شناسهٔ خبر: 50696 - سرویس سیاست‌گذاری علم‌وفرهنگ
نسخه قابل چاپ

کاربست نظریه و بحران پایان‌نامه‌نویسی در رشتۀ تاریخ(۲)؛

نگاه صورت‌گرایانه و فرمالیستی به طرح‌نامه‌ها

پایان نامه بخشی از مشکلات ناشی از نگاه صورت‌گرایانه و فرمالیستی به طرح‌نامه‌ها یا پروپوزال‌هاست. در واقع اصرارهای نهادی و الزامات ساختاری دانشکده‌ها و قالب‌های بسته و یک‌شکل و ازپیش‌طراحی‌شدۀ این پروپوزال‌ها امکان ابداع و خلاقیت را از میان می‌برد. در برخی از این پروپوزال‌ها، اغلب اصرار می‌شود حتماً از یک چارچوبۀ نظری استفاده شود. بنابراین دانشجویان ناخواسته در دام نظریه‌ها گرفتار می‌شوند، بدون آنکه پایانه‌نامۀ آن‌ها بتواند نسبتی روش‌مند و عالمانه با این نظریه‌ها پیدا کند.

فرهنگ امروز/ علی‌رضا ملائی توانی:

در میان دانشجویان دکتری نیز وضعیتی مشابه حاکم است. برخی از آن‌ها عملاً از سطح برخی از استادان خود فراتر رفته‌اند و قادرند راهی برای پاسخ‌گویی به نیازهای علمی، معرفتی و روشی خود بیابند و چون به زبان‌های خارجی مسلط‌اند، می‌توانند از یافته‌های علمی خارجی و میراث مکاتب روش‌شناسی و معرفت‌شناسی برون‌مرزی بهره‌برداری کنند و همچنین کاربست‌های تاریخی نظریه‌های علمی و چارچوبه‌های مفهومی آن را کشف و شناسایی کنند و بین نظر و عمل پیوند معنادار برقرار سازند. البته تعداد این دانشجویان فعلاً بسیار اندک است، اما نشانه‌های عینی حاکی از افزایش تعداد آن‌هاست و این البته فرایندی طبیعی است و لازمۀ رشد و پیشرفت روزافزون دانش است. روشن است که این دانشجویان هرگز مسئله نیستند، بلکه مشکل اصلی انبوهی از دانشجویانی هستند که در میانۀ راه باقی مانده‌اند. این‌ها گاه از سوی استادان و گاه از روی نیازهای عاطفی و روانی و گاه از روی چشم‌وهم‌چشمی، خود را نیازمند کاربست نظریه‌ها و رویکردهای روش‌شناسی مکاتب خارجی و دستاوردهای آن و همچنین انبوهی از مطالعات میان‌رشته‌ای و فرارشته‌ای در تاریخ می‌بینند، اما نه به الزامات روش‌شناختی و نه مبادی معرفت‌شناختی آن آگاه‌اند و نه از روش کاربست آن‌ها در تاریخ اطلاع دارند. از این رو، گام در راهی بی‌نتیجه می‌نهند که نه از عهدۀ آن برمی‌آیند و نه دلیلی عقلی، منطقی و معرفتی در دفاع از چارچوب نظری به‌کاررفته در کار خود اقامه می‌کنند. نظریه‌های به‌کاررفته در پایان‌نامه‌های این دسته از دانشجویان عمدتاً در سطح باقی می‌ماند و از مقدمۀ پایان‌نامه فراتر نمی‌رود و هرگز پیوند معناداری با محتوای پایان‌نامه پیدا نمی‌کند؛ یعنی یک بخش زینتی محسوب می‌شوند که نه به دانش دانشجو می‌افزایند و نه مشکلی از مشکلات آنان را حل می‌کنند. این کار ناتمام آن‌ها تنها یک دلیل روان‌شناختی دارد و آن پاسخی کوچک به انبوه مطالبات و عقده‌های فروخفتۀ این دانشجویان است که گروه‌های تاریخ قادر به عقده‌گشایی آن نیستند.

