شناسهٔ خبر: 12664 - سرویس علم دینی
نسخه قابل چاپ

گزارش مشروح از سخنرانی حسن رحیم‌پور در نشست «میراث اسلامی و علوم انسانی مدرن» /بخش دوم؛

علوم انسانی؛ نقلی یا عقلی؟

رحیم پور ازغدی کسی به‌عنوان دکتر و هیئت علمی و پروفسور به دانشگاه می‎آید که این موارد را خوب حفظ کرده و منتقل می‎کند، نه فردی که بتواند درست در مورد این افراد فکر کند و آنان را زیر سؤال ببرد. درحالی‌که غرب این‌گونه غرب نشد و همه‌ی موارد را روی میز گذاشت و همه چیز را زیر سؤال برد تا تولید کرد.

 

فرهنگ امروز/زهرا رستگار: نشست «میراث اسلامی و علوم انسانی مدرن» در ۲۱ بهمن‌ماه در دانشکده‌ی علوم اجتماعی دانشگاه تهران با سخنرانی دکتر «حسن رحیم‎پور ازغدی» برگزار شد. در این نشست بحث اصلی درباره‌ی علم دینی و امکان آن در انقلاب اسلامی بود که ازغدی در طی سخنان خود تأکید کرد تا هنگامی که گزاره‎های نقل‌شده توسط اندیشمندان علوم انسانی به بحث گذاشته نشود و دلیل و برهان آن اثبات نشود، نمی‌توان آن را به‌عنوان علم پذیرفت. هر گزاره‎ای هنگامی علمی است که بتوان آن را با عقل اثبات کرد و هدف علوم انسانی اسلامی حذف گزاره‌ی عقلی نیست، بلکه علومی که با عقل اثبات شده باشند جزء علوم انسانی اسلامی خواهند شد. در ادامه بخش دوم گزارش سخنرانی حسن رحیم‌پور ازغدی ارائه می‌گردد:

 

حضور نظام‎سازی دینی معنابخش انقلاب اسلامی

حسن رحیم‌پور ازغدی در ادامه‌ی سخنان خود با خواندن برخی از تعابیر شخصیت‎های جامعه‌شناس ادامه داد: این تعبیر را می‎خوانم و اسم شخص را نمی‎گویم، عقل فقط تجربی است درحالیکه ایدئولوژی‎های مادی که نه عقلی هستند نه مادی و تجربی هستند، این موارد را به‌عنوان پیش‎فرض و جهتگذار به گزاره‎ها، رشته‎های علمی قرار دادند که به‌عنوان آنکه کدام سؤال را بپرسم و کدام سؤال را نپرسم، مطرح است. مارکسیستها سؤالاتی را مطرح کردند که لیبرالیست‎ها مطرح نکردند، فاشیست‎ها هنگامی که روی کار آمدند در حوزه‌ی جامعه‌شناسی و زیست‌شناسی سؤالاتی را مطرح کردند که کس دیگری مطرح نکرده است. چرا یک جامعه‌شناس حتی در یک گفتمان، یک مرتبه مسئله‌ی خودکشی برای او یک مسئله‌ی مهمی می‎شود؟ از خودکشی و ماهیت خودکشی سؤال می‎کند، هزاران جامعه‌شناس دیگر حتی در مورد خودکشی یک صفحه نیز بحث نکرده‎اند، چرا باید او این سؤال را مطرح کند، اما دیگری مطرح نکند. چرا دغدغه‌ی فروید در درجه‌ی اول دغدغه‌ی مسائل جنسی است و همه چیز را تفسیر جنسی می‎کند یا نمی‎کند؟ چرا کس دیگری این کار را انجام نمی‎دهد؟ چراکه این موارد به موارد مختلفی بستگی دارد. این موارد به پیش‎فرض‎ها و ذهنیت افراد بستگی دارد، نوع آموزش، فطرت، اهمیت‎ها، تجربه‎های شخصی زندگی، مشکلاتی که در زندگی خصوصی وی موجود است، بستگی دارد. چرا فردی در مکتب علوم اجتماعی از مذهب ۱۰۰ پرسش مطرح می‎کند و فرد دیگری اصلاً از مذهب عبور می‎کند.

 اینکه چه کسی به نام علم چه سؤالاتی را مطرح می‎کند، چه کسی مطرح نمی‎کند و چه کسی دقیق‎تر است و چه کسی نیست، سپس چه جهتی چه پیش‎فرضی با کدام معرفت‌شناسی و در انتها چه جوابی به این سؤالات قرار است ارائه شود، ممکن است این سؤالات متفاوت باشد، ممکن است سؤالات مشترک باشد اما پاسخ‎ها متفاوت باشد، در سرتاسر این علوم قرار دارد. این موارد است که علوم انسانی و اجتماعی را تقسیم‎بندی می‎کند و جهت می‎دهد، تفاوت آنان را تعیین می‎کند. اگر نپذیریم، می‎گوییم یک اسطوره‌ی عقلانی‌شده داریم و عقل بازگشت به اساطیر داریم و ترکیب این دو با یکدیگر ایدئولوژی می‎سازد؛ بنابراین روی آن اثر گذاشته و از داخل آن انقلاب اسلامی بیرون آمده است و نظام‌سازی دینی پشت مفهوم انقلاب اسلامی است. اگر نظام‌سازی دینی امکان و معنا نداشته باشد، انقلاب اسلامی امکان و معنا ندارد، بلکه لغو است.

 لذا آنان می‎گویند تعبیر انقلاب اسلامی یک تعبیر پارادوکسیکال است؛ چون اسلام و دین، ارتباطی با مسائل اجتماعی ندارد و انقلاب مسئله‎ای اجتماعی است، تغییر نظام‎ها و نهادهای اجتماعی است و چه ارتباطی با مذهب دارد. ایدئولوژی را این‌گونه تعریف می‎کنند که تفکر ضد دیالکتیک یک تفکر بسته‌ی منجمد و راکد است. مذهب از منظر آنان به این صورت است؛ چراکه از منظر معرفت‌شناسی اسلام به‌طور خاص و شیعه به‌طور اخص، مذهب به‌طور عام با قواعد این‎ها آشنا نیستند و واقعاً آن را نمی‌دانند. ایدئولوژی یک آگاهی کاذب است و سنت نیز اساس آگاهی نیست و بیشتر رویکرد و گرایش احساسات است. هنگامی که آگاهی احساسات مدرن با سنت ترکیب شد، بنیادگرایی دینی بیرون می‎آید. این مورد انتهای تحلیل این نوع نگاه کلیشه‏ای در علوم اجتماعی با مکاتب خاص به مسئله‌ی انقلاب اسلامی است. توجیه آن‌ها این است که این تحلیل شماست، اما تعلیل شما چیست؛ یعنی علت‎یابی شما چیست؟ چرا این‌گونه شد؟ به لحاظ مفهومی تحلیل ما این است که این مورد معنادار نیست و امکان ندارد. به لحاظ تعلیلی چیست؟ هیچ اتفاقی رخ نداده است.

 

شکاکیت روانشناختی و شک معرفت‌شناختی است

رحیم‌پور در ادامه گفت: گاهی یک میدان مغناطیسی در جوامع بشری به وجود می‎آید، ذهن‎ها را برانگیخته، مشروط، مقید و فلج می‎کند و بسیاری را به دام می‎اندازد، سپس چون تفکر انتقادی وجود ندارد انقلاب به راه می‎افتد؛ چون انقلاب کردن به قاطعیت احتیاج دارد و قاطعیت بدون یقین نمی‎شود. هر کجا تفکر انتقادی باشد یقین به وجود نمی‎آید. اگر تفکر انتقادی نباشد یقینی نخواهد بود، اگر یقینی نباشد قاطعیت نخواهد بود، قاطعیت نباشد انقلابی نخواهد بود؛ چون مفاهیم ایدئولوژیک و سنتی انتقاد و نقد در آن نیست، امکان یقین در آنجا هست. این امر خود یک پس‌زمینه‎ای دارد که باید به آن توجه کنیم و منشأ خطای بزرگ در حوزه‌ی معرفت‎شناسی است. تصور می‎کنند انتقاد بدون یقین ممکن است، سپس تصور می‎کنند انتقاد با یقین معارض است؛ چون کریتیک و روحیه‌ی کریتیکال را با شکاکیت اشتباهی گرفته‎اند. چیزی به نام نقد داریم و شک که این امر کاملاً علمی است، با یقین سازگار است. اگر با متُِد درست تبیین شود حتماً به یقین منجر می‎شود. امری به نام شکاکیت داریم که یک ایدئولوژی و نه یک متدولوژی است، با یقین نظری و حقانیت سازگار نیست و تمام یقین‎های آن غریزی است و یقین و مقوله‌ی معرفتی نیست، شک معرفتی است؛ اما شکاکیت یک مقوله‌ی معرفت‌شناختی نیست، بلکه یک مقوله‌ی روان‌شناختی است. شکاکیت روان‌شناختی و شک معرفت‌شناختی است. شک به مفهوم مغرض بودن نیست؛ اما شکاکیت نوعی بیماری است. نسبت شک با معرفت مانند نسبت درد با دارو است، درد در حوزه‌ی نظر مانند شک است در حوزه‌ی بدن! شک درد ذهنی است. هنگامی که ذهنت درد می‎گیرد به تو می‎گوید چیزی را در اینجا نمی‎فهمم درحالی‌که قصد دارم، بفهمم. هنگامی که ذهن درد می‎گیرد یعنی سؤال می‎پرسد و جوابی نمی‎گیرد، این علامت خوب و سلامت و زندگی است. این به سؤال و تفکر منجر می‎شود و با متد جمع شده و سپس به یقین می‎انجامد؛ اما اولی به یقین نمی‎انجامد به تعصب و عصبیت منجر می‎شود؛ چون راه نظر را مسدود و بن‎بست می‎بینیم و می‎گوییم، نمی‎توان معطل نظر باشیم، بالاخره باید زندگی و عمل کنیم.

 بنابراین، به دنبال عمل بدون نظر می‎رویم، این تعصب می‏شود. ایدئولوژیهای مادی که امروز بر علوم اجتماعی انسانی غالب شده‎اند و در اتاق فرمان نیز کسی را راه نمید‎هند و تریبون را در اختیار شما نمی‎گذارند که صحبت کنید، این افراد از مسیر نقد و شک نیامده‎اند یا اگر آمده‎اند اینجا نیستند. شکاکیت به یک دیکتاتوری ذهنی و شناختی منجر می‎شود؛ چون در پس آن عقده، کینه و عصبیت وجود دارد. به حرف شما گوش نمی‎کند و حتی نمی‎خواهد توضیح دهد که وقتی می‎گوییم علوم انسانی با رویکرد اسلامی منظورمان چیست؟ این موارد بیماری سیاسی است، این موارد درد معرفتی نیست؛ چون درد معرفتی با تواضع می‎گوید منظور شما چیست تا ما نیز همان راه را برویم. این امر که افرادی بگویند توده‎ها باید روان‎شناسی لجاجت و لجام‎گسیختگی را بررسی کنند تا بدانند انقلاب دینی برای چه بوده است، از این منظر هر انقلابی بیماری است، البته آنان انقلاب را بیماری می‎دانند حتی اگر انقلاب اصلاحی باشد.

 

انسجام معنادار متدولوژیک وجود ندارد

رحیم‌پور در پاسخ به سؤال یکی از حضار که آیا امکان آنکه علوم انسانی به این تناقضات و چندمکتبی شدن برسد وجود ندارد؟ ذکر کرد: ما یک منشور منسجم واحد بدون هیچ نظری به‌عنوان علوم انسانی و اجتماعی داریم، سپس چیزی جداگانه به‌عنوان دین داریم، شما چه می‎گویید؟ شما اصلاً جزء این مجموعه نیستید و باید به سمت دیگری هدایت بشوید. ما به آنان گفتیم که چنین انسجام معنادار متدولوژیک اساساً در داخل آنچه به‌عنوان علوم اجتماعی و انسانی تعریف می‎شود وجود ندارد؛ چون اگر مراد شما از علم، مجموع نظریه‎های نظریه‎پردازان در همه‌ی علوم است -با وجود تمام تناقضات و اختلافاتشان- چرا مانع کسانی که از اسلام صحبت می‎کنند، می‎شوید؟ چرا جامعه‌شناسانی ادعا کنند مارکسیست هستند و جامعهشناسی ما علمی یا لیبرالی و ... است؟ چرا اگزیستانسیالیست در حوزه‌ی تعلیم و تربیت روان‌شناسی هنگامی که با پیش‎فرض‎های اگزیستانسیالیستی صحبت می‎کند آن موارد عین علم است؟ پوزیتیویست‎ها که ضد آنان هستند نیز عین علم هستند. یک معرفت‌‎شناسی اسلامی که اشکالاتی به پوزیتیویست دارد و اشکالاتی به اگزیستانسیالیست دارد و در جایی هم با هر دو موافق است، اگر مراد شما این است حق ندارید به سخره بگیرید، بلکه باید گوش بدهید و جواب بگیرید.

 زمانی هم میگویید مراد ما از علم این است که درست بودن آن اثبات‌شده است. ما میگوییم این تعریف را قبول داریم و با آن مشکلی نداریم؛ چون دیگر هر چرندیاتی را به اسم علم نمی‎توان گفت. اما آیا واقعیت بیرونی این است؟ شما که ۱۰۰ یا ۱۵۰ سال است تک‌گویی و تک‎صدایی می‎کنید، این‌همه تضاد و اختلاف بین شما چیست؟ اگر تماماً این موارد گزاره‎های علمی قطعی است، چرا از اساس یکدیگر را قبول ندارید؟ اگر آمدیم با مبانی انسان‌شناسی دینی اسلامی وارد عرصه‌‎های علوم انسانی شدیم، آنجا آیا اختلاف‌نظر و دیدگاه پیش نمی‎آید؟ چرا پیش می‎آید، مگر در علوم نقلی پیش نیامده است؟ مگر در بین فقها اختلاف‌نظر نداریم؟ مگر بین متکلمان ما یک مورد را می‎گویند مفسر آیات قرآن، مفسر شیعه‌ی اهل‌بیتی، گاهی سر تفسیر یک آیه اختلاف‌نظر دارند؛ اما اختلاف‌نظر به دو صورت است، گاهی اختلاف در زمین بازی است و با داور حل می‎شود. مطمئن باشید اگر با چارچوب اسلامی انسانی وارد نظریهپردازی شوید، هنگامی که می‎گویند اسلامی یعنی نظریه‎های توصیفی که به انسان داریم (در جامعه‌شناسی، سیاست، اقتصاد، حقوق، تاریخ، فلسفه‌ی تاریخ و...) در این موارد به گزاره‎های عقلانی تجربی، شهود و وحی باید توجه کنید. هنگامی که یک نظریه‎پرداز فاشیست و یا مارکسیست و یا لیبرالیسم اظهار نظر می‎کند، او هر نظریه‎ای که در حقوق و اخلاق و اقتصاد و جامعه‌شناسی و روان‌شناسی ارائه کند در راستای تعریف اولیه‏ای است که در مورد انسان و جهان گفته است.

 فرضاً تصور کنید تعریف یک مارکسیست از تاریخ و انسان و فرهنگ و... اخلاق محصول ابزاری تولید است را ادعا می‎کند، سپس می‎پرسیم که این موارد را اثبات کند، آیا این موارد اثبات‌شده است؟ فرضاً در حوزه‌ی حقوق بشر، تعریف، مذهبی یا غیرمذهبی است -چون آنان می‎خواهند بگویند که حقوق بشر غیرمذهبی است و منظورمان حقوق بشر با تعریف لیبرال است- هنگامی که می‎گویند مذهبی یا حقوق بشری یعنی مذهب حقوق بشر ندارد، حقوق بشر هم یک تعریف بیشتر ندارد، طبق تعریف ما از بشر و از حقوق و از معیار و غایت و منابع حقوق است. اگر کسی سؤال کند بر چه اساسی می‎فرمایید منابع حقوق این موارد است و باید اثبات کند، او نمی‎داند؛ چون منشأ حقوق با مبانی حقوق متفاوت است. با چه مِتُدی اثبات می‏کنید که چه چیزی حق بشر است یا نیست؟ چگونه اثبات کردید که همجنس‌بازی حقوق بشر دارد؟ چه تعریفی از بشر داشتید و در کجا اثباتش کردید؟

 

کلیشه‎سازی و عدم پذیرش انتقاد

در ادامه‌ی سخنرانی، رحیم‌پور سؤال بعدی را در راستای بحث قبلی خود آغاز کرد و ادامه داد: سؤال دوم، فرض کردیم که این موارد همه اثبات‌شده است، این موارد را با برهان عقلی قطعی اثبات کردید، این موارد کاملاً گزینشی است و تحت تأثیر فضای گزینشی در دنیا آمده است. شما تصور می‎کنید اگر در جنگ دوم جهانی فاشیست‎ها شکست نخورده بودند، آیا دانشگاه‎های اروپا چه چیز‌هایی را تدریس می‎کردند؟ اگر در جنگ سرد، کمونیست‎ها شکست نخورده بودند و کمونیست‎ها همه جا را گرفته بودند، تصور می‎کنید در همه جای دنیا وقتی می‎گفتند اقتصاد علمی به‌جز سوسیالیزیم چیز دیگری می‎خواندند؟ پس بخشی نیز تابع سیاست، تبلیغات، جنگ قدرت و ... است. کدام منابع اول در علوم انسانی ترجمه شد و در دانشگاه‎های ما تدریس شد؟ اولین موج روان‎شناسی در ایران تحت عنوان علم روان‎شناسی آمد، دانشگاه جهان‌سومی تماماً بر ترجمه است. با نیم قرن عقب‌افتادگی و ترجمه‌زده و تا مدت‎ها می‎گویند علم است و خط قرمز برای آن ایجاد می‎کنند درحالی‌که آن فردی که این مسئله را عنوان کرده است، موضوع خود را رها کرده است؛ اما افرادی در اینجا پیگیر صحبت‎های آنان هستند. حال آیا اختلاف به وجود نمی‎آید؟ چرا، مبانی، پیش‎فرض‎ها، سؤال‎های آنان، جهتها، پاسخ‎های آنان در کجا بحث شده است؟ اگر در مورد تئوری‎های مطرح‌شده در دنیا در دانشگاه علوم اجتماعی دانشگاه تهران بحث نشود، پس منتظر چه جایی هستیم؟ در کجا این موارد اثبات شده است؟ چه کسی تعریف از انسان را گفته است؟ کجا این تعریف اثبات شده است؟

 بحث این است که اولاً پیش‎فرض‎ها و مبانی اولیه‌ی خود را اثبات کنید، دوم هزاران تناقض در علوم انسانی وجود دارد، یک علوم انسانی غربی نداریم، بلکه صدها جریان و صدها رویکرد است که هیچ‎کدام یکدیگر را قبول ندارند، سپس می‎گوییم علوم انسانی غربی چیست؟ فلسفه‌ی غرب وجود ندارد، کدام فلسفه‌ی غربی مدنظر شماست؟ چندین جریان وجود دارد که هیچ‎کدام از آن‌ها یکدیگر را قبول ندارند. برخی از این‎ها به مبانی فلسفی ما نزدیکند و برخی دور هستند، برخی را قبول نداریم و استدلال می‎کنیم و برای آن آیه و حدیث می‎آوریم. شما اجازه‌ی نقد نمی‎دهید و کلیشه‎سازی می‎کنید و اجازه نمی‎دهید با شما منتقدانه برخورد کنیم. البته در زمان قرون وسطی تکفیر می‎کردند در حال حاضر تحمیق می‎کنند. در آن زمان می‎گفتند که افراد کافرند و حالا می‎گویند هرکس مخالفت کند احمق است. دادگاه تفتیش عقاید جدید ایجاد شده است. فرضاً مبانی خود را اثبات نکردید، باید تا آخر به مبانی خود ملتزم بمانید. گاهی می‎گوید باید گزاره‎هایی که چیده است و ‎این تا آخر درست باشد، زمانی هم وجود دارد که می‎گویند همه آن را درست نکرده‎اند، بالاخره این مطالب باید انسجام داشته باشد و نباید تناقض بگویید. شما می‎توانید ده‎ها گزاره بگویید؛ اما همه‌ی آنها تناقض نداشته باشد. علم چیزی است که گزاره‎های آن با هم تناقض نداشته باشند. در فلسفه‌ی اجتماعی این مورد را قبول نداریم؛ اما قابل تصور است.

 

پایبندی به مبانی و مفروضات اولیه در علوم انسانی

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی بار دیگر بر پایبندی به مفروضات اولیه در علم تأکید کرد و اذعان داشت: اگر شما در حوزه‌ی روان‎شناسی اقتصاد و سیاست و ... در حال اظهارنظر هستید، باید به مبانی خود پایبند باشید. هنگامی که جامعه‎شناسی اسلامی و اقتصاد اسلامی می‎گوید؛ یعنی مبانی و مفروضات اولیه‎ای داریم که معنای آن دست‌کم این است، وقتی در این مبانی اولیه ۱۰ گزاره‌ی بنیادین درست گفتید، اثبات آن را نیز بگوییم. ما می‎گوییم این موارد را به غیرمسلمانان نیز اثبات می‎کنیم، نه با آیه و حدیث؛ چون خود آیه و حدیث نیز محصول اثبات عقلی هستند. وقتی که این موارد پذیرفته و ادله‌ی آن نیز پذیرفته شد، پس از این دیگر علوم اسلامی انسانی به این معنا معقول است و ما به این معنا می‎پذیریم؛ چراکه هنگامی که تعریف شما از انسان و جهان و نسبت انسان با جهان، حقوق و وظایف و سعادت، شقاوت، حقیقت انسان تعریف می‎شود.

بنابراین، هنگامی که وارد نظریه‌ی علوم انسانی شوید، چه توصیفی چه توصیه‎ای هست و نیست؟ آیا باید با این گزاره‎های مبنایی ما سازگار باشد یا نباید باشد؟ وگرنه تناقض می‎شود و علمی نخواهد بود. این امر که باید باشد، مراد ما از علوم انسانی اسلامی این خواهد بود. اگر شما تعریفی از انسان داشتید و سپس به فلسفه‌ی اخلاق رفتید و در اخلاق اسلامی تعریفی داشتید که مفهوم تعادل و رشد انسان این است و سپس به حوزه‌ی کیها‎ن‎شناسی، هستی‎شناسی، نسبت خدا و انسان و مبدأ و معاد رفتید، در حوزه‌ی حقوق آمدید و در حوزه‌ی حقوق بشر به‌عنوان یک متفکر علوم انسانی و اجتماعی در عرصه‌ی حقوق نظریه ارائه کردید، آیا باید به آن نظریات قبلی پایبند باشید یا خیر؟ اگر وحی را قبول کردید بعد از این ما به‌عنوان دو متفکر اسلامی بحث می‎کنیم. آیا بین دو متفکر اسلامی که عقل و وحی و ترجمه و شهود را قبول دارند اختلافی پیدا نمی‎شود؟ چرا اختلاف پیدا می‎شود، چنان‌که بین فقیه و فیلسوف و مفسر و مسلمان اختلاف پیدا می‎شود؛ اما این اختلافات در زمین بازی است و در بیرون از زمین بازی نیست.

 اختلاف یک حقوق‎دان مادی و یک حقوق‌دان مارکسیستی و لیبرالیسم با حقوق‎دان مسلمان با اختلافی که بین دو حقوق‎دان مسلمان می‎شود، فرق می‎کند. تا زمانی که محکمات را نچیده‎ باشیم، محال است بتوانیم گزاره و نظریه ارائه دهیم؛ چراکه هر نظریه‎ای که ارائه دهیم باید پیش‎فرض‎هایی داشته باشد. آن فردی که هم‎جنس‌بازی را جزء حقوق بشر می‎داند چندین پیش‎فرض دارد، یکی از پیش‎فرض‎های او در تعریف انسان است، آیا این انسان مخلوق خداوند هست یا نیست؟ یا خالق در مورد او سکوت کرده است. یکی دیگر از پیش‎فرض‎ها این است که اساساً نسبتی بین اعمال الهی انسان با سعادت و شقاوت او نمیبیند. یکی دیگر اینکه سعادت و شقاوت را بر اساس اصالت لذت تعریف می‎کند نه بر اساس اصالت کمال. یک پیش‎فرض آن این است که مسئله‌ی دنیا و آخرت و ظاهر و باطن این عالم را قائل نیست. در فلسفه‌ی اخلاق پیش‎فرض او این است که اخلاق اساساً نسبی و شخصی است و هیچ معیاری بین احکام حقیقی و اعتباری وجود ندارد و ...

 

علوم انسانی در ایران علوم نقلی‎اند نه علوم عقلی

رحیم‌پور با اشاره به علوم انسانی نقلی در ایران، توضیح داد: زمانی که شما از استاد خود سؤال کنید که این موارد ترجمه‎ای از اندیشمندان در کجا اثبات شده است، آن زمان شروع تولید علم است. در حال حاضر علوم اسلامی در کشورهایی مانند ما علوم نقلی است و علوم عقلی نیستند. در حال حاضر علوم انسانی و اجتماعی در کشور ما علوم نقلیاند نه علوم عقلی؛ چون در هیچ موردی بحث عقلی در مورد آن‎ها نمی‎شود. کسی به‌عنوان دکتر و هیئت علمی و پروفسور می‎آید که این موارد را خوب حفظ کرده و منتقل می‎کند، نه فردی که بتواند درست در مورد این افراد فکر کند و آنان را زیر سؤال ببرد. درحالی‌که غرب این‌گونه غرب نشد و همه‌ی موارد را روی میز گذاشت و همه چیز را زیر سؤال برد تا تولید کرد.

هنگامی که از علم صحبت میکنیم باید موضع خود را روشن کنیم. اگر علم را به معنای لغوی می‎گوییم، از منظر معرفتشناسی اسلامی دیگر علم دینی و غیردینی و سکولار نداریم. علم به معنای آگاهی از واقعیت چه در علوم طبیعی و چه در علوم انسانی است. اگر واقعیت الهی است و طبیعت نیز الهی است و علم به واقعیت نیز الهی می‎شود، اگر معلوم یعنی واقعیت، سکولار نیست و تفسیر سکولار نباید از آن داشت؛ یعنی عالم واقع چه انسان، چه طبیعت الهی است. علم به این واقعیت نمی‎تواند سکولار باشد، بلکه جهل می‎تواند سکولار باشد. اگر بگوییم مراد ما از علم مجموع رشته‌های علمی و دیسیپلین علمی است که مجموع افرادی نشستند و با مجموع قوای فکری خود در مورد مسئله‌ی خاصی فکر و بحث کردند، به آن علم می‎گوییم؛ یعنی منشأ آن یا عقل یا تجربه است، البته ترکیب این دو یعنی عقل تجربی وجود دارد. گزاره‎هایی که قطعی باشند در کل علوم اقلیت هستند. در تمام علوم بدیهیات و برهانیات قطعی بخش کمی از گزاره‎های علم را تشکیل می‎دهند و به همین دلیل نیز در همه جا اختلاف به وجود میآ‎ید. اگر می‎گوییم علم علوم اجتماعی و انسانی و مراد این است که مجموع گزاره‎هایی که اندیشمندان مختلف با استفاده از عقل تجربه و شهود و نقل و تاریخ به میزان اعتبار هرکدام به دست آورده‎اند.

 

منظور از علوم انسانی اسلامی حذف گزاره‌ی عقلی نیست

رحیم‌پور در ادامه اشاره کرد: هرکسی در در هر حوزه‌‎ای به یکی از این ۴ طریق به آگاهی رسید و توانست با متد مخصوص به خود از آن گزاره و نظریه دفاع کند و بتواند تلاش مفهومی برای متقاعد کردن دیگران در آن مورد انجام دهد، ما نیز به آن علم گفته و آن را قبول داریم. تصور می‎شود که منظور از علوم انسانی اسلامی این است که کل گزاره‎های عقلی را از علوم انسانی حذف کنیم و مجموع آیه و حدیث را در کنار یکدیگر بچینیم. این پیش‎فرض اشتباهی در حوزه‌ی معرفت‎شناسی است؛ چون فکر می‎کنند در حوزه‌ی معرفتشناسی تجربی، عقل و تجربه، مفاهیم سکولار و ابزار سکولار هستند، درحالیکه چنین نیست. در معرفت شناسی اسلامی اهل‌بیتی یعنی قرآن و سنت تصریح می‎کند که عقل جزء منابع دین است؛ یعنی اگر گزاره‎ای را عقل با برهان اثبات کرد، حتی اگر گوینده‌ی آن و نظریه‎پرداز آن مسلمان نباشد آن نظریه اسلامی است. ما این‎ها را با منابع معرفتی اسلام یعنی وحی و عقل می‎سنجیم و هرچه که با این موارد سازگار است یا با عقل و وحی اثبات یا کشف شود یا با عقل و وحی تأیید شود، آن گزاره، افکار و ابزار اسلامی است حتی اگر از زبان یا دست غیرمسلمانی برآمده باشد.

بنابراین آیا تمام گزاره‎هایی که لیبرالیست‎ها، مارکسیست‎ها، فاشیست‎ها و... در حوزه‌ی علوم انسانی و اجتماعی گفته‎اند از نظر شما تماماً غیراسلامی است؟ خیر، این‌طور نیست. گزاره‎های بسیاری وجود دارد که آن را متفکر غیرمسلمان گفته است؛ اما با مفاد اسلامی سازگار است. هرچه که با عقل اثبات شود اسلامی است؛ چون عقل جزء منابع دینی است به شرط آنکه اثبات شود و مسئله‌ی ما این است که هزاران هزار گزاره در علوم اجتماعی وجود دارد که ادعای عقلانیت دارند درحالی‌که هیچ برهان عقلی در پشت آن نیست.

 

علوم انسانی اسلامی چیست؟

رحیم‌پور ازغدی در انتهای سخنان خود به توضیح علوم انسانی پرداخت و بیان کرد: علوم انسانی و اجتماعی اسلامی چیست؟ علوم انسانی اسلامی علومی است که از یکی از این منابع، گزاره‎هایی در مورد انسان توصیف، توصیه یا صادر کند و از هرکدام با متد خود دفاع شود. آیا در آن اختلاف به وجود می‎آید؟ بله، اما در چارچوب محکمات اسلامی به وجود میآ‎ید، چنان‌که دو فقیه با هم بحث نمی‎کنند که نماز صبح دو رکعتی یا سه رکعتی است؛ چون این بخش جزء محکمات است. اگر تفسیری در مورد انسان داریم و به فلسفه‌ی اخلاق منجر شد، در مورد حقوق بشر، دموکراسی و انتخابات و اقتصاد و خانواده و ازدواج و طلاق حرف می‎زنید، باید بگویید با قطع‌نظر از آن‌ها است؛ چراکه با قطع‌نظر از آن‎ها نمی‎شود و تمام آن‎ها یک مکتب است.

علوم انسانی یا اجتماعی با رویکرد اسلامی یعنی مجموع گزاره‎هایی که متفکران و نظریه‎پردازان در عرصه‌ی علوم انسانی و اجتماعی با عقل اثبات کنند، متد عقلی و برهانی برای آن بیاورند. اگر غیرمسلمانی نیز گزاره‎ای را با عقل اثبات کرد او را می‎پذیریم و با اسلام منافاتی ندارد؛ چون عقل حجت است. دوم با تجربه، هر گزاره‌ی تجربی که تأیید تجربی دارد به‌اندازه‎ای که تجربه اعتبار معرفت‌شناسی دارد، آن گزاره در معرفت‌شناسی اسلامی به همان اندازه معتبر است. هر گزاره‌ی شهودی که با تهذیب نفس و عمل صالح به دست می‎آید، نگاهی به باطن عالم پیدا می‎شود به‌اندازه‌ی خود در حد هرکسی برای خود او قطعاً حجت می‎شود، البته به همان اندازه که اعتبار دارد؛ اما برای انتقال آن به دیگران باید دلیلی اضافه کنیم تا دیگران نیز متوجه شوند. وحی و نبوت که ما آن را با عقل اثبات می‎کنیم؛ یعنی از معرفت‎شناسی به جهان‌شناسی از هستی‌شناسی به خداشناسی و از ترکیب خدا و هستی، این خداشناسی به پیامبرشناسی و ضرورت عقلی به بعثت می‎رسیم. هنگامی که نبوت اثبات شد دیگر دین یک امر ذوقی، سلیقه‎ای و ایدئولوژیک نیست، منبع معرفت است و معتبر‎ترین معرفت است.

 بنابراین اگر آیه‎ای یا منبع حدیثی به انسان توصیف یا توصیه‎ای می‎شود، این امر علمی است. یکی از تفاوتهای ما با آنان از اینجا آغاز می‎شود که دین اصلاً و ابداً منبع معرفت نیست، نبوت آگاهی و نبأ نیست، بلکه یک ادعاست. حقیقت متعالی که گزاره‎های وحیانی است، توصیه‎های خداوند به انسان است و توصیف خداوند از انسان و جهان است، این موارد را می‎گویند از علوم انسانی حذف کنیم. در نگاه کافرانه به انسان قطعاً علوم انسانی اسلامی معنا ندارد؛ اما به معنی این نیست که عقل و تجربه و شهود شخصی را تعطیل کنید و نقل را متن مقدس را بیاورید و بگویید این امر علوم انسانی اسلامی است، بلکه علوم انسانی اسلامی ترکیبی از این موارد است و تمام این موارد عقل و تجربه و شهود، هرکدام در اندازه‌ی خود، مرتبط با یکدیگر و سازگار هستند. آن هنگام وحی نوری می‎افکند که عقل و تجربه‌ی بشر برای او کافی نیست؛ اما اصل وحی و نبوت را با عقل اثبات می‎کنیم با عقل به همراه وحی می‎رویم، وحی روشن می‎کند تا چشم عقل درست ببیند.

 پس هنگامی که از علوم انسانی اسلامی نام می‎بریم منظورمان این نیست که به جای عقل و تجربه، نقل را قرار دهیم، بلکه به جای عقل و تجربه یا در کنار عقل و تجربه، بسیاری از گزاره‎های غیرعلمی و تجربی وارد علوم انسانی کردید که پیش‎فرض‎های متناقض و اثبات‌نشده وجود دارد که کسی هم چیزی به شما نگفته است؛ چون همه می‎ترسند.

نظرات مخاطبان 1 14

  • ۱۳۹۲-۱۲-۰۴ ۲۱:۰۲ 1 1

    تا هنگامی که گزاره‎های نقل‌شده توسط اندیشمندان علوم انسانی به بحث گذاشته نشود و دلیل و برهان آن اثبات نشود، نمی‌توان آن را به‌عنوان علم پذیرفت.
    آیا آقای رحیم پور همین حرف را درباره علوم اسلامی (فقه، کلام، تفسیر و ...) می پذیرند؟ آیا دلیل و برهان تمام علوم اسلامی ما به اثبات رسیده یا تنها ادعا می شود که این علوم برهانی هستند؟
                                
  • ۱۳۹۲-۱۲-۰۴ ۲۱:۰۵ 2 1

    علومی که با عقل اثبات شده باشند جزء علوم انسانی اسلامی خواهند شد
    آیا آقای رحیم پور تنها راه اثبات گزاره ها را عقل می دانند؟ آمار خودکشی و فحشا در یک جامعه را عقل مشخص می کند یا تجربه؟ تبیینی که برای وضعیت فحشا در یک جامعه ارائه می شود را تنها با عقل باید سنجید؟
                                
  • ۱۳۹۲-۱۲-۰۴ ۲۱:۰۸ 1 1

    وقتی آقای رحیم پور محل نزاع را مشخص نمی کنند و بحثها را به صورت غیر منظم و غیر منطقی مطرح می کنند همین می شود دیگر. مخالفان علم دینی تاثیر ارزشهای فردی و جمعی در انتخاب یک مسأله از میان هزاران مسأله علمی را نه انکار می کنند که در مواردی توصیه هم می کنند (به بحث استاد ملکیان مراجعه شود). بحث مخالفان علم دینی عمدتا در مقام داوری نظریه هاست. 
                                
  • ۱۳۹۲-۱۲-۰۴ ۲۱:۱۰ 0 1

    آنان می‎گویند تعبیر انقلاب اسلامی یک تعبیر پارادوکسیکال است
    این سبک سخن گفتن آکنده از مغالطه است. آنان چه کسانی هستند؟ آیا تمامی نظریه پردازان غربی درباره انقلاب اسلامی همین تعبیر را دارند؟ چرا نظر چند متفکر غربی را به نظر علوم انسانی غربی تعمیم می دهید. کتاب فوکو تحت عنوان انقلابی به نام خدا را نخوانده اید؟!
                                
  • ۱۳۹۲-۱۲-۰۵ ۰۲:۴۹ 0 1

    پس همه ی گزینه های غرب همیشه روی میز بوده1
                                
  • ۱۳۹۲-۱۲-۰۵ ۰۹:۴۶ 0 2

    شما که ۱۰۰ یا ۱۵۰ سال است تک‌گویی و تک‎صدایی می‎کنید، این‌همه تضاد و اختلاف بین شما چیست؟
    آیا واقعا آقای رحیم پور متوجه تناقضات گفتاری خود نیستند. تک گویی و تک صدایی چه نسبتی با تضاد و اختلاف دارد؟ درست است که آقای رحیم پور خطیب هستند و بر فن خطابه هم تسلط دارند، اما این دلیل نمی شود که اخلاق و منطق را در خطابه خود زیر پا بگذاریم
                                
  • ۱۳۹۲-۱۲-۰۵ ۰۹:۵۱ 0 1

    گاهی اختلاف با داور حل می‎شود. 
    اگر با چارچوب اسلامی انسانی وارد نظریه‎پردازی شوید، اختلافات قابل حل است. 
    بین فقها، متکلمان،مفسران اختلاف‌ نظر وجود دارد
    اختلاف نظرهایی که حل نشده است.
    
    آیا از این مقدمات استدلالی که در بیان آقای رحیم پور ازغدی وجود دارد نمی توان نتیجه گرفت
    پس فقها، متکلمان و مفسران با چارچوب اسلامی انسانی وارد نظریه پردازی نشده اند که اختلافات آنها حل ناشده باقی مانده است؟ 
                                
  • ۱۳۹۲-۱۲-۰۵ ۱۰:۰۱ 0 1

    اگر مراد شما از علم، مجموع نظریه‎های نظریه‎پردازان در همه‌ی علوم است، چرا مانع اظهار نظر کسانی که از جامعه شناسی یا روان شناسی اسلامی صحبت می‎کنند، می‎شوید؟
    چرا وقتی اگزیستانسیالیستها در حوزه‌ی روان‌شناسی با پیش‎فرض‎های اگزیستانسیالیستی صحبت می‎کند، عین علم است؟ و صحبتهای پوزیتیویست‎ها هم که در مبانی ضد آنان هستند عین علم است؟ اما اگر بر مبنای هستی شناسی، معرفت‌‎شناسی و انسان شناسی اسلامی، نظریه ای در روانشناسی ارائه شد علم نیست؟
    این نیز از همان مغالطه های خطیبانه آقای رحیم پور است. خلط بین دو مقام. آقا ما یک بار درباره علمی بودن نظریه ها صحبت می کنیم فارغ از این که آیا این نظریه در حال تدریس هست؟ کسی به آن اعتقاد دارد یا نه؟ این مقام فلسفه علمی است. یعنی بر اساس دیدگاه های