينه با موضوع مقابل آن مطابقت دارد، صورت حاصل در ذهن نيز چنين است. پوزیتیویست‌ها و ابطال‌گرایان به شدت به این اصل معتقدند و آن را درباره‌ی صحت مشاهدات و مبتنی بر واقع بودن آن به کار می‌گیرند.

یکی از ویژگی‌ها و شاخصه‌های اصلی این تعریف از علم که در دو متدولوژی اثبات‌گرایی و ابطال‌گرایی قابل رؤیت می‌باشد، جدا دیدن ماهیت موضوعات مورد مطالعه‌ی علم از یکدیگر و در نتیجه نتایج حاصل از آن‌هاست. این شاخصه یکی از محورهای اصلی نقدهایی است که رویکردهای ساختاری و سیستمی به علم آن را دستاویز هجمه به این دیدگاه‌ها قرار داده‌اند.

تأملات «تامس کوهن» در تاریخ علم او را به ناکارآمدی و عدم توانایی فلسفه‌ها و متدولوژی‌های اثبات‌گرایی و ابطال‌گرایی در تبیین شکل‌گیری و رشد و توسعه‌ی علم و نظریه‌های علمی رهنمون می‌کند و او را به این نتیجه می‌رساند که تبيين‌هاي سنتي از علم، خواه استقراگرا و خواه ابطال‌گرا، با شواهد تاريخي تطبيق نمي‌كند. در همين راستا بود كه كوهن كوشيد تا درباره‌ی علم نظريه‌اي را طرح كند كه با واقعيات تاريخي علم توافق داشته باشد.

دیدگاه کوهن درباره‌ی تحولات علمى، بدیلى در برابر دو دیدگاه سنتى و پوپرى ارائه مى‌دهد که در یکى بر روال عادى و اثباتى تأکید می‌شود و در دیگرى بر روند ابطال. از آنجا که به نظر کوهن پایبندى به چارچوب و زمینه‌ی رشته‌اى یا پارادایم، پیش‌شرط و بستر لازم براى علم، هنجاری موفق است، پایبندى به آن یک عنصر کلیدى در کاوش علمى است و در شکل‌گیرى ذهنیت و فضاى فکرى[۱۱] یک دانشمند موفق نقش اساسى دارد.

فعاليت‌هاي پراكنده و گوناگوني كه قبل از تشكيل و تقويم يك علم صورت مي‌گيرد نهايتاً پس از اینکه به يك پارادايم مورد پذيرش جامعه‌اي علمي تبديل شد منتظم و هدف‌دار مي‌شود. پارادايم مشتمل است بر مفروضات كلي نظري و قوانين و فنون كاربرد آن‌ها كه اعضاي جامعه‌ي علمي خاصي آن‌ها را بر مي‌گيرند.[۱۲] پژوهشگران درون يك پارادايم به امري مشغولند كه كوهن آن را علم عادي[۱۳] مي‌نامد. كوشش دانشمندان عادي براي تبيين و تطبيق رفتار برخي از چهره‌هاي مربوط به فهم عالم طبيعت كه به کمك نتايج آزمايش آشكار شده است، پارادايم را تفصيل و توسعه مي‌بخشد. آن‌ها ضمن اين كار، ناگزير مشكلاتي را تجربه خواهند كرد و با ابطال‌هاي آشكاري مواجه خواهند شد. اگر مشكلاتي از آن نوع را نتوان فهم كرد، وضعيت بحراني به وجود خواهد آمد. بحران هنگامي مرتفع خواهد شد كه پارادايم كاملاً جديدي ظهور كند و مورد حمايت روزافزون دانشمندان واقع شود تا اینکه پارادايم مسئله‌انگيز اوليه نهايتاً مطرود شود. اين تحول گسسته يك انقلاب علمي[۱۴] را تشكيل مي‌دهد. پارادايم جديد، حاوي نويدهايي است و مشكلات ظاهراً غلبه‌ناپذير ندارد و از اين پس فعاليت علمي عادي جديد را هدايت مي‌كند تا اینکه آن نيز با مشكلاتي جدي روبه‌رو شود و بحران جديدي بزايد كه به دنبال آن انقلاب جديدي ظاهر شود.[۱۵]

«انقلاب علمي» عبارت است از طرد يك پارادايم و قبول پارادايمي جديد، نه از سوي يك دانشمند به تنهايي، بلكه از سوي جامعه‌ي علمي مربوطه در تماميت آن. هر چه تعداد دانشمنداني كه به دلايل گوناگون پارادايم جديد را مي‌پذيرند، افزايش پيدا كند «تغيير روز افزوني در ميزان حمايت‌هاي شغلی»[۱۶] به وجود مي‌آيد. اگر بنا باشد كه انقلاب موفق شود در اين صورت اين تغيير به گونه‌اي اشاعه مي‌يابد كه اكثريت جامعه‌ي علمي را شامل مي‌شود و تنها عده‌ي معدودي مخالف را در پشت سر باقي مي‌گذارد. اين عده از جامعه‌ي علمي جديد وانهاده مي‌شوند.

