شناسهٔ خبر: 45721 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

روشنفکران ما جرأت تفکر مستقل ندارند/ فردید، شارح هایدگر نبود

رجبی دوانی با بیان اینکه روشنفکران ما هنوز به بلوغ فکری نرسیده اند وحرف های دیگران را عیناً تکرار می کنند، گفت: فردید گزارشگر و شارح هایدگر نبود و تنها فلسفه خودش را بیان می کرد.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ سید احمد فردید بی تردید یکی از اثرگذارترین متفکران ایرانی در صد سال اخیر بوده است. بسیاری از اندیشمندان مشهوری که در سی-چهل سال اخیر در رابطه با مساله غرب، شئون مدرنیته و هویت حرفی برای گفتن داشته اند متاثر از نگاه عمیق و نافذ او بوده اند. حلقه های بحثی که در سالهای دهه چهل و پنجاه شمسی با محوریت سید احمد فردید تشکیل می شده و کانون تولید و انتشار حکمت و فرهنگ بشمار می رفته، مشهور است.

به مناسبت بیست و دومین سالگرد درگذشت مرحوم دکتر فردید بر آن شدیم تا با یکی از شاگردان وی، دکتر محمد رجبی دوانی به بحث و گفتگو درباره برخی انتقادات و حملاتی که به شخصیت و طریقت فکری این اندیشمند می شود، بپردازیم؛

*عده ای معتقدند مرحوم دکتر فردید با انقلاب اسلامی سیرت و صورت خود را عوض کرده است و حتی پا را فراتر نهاده و تهمت بی اعتقادی را نثار وی می کنند و حتی عده ای دیگر می گویند فهم و درک فلسفی را فدای سیاست کرده است. از دیگر بدگویی هایی که نسبت به او می شود، متهم کردن اندیشه او به خشونت است.

این قبیل اتهامات، صرفا ادعایی است که خود را ملتزم به رجوع به آثار و متون نمی داند؛ فی المثل با رجوع به مصاحبه آن مرحوم با روزنامه رسمی رستاخیز، می توان به روشنی دریافت که ایشان دو سال قبل از اینکه نشانی از حرکت عمومی مردم و انقلاب سیاسی ظاهر شده باشد و در اوج خفقان آن دوران، در پاسخ به پرسش حساس مصاحبه گر در باره راه نجات، می گوید که آن را در «تشیع علوی» می بیند؛ و وقتی پس از گفتگو در باب اهمیت زبان و بحران آن در دوران نیست انگاری معاصر، از استاد می پرسد: مهمترین کتابی که تاکنون خوانده اید کدام است؟ ایشان پاسخ می دهد: مهمترین کتابی که می شناسد و خوانده است، کلام الله مجید است.

 دغدغه برون رفت از «نیست انگاری» و راه یافتن به «معنویت» که وی افق آن را در روزگار معاصر «فروبسته» می دید، نخستین دغدغه ایشان از آغاز تا پایان حیات فکری شان بوده و طبعا چنین سیرت و صورتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز تداوم و استمرار یافته است.

آنها که او را مروج خشونت معرفی می کنند و این سخنان را بی محابا بر زبان می آورند، می دانند که آن استاد برجسته فلسفه، در سالهای اوان انقلاب به علت انتقاد از بعضی مقامات عالی اجرایی که از طریق ستاد انقلاب فرهنگی بر وزارت آموزش و پروش و وزارت علوم و صداوسیما و وزارت ارشاد و گزینش ها اشراف داشتند، تا آخر عمر از تدریس و حضور در دانشگاهها محروم و خانه نشین شد و قربانی خشونتی کم سابقه گردید!

این گونه نقل قول های بی پایه، با مباحث حکمی و نظری ای که استاد طرح می کردند، فاصله بسیار دارد و تنها به کار مجادلات ژورنالیستی و سیاسی در دعواهای معمول جناحی می آید؛ زیرا اگر مقصود از اعمال خشونت در مقابل استدلال، حذف مخالفان با موضع رسمی اصحاب قدرت باشد، چنانکه بیان شد، ایشان خود قربانی خشونت برخی داعیان انقلاب فرهنگی در اوان انقلاب گردید.

*از دیگر مسائلی که به وی نسبت می دهند این است که می گویند مرحوم دکتر فردید به تبعیت از هایدگر که یک ضد یهودی طرفدار نازیسم و فاشیسم است، ضد یهودی بوده است و معتقدند دکتر فردید به ضدیت با لیبرالیسم از منظر فاشیسم پرداخته و نه از منظر اسلام.

در روزگار ما، بازار تهمت در باره هرکس و هرگروه آنقدر رواج دارد که این گونه سخنان راجع به فردید هم هیچ تعجبی بر نمی انگیزد؛ در اینجا به همین اشاره بسنده میکنم که او همواره با تأکید فراوان می گفت: میان «یهودی موسوی» (دینی و سنتی) و «یهودی صهیونیست» (سیاسی) فرق بگذارید؛ درحالی که هیتلر و ایدئولوژی نازیسم که مبتنی بر سکولاریسم بود، با اعتقاد به «راسیسم» و برتری نژاد ژرمن، اصولاً نژاد سامی و سیاه را تنفرانگیز می شمرد و هرگز مسأله عقیدتی مهمی با یهودیت نداشت؛ و چنانکه می دانیم، بنابر مصالح سیاسی، حتی با «هرتسل» بنیانگذار صهیونیسم نیز به توافقاتی رسید تا یهودیان از آلمان به فلسطین مهاجرت کنند.

*از دیگر حملاتی که به اندیشه فردید می شود این است که می گویند به اعتقاد وی هرچه در جهان در باب عدالت، حقوق بشر، دموکراسی و آزادی است، همه دروغ است و اندیشه او حاوی نوعی توهم توطئه است.

او فیلسوفی بود که نظیر بسیاری از متفکرین بزرگ مانند نیچه، کی یر کگارد، گنون، هایدگر، سوروکین، مارکوزه و .... منتقد «مدرنیته» بود و طبعاً به اجزاء آن نیز نقدی جدی داشت. پرسش و نقد او ناظر به مبانی هستی شناسانه اخلاق و حقوق مدرن بود که با ابتنا بر «خودبنیادی» به «نیهیلیسم» (نیست انگاری) و بحران انجامیده است. او فی المثل جای موضوع بنیادین «عدالت» را در اعلامیه جهانی حقوق بشر غایب می دید و از این جهت، همان انتقادی را داشت که انقلابیون دوران معاصر مشروحاً به آن پرداخته اند.

این نقد برای آنهایی عجیب و غیرعادی می نماید که یا اصولاً از این مباحث بی خبرند و یا اعلامیه جهانی حقوق بشر را همچون «نص» مقدس و غیرقابل نقد می شمارند. این سخن امیرالمؤمنین(ع) را به یاد آوریم که فرمود: «مردمان (ناآگاه) دشمنان آن چیزهایی هستند که نمی دانند.»

*چرا برخی در توصیف او از الفاظی چون رفتار پریش، سرتا پا حسد و کینه، فیلسوف خبیث و... استفاده کرده اند؟

کافر همه را به کیش خود پندارد!

*برخی مانند دکتر عبدالکریمی معتقدند دکتر فردید در نقد غرب(و تطبیق آن بر تجدد) و تکیه بر شرق، کاملا متاثر از هانری کربن بوده و وی به واسطه هانری کربن با هایدگر آشنا شده است.

ممکن است هانری کربن در توجه فردید به اهمیت تفکر هایدگر موثر بوده باشد، اما اگر مقصود از بیان این احتمال، چنین باشد که نتیجه بگیریم بنابراین تفکر فردید اصالت نداشته است، نتیجه ای نادرست خواهد بود؛ چنانکه ژان پل سارتر نیز از طریق ترجمه هانری کربن با هایدگر آشنا شد و این امر فی نفسه نه از موقعیت او و نه هیچ کس دیگر نمی کاهد.

در هر حال با دقت در اندیشه های فردید می توان دریافت که تفکر او هم با کربن و هم حتی با خود هایدگر نیز تمایزات اساسی دارد؛ به نحوی که او را می توان به حق اندیشمندی اصیل دانست.

*آیا فردید تفسیری شخصی از هایدگر ارائه داده است که با هایدگر واقعی نسبتی ندارد؟

درست می گویند! چون فردید گزارشگر و شارح هایدگر نبود و تنها فلسفه خودش را بیان می کرد. مرحوم دکتر شریعتی می گفت: روشنفکران ما ترجمه فکر می کنند، ترجمه حرف می زنند و ترجمه می نویسند. مقصود او این بود که جرأت تفکر مستقل ندارند و حرف های دیگران را عیناً تکرار می کنند؛ زیرا هنوز به بلوغ فکری نرسیده اند.

پیداست که چنین کسانی هستند که به فردید خرده می گیرند که چرا چیزی را فراتر از ترجمه یا شرح هایدگر، از پیش خود می گوید و علیرغم التفاتش به تفکر هایدگر، مطالب او را عیناً تکرار نمی کند. جالب است بدانیم که برخی شارحان کانت در اروپا نیز به هایدگر خرده می گرفتند که چرا آنچه درباره کانت می گوید، در آثار او وجود ندارد؟! هایدگر نیز در پاسخ به آن قبیل نقدها می گفت: گفتگوی میان متفکران، در سطحی فراتر از دانش متن شناسان (فیلولوگها) و شارحان جریان دارد!

لذا ما این ترجیع بند مرحوم فردید را مکرر شنیده بودیم که: همیشه گفته ام و باز هم می گویم: با هایدگر هم سخن هستم، ولی با او یک سخن نیستم!

تفکر فردید نمونه بارز تفکر دردمندانه ای است که سعی در طرح اصیل مسائل برخاسته از جهان مدرن، در سطحی فلسفی و حکمی داشت و امکان حل اصیل آنها را نیز در افقی می دید که بسیار فراتر از تکرار سنت و فلسفه قدیم و نیز تکرار و ترجمه فلسفه جدید بود. این همان سعی و تلاش است که نمونه بسیار نادر در دیار ما به شمار می رود.

از این رو، مادام که خواست و طلبی برای مواجهه جدی و اصیل با این مسائل در ما وجود داشته باشد، تفکر فردید نیز برای ما همچنان جدی و اصیل باقی می ماند و خوشبختانه سالها پس از رحلت او، علیرغم تمام مخالف خوانی های بی اساس و مغرضانه، همچنان یکی از مهمترین مسائل روز مانده است.

نظر شما