شناسهٔ خبر: 64914 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

منطق آزمودن افتادن در دام دور باطل خطاهای پی‌به‌پی نیست

حکمت و خرد و منطق آزمودن در تکرار پی به پی خطاها نیست. در ادامه و استمرار کژروی‌ها نیست. در تصحیحشان است. در راست کردن قامت کژی‌ها و کژروی‌ها است.

فرهنگ امروز: حکمت‌اله ملاصالحی، از متفکران اثرگذار معاصر، عضو هیأت علمی دانشگاه تهران و از نظریه پردازان دو حوزه «فلسفه باستان شناسی» و «باستان شناسی دین در ایران» مطلبی را با عنوان «در دام دور باطل خطاهای پی به پی» در اختیار مهر قرار داده است.

ملاصالحی صاحب کتاب‌هایی چون «انسان تاریخی و تاریخ متعالی: تاملاتی در تاریخ‌مندی انسان»، «انسان، فرهنگ و سنت»، «درآمدی بر معرفت‌شناسی باستان‌شناسی»، «باستان‌شناسی دین: با فانوس نظر در جست‌وجوی آئین‌های گمشده»، «جلوه‌های کهن هنر آئینی»، «جستاری در فرهنگ، پدیده موزه و باستان‌شناسی» و «باستان‌شناسی در صافی جستارهای فلسفی» است.

مشروح این مطلب را در ادامه بخوانید:

تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری ما گرانبار از انواع و اطوار خطاها و کژروی‌ها و محاسبات غلط و غلط کاری‌های ما آدمیان است. شواهد و قرائن فراوان در دست است که به‌ما می‌گوید ذهن و فکر و عقل و هوش و فهم بشری ما در رویارویی در چاره اندیشی در جستن و یافتن راه حل‌ها و پاسخ‌های مناسب به چالش‌ها به مخاطرات به اتفاقاتی که در درون و بیرون جامعه و جهانی که در آن می‌زیسته می‌افتاده است؛ بسیار متفاوت از جانواران حیات وحش جغرافیای طبیعی واکنش نشان داده است. عمل کرده است. چه بسا اگر ساختار پیچیده مغز و اعصاب و روان و رفتار ما آدمیان فاقد استعداد و امکان خطا کردن و کژروی بود و بی بهره از هوش انتخاب و آزمودن خطاها و کژروی‌ها و تصحیح آزموده‌ها بشر هیچگاه تاریخی نمی‌شد و بی تاریخ چونان جانوران حیات وحش در جغرافیای طبیعی بسر می‌برد و پاره‌ای ناگسسته از جغرافیای طبیعی در سپهر طبیعت می‌ماند. این استعداد و امکان وجودی خطاکاری و خطاپذیری ذهن و فکر و عقل و آگاهی و فهم بشری ما به مفهوم دینی «گناه» تعبیر شده است. گناه آغازین. گناه آغازین از منظر دینی یعنی ورود به سپهر دیگری از نسبت و رابطه با جهان و نوع دیگری از مواجهه با واقعیت که هبوط تعبیر شده است. واکاوی هستی شناختی، معرفت شناختی و مغز و اعصاب و روان و رفتار شناختی خطا چونان استعداد و امکان وجودی ما آدمیان در شناخت عمیق و وثیق تر موقعیت و وضع بشری و نحوه حضور ما در جهان چونان هستندگان تاریخمند و فرهنگی و فرهنگ ساز و فرهنگ پذیر حائز اهمیت بسیار است.

به سخن دیگر، ذهن و فکر و عقل و هوش و فهم بشری ما در مواجهه با رخدادها و واقعیت‌ها و پدیدارها و مخاطرات و چالش‌ها و سوانح و اتفاقات گوناگون در هر دوره و مرحله‌ای از تاریخش پاسخ‌های متفاوت داده است. راه‌حل‌های متفاوت را جسته و یافته است. هرچند مسئله به این سادگی نیست که گفته می‌شود. ما خطا نمی‌کنیم که خطا کنیم. صورت گزاره «ما خطا را برای خطا مرتکب نمی‌شویم» هرچند به لحاظ منطقی مغالطه این همانی را در ذهن تداعی می‌کند لیکن در معنا چنین نیست. مگر ما غذا می‌خوریم که غذا بخوریم. ما غذا را برای خوردن نمی‌خوریم. در پس پشت غذاخوردن های ما دلیل‌ها و علت‌های بسیار نهان و آشکار هست. ما از سر ذوق که گرسنه و تشنه نمی‌شویم.