مسئله‌ی قابل توجه در دیدگاه کوهن که باعث پیدایش و ظهور نظریه‌های چالش برانگیز آینده درباره‌ی علم – هم در فلسفه‌ی علم و هم در جامعه‌شناسی معرفت علمی (SSK[۱۷])– گردید، این است که کوهن معیارهای رد یک پارادایم و پذیرش پارادایم دیگر را در نهایت به ارزش‌های اجتماعی ارجاع می‌دهد که این معيارها نوعاً نسبت به خاستگاه فرهنگي و تاريخي جامعه تغيير خواهد كرد.[۱۸] در حقيقت در تبيین كوهن از علم، ارزش‌هاي مؤثر در فرايند كاوش‌هاي علمي و ارزش‌هايي كه در قبول و رد نظريه‌اي نقش تعيين‌كننده دارند بايد با تحليل روان‌شناختي و جامعه‌شناختي علمي آشكار و ساخته شوند.[۱۹] از این روی مشاهده می‌شود که دیدگاه کوهن به نوعی نسبیت‌گرایی در علم و به چالش کشیده شدن ایده‌ی جدایی دانش از ارزش گرایش پیدا می‌کند. اگرچه آشکار است که کوهن با تفسیر نسبیت‌اندیشانه از دیدگاه خویش موافق نیست و خود را معتقد به پیشرفت علم می‌داند.[۲۰]

با به‌کارگیری دعاوی کوهن و تفاسیری که از آن شده در جامعه‌شناسی علم، ایده‌ی مبرا بودن محتوای علم تجربی از ارزش‌های اجتماعی به چالش کشیده شد و جامعه‌شناسان علم جرئت تعمیم تعین‌یابی اجتماعی معرفت به حوزه‌ی علم تجربی را از خود بروز دادند.

در همین حال برخي از علم‌شناسان اجتماعي و تاريخي نيز در پي فتح باب كوهن، شيوه‌ي عمل، ارزش‌ها و معيارهاي عالمان تجربي را كه پنداشته مي‌شد حقيقت‌نما هستند و كاشفيت از واقعيت فيزيكي مي‌كنند، مورد تفحص تاريخي و جامعه‌شناسي قرار داده، عینی بودن[۲۱] و واقع‌نمایی[۲۲] معرفت علمي را به طور جدي و اساسي مناقشه‌آميز و ساده‌انگارانه دیده و رد کردند.

از جمله «بری بارنز» مبنای اساسی جامعه‌شناسي سنتي معرفت علمي را تلقي نادرست آن از علم و نيز مفهوم همزاد آن، يعني معقوليت مي‌داند، با این ادعا که جامعه‌شناسي معرفت علمي به سبب تلقي اشتباه خود از معرفت علمي و معقوليت، تحليل جامعه‌شناختي را تاكنون متوجه معرفت علمي نكرده است، به اعتقاد وي، اگر تلقي تامس كوهن از علم به انضمام برخي از مفاهيم مهم تلقي «مري هسي»[۲۳] از علم را جایگزین تلقي نادرست جامعه‌شناسي سنتي كنيم، پذيرش وجود انواعي از معيارهاي عینی و معقول از صدق (يا حقيقت) غيرقابل دفاع مي‌شود.[۲۴]

بارنز از مقومات اصلي علم‌شناسي كوهن و هسي پيرامون ماهيت و منزلت معرفت علمي، در فرآيند انتخاب نظريه‌ها و نيز ارزيابي نظريه‌ها سود جسته، نظري بديع راجع به علم پي‌ريزي مي‌كند. موافق اين تصوير جديد، بارنز معتقد است:

- بخش اعظم انديشه‌ي علمي به عوض اینکه استقرايي، قياسي يا به هر حال منطقي باشد، تشبيهي[۲۵] يا مجازي[۲۶] است. نظريه‌هاي علمي را مي‌توان در اكثر موارد در واقع الگوهايي پنداشت كه از تمثيل‌هاي ميان پديدارهاي فهم‌شده‌ي آشنا و مسائلي كه دانشمند در حل آن‌ها تلاش مي‌كند، مجموعه‌اي را در اختيار قرار مي‌دهد...

