شناسهٔ خبر: 55697 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

پرومته عصر روشنگری/ بنجامین فرانکلین به روایت بنجامین فرانکلین

در روزگار ما، نام بنجامین فرانکلین به عنوان یکی از بنیانگذاران امریکای مستقل و نویسنده‌ای زبردست و ناشری موفق به گوش می‌رسد. عموم مردم، با چهره او روی اسکناس صد دلاری آشنا هستند. چهره‌ ساده و متبسم مردی متمول که نگاه امیدوار، سر طاس و موهای سپیدش، نشان از تجربیاتی گرانبار و اطمینانی تردیدناپذیر به شادکامی و بهروزی انسان دارد.

فرهنگ امروز/ محسن آزموده:

مشهور است که در ایالات متحده، گونه کتاب‌های «زندگینامه» و «خود زندگینامه» یکی از پرفروش‌‎ترین و پرمخاطب‎ترین آثار هستند. سبک زندگی امریکایی و زیستن در جامعه‎ای سرمایه‌دارانه، سر در آوردن از زندگینامه آدم‌های «موفق» و «خوشبخت» را برای همگان جذاب می‌کند، گویی همگان تمایل دارند، به رمز و راز موفقیت افراد مشهور پی ببرند یا با غرق شدن در روایت سرراست و احتمالا پر فراز و نشیب زندگی آنها، ضمن فراموش کردن موقعیت خودشان، دمی یا لحظاتی در کامیابی آنها شریک شوند یا با خود را در جای آنها گذاشتن، لختی طعم شیرین- ولو خیالی- موفقیت و بهروزی را زیر زبان مزه‌مزه کنند، با جان گرفتن این تصور در ذهن‌شان که «بله، تو هم می‌توانی اگر بخواهی، همه می‌توانند، فرصت‌ها برای همگان برابر است».

البته تردیدی در این نیست که زمانی که بنجامین فرانکلین (١٧٩٠-١٧٠٦)، سیاستمدار، دانشمند، مورخ و نویسنده نامدار امریکایی در ٦٥ سالگی و در اوج موفقیت و شهرت، در میانه قرن هجدهم، تصمیم به نگارش خاطراتش گرفت، اصولا به این تصور نبود که دارد متنی همگانی برای خودنمایی و به تعبیر حافظ شیرازی و ویلیام تکری (۱۸۱۱-۱۸۶۳) نویسنده شهیر بریتانیایی، برای خودفروشی می‌نویسد. اصولا بخش نخست خودزندگینامه او (در آن زمان هنوز اصطلاح خودزندگینامه یا اتوبیوگرافی رواج نداشت) که از کودکی تا حدود ٣١ سالگی‌اش را در بر می‌گیرد، به صورت نامه‌ای بلند خطاب به پسرش، ویلیام، نگاشته شده، زمانی که فرانکلین در میانه سفری به انگلستان در ١٧٧١، یک هفته فراغت می‌یابد و به قصد ثبت ایام و تعلیم به نگارش تجربیاتش مبادرت می‌ورزد. البته همین نامه بلند که به قلم سحار و شیوای نویسنده‌ای چیره‌دست به نگارش درآمده، چنان خواندنی و جذاب از کار در می‌آید که چند سال بعد، در سال ١٧٨٤ به اصرار دوستانش به خصوص بنجامین وان و ای‌بل، دست به کار نوشتن ادامه آن می‌شود. البته این متن نیز نیمه‌کاره می‌ماند، تا اینکه در سال ١٧٨٨ با وجود کهولت و بیماری طاقت‌فرسای نقرس بخش سوم را می‌نویسد و درنهایت نیز چند ماهی پیش از مرگ، در سال ١٧٨٩، یعنی در سال وقوع انقلاب فرانسه، چند صفحه را به عنوان مقدمه‌ای برای نوشتن خاطرات پایان عمرش می‌نویسد، که عمر وفا نمی‌کند و خودزندگینامه او، به پایان نمی‌رسد. شاید هم به قول پروفسور جویلز چاپلین، ویراستار امریکایی این ناتمامی هیجان‌انگیز، از روی هدفی باشد؟!

در هر صورت، زمانی که انسان سلیم‌النفس و نیکبختی چون بنجامین فرانکلین که با اتکا به توانمندی‌ها و تلاش‌های خودش به قله شهرت و موفقیت نائل شد، دست به نگارش زندگینامه‌اش زد، با وجود سنت دیرپای اعترافات‌نویسی در فرهنگ مسیحی و با وجود نمونه‌های درخشان و کلاسیکی مثل اعترافات سنت‌اگوستین، در جاده‌ای کوفته‌نشده گام گذاشت. فرانکلین در میانه عصر روشنگری، اثری خلق کرد که به نوشته خانم چاپلین، «نخستین خاطره‌نگاری به شهرت رسیده و تنها نوشته پایدار، همیشه‌خوان و پرفروش امریکای شمالی پیش از قرن نوزدهم» شد. در آن زمان، هنوز تردیدهای رمانتیک‌ها در ایمان خلل‌ناپذیر انسان قرن هجدهمی به خودباوری و پیشرفت، پدید نیامده بود و فرانکلین، بی‌ریا و بدون خودنمایی، می‌خواست در وهله اول به فرزندانش و در مرحله بعدی به هموطنانش و بلکه مردمان سراسر دنیا، نشان بدهد که می‌توانند با کوشش و اهتمام، بر دشواری‌ها و مصائب روزگار فائق آیند و از مشکلات و سختی‌های زندگی، پلی برای پیشرفت و ترقی بسازند.