برای رفع و دفع گرسنگی و تشنگی احساس نیاز به نوشیدن و خوردن می‌کنیم. و در پس پشت احساس گرسنگی و تشنگی ما و رفع و دفعشان نیز ده‌ها علت و دلیل دیگر هست. بر همین سیاق در پس پشت خطاهای ما، محاسبات ما و انتخاب‌های ما برای یافتن پاسخ‌های مؤثر و جستن و یافتن راه حل‌های مناسب در مواجهه با چالش‌ها و مخاطرات پیشارو، دلیل‌ها و علت‌های متعدد نهان است. ما خطا نمی‌کنیم که خطا کنیم. غرض خطا کردن نیست. غرض و هدف خطا کردن و خطاکاری نیست. ترجیح بند سخن این قلم در یادداشت‌های پیشین، این بوده است که موران و زنبوران، پروانگان و مرغان هیچگاه راه گم نمی‌کنند، ما آدمیان هر صبح و شام به صراط مستقیم فراخوانده شده‌ایم چون راه گم می‌کنیم. چون می‌توانیم به بیراهه و راه‌های کژ بسیار برویم. بنا به شواهد باستان شناختی و قرائن انسان شناختی نخستین ابزارهای شکار در پیش از تاریخ این چنین ساخته و پرداخته شدند. در بستر خطاها و آزمون‌ها و تصحیح خطاهای پیشین و راست کردن قامت کژروی‌ها و محاسبات غلظ پیشین. مسئله از آن هنگام پیچیده و دشوار شد که ابزارهای ناکارآمد و خطاها جامه جادو بر تن پوشیدند و سحرآمیز و آئینی شدند. خطاها نهادینه شدند و مشروعیت آئینی به آنها داده شد. خطاها پی به پی در دور باطل بی آزمون تکرار شدند. تصحیح و به‌دور افکندن شأن دیگر آسان نبود. این همان معضلی است که جامعه ما و البته بسیاری از دیگر جوامعی که در موقعیت و شرایط تاریخی بیش و کم مشابه ما بسر می‌برند دست در گریبان هستند.

حکمت و خرد و منطق آزمودن در تکرار پی به پی خطاها نیست. در ادامه و استمرار کژروی‌ها نیست. در تصحیحشان است. در راست کردن قامت کژی‌ها و کژروی‌ها است. درحرکت و کنش و کوشش بسوی یافتن و ارائه راه حل‌های بهتر و کارآمدتر است. پزشکان وقتی متوجه شده‌اند دارو یا داروهائی را که در بهبود و درمان بیمارانشان تجویز کرده‌اند پاسخ مطلوب و مورد نظر را دریافت نکرده و حال بیمارانشان وخیم‌تر هم شده است؛ به‌دنبال تجویز داروهای مؤثرتر با عوارض کمتر برای بهبود و درمان بیمارانشان رفته‌اند. یا تصمیم به جراحی گرفته‌اند. معماران و مهندسان نیز وقتی دیده‌اند ادامه استفاده از مواد و مصالح نامرغوب و سست در بناها در برابر حوادث طبیعی و عوامل مخرب انسانی مقاوم نبوده‌اند خطای معماران و مهندسان پیشین را تکرار نکرده‌اند. ادامه نداده‌اند. به راه پیشینیان نرفته‌اند. هوشمندی ایجاب می‌کرد که چنین کنند. در سیاست و دین و دولتداری و مدیریت و اقتصاد و معیشت و تعلیم و تربیت و داد و ستد و تجارت و اخلاق و آداب و ادب معاشرت و مراودت نیز قاعده چنین است. عقل و هوش و منطق چنین حکم می‌کند. تکرار پی به پی خطاها و ادامه و استمرار پی به پی کژروی‌ها توجیه تراشی‌های شرعی برای خطاها و کژفهمی‌ها و کژروی‌ها همیشه پر هزینه بوده است و همیشه تاوانش گران.

