شناسهٔ خبر: 57772 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

فرید العطاس: ما عادت کرده‌ایم علم غربی را نقد کنیم ولی برای عرضه دانش غیر غربی متحد نشدیم!

فرید العطاس می‌گوید: ما عادت کرده‌ایم علم غربی را نقد کنیم ولی هیچگاه برای عرضه یک دانشگاه و دانش غیرغربی با هم متحد نشده‌ایم.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛  همایش «اخلاقِ علم و آموزش عالی» از صبح امروز چهارشنبه پنجم دی ماه از سوی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری در کارگروه‌ای تخصصی در حال برگزاری است.

سید فرید العطاس، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه بین‌المللی سنگاپور در افتتاحیه این همایش طی سخنانی گفت: من در موضوع عدالت معرفتی یا اپیستمیک و عدم صداقت دانشگاهی مباحثی را مطرح می‌کنم. هژمونی غرب در تولید دانش تقریبا از ۵۰۰ سال پیش بر عرصه دانشگاهی حاکم است اما از چندین دهه گذشته روندی شروع شده مبنی بر اینکه می‌خواهند این هژمونی را نقد کنند. در این نقدها رویکردهای اورینتالیستی و اروپامحوری وجود دارد اما متاسفانه علم پیشرفتی در این حوزه نداشته تا بتواند جایگزینی برای این هژمونی غربی ارائه کند. 

او ادامه داد: این هژمونی غربی در تولید دانش که ۵۰۰ سال سابقه دارد باعث کشتن معرفت دانش شده است. وقتی ما از کشتن معرفت دانش صحبت می‌کنیم یعنی ساختارزدایی‌ از سنت دانش اصیل. مثلا گفته می‌شود آمریکا کشف شده درصورتی کشف نشده و از قبل وجود داشته است. زمانی که اروپایی‌ها وارد قاره آمریکا شدند و در آنجا سکنی گزیدند نخستین کاری که کردند این بود که به نابودی فرهنگ‌های بومی پرداختند تا بتوانند سیستم و ساختار خودشان را آنجا مستقر کنند. یک واقعه تاریخی دیگر که باعث از بین رفتن ساختار دانش شده بحث تجارت برده‌ها در اقیانوس اطلس بوده که نه تنها برده‌های آفریقایی را از سنت‌ها و هویت خودشان جدا و وارد آمریکای شمالی و لاتین کرد بلکه ساختار سنتی دانش را هم شکست و از بین برد. دیگر واقعه تاریخی که باعث از بین رفتن ساختار دانش شده کشتن زنان در اروپای قرون وسطی بوده است. درواقع در آن دوره زنانی را که به علم و دانش می‌پرداختند به عنوان زنان بدکاره معرفی و می‌کشتند. چون آن‌ها تهدیدی بودند برای سیستم دانش غربی و به اسم جادوگری و سحر و جادو آن‌ها را می‌سوزاندند و از بین می‌بردند.

این جامعه‌شناس مالزیایی افزود: البته آمریکای لاتین هم در این از بین بردن سنت‌های غربی دانش با آثاری از سوسا سانتوس و ... مشارکت زیادی داشته است. درواقع آمریکای لاتین هم در بحث جایگزینی دانش هژمونیک غربی بسیار فعال است ولی اندیشمندان و دانشمندان آن خیلی در دنیا و مثلا خاورمیانه شناخته‌شده نیستند. این سلطه غرب در عرصه دانش باعث شده که تسط حوزه‌های مختلف دانش را در این ۵۰۰ سال در دست داشته باشد. همین امر باعث شده تا مثلا پرتغالی‌ها و هلندی‌ها، فرانسوی‌ها و انگلیسی‌ها و بلژیکی‌ها بر جهان تسلط استعماری هم داشته باشند و همزمان شاهد کشته شدن معرفت دانش باشیم. حتی در مناطقی از جهان مثل ایران و ترکیه که مورد استعماری فیزیکی قرار نگرفتند سیستم استعمارغربی از طریق سیستم دانشگاهی استعمار دانش غربی را اعمال کند و سنت دانش خود این مناطق گاه تدریجی و گاه به یکباره از بین برود.

