شناسهٔ خبر: 65436 - سرویس مسائل علوم‌انسانی
نسخه قابل چاپ

گفت و گو با سیدعلی کاشفی خوانساری، اخرین سردبیر نشریه سروش نوجوان؛

سروش نوجوان در واقعیت و مجاز

کاشفی خیلی سال است که صورت مساله مطبوعات عوض شده و آن نظام سنتی دیگر وجود ندارد. مجله کاغذی که منتشر میشود میوه یک درخت تناوری است که ریشه و ساقه و شاخه و برگ های فراوانی دارد اما نهایتا میوه آن میشود مجله کاغذی. در ایران یک نهاد نوجوانانه، یک باشگاه یا یک انجمن وجود ندارد که فعالیت هایی با محوریت نوجوانان شکل بگیرد.

فرهنگ امروز/ متین محجوب: ۱۰ صبح روز شنبه دوم اردیبهشت ماه سال ۹۶، در ساختمان انتشارات سروش به مناسبت تولد قیصر امین پور مراسمی برگزار شد و در آن مراسم خبر انتشار دوباره نشریه سروش نوجوان داده شد. خبری مسرت بخش اما تامل برانگیز که چرا و چگونه بعد از گذشت ده سال مسئولین تصمیم بر انتشار دوباره این نشریه را گرفتند. اگرچه نگرانی هایی در مورد چگونگی چاپ نشریه پرمخاطب وجود داشت اما با انتخاب سیدعلی کاشفی خوانساری به عنوان سردبیر بسیاری از این نگرانی ها فروکاسته شد. کاشفی سوابق علمی و اجرایی فراوانی در حوزه کودک و نوجوان دارد. او اگرچه خود داستان نویس و شاعر است اما چیزی که او را از دیگر متخصصان حوزه کودک و نوجوان متمایز می کند پژوهش های علمی و نظری او در این حوزه است. او در سال ۱۳۹۹ ده کتاب جدید از جمله «عزم و رزم و قصه» درباره ادبیات دفاع مقدس و « مطبوعات کودک و نوجوان در جمهوری اسلامی ایران» منتشر کرده است.

 در حوزه سوابق مطبوعاتی هم ایشان از ابتدای دهه هفتاد کار خود را در سالنامه مطبوعات کودک و نوجوان شروع کرد و در ادامه فعالیت خود سردبیری چند نشریه از جمله نشریه شهرزاد، فصنامه روشنان و فصلنامه نقد کتاب کودک و نوجوان و چندین نشریه دیگر را برعهده داشت. ایشان هم اکنون سردبیری گاهنامه نقد کتاب کودک و نوجوان را به عهده دارد. با ایشان به گفت و گو نشستیم تا در مورد روند تولد دوباره سروش نوجوان و علت تعطیلی دوباره آن را جویا شویم.

* در ابتدا اگر امکان دارد در مورد رویکردهایی که در اوایل انقلاب به نشریات حوزه نوجوان وجود داشت توضیح دهید و این نشریات چه روندی را طی کردند که نهایت نشریه ای چون سروش نوجوان منتشر شد؟

سروش نوجوان یک اتفاق در مطبوعات ایران بود اما اتفاق یک باره نبود؛ بلکه حاصل سیری بود که در سال های بعد از انقلاب طی شده بود. اگر این سیر را بخواهیم خیلی خلاصه بررسی کنیم این بود که بعد از انقلاب چاپ آثار خود نوجوانان در نشریات مرسوم شد در جنگ های اول انقلاب مثل جنگ هایی که علی اشرف درویشیان به اسم کتاب کودک و نوجوان منتشر می کرد و جنگی که محمود حکیمی منتشر می کرد. تفاوت اصلی این نشریات با قبل از انقلاب این بود که در آن نوجوان ها برای نوجوان ها می نوشتند. همان سال ها سوره بچه های مسجد به همت امیرحسین فردی شکل گرفت که بعدا تیمش به حوزه آمدند. آقای فردی که به او می گفتند امیرخان از پایه گذاران حوزه هنری شد و سوره بچه های مسجد را به حوزه آورد. ویژگی سوره بچه های مسجد این بود که تلقی سنتی نسبت به نشریات نوجوان را کنار گذاشت و نوجوان را جدی گرفت؛ مطالب مهمی در خصوص نوجوان ها منتشر می کردند و خیلی وقت ها هم خود نوجوان ها مطالبی در نشریه می نوشتند. پس نوشتن توسط خود نوجوان ها از اول انقلاب در جاهای مختلف تجربه شد بعد در سروش نوجوان هم نمود پیدا کرد. سروش نوجوان سال ۶۸ متولد می شود. نوجوان ها را جدی گرفت نوجوان های اهل ادبیات و فرهنگ را انتخاب کرده بود و آثار نوجوان ها را در بخش مجزایی به اسم مجله در مجله چاپ کرد.