ما ممکن است از سر ذوق و ملهم از این یا آن رخداد چه سوگناک چه شوخناک و این یا آن منظرگاه و حادثه و سانحه طبیعی و رخداد و تحول تاریخی، فرهنگی و انقلاب‌های اجتماعی و رستاخیزهای معنوی شعری بسرائیم و تصویری یا رمانی یا نمایشنامه‌ای را خلق کنیم لیکن از سر ذوق و الهام که غذا نمی‌خوریم. غذا می‌خوریم که انرژی و نیروی کافی برای ادامه زندگی به بدنمان برسد. آنقدر مقاوم باشد که بتواند بیماری‌ها را دفع کند. البته می‌توانیم از سر ذوق زیباشناختی سفره غذاهایمان را برای تحریک و تحرک بخشی بیشتر ذائقه‌مان با خوراکی‌ها و نوشیدنی‌های خوش طعم و خوش عطر با استفاده و ترکیب کردن مواد اولیه مفیدتر و مرغوب تر و مقوی‌تر بیاراییم. در چیدمان و آرایش میز غذایمان سفره را هنرمندانه آراسته‌تر و زیباتر کنیم. لیکن تشنگی و گرسنگی ما معلول ذوق و الهام نیست. ما عمداً تصمیم نمی‌گیریم که خطا کنیم. علی القاعده از سر ذوق هم خطاها را دامن نمی زنیم. اصلاً انگیزه و غرض و قصد خطا کردن نیست. مقصد هم دامن زدن خطاهای دیگر نیست.

انگیزه و غرض، انتخاب و اتخاذ و ارائه این یا آن راه حل هوشمندانه و پاسخ مناسب به مشکلات و معضلات و مخاطرات پیشاروست. قاعده و منطق خطاکاری‌های عقل و هوش و فهم ما این نیست که مرتکب خطاهای پی به پی بشویم و گره‌ها را ستبرتر و قفل‌ها را صعب‌تر و ناگشوده‌تر کنیم. مقصد هم خطا برای خطا نیست. به سخن دیگر، خطا نمی‌کنیم که خطا کنیم. اشتباه نمی‌کنیم که اشتباه کنیم. دروغ نمی گوئیم که دروغ گفته باشیم. دانش آموزان یا دانشجویان به هنگام مشارکت در آزمون، سعی می‌ورزند به پرسش‌ها پاسخ درست بدهند. پاسخ غلط ندهند تا در آزمون مردود نشوند. لیکن پاسخ‌های غلطشان به پرسش‌ها به قصد پاسخ درست داده می‌شود نه به قصد پاسخ غلط. در فرجام به‌دلیل شمار زیاد پاسخ‌های غلط به پرسش‌ها مردود می‌شوند. چنانکه در پیش یادآور شدیم ما غذا نمی‌خوریم که غذا خورده باشیم. وقتی متوجه شدیم در محاسباتمان خطا کرده‌ایم. در اشتباه بوده‌ایم و به نتیجه مطلوب دست نیافته‌ایم؛ بجای توجیه و تکرار خطاها و اشتباه‌هایمان می‌باید غلط کاری‌ها را تصحیح کنیم. به‌دنبال راه حل‌های مؤثرتر بگردیم و کلیدهای نو در گشودن قفل‌های ناگشوده کهنه بسازیم.

لیکن ذهن و فکر و عقل و هوش و آگاهی ما همیشه چنین عمل نمی‌کند. صدها و صدها علت و دلیل نهان و آشکار از لایه‌ها و زیرلایه های نهان تصمیم گیری‌های ما در انتخاب و اتخاذ نوع پاسخ و نحوه عمل ما سر بر می‌کشند و بر صحنه می‌آیند؛ در محاسبات ما دخالت می‌کنند. به بیراهه‌شان می‌کشانند و خطاها و اشتباه‌ها را بیش از پیش و بیشتر و بیشتر دامن می‌زنند؛ نه تنها گره‌ها را نمی‌گشایند که صعب‌تر و ستبرتر هم می‌کنند. توجیه شأن هم می‌کنند. صاحبان قدرت، حاکمان و سیاسیون حرفه‌ای، پیروان فرقه‌های مذهبی، سارقان، راهزنان، جنگ افروزان، جانیان حرفه‌ای هر کدام متناسب با موقعیت و حرفه خود برای خطاکاری‌ها و کژروی‌های خود هماره توجیه خاص خود را داشته‌اند. مادام که به قانون و عدالت سپرده نشده‌اند نه تنها حاضر نبوده‌اند و حاضر نشده‌اند بپذیرند مرتکب خطا و اشتباه شده‌اند؛ ده‌ها و ده‌ها دلیل و علت هم برای توجیه خطاهای خود داشته و تراشیده‌اند. از تکرار خطاها و اشتباهاتی که مرتکب شده‌اند ابراز ندامت و اظهار پشیمانی نکرده‌اند.