- انديشه‌ي علمي ذاتاً آميخته به پيش‌فرض است و بدين ترتيب تعهدي ناگسستني از جانب دانشمند را لازم مي‌سازد. به جاي اینکه انديشه‌ي علمي را همواره در محدوده‌ي گزاره‌هاي واقعيت‌نما بينگاريم بايد آن را هميشه فراتر از گزاره‌هاي واقعيت‌نما ببینيم.[۲۷]

اين دو موضوع به منزله‌ي چارچوب كلي علم‌شناسي بارنز است كه امروزه طرفداران بسياري دارد و علم‌شناسان فراواني هر چه بيشتر بدان اقبال مي‌كنند.

طرح و زمینه‌ای که کوهن برای تحلیل معرفت علمی ایجاد کرد و مورد توجه فلاسفه و جامعه‌شناسان علم و دست‌مایه‌ی نظریه‌پردازی متفكرانی چون «ديويد بلور»[۲۸]، «هري كالینز»[۲۹]، «ترور پینچ»[۳۰]، «مايكل مولكي»[۳۱] و «كارين نورستینا»[۳۲]  قرار گرفت و نتیجه‌ی آن تأکید بر این گزینه بود که معرفت، ساختاري اجتماعي دارد.‌ در نتیجه فرضيه جداسازي عوامل اجتماعي از فاكتورهاي شناختي اساساً زير سؤال می‌رود.

 

ادامه دارد...

 

[۱] - دانشجوی دکترای جامعه‌شناسی فرهنگی، دانشگاه علامه طباطبایی

[۲] - اختلاف مواضع در این موضوع حتی در همین مسئله نیز به چشم می‌خورد، حداقل سه عنوان در فضای علوم انسانی و اجتماعی ایران که هر یک نشان‌دهنده‌ی موضعی خاص در مسئله‌ی اخیر می‌باشند به کار گرفته می‌شوند که هر یک مبادی و غایات خاص خود را دنبال می‌کنند. این سه عنوان عبارتند از: بومی‌سازی علوم انسانی و اجتماعی، اسلامی‌سازی علوم انسانی و اجتماعی و تولید علوم انسانی و اجتماعی اسلامی. بحث در باب تفاوت‌های این مواضع خارج از بحث اخیر می‌باشد؛ اما گفتار اخیر با رویکرد سوم نگاشته شده است.

[۳]- بحث در مورد تأثير دين بر علم يكي از مباحث مهم در دهه‌هاي گذشته در بين برخي متفكران جهان اسلام بوده است. (براي نمونه: العطاس،۱۳۷۴-الف، العطاس؛۱۳۷۴-ب و طياره؛۱۹۸۲) طرح علم ديني سابقه‌اي بيشتر از انقلاب اسلامي دارد و در گستره‌اي وسيع‌تر از ايران و حتي جهان اسلام موضوعي شناخته شده است. در سال‌های ۱۳۲۹، ۱۳۵۶، ۱۳۶۱، ۱۳۶۳ چند كنفرانس بين‌المللي در زمينه‌ی آموزش و پرورش اسلامي در كشورهاي عربستان و پاكستان و مالزي برگزار شد و در آن‌ها اسلامي كردن رشته‌هاي مختلف دانش مورد بحث و بررسي قرار گرفت. در همين مدت تعدادي كتاب و مجله‌ی علمي در زمينه‌ی علوم اسلامي در كشورهاي مختلفي همچون، پاكستان، مالزي، الجزاير، هند، امريكا و انگلستان و… منتشر شد. در جهان مسيحيت نيز در سه دهه‌ی اخير، روي اين مسئله با قوت بحث و حتي كنفرانس‌هايي برگزار شده است.