 حال ربط من به این جریان چه بود. در ادامه همان تفکر یعنی انتشار مطالب خود نوجوانان در نشریه، من و همکارانم با مدیریت و راهبری محمدرضا زائری در سال ۷۴ خانه روزنامه نگاران جوان را تاسیس کردیم. این کار تا جایی پیش رفت که عملا ما به جایی رسیدیم که نوجوان ها همه کاره خانه روزنامه نگاران بودند. ما دوره های آموزش جدی روزنامه نگاری برای نوجوانان برگزار کردیم که از دل آن روزنامه نگارانی از طیف های مختلف تربیت شدند: کسانی چون پیام فضلی نژاد، امیرفرشاد ابراهیمی، فرناز قاضی زاده، هوتن ابوالفتحی، حمید باباوند، نغمه دانش آشتیانی، یاسر احمدوند، سیدمرتضی توکلی، محمدرضا اسدزاده و ... اینها همه نوجوان های توانمندی بودند که اشتباه است اگر بگوییم امدند خانه روزنامه نگاران جوان تعلیم دیدند آنها دوست ها و همکاران ما بودند. وقتی مدیر انتشارات خانه روزنامه نگاران بودم یک طرحی گذاشتیم که اولین آثار نوجوان ها و جوان ها را به صورت کتاب منتشر کنیم خیلی کوتاه این طرح ادامه پیدا کرد و حدود ۵ کتاب منتشر شد. خوشحالی من این است که کسانی چون عرفان نظرآهاری، شقایق قندهاری، حمیدرضا داداشی و علی مهر اولین کتاب هایشان آنجا چاپ شد. خانه روزنامه نگاران مدرن شده و توسعه یافته ایده سروش نوجوان بود البته سروش نوجوان بیشتر بر ادبیات تاکید داشت ولی ما بر ارتباطات و روزنامه نگاری تاکید داشتیم. البته ایده اصلی آن هم از محمدرضا زائری بود اگر ایشان نبود این کار شدنی نبود. در کنار محمدرضا، من و علیرضا معزی. امیرحسین مدرس، امید وهابی املشی، سید یاسر حیدری سید ناصر جزایری هسته اولیه خانه روزنامه نگاران بودیم.. اما نهایتا خانه هم تعطیل شد تلاش های پراکنده ای هم برای احیای ان صورت گرفت اما فایده ای نداشت. محمدرضا خیلی سعی کرد آن را با امتیاز روزنامه خانه یا نشریه جدید احیا کند تا اینکه نهایتا یکی از همان جوان هایی که در کلاس های خانه شرکت می کرد که فرد با استعدادی هم بود محمدرضا شکیب راد موفق شد این کار را عملا به نوعی در تلویزیون ادامه دهد. شکیب در شبکه امید برنامه هایی با همان ایده ها راه انداخت و الان ضمیمه نوجوانانه روزنامه جام جم را منتشر می کند که در حقیقت به نوعی در سازمان این تلقی وجود دارد که این ضمیمه جایگزین سروش نوجوان است.

*ارتباط خانه روزنامه نگاران با سروش نوجوان به چه صورت بود؟

قاعدتا تعامل و ارتباطاتی با هم داشتیم. ارتباط ما با قیصر امین پور بیشتر از بقیه سردبیران بود شاید به روحیاتش برمی گشت. یک حریمی را حفظ می کردیم که در مورد مطالب نشریات نظر نمی دادیم اما باهم بحث و گفت و گو می کردیم. موفقیت سروش نوجوان بیش از هر چیز به روحیات فردی قیصر بر می گشت. قیصر فارغ از شعار و تعارف و اغراق فردی بزرگ و دوست داشتنی بود.