البته بخشی از این مشکلات ناشی از نگاه صورت‌گرایانه و فرمالیستی به طرح‌نامه‌ها یا پروپوزال‌هاست. در واقع اصرارهای نهادی و الزامات ساختاری دانشکده‌ها و قالب‌های بسته و یک‌شکل و ازپیش‌طراحی‌شدۀ این پروپوزال‌ها، امکان ابداع و خلاقیت را از میان می‌برد. در برخی از این پروپوزال‌ها، اغلب اصرار می‌شود حتماً از یک چارچوبۀ نظری استفاده شود. دانشجویان نیز احساس می‌کنند اگر از چارچوبه‌های نظری استفاده نکنند، به بی‌سوادی و کار توصیفی متهم می‌شوند. بنابراین این دانشجویان ناخواسته در دام نظریه‌ها گرفتار می‌شوند، بدون آنکه پایانه‌نامۀ آن‌ها بتواند نسبتی روش‌مند و عالمانه با این نظریه‌ها پیدا کند. بنابراین یکی از دشواری‌های فراروی دانشجویان تاریخ، همین ساختارها و نهادهاست که شکستن آن‌ها بسیار دشوار و گاه ناممکن است، درحالی‌که می‌توان در علوم انسانی، انواعی از پروپوزال‌ها و طرح‌نامه‌ها داشت تا متناسب با توان و تخصص و نوع موضوع، تدوین و تنظیم شوند. این امر از یک رویکرد پوزیتیویستی فرضیه‌محور و فرضیه‌آزما شکل گرفته است. یکی از راه‌های بلندمدت‌تر، افزودن بر تعداد واحدهای روش تحقیق و آموزش انواع روش‌ها و نیز مکاتب روش‌شناسی در دوره‌های مختلف رشتۀ تاریخ است.

به هر حال، این گروه از دانشجویان نمی‌دانند این نظریه‌ها در چه چارچوب معرفت‌شناسانه و در ذیل چه نوع ایده‌ها و ایدئولوژی‌هایی و در پاسخ به چه مشکلاتی طراحی شده‌اند. اینان به این پرسش‌ها پاسخ نمی‌گویند که آیا می‌توان یک تئوری را از متن معرفت‌شناسانه آن جدا کرد؟ آیا این نظریه‌ها خارج از چارچوبۀ فکری و ایدئولوژیک مکتب‌هایی که خاستگاه آن محسوب می‌شوند معنا می‌دهند؟ آیا می‌توان هر نظریه‌ای را در تاریخ به کار بست؟ چه نوع ادبیات پژوهشی در ذیل این چارچوبه‌ها عرضه شده‌اند و چگونه می‌توان آن را با تاریخ ایران پیوند داد؟

پس چه باید کرد؟ راه‌حل چیست؟ من نه درصدد حل این مشکل و نه درصدد طرح راه‌حل هستم، بلکه کوشیدم و می‌کوشم مسئله را طرح کنم تا انگیزه‌مندان و صاحبان فکر در این‌باره چاره‌اندیشی کنند. تردیدی نیست که کاربست نظریه، نیازمند تعریف نظریه، شناخت رابطۀ آن با واقعیت و چگونگی کاربست آن در عمل است. می‌دانیم که نظریه و چارچوب‌های نظری در معناهای مختلفی به کار می‌روند. گاه منظور از نظریه، معرفت‌شناسی یا نظریۀ شناخت است، گاه منظور از آن دیدگاه‌ها و نگرش‌های فکری و فلسفی یک مکتب است که با ایدئولوژی می‌آمیزد، گاه منظور فرضیۀ علمی است و گاه روش‌شناسی و گاه ابزاری برای تبیین و توصیف.