توجیه خطا، خطا در خطاست. خطای مضاعف است. کارنامه زندگی صاحبان قدرت و حاکمان سیاستی جامعه و جهان بشری ما گرانبار و خونبار از چنین خطاها و لغرش ها و کژروی‌ها و پرتگاه‌های هول انگیز است. دیکتاتور معدوم عراق، صدام حسین برای محافظت از جانش به هنگام حمله ایالات متحده و کشورهای هم پیمانش از مفری به مفر دیگر می‌گریخت و وقتی هم در دام متجاوزان افتاد و در فرجام کارش به زندان و محاکمه کشیده شد؛ بر رغم آن که اشتباهات و محاسبات غلط سیاسی که پی به پی مرتکب شده بود و دروغ پردازی‌ها و فریبکاری‌ها و قساوت‌ها و جنایت‌هایش زبانزد خاص و عام بود و بسیار عظیم و سنگین و پرخون و پرهزینه بر شانه عراقیان و ایرانیان؛ کارنامه‌اش را درخشان می‌دید و برایش محرز بود و ملکه شده بود که همه کرده‌ها و کردارهایش در طریق راست و در مسیر درست بوده است و دست و دامن ذهن و فکر و عقل و وهمش پر از توجیه افکار و اقوال و افعال و اعمال مجرمانه‌اش. خطاها و اشتباه‌ها و کژروی‌ها و لغزش‌ها و فریب کاری‌ها دروغ گفتن‌ها و راهزنی‌ها وقتی ملکه ذهن بشوند در جامعه نیز به‌تدریج نهادینه می‌شوند و در ذهن و فکر و عقل و فهم و روان و رفتار مردمان رخنه می‌کنند و تسری می‌یابند و غاصبانه با جهل و جور بر مسند رفیع راستی و درستی و درستکاری تکیه می‌زنند و فرومایگان فرودست بر صدر می‌نشینند و فرزانگان محبوس در ذیل و به زیر رانده می‌شوند. برشدن از نردبان خطاها تکرار که بشود وقتی به پله آخر نردبان که رسیدی می‌بینی که نه تنها بامی پیشارو نیست که مغاکی ژرف و هول انگیز و مهلک در برابرت سرکشیده است و دیگر راهی برای بازگشت بجای نمانده است. قرآن را ببینید:

«وَإِذَا رَأَی الَّذِینَ أَشْرَکُوا شُرَکَاءَهُمْ قَالُوا رَبَّنَا هَؤُلَاءِ شُرَکَاؤُنَا الَّذِینَ کُنَّا نَدْعُو مِنْ دُونِکَ فَأَلْقَوْا إِلَیْهِمُ الْقَوْلَ إِنَّکُمْ لَکَاذِبُونَ: و چون کسانی که شرک ورزیدند، شریکان خود را ببینند می‌گویند: پروردگارا، اینها بودند آن شریکانی که ما به جای تو می‌خواندیم [ولی شریکان‌] قول آنان را رد می‌کنند که: شما جداً دروغگویانید» (سوره نحل، آیه ۸۶).