*شما به عنوان فعال این حوزه که از بیرون در جریان فعالیت های سروش نوجوان بودید علت تعطیلی آن را چه می دانید؟

آقای عموزاده به دلایل برخی مشکلاتی که ایجاد شده بود از سروش جدا شد. بعد از اینکه اقای اشعری مدیر عامل سروش شد در سروش نوجوان فکر می کردند ایشان با آنها برخورد می کند ولی اقای اشعری و تیمش مردانه پای سروش نوجوان ایستادند و سروش نوجوان در این دوره تعطیل نشد. بعد از آقای اشعری ولی این اتفاق افتاد طوری شد که سردبیران سروش نوجوان نه تنها قرارداد نداشتند هیچ، اتاق نداشتند صندلی نداشتند و کم کم از سروش آمدند بیرون. فکر می کنم بیوک خودش را به رادیو منتقل کرد. قیصر هم که هیات علمی دانشگاه تهران بود و دیگر نیامد. این را هم شنیدم که می گفتند که نویسنده‌ای به مدیران صدا و سیما و سروش می گفت اینها سکولار هستند، لیبرال هستند چرا باید سروش نوجوان دست اینها باشد. نباید اینها کار کنند درحقیقت با پیگیری های او این اتفاق افتاد. حال اینها شنیده های من است.

*حدود ده سال بعد از تعطیلی سروش نوجوان، تصمیم بر این شد که دوباره منتشر شود. علت این تصمیم چه بود و روند کار به چه صورت بود که شما سردبیری آن را پذیرفتید؟

سال ها گذشت اقای بلالی مدیرعامل سروش شد و علی زارعان مشاور ایشان بود. زارعان سال ها مدیر گروه کودک شبکه های ۲ و ۵ تلویزیون بود؛ ایشان فرد بسیار خوش فکری است به نوعی ایده تولد دوباره سروش نوجوان حاصل تفکر علی زارعان بود. من آقای بلالی را نمی شناختم قطعا هم اگر به انتخاب من بود هیچ وقت با ایشان کار نمی کردم. وساطت علی زارعان بود که من قبول کردم و ایشان سازمان را متقاعد کرد که سروش نوجوان دوباره منتشر شود و ایشان بود که من را برای سردبیری انتخاب کرد و هم ایشان بود که توانست من را بقبولاند که بپذیرم اگر کسی غیر از ایشان پیشنهاد می کرد قطعا نمی پذیرفتم. علی رغم اینکه از مراکز دولتی و اداری فراری بودم ولی چون به خوش فکری و توانایی های آقای زارعان اطمینان داشتم پذیرفتم. ما سال ۹۵ کار را شروع کردیم و در اردیبهشت ۹۶ در نمایشگاه کتاب اولین شماره ان را رونمایی کردیم. متاسفانه بدبینی های من درست از آب درآمد و سیستم اداری و دولتی شرایطی را به وجود آورد که علی زارعان زودتر از من از سروش جدا شد. ما هم چند ماهی بعد از ایشان ادامه دادیم ولی در نهایت تعطیل شد.

*چند شماره منتشر کردید؟

حدود یک سال و نیم یعنی ۱۸ ماه احتمالا ۱۸ شماره.

*تفاوت سروش نوجوان دوره جدید با گذشته چه بود؟

مطلوبمان این بود که کل نشریه فقط مطالب نوجوانان را منتشر کند. البته عمده نوشته ها از نوجوان ها بود اما از نویسندگان بزرگسال هم مطالبی در نشریه منتشر میشد. برنامه مان این بود که دبیر سرویس ها خود نوجوان ها باشند برای این کار هم گروه های آموزشی را برای آموزش دادن به نوجوان ها ترتیب دادیم. جلسات تحریریه را با نوجوان ها شروع کردیم.

مهم ترین تغییری که دادیم این بود که اگرچه انتشار مطلب نوجوان در نشریه در گذشته یک دستاورد خوب بود اما امروز دیگر تنها انتشار مطلب، دستاورد بزرگی نیست؛ دستاورد مهم تر در این دوره سروش نوجوان این بود که شعر یا داستانی که توسط نوجوان منتشر می شد توسط نویسنده یا شاعر مشهوری تحلیل می شد و مورد نقد و بررسی قرار می گرفت. البته نه همچون مدل نامه های سنتی پیشین بلکه گویی آن نویسنده، در مورد اثر یک شاعر یا نویسنده معروف می نویسد و خیلی جدی آن اثر را مورد نقد و بررسی  قرار می داد.