پیوند استواری بین نظریه و مکتب وجود دارد. اگرچه مکتب عام‌تر و کلی‌تر از نظریه است، اما هر مکتبی بر یک نظریۀ خاص مبتنی است و خود مکتب‌ها نیز تعریف خاصی از نظریه عرضه می‌کنند. بنابراین دانشجویان باید در اتخاذ چارچوبه‌های نظری، به این مسئله توجه کنند و الزامات فلسفی، معرفت‌شناختی و روش‌شناختی نظریه‌ها و پیوند آن‌ها با واقعیت‌های تاریخی را در نظر بگیرند. سپس نظریه‌های تولیدشده در آن دستگاه فکری را به‌عنوان یک نظریه در سطح خرد و به‌عنوان بخشی از علم و تبیین‌گر رابطۀ علت‌معلولی بشناسند و دربارۀ استفاده از آن تصمیم بگیرند. در این معنا، نظریه به‌مثابۀ قاعده‌ای نگریسته می‌شود که برمبنای قواعد منطقی، بیانگر بخشی از واقعیت تاریخی است.

ناگفته روشن است که منظور از نظریه و کاربست آن در این مقاله، به معنای عام نظریه که همۀ ما در عمل از آن پیروی می‌کنیم، نیست. اگر از این معنا بنگریم، همۀ انتخاب‌های ما و اعمال و نیت‌های ما براساس یک مدل ذهنی صورت می‌گیرد که برآمده از نظام ارزشی، باورها و اعتقادات ماست و محصول خودآگاهی اجتماعی و جزء ضروری تفکر است. از این منظر، هر انسانی هنگام تعمیم، پیش‌بینی، انتخاب و تصمیم‌گیری متکی به نظریه است.

پس در این مقاله، منظور از چارچوبۀ نظری، فراهم آوردن فهمی از واقعیت است که نظریه‌ها در قالب «مدل‌ها»، «چارچوب‌های مفهومی» و «الگوهای تبیین» فراهم می‌آورند. در واقع به‌مثابۀ مدل‌های بازنمایی‌ها یا تصویرهای سبک‌دار و ساده‌شدۀ واقعیت‌اند که ما را در تشخیص اجزای یک نظام کمک می‌کنند. چارچوبه‌های مفهومی یا دیدگاه‌ها، زبانی وسیع یا شکلی مرجع‌مانند را فراهم می‌آورند که در آن، می‌توان واقعیت را مورد بررسی قرار داد.[۷]