العطاس متذکر شد: این پروسه کشتن معرفت دانش که در طول تاریخ رخ داده باعث شده افراد اندکی در جامعه‌شناسی بر علم تسلط داشته باشند. مثل مارکس و وبر و دورکیم و ... مرکزین غرب در دانش همچنین باعث شده تنها یا ۶ نفر نظریه‌پرداز باشند و دانش اروپامحور و مردمحور باشد و زنان مشارکت زیادی در تولید دانش نداشته باشند. در قرن نوزدهم  که مارکس و وبر را داریم حتی در آسیا زنانی هم داریم که به طور سیستماتیک درباره ماهیت جامعه فکر می‌کردند و باید آن‌ها را هم به عنوان بنیان‌گذاران دانش در نظر بگیریم. وقتی از کشتن معرفت و دانش صحبت کرده‌ایم و ریشه‌های تاریخی‌اش را هم دیدیم باید به عدالت معرفت‌شناختی در عرصه دانش نیز توجه داشته باشیم تا این مشکل جهانی که از آن صحبت شد رفع شود. بنابراین باید تلاش کنیم عدم موازنه تولید معرفت و دانش در عرصه علوم اجتماعی را رفع کنیم و دیگران را هم شناسایی کنیم و مراکز تولید دانش غیرغربی را بیابیم.

او هچنین در پاسخ به این پرسش که چرا رسیدن به عدالت معرفت‌شناختی دشوار است؛ گفت: چون ماهیت تولید جهانی دانش در عرصه برقراری عدات دانش باعث تبعیض شده و دانش را مردم حور و اروپامحور کرده است. به عنوان مثال در بحث معرفی آلترناتیو برای دانش جامعه‌شناسی غربی نظریات غیرغربی در این حوزه کم داریم و در منابع تنها ابن‌خلدون و فارابی هستند و در آمریکای لاتین هم وضع به همین منوال است و به دلیل کم بودن تعداد این نظریات نمی‌توانند عدالت معرفت‌شناختی را فراهم کنند. البته عدم صداقت دانشگاهی نیز در این مسیر مانعی برای رسیدن به این عدالت بوده است. 

این جامعه‌شناس در تعریفش از عدم صداقت دانشگاهی نیز اظهار کرد: به عنوان مثال سرقت ادبی نمونه‌ای از عدم صداقت دانشگاهی‌ست که در کشورهایی که زبان انگلیسی زبان ملی‌شان نیست دیده می‌شود. یعنی متون انگلیسی را به زبان خودشان ترجمه می‌کنند و آن را به جای دانش تولیدی معرفی می‌کنند. این مسئله یک مشکل فراگیر در این عرصه است. رابطه ارباب و رعیتی بین استاد و دانشجو دیگر مانع مهم برای رسیدن به صداقت دانشگاهی است. مثلا از دانشجویان ارشد و دکترا می‌خواهند متون انگلیسی را ترجمه کنند و تحویل بدهند و استاد ترجمه را به نام خودش منتشر می‌کند. این درواقع نوعی سیستم برده‌داری است یا مثلا از دانشجویان تقاضا می‌شود که نام استاد راهنما در ابتدای مقالاتشان درج کنند و این درحالی‌ست که این اساتید هیچ مشارکت و کمکی در نگارش مقاله نداشته‌اند. همچنین ممکن است دانشجو نگارش پایان‌نامه را به دیگری می‌سپارد یا حتی پایان‌نامه را می‌خرد و به نام خود ارائه می‌کند. مثال‌های دیگری هم برای بیان عدم صداقت دانشگاهی وجود دارد ولی نکته این است که این فرآیند باعث می‌شوند دانشجویان نتوانند دانش و تولیدات دانش خودشان را بسط و گسترش بدهند.

او در پایان سخنانش اضافه کرد: ما در فعالیت‌های‌مان خیلی از اخلاق صحبت می‌کنیم ولی در عمل همین عدم صداقت را در مراکز دانشگاهی می‌بینیم. واقعا سخت است که این شکاف بین عمل و خطابه را پر کنیم. کسب عدالت معرفت‌شناختی و صداقت دانشگاهی نیازمند اراده سیاسی است. مثلا باید یک وزیر علوم خیلی خوب داشته باشیم و سیاست را از عرصه دانشگاهی بیرون ببریم و افراد درستی را به عنوان روئسای دانشگاه معرفی کند و محققان واقعی این مسئولیت را بر عهده بگیرند. این‌ها مشکلات عملی هستند و مشکل اخلاقیات در علم یک مسئله سیاسی است که اگر حل نشود علوم اجتماعی و جامعه‌شناسی نمی‌تواند بهبود بیابد و ما حتی یک دانشگاه به خوبی دانشگاه آکسفورد در کشورهای اسلامی نخواهیم داشت. ما عادت کرده‌ایم علم غربی را نقد کنیم ولی هیچگاه برای عرضه یک دانشگاه و دانش غیرغربی با هم متحد نشده‌ایم.

نظر شما