*در مورد تیم همکارانتان بفرمایید که چه کسانی بودند؟ چه قدر سعی کردید با اعضای تحریریه قدیم سروش نوجوان همکاری کنید؟

ابتدا تیم بزرگ و معتبری به عنوان مشاور برای راه اندازی صحبت کردیم نقطه اول هم علی زارعان بود اما با خیلی ها از آقایان بیوک ملکی، عموزاده و سرشار و همکاران سابق سروش نوجوان صحبت کردیم. همین‌طور  استادانی مثل یونس شکرخواه و آقای فریدون صدیقی. با خیلی ها مشورت کردم بعد یک تیم به نسبت بزرگی درست کردیم اما به خاطر مبلغ پایین قرارداد که هیچ مسئولیتی قابل تعریف نبود حتی پست معاون سردبیر و دبیر تحریریه هم وجود نداشت عملا ما به یک جمع محدودی بدل شدیم. تیم ثابت ما همسرم پیوند فرهادی بود که دبیر شعر بود احمد قایمی مهدوی مدیر هنری بود فرزانه فخریان، محدثه گودرزنیا، نازنین برادران، صادق زنگنه و چند نفر دیگر هم بودند. اتفاق دیگر سهم بالای شهرستانی‌ها بود. یعنی بسیاری از نویسندگان بزرگسال مجله را هم من ندیده بودم و فقط از طریق فضای مجازی کار می کردیم.

*در جامعه کنونی ما به نوعی با مرگ مجلات و به ویژه نشریات حوزه کودک و نوجوان مواجه هستیم. در این فضایی که فضای مجازی مخاطب بیشتری دارد چگونه موفق به جذب مخاطب شدید و ایا عملکرد یک ساله خودتان را در این زمینه موفق می دانید؟

خیلی سال است که صورت مساله مطبوعات عوض شده و آن نظام سنتی دیگر وجود ندارد. مجله کاغذی که منتشر میشود میوه یک درخت تناوری است که ریشه و ساقه و شاخه و برگ های فراوانی دارد اما نهایتا میوه آن میشود مجله کاغذی. در ایران یک نهاد نوجوانانه، یک باشگاه یا یک انجمن وجود ندارد که فعالیت هایی با محوریت نوجوانان شکل بگیرد. باشگاهی که شبکه مجازی و رویداد، آموزش و چیزهای دیگر داشته باشد تا برخی از اتفاقات آن در مجله کاغذی منتشر شود. من در مراسم افتتاحیه سروش نوجوان که در روز تولد قیصر امین پور در سال ۹۵ برگزار شد گفتم کار ما سه ضلع دارد: یکی مجله کاغذی یکی فضای مجازی و دیگری هم رویدادهای اجتماعی. عملا امکان این سه ضلع فراهم نشد. مثلا در حوزه رویدادهای اجتماعی مثالی می زنم.  وزارت آموزش و پرورش هر سال در اردوگاه باغرود نیشابور جشنواره ای برگزار می کرد. ما با آموزش و پرورش هماهنگ کردیم که سروش نوجوان در آنجا حضور داشته باشد. توافق کردیم که آثار برگزیده این جشنواره ها در سروش نوجوان منتشر شود کاری که اگر سروش به صورت عادی می خواست آن را انجام دهد نیازمند هزینه های میلیونی بود ولی به دلیل اعتمادی که مدیران آموزش و پرورش به ما داشتند بدون هیچ هزینه ای این امکان فراهم شد ولی در آخرین لحظه ها سروش نتوانست به تعهدات خودش عمل کند و ما نتوانستیم در آنجا حضور پیدا کنیم.

 اما در فضای مجازی به اهدافمان رسیدیم. ما مجله را تبدیل کردیم به خروجی فضای مجازی. یعنی سیری که مطالب طی می کرد به این صورت بود که همه مطالب اول به کانال تلگرامی ما فرستاده میشد. سه کارشناس در حوزه های مختلف مطلبی که به کانال می رسید را باید تایید می کرد تا در درجه اول در کانال درج شود. خیلی وقت ها این پیشنهادهای ارتقا دهنده ای به نویسنده می دادند مثلا وزن شعر را درست کن داستان را این طور بازنویسی کن. بعد از کارشناسی مطلب تایید میشد و در کانال منتشر میشد. گام بعدی این بود که از مطالب کانال آن دسته ای از مطالب در مجله منتشر میشد که وایرال شده باشه و بیشترین بازدید و لایک را داشت. این باعث میشد بچه ها پست های خودشان را به اشتراک بگذارند که این رقم به بیش از ده هزار عضو  کانال رسید. این با تیراژ مجله کاغذی قابل مقایسه نبود و به این صورت مطالب خوانده میشد. حتی صوت بچه ها که شعر یا داستانشان را می خواندند را هم در کانال منعکس می کردیم. این باعث میشد اعضای کانال روز به روز بیشتر شود. اعضای کانال ما به اندازه ای رسید که بعضی ها می گفتند اعضای گروه شما فیک است. فکر می کنم در اخرین روزها به ۱۷ هزار رسید.علی رغم دیده شدن این مطالب باز هم بچه ها علاقه داشتند که مطالبشان در نشریه چاپ شود چون فرقش آن بود که یک منتقد صاحب نام در مورد آن مطلب تحلیل و نقد می نوشت. طبیعی بود که نوجوان ها دوست داشتند مطلبشان و عکسشان در نشریه منتشر شود و نقد و بررسی شود.