انسان می‌داند چیز دیگری را به نام و برای چیز دیگر می‌پرستد اما کتمان می‌کند. بخش مهمی از تاریخ اجتماعی، اعتقادی، آئینی، سیاسی، نظام‌های ارزشی ما آدمیان تاریخ انواع و اطوار و اقسام خطاهای بشری ما اشتباهات ریز و درشت ما لغزش‌ها و کژروی‌ها و راهزنی‌ها و دروغ گفتن‌ها و فریب کاری‌ها و پندارهای غلط و غلط کاری‌ها و توهمات بشری ماست. این چنین بت‌ها را با دست‌های توهمات خود تراشیدیم و ساختیم و معابد پرشکوه و پرهزینه برایشان بنیاد نهادیم و بپا کردیم و ساختیم و به پایشان، انسان‌های بسیار را طی هزاره‌های‌های طولانی قربانی کردیم. حاکمان عهد باستان بین النهرین و فرعونان مصر گمان نمی‌بردند چند هزار سپس تر اجساد و گور نهاده‌های گرانبها و مجلل و پر هزینه نهفته و نهان در مقبره‌هایشان زیر سقف موزه‌های عالم مدرن به تماشا نهاده شود. یونانیان و رومیان روزگاران باستان گمان نمی‌بردند آثار بجای مانده از پیکرهای عریان معابد پرشکوه خدایان اسطوره‌های‌هایشان دوهزاره سپس‌تر چونان موزه‌های عالم مدرن؛ محل بازدید شهروندان جست‌وجوگر و تشنه پیشینه و هویت تاریخی خویش بشود. موزه‌های عالم مدرن پناهگاه معابد روزگاران گذشته!

ما آدمیان در میان کیهانی از توهمات، هذیان پنداری‌ها و باورها و تربیت‌های کژ و نادرست و ناراستی که از نسل‌های پیشین به‌تدریج و مرحله و به مرحله نهادینه است، اکتسابی بما رسیده است. آموزه‌ها و انگاره‌های ذهنی غلط و خطاها و اشتباهات و فریبکاری‌ها و انواع و اطوار دروغ پردازی‌های ریز و درشت و پنهان و آشکاری، خود پدید آورده‌ایم و با آنها زندگی می‌کنیم. با ما یکی شده‌اند. با ما همسفره و همه لقمه‌اند. تجربه‌های زیسته ما شده‌اند. جای ما زندگی می‌کنند. ما را فریب داده‌اند. ما خود غایب هستیم لیکن آنها همه جا در زندگی ما حاضرند و بر روان و رفتار ما بر کرده‌ها و کردارهای ما بر افکار و اقوال و افعال ما سروری می‌کنند. وقتی متورم بشوند چونان میوه‌های پوسیده در هر شاخه درخت که آویزان باشند با یک باد نرم لهیده به زمین افکنده می‌شوند. یا چونان هسته‌های پوک از مغز دست و دامن ذهن و فکر و عقل و وهم را پرکرده‌اند و جایی برای هسته‌ها و مغزها و دانه‌های مرغوب نگذاشته‌اند. این چنین است که می‌بینیم رئیس دولت نامحمود نهم و دهم خود را در هاله‌ای از نور در مجمع عمومی سازمان ملل می‌بیند! این چنین است که می‌بینیم موعود باوران تصویری چنان اسطوره‌ای و موهوم از موعودهای و منجی‌شان ساخته‌اند وقتی آن جان‌های پاک چونان خورشید سر از «افق اعلای وجود» بر می کشیده‌اند؛ در صف مقدم انکارکنندگان آن جان‌های از خود رسته منتظرانش را می‌بینم. دامن خداناباوران به کشتار سنگدلانه مانی و مانویان و مزدک و مزدکیان آلوده نیست. دین باوران منتظر آنها را انکار کرده‌اند. مسیح را نیز خداناباوران بی دین به‌صلیب نکشیدند و به‌قتل نرساندند خداباوران و دین باوران متعصب فریسیان یهود با او چنین کردند.

«وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَ مَا قَتَلُوهُ یَقِینًا: و گفته ایشان که: ما مسیح، عیسی بن مریم، پیامبر خدا را کشتیم، و حال آنکه آنان او را نکشتند و مصلوبش نکردند، لیکن امر بر آنان مشتبه شد؛ و کسانی که در باره او اختلاف کردند، قطعاً در مورد آن دچار شک شده‌اند و هیچ علمی بدان ندارند، جز آنکه از گمان پیروی می‌کنند، و یقیناً او را نکشتند» (سوره نساء، آیه ۱۵۷).

گمان بردند که به صلیبش کشیدند و به قتلش رساندند:

روح صالح قابل آفات نیست

زخم بر ناقه بود بر ذات نیست

روح صالح قابل آزار نیست

نور یزدان سغبه کفار نیست

کس نیابد بر دل ایشان ظفر

بر صدف آید ضرر نی بر گهر

حق از آن پیوست با جسمی نهان

تاش آزارند و بینند امتحان

پرستش مشرکانه خدای یگانه سنت‌های توحید ادیان سپسین فضاحت بارتر و خونبارتر و پرهزینه و زیانبارتر از پرستش خدایان سنت‌های مشرکانه اسطوره‌های عهد باستان بوده است.

وقتی خبرنگاری در کابل تحت اشغال طالبان از پلیس طلبه امارت اسلامی افغانستان پرسید شما خانه‌هایی را منفجر می‌کردید؛ کودکان بی گناه هم در آن خانه‌ها بودند آنها به چه جرمی باید کشته می‌شدند؟ پاسخ را ببینید «آنها تاوان گناه‌های والدینشان را می‌پرداختند!»

سیاره‌ای که اینک متورم از انواع سلاح‌های شیمیایی و میکروبی و هسته‌ای کشتار جمعی است اگر روزی به‌دست خداباوران و دین باوران جهل و جور و جنایت از این جنس که با مردم سرزمین خود این چنین بی رحمانه رفتارمی کنند بیافتد با جمعیت‌های پرشمار سیاره زمین که همسو و همنظر و همراه با آنها نیستند به نام دفاع از دین و شرع و شریعت خدا چه خواهند کرد! می‌توان گمان برد چه خواهند کرد!

و اکنون نیز می‌بینیم با مردم خود چه نمی‌کنند! مدارک و منابع و داده‌های تاریخی فراوان و موثق در دست که به‌ما هشدار می‌دهد وقتی باورهای غلط و پندارهای موهوم جامه قداست و شریعت بر تن می‌پوشند؛ عالمی را در جهنم شعله‌های تعصب و قساوت بی کمترین احساس گناه و ندامت می‌توانند ویران و منهدم و نابود کنند. اتفاقاً حاملان و عاملان چنین باورهایی احساس رضایت و خرسندی هم از کرده‌های خود کرده‌اند. کافران را به جهنم افکنده‌اند و برای خود بهشت در آخرت ذخیره کرده‌اند! زیانبار و غم انگیز و فاجعه‌بارترین نوع مسخ شدگی و از خویش بیگانگی و فریب خوردگی و شکست؛ از خویش بیگانگی و مسخ شدگی نوع دینیست. شمشیر تجربه انسان از امر قدسی هماره در تاریخ از دو دم بریده و دریده است. همچنان هم تیز می‌برد و می‌دَرَد! گنج‌های توهم و توهم گنجستان‌ها در تجربه‌های دینی آنقدر غنیست و آنچنان خیال انگیز و وسوسه خیز و سُنبه‌اش پر قوّت و پر زور که حتی امان به ذهن و فکر و عقل و هوش انسان دربند و در قفس تنگ و ستبر چنین توهماتی نمی‌دهد که گمان برد گنج‌های واقعی در جای دیگر است و در گنجستان‌های دیگر می‌توان جست و یافتشان.

کوتاه سخن آنکه تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری ما گرانبار از خطاها، کژ روی‌ها تصمیم‌های غلط و غلط کاری‌ها و محاسبات و ناراست و پندارها و انگاره‌های موهوم و شرارت ورزی‌های هوش بشری ما بوده است و هست و چه بسا چنین خواهد بود. تاریخ اینها همه است اما تنها اینها همه نیست. اگر چنین بود تاریخ از حرکت و استمرار بازمی ایستاد. تاریخ بشر تنها تاریخ شر و شروران نیست. در لایه‌ها و زیرلایه های شعور وهوش انتخابگر خطا کار بشری ما شعور و هوشی هم آشیانه دارد که شعور شعور ما و هوش هوش ماست. این هوشِ هوش و شعورِ شعور هر بار که چونان خورشید از «افق اعلای وجود» سر برکشیده است روشنایی بر تیرگی خطاهای ما بر حصارستان‌های توهمات ما و بر کوره پیچ‌های کژروی‌های ما افکنده است و در روشنگاهش خطاها را تصحیح و کژی‌ها را راست کرده‌ایم. اینک هر نامی که می‌خواهید بر این شعورِ شعور، هوشِ هوش بگذارید: وحی، عقلِ عقل، عقل کلی، عشق.

۳۰/۱/۱۴۰۱ هجری خورشیدی

نظر شما