در قرن گذشته واکنش‌های گسترده و گوناگونی در سطح جهان اسلام در برابر غرب و علم غربی صورت پذیرفته است. در اوایل دهه‌ی هفتاد برخی نخبگان در پاکستان و مالزی حرکت اسلامی کردنِ دانشگاه‌ها را دنبال کردند و هم اکنون نیز این تلاش‌ها توسط برخی مؤسسات پی‌گیری می‌شود. اقبال لاهوری از شخصیت‌های اثرگذار در این عرصه بوده است. مودودی در پاکستان از زمره‌ی اندیشمندانی است که از بی‌تفاوتی دانشگاه‌ها در قبال دین انتقاد و بر ضرورت تحول دانشگاه‌ها تأکید کرده است. در دهه‌ی هفتاد پروفسور نقیب ‌العطاس در مالزی کتابی با عنوان آموزش اسلامی نگاشت و در آن مسئله‌ی اسلامی ‌شدن علم و دانشگاه را مطرح کرد. از دیگر کشورهای اسلامی که در این زمینه تلاش کرده است، مصر است. این کشور با سابقه‌ی آموزه‌های اندیشمندانی نظیر سید جمال‌الدین اسدآبادی و شیخ محمد عبده، در جریان مبارزه‌ای که به رهبری دانشگاه الازهر و سایر محافل دینی بر ضد سکولاریسم می‌شد، شاهد قوی‌ترین صحنه‌های برخورد جدی در مقابل حرکت سکولار شدن دانشگاه‌ها بوده است.

[۴] - science as culture

[۵] - چالمرز، آلن اف. چیستی علم - ص ۱۲- نکته اینکه در ترجمه‌ی این اثر به جای واژه‌ی «عینی» از واژه‌ی «آفاقی» برای مفهوم objective استفاده شده است.

[۶] - Popper;۱۹۶۹:۲۳۱

[۷] - Speculative

[۸] - چالمرز، آلن اف. چیستی علم - ص ۵۱.

[۹] - Popper;۱۹۶۸:۱۱۱

[۱۰] - چالمرز، آلن اف. چیستی علم - ص .۸۰

[۱۱] - mind-set

[۱۲] - نکته‌ای که باید یادآور شد این است که کوهن در کتاب ساختار انقلاب‌های علمی، تعاریف متفاوت و متعددی از پارادایم ارائه کرده است؛ اما در مجموع می‌توان تعریف اساسی و اصلی کوهن را عبارت از آن چیزی دانست که در اینجا ارائه شده است.

[۱۳] - normal science

[۱۴] - Scientific revolution

[۱۵] - چالمرز، آلن اف. چیستی علم - ص ۹-۱۰۸ با اعمال تغييرات.

[۱۶]- Kuhn, T.S. - The Structure of Scientific Revolutions , p. ۱۵۸

[۱۷] - sociology of scientific knowledge

[۱۸] - چالمرز، آلن اف. چیستی علم - ص ۱۳۰.

[۱۹] - Kuhn, T.S. - The Structure of Scientific Revolutions , p. ۹۴

[۲۰] - کوهن، تامس، ساختار انقلاب‌های علمی - ص ۹-۲۴۸.

[۲۱] - subjective

[۲۲] - representative

[۲۳] - Mary Hesse

[۲۴] - Barnes, B. & Dolby, R.G.A - The scientific Ethos: A Deviant Viewpoint , p. ۱۱

[۲۵] - analogical

[۲۶] - metaphorical

[۲۷] - Barnes, B - The Comparison of Belief System: Anomaly Versus Falsehood, p. ۱۸۳-۴ به نقل از زیباکلام سعید- معرفت‌شناسی اجتماعی (طرح و نقد مکتب ادینبورا)

[۲۸] - Bloor, B. (‌۱۹۷۶) : Natural and Rationality: A Neglected Concept in the Social Science, in Philosophy of the Social Science, vol. ۶, no. ۲.

[۲۹] - Collins, H.M. & Pinch, T. (۱۹۹۳) : The golem: what everyone should know about science?, Cambridge: Cambridge university press.

[۳۰] - Pinch, T. (۱۹۸۵) : Towards an Analysis of Scientific Observation: The Externality and Evidential Significance of Observational Reports in Physics, in social studies of science, ۱۹۸۵ vol. ۱۵ no. ۱

[۳۱] - M. Mulkay - مولکی، مایکل (۱۳۷۶) : علم و جامعه‌شناسی معرفت، ترجمه‌ی حسین کچوئیان، تهران: نشر نی.

[۳۲]- Knorr-Cetina, K. (۲۰۰۷) : culture in global knowledge societies: knowledge culture and epistemic culture , in interdisciplinary science reviews , vol. ۳۲, no. ۴.

نظر شما