به نظرم اصلی ترین اتفاق در کانال سروش اتفاق افتاد نه در کاغذ. به نظر من آنچه که در این دوره سروش نوجوان اتفاق افتاد اما در زمان قیصر امکانش نبود میزان مشارکت بچه ها از سراسر ایران بود درواقع به خاطر امکانات فضای مجازی تیم ما به شدت شهرستانی شده بود. به هر حال توزیع مجله در روستا و نقاط دورافتاده همیشه کار سختی بود اما با گروه تلگرامی باورتان نمیشود ما از چه جاهایی مطالب خوب داشتیم .کامنت های زیاد می گرفتیم و این امکان را فضای مجازی ایجاد کرده بود. مثلا به محض اینکه مطلبی از بچه ای از سیرجان یا بوشهر یا ایلام در کانال منتشر می شد حدود صد نفر دویست نفر از دوستانشان عضو کانال می شدند بنابراین دوباره تاکید می کنم اصل ماجرای سروش نوجوان در دوره جدید در فضای مجازی اتفاق افتاد.

*علاوه بر نگارش مطالب توسط نوجوان ها مسئولیت اجرایی هم به آنها سپرده میشد؟

بله در کانال مسئول فنی صادق زنگنه بود اما عملا نوجوان هایی مثل امیرعلی اسلامی آن را می گرداندند.. سپهر جمعه زاده الان روزنامه نگار خوبی است ان موقع در سروش نوجوان کار می کرد. ارمیا ربانی و بسیاری دختر و پسرهای نویسنده و روزنامهنگار دیگر هم حاصل یک سال و نیم سروش نوجوان هستند بچه هایی که آن دوره کشف شدند.

*علت تعطیل شدن دوباره سروش نوجوان چه بود؟

خیلی زود همه چیز تعطیل شد. بی سامانی و بی صاحبی سروش در سازمان صدا و سیما به آنجا رسید که هم می توانستیم بگوییم در یک موقعیت بسیار طنز هستیم و هم در یک موقعیت بسیار تراژیک. اسم سروش را که قطعا مهم ترین برند سازمان صدا و سیما بود را از آن ساختمان برداشتند و به سازمان تنظیم مقررات و ارتباطات رادیویی تبدیل شد که فضای اطلاعاتی داشت.

*همان ساختمان در خیابان مطهری؟

بله مطهری سر مفتح. مدیر آن سازمان با مدیر سروش بسیار تحقیر آمیز مثل پادوی خودش رفتار می کرد. به نیروهای خودشان گفته بودند تا می توانید نیروهای سروش را دست بندازید با آنها همکاری نکنید تا اینها از این ساختمان بروند. قاعده یک نشریه این است که درش باز باشد تا ده تا نوجوان بیایند کارهایشان را جلو ببرند. نتیجه آن شد که اگر یک نوجوان قرار بود وارد ساختمان شود اول می بایست چند روز قبل آفیش شود استعلام شود تا بتواند از دربیاید بالا. حال فرض کنید در چنین فضایی ما کلاس برگزار می کردیم. بعضی از نوجوان ها خیلی راهشان دور بود یا هنوز خیلی بزرگ نشده بودند و با پدر و مادرشان می آمدند. والدین آنها مجبور بودند  منتظر بمانند که کلاس تمام شود اما به پدر و مادر اجازه نمی دادند حتی در سالن انتظار دم در بایستند و آنها مجبور بودند در خیابان منتظر فرزندشان باشند. یعنی می توانم گواهی بدهم که کارکنان آنجا در راستای هدف خودشان که هرچه زودتر نابود کردن سروش نوجوان بود انصافا خیلی خوب و ماهرانه عمل کردند و عملکرد قابل قبولی داشتند در حالی که به ندرت پیش آمده که در دهه های اخیر مدیران ادارات دولتی در کاری نمره قبولی بگیرند اما در این زمینه یعنی نابودی سروش نوجوان برنامه ریزی و عملکرد خوبی داشتند.

یک اتفاقی در ادارات دولتی می افتد که خاص سروش نیست بعضی کارمندها وقتی می شنوند روسا اختلاس کرده اند یا پست ها به دلیل وابستگی های سیاسی و اقتصادی تعیین می شونداحساس می کنند که سرشان کلاه رفته. عملکرد دفاعی یک کارمند در نظامی که قدرش را نمی دانند و می بینند روسا به صورت نیمه موروثی از بیرون می ایند این است که به خوبی یاد می گیرد که هیچ کاری نکند. موسسه سروش مجموعه ای بود از ۱۰۰ کارمند که به طور قریب به یقین هیچ کدامشان در طول ماه هیچ کاری نمی کردند. یاد گرفته بودند اگر قرار باشد کاری بکنند بایستی پول جداگانه ای برای ان بگیرند. یاد گرفته بودند که اگر کسی بخواهد کتاب یا نشریه اش در انجا چاپ شود زحمتشان اضافه می شود پس نهایت تلاششان را می کردند که هیچ کتاب یا مجله ای چاپ نشود و آنها به زحمت نیفتند چون بالاخره مجبور بود حداقل یک نامه ای برای اعمال وصول یا ارسال ان بزند. یک وحدت و انسجام خیلی خوبی از این نظر در میان کارکنان سروش وجود داشت. برای سازمان هم همیشه این سوال مطرح بود که وقتی سروش هیچ کاری نمی کرد چرا باید حقوق این صد نفر را بدهد و تنها جوابی که میشد داد این بود که سروش نوجوان و سروش کودک در حال انتشار است و آنها هم به صراحت به مدیران سروش می گفتند که تا شماره جدید سروش کودکان و سروش نوجوان را به سازمان نفرستید حقوق کارمندان را نمی دهند. نتیجه این میشد که یک سری پیمانکارهایی از بیرون که ما بودیم مجله را اماده می کردیم تا آن را بفرستند سازمان تا ان صد نفری که هیچ کاری نکردند حقوقشان را دریافت کنند. بعد به کسانی که نشریه منتشر کردند پولی نمی دادند. بعد هم که این سردبیران پیمانکار از کار بی مزد خسته می شدند خیلی زود کار را به سردبیر دیگری می دادند و بعد از چند ماه دوباره در کار او هم کارشکنی و بد حسابی می کردند. همه اینها از سوء مدیریت بود سروش تبدیل شده بود به تبعیدگاه مدیرانی که جای دیگری برایشان نبود و از آنها ناراضی بودند.

روزگاری در هر اتاق ساختمان سروش را که باز می کردی رضا سیدحسینی و مصطفی رحماندوست و  مخملباف و داور نبوی و سیدحسن حسینی و مهنوش مشیری را می دیدی. فرهنگ آثاری بود، سروش نوجوان و سروش جوان و سروش بانوان بود. کار در سروش به جایی رسید که تنها اهل قلم از این صد نفر نقی سلیمانی بود که او هم به جای ارج و قرب مورد حسادت و آزار بود. در مجلات ذره‌ای ‌نظر مخاطب و اقبال او اهمیت نداشت. فقط با روابط سیاسی مجله را به نهاد کتابخانه ها و کانون می فروختند و از ارشاد یارانه می گرفتند. از هر مطلب انتقادی از هر نویسنده جدی پرخیز داشتند. سروش هفتگی که روزی تیراز صد هزارتایی داشت هزار نسخه چاپ میشد. قراردادش را هم با یک فرد سیاسی بسته بودند که که او هم با دو سه واسطه کار را به روزنامه نگار جوانی سپرده بود. کارمندان سروش و نویسندگان مجله حتی حاضر نبودند نسخه ها ی مجله را به رایگان به خانه ببرند. به طور غیر رسمی به ما گفتند آن قدر به شما پول نمی دهیم تا بروید. سردبیر بعدی را هم انتخاب کرده بودند. برای همین هر شماره مجبور به حذف یک بخش و گنجاندن یک مطلب رایگان می شدیم. آخر کار به نگهبانی سپرده بودند ما را راه ندهند. تنها اتاق سروش نوجوان را هم دادند به بازرسی و دیگر اتاقی نداشتیم.

نظر شما