بنجامین فرانکلین، از نسل مستعمره‌نشینان مهاجر بریتانیایی‌الاصل امریکایی بود که در ١٧٠٧ در بوستون امریکا، به عنوان یکی از هفده فرزند خانواده‌ای پروتستان، گمنام به دنیا آمد و تا هفده سالگی مراحل اولیه آموزش و پرورش را در همین شهر گذراند. اغلب مردان خانواده او پیشه‌ور و صنعتکاران ماهر بودند و برخی نیز روی کشتی کار می‌کردند. بنجامین نوجوان نیز عاشق کار روی کشتی بود. در ١٧ سالگی (١٧٢٣) برای کارگری در چاپخانه، به فیلادلفیا گریخت. آنجا «پیاده توی خیابان ول می‌چرخید، که ناگهان دبورا همسر آینده‌اش او را جلوی خانه‌شان دید و لبخند مضحکی بر لب آورد. صحنه‌ای که هرگز آن را فراموش نکرد». نبوغ و پشتکار فرانکلین، سبب شد که اواخر سال ١٧٤٠ موقعیت خود را در فیلادلفیا به عنوان ناشری برجسته تثبیت و برای خود شبکه گسترده‌ای از متحدان و موکلان کاری چاپ در سراسر مهاجرنشین‌های جغرافیای میانه، حتی در جنوب در جورجیا و کاراییب فراهم کند. همچنین به سرعت پله‌های ترقی در سیاست را پیمود: نخست به عنوان دفترنویس مجلس پنسیلوانیا و سپس در معاونت دایره پستی این ایالت مشغول به کار شد. با پیروزی در انتخابات، به عنوان عضوی از شورای عمومی فیلادلفیا خدمت کرد و با سپردن کار انتشارات به شریکش دیوید هال، عمده وقت خود را مصروف سیاست کرد.

در روزگار ما، نام بنجامین فرانکلین به عنوان یکی از بنیانگذاران امریکای مستقل و نویسنده‌ای زبردست و ناشری موفق به گوش می‌رسد. عموم مردم، با چهره او روی اسکناس صد دلاری آشنا هستند. چهره‌ ساده و متبسم مردی متمول که نگاه امیدوار، سر طاس و موهای سپیدش، نشان از تجربیاتی گرانبار و اطمینانی تردیدناپذیر به شادکامی و بهروزی انسان دارد. در روزگار خودش، اما بنجامین فرانکلین، بیشتر به عنوان دانشمندی موفق و باهوش شناخته می‌شد، کسی که اکتشافات و آزمایش‌های علمی‌اش در زمینه الکتریسته، به عنوان الگویی درخشان مورد توجه بود. در زمان حیاتش ویراست پنجم کتابش با عنوان «کاوش‌ها و آزمایشات الکتریکی‌اش» منتشر شد و به زبان‌های دیگر ترجمه شد، به خصوص که ترجمه فرانسه آن موجب ارتقای درجه فرانکلین به عنوان وارث نیوتن شد. با تحولات بعدی علم در قرن نوزدهم و به ویژه قرن بیستم، اهمیت علمی فرانکلین به حاشیه رفت و اکتشافات و اختراعاتش به تاریخ علم پیوست. اما یقینا جایگاه او به عنوان یکی از بنیانگذاران جامعه مستقل امریکا و به خصوص نقش انکارناپذیرش به عنوان سفیر امریکا در فرانسه فراموش‌ناشدنی است. ایمانوئل کانت، فیلسوف بزرگ آلمانی، با نظر به نوآوری‌های علمی فرانکلین در عرصه الکتریسیته، او را پرومته‌ای خوانده که نیروی بارقه را از آسمان به زمین آورد. جویز چاپلین با الهام از این تعبیر به تاثیر ماندگار فرانکلین در زندگی سیاسی امریکایی‌ها تاکید کرده و او را پرومته‌ای خوانده که زمام سیاست‌ را از دست پادشاهان نظام سلطنتی ربود و آن را به جمهور مردم به دقیق‌ترین معنای این لفظ، عطا کرد.

عنوان فیلمی از فرانک کاپرا (١٩٤٦)

روزنامه اعتماد

نظر شما