بنا بر آنچه گفته شد، دانشجویان بهتر است هنگام کاربرد چارچوبۀ نظری، به مسائل زیر توجه کنند: نخست، شناخت مکتبی که نظریه در آن دستگاه فکری، فلسفی و ایدئولوژیک شکل گرفته است. دوم، توجه به الزامات جهان‌شناسانه، معرفت‌شناسانه و روش‌شناسانۀ آن و نوع نگاه آن به واقعیت. سوم، بررسی مطالعات انجام‌یافته براساس آن چارچوبۀ مفهومی مورد نظر تا آشنایی بیشتری با روش کاربست آن ایجاد شود. چهارم، نگاه انتقادی به نظریه و توجه به این نکته که نظریه‌ها هرقدر هم جامعیت داشته باشند، باز از پاره‌ای جهت‌ها نارسا هستند و نمی‌توانند با واقعیت عینی منطبق گردند. پنجم، امروز در علوم انسانی بهتر است به‌جای چارچوبه‌های نظری در معنای قاعده و قانون، از چارچوبه‌های مفهومی استفاده کنیم. به تعبیر آلن راین، هدف چارچوبه‌های مفهومی متواضعانه‌تر و به واقعیت نزدیک‌تر است، زیرا قصد دارد زبان مشترکی ایجاد کند که نظریه‌ها در درون آن زبان ساخته‌وپرداخته شوند، زیرا در حکم نظریه‌های نارس هستند.[۸] طرح مفهومی که پاره‌ای از مناسبات و وقایع تاریخی را زیر چتر خود درمی‌آورد، بنایی می‌سازد که می‌توان آن را یک نظام سازگار دانست. این بنای تئوریک ابزاری سازمان‌بخش است که به دانشمندان علوم اجتماعی کمک می‌کند به تحلیل و تبیین پدیده‌های عینی دست زنند، مانند «شورش غله‌ای» که در انگلستان و چین رخ دادند و علتشان کمبود غذا و احساس عام بی‌عدالتی بود. لذا شورش غله‌ای مفهومی است که در تحلیل و تشریح حوادث مختلف در فرهنگ‌های مختلف برای دانشمندان اجتماعی و تاریخ‌پژوهان کمک می‌کند.[۹] ششم، به تعبیر لیتل، علوم اجتماعی هم از حیث تئوری و هم از حیث روش، التقاطی و ترکیبی است و نمی‌توان به بیانی از روش‌شناسی در علوم اجتماعی دست یافت که در همۀ تحقیقات اجتماعی به‌طور یکسان جاری و صادق باشد. به همین خاطر، در این حوزه باید به کثرت‌گرایی روشی اندیشید[۱۰] و از رویکردهای عمل‌گرایانه در تحقیق بدون توجه به خاستگاه‌های معرفت‌شناسی و روش‌شناسی مکتب‌ها و نظریه‌ها، یعنی از روش‌های مختلف صرفاً به علت مفید بودنشان، بهره گرفت.[۱۱] این البته به معنای عدم شناخت بنیادهای فکری نیست، بلکه یک اقدام هوشمندانۀ مبتنی بر شناخت روش‌ها و باور به کثرت روش‌شناختی است.

در پیوستگی مکتب‌ها و نظریه‌ها، باید به این نکته توجه داشت که خط‌ها و پیوندهای مرئی و نامرئی فراوانی مکتب‌ها، نظریه‌ها و دیدگاه‌های مختلفی را در گذر زمان به هم پیوند داده‌اند؛ یعنی کمتر مکتب یا نظریه‌ای را می‌توان یافت که خالص باشد، زیرا اغلب آن‌ها در پیوند با یکدیگر تولد یافته و تکامل پیدا کرده‌اند. به همین خاطر، بسیاری از نظریه‌های اجتماعی برخاسته از اندیشۀ زیست‌شناسانه، تکامل‌گرایانه، مارکسیستی و پوزیتیویستی قرن نوزدهم هستند.[۱۲] البته از درون هریک از این مکتب‌ها، ده‌ها مکتب و جریان فکری و صدها متفکر و چندین نظریه خلق شده‌اند.

ارجاعات:

[۷]. دیوید مارش و جری استوکر، روش و نظریه در علوم سیاسی، ترجمۀ امیرمحمد حاجی یوسفی، تهران، پژوهشکدۀ مطالعات راهبردی، ۱۳۷۱، چاپ پنجم، ص ۴۵.

[۸]. الن راین، فلسفۀ علوم اجتماعی، ترجمۀ عبدالکریم سروش، تهران، صراط، ۱۳۷۲، چاپ سوم، ص ۱۱۴.

[۹]. همان، ص ۳۸۰-۳۸۱.

[۱۰]. دانیل لیتل، تبیین در علوم اجتماعی: درآمدی بر فلسفۀ علم‌الاجتماع، ترجمۀ عبدالکریم سروش، تهران، صراط، ۱۳۷۳، ص ۳۹۰ و ۳۹۸.

[۱۱]. کاووس سیدامامی، نگاهی به رهیافت‌های روش‌شناسی در علوم انسانی و اجتماعی در گفت‌وگو با کاووس سیدامامی، فرهنگ امروز، سال اول، شمارۀ ۲، آبان ۱۳۹۳، ص ۱۸۲.

[۱۲]. غلامعباس توسلی، نظریه‌های جامعه‌شناسی، تهران، سمت، ۱۳۷۴، چاپ پنجم، ص ۳۳.

نظر شما