شناسهٔ خبر: 60151 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

پدیدارشناسی استعلایی و سیاست / حمید ملک‌زاده

دانشگاه چیست و کار دانشگاهی بر چه چیزی دلالت دارد؟ این یکی از پرسش‌های بنیادینی است که هنوز پاسخ روشنی درباره آن نداریم.

فرهنگ امروز/ حمید ملک‌زاده:

دانشگاه چیست و کار دانشگاهی بر چه چیزی دلالت دارد؟ این یکی از پرسش‌های بنیادینی است که هنوز پاسخ روشنی درباره آن نداریم. بنیادین بودن پرسش درباره چیستی دانشگاه و کار دانشگاهی، به ‌خاطر نقشی که پاسخ‌های احتمالی ما به آن، در جهت‌گیری‌های درون دانشگاه و تنظیم مناسبات دانشگاه با محیط پیرامون خود ایفا می‌کند، است. مهم‌ترین نهاد فعال در محیط پیرامونی دانشگاه، دولت - به عنوان نقطه عزیمت سیاست - در عمل و نظریه‌های سیاسی غالب است. در ادامه پاسخی مختصر برای این پرسش امر مطرح کرده‌ام. این پاسخ به شکلی ریشه‌ای با فهم خاصی از دانش، گره‌ خورده ‌است. فهمی درباره دانش که برای پاسخ من، نقشی اساسی دارد. پرسش درباره چیستی دانش، همواره پرسشی اساسی برای فلسفه و سیاست بوده است. دانش و کاری که دانشمند انجام می‌دهد، همواره پرسش‌هایی سیاسی بوده‌اند. این مساله بیش از هر جای دیگری در صورت‌بندی‌های به جا مانده از فیلسوفان موسس یونانی قابل مشاهده است. مبارزه افلاطون با سوفسطایی‌گری و مواضع سختی که نسبت به شعر و کار شاعر در او سراغ داریم، مبارزاتی سیاسی هستند. مبارزاتی که بیش از هر چیز دیگری به دانش و کار فیلسوف/دانشمند ارتباط پیدا می‌کنند. سوفیست‌ها، پدران اساتید دانشگاهی امروز، دانشمندانی حرفه‌ای به حساب می‌آمدند. دانشمندانی که ضمن آموختن «شیوه‌های جعل حقیقت» در ساختن روایت‌های جمعی ممکن از جهان، جامعه و سیاست مداخله می‌کردند. شاعران، پیامبران سخن، روایت‌هایی را درباره آنچه در جهان رخ می‌داد، پیش می‌کشیدند که ضمن معنا بخشیدن به جهان، امکان زندگی کردن درون آن را برای دیگران فراهم می‌آوردند. مبارزه، با این «راویان جهان و صاحبان حقیقت»، برای افلاطون، مبارزه‌ای سیاسی بوده ‌است؛ مبارزه‌ای که نه برای به دست آوردن قدرت یا نهاد دولت، بلکه برای به چالش کشیدن «رویه‌های حقیقت و روایت‌های معنابخش به جهان پیرامونی» انجام شده‌اند. در آنچه به نام فلسفه سیاسی افلاطون می‌شناسیم، دانش، نقشی بنیادین دارد؛ برای همین است که مبارزه سیاسی، مبارزه‌ای با محوریت دانش و رویه‌ها/روایت‌های حقیقت است. آنچه را انتظار دارم از این بحث مقدماتی برای ادامه نوشته‌ام باقی بماند، باید در اهمیتی که برای دانش و روایت‌های معنابخش به جهان پیرامونی هر کدام از ما، قائل شده‌ام جستجو کرد. تا جایی که به موضوع این نوشته برمی‌گردد، دانش، چیزی نیست جز روایتی درباره جهان که راویانی مجهز به ابزار علمی خاصی، آنها را برای ممکن کردن زندگی هر یک از ما، در ساحت‌های مختلف زندگی ارایه کرده‌اند. این کاری است که دانشمندان انجام می‌دهند. در این معنا، دانشگاه، مجموعه‌ای از مناسبات وساطت شده توسط روایت‌های علمی درباره جهان است. دانشگاه، پیش از هر چیزی، مجموعه‌ای از روایت‌هاست. یا آن طور که مایکل پولانی (Michael Polany) علاقه دارد بگوید، جمهور دانشمندان است. جمهوری که به واسطه سنت‌های دانشگاهی/روایی مختلف سازمان پیدا می‌کند. هر کار علمی/دانشگاهی، برگی بر درخت پر شاخ و برگ یک رشته یا روایت علمی است و در مزرعه دانش، هر درخت، ریشه دوانیده در واقعیت‌های زیست‌جهانی یک مردم، شاخ و برگ‌ها، ریخت، اندازه، میوه و کیفیت خاص خودش را پیدا می‌کند. دانشگاه، قبل از هر چیز دیگری، همین مناسبات مادی و روانی، موجود میان سنت‌های دانش/روایت مختلف و رابطه میان اعضای هر سنت با یکدیگر است. دانشگاه، مدرسه تربیت دانشمند نیست. همین‌طور نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم که فروشندگان دانش یا سازوکارهای تولید دانش را به عنوان دانشگاهیان به رسمیت بشناسند. دانشمند راوی حقیقت است و دانشگاه، مجموعه مناسباتی است که راویان حقیقت مبتنی بر وفاداری‌های علمی مختلف را سازماندهی می‌کند. وفاداری‌های علمی و دعاوی محدود به چارچوبه‌های مفهومی و روش‌شناختی مشخصی که هر روایت مبتنی بر دانش درباره جهان، به وضوح و از پیش اعلام می‌کند، وجه ممیزه دانشمند از پیامبر و شاعر به حساب می‌آید. اگر این دو مساله را در نظر بیاورید، آنگاه فهم رابطه پدیدارشناسی و سیاست برای شما بسیار آسان‌تر خواهد شد. پدیدارشناسی در این معنا، یک جور مداخله رادیکال و انتقادی درباره سیاست است. مداخله‌ای که درست به اعتبار دعاوی مشخصی که درباره دانش یقینی دارد، سیاسی می‌شود. از این منظر، به همه تفاسیری که درباره رابطه میان افلاطون و ادموند هوسرل نوشته شده است، این وجه جدید از پیوند را نیز باید اضافه کنیم. پدیدارشناسی استعلایی ادموند هوسرل، درست مانند فلسفه سیاسی افلاطون، تنها در غیرسیاسی‌ترین دقایق خودش - غیرسیاسی به معنای غالب بر نظریه‌های مبتنی بر هستی‌شناسی دولت پایه از سیاست در جهان و ایران امروز- به شکل بنیادینی، فلسفه‌ای سیاسی است. درونمایه‌های سیاسی این فلسفه چیزی نیست جز بحث درباره مبنای یقینی دانش، تجربه و حیثیت روی‌ آوردی آن، بدن، بدنمندی و محتوای روی‌آوردی مشروط به بدن زیسته در ایگولوژی ادموند هوسرل، بیناسوبژکتیویته، معنای روی‌آوردی بیناسوبژکتیوی که جهان درون آن به جایی برای زیستن تبدیل می‌شود و همه دقایق دیگری که ممکن است در صورت‌بندی‌های استعلایی هوسرل از پدیدارشناسی پیدا کنیم، هر یک مفاهیمی سیاسی هستند. در این معناست که از منظری پدیدارشناختی و برای نویسنده، سیاست، درست مثل دانشگاه، از مادیت دولت، نهادها و رویه‌هایی که به قدرت سخت/ نرم سیاسی مربوط می‌شوند رها شده و به روایت‌هایی درباره با - هم- بودن تبدیل می‌شود.اگر این درست باشد که دانشگاه، مجموعه مناسبات موجود میان دانشمندان فعال در حوزه‌های مختلف دانش است و اگر مناسبات میان دانشمندان که جمهوری دانشمندان را تشکیل می‌دهد، توسط سنت‌های مختلف فکری/فلسفی در حوزه‌های مختلف دانش ساماندهی شده باشد، آنگاه می‌توانیم ادعا کنیم که کتاب‌های سال، گزارش‌هایی به جمهور دانشمندان درباره مسائل، راه‌حل‌ها و دستاوردهای مختلفی است که اعضای فعال در یک سنت فکری در طول یک سال به آنها دست یافته‌اند. کتاب‌های سال همچنین برنامه‌های آینده‌ای هستند که اعضای جمهور دانشمندان برای به انجام رسانیدن کار فکری با یکدیگر به اشتراک می‌گذارند. کتاب سال پدیدارشناسی و سیاست از همین جنس است.

منبع: روزنامه اعتماد

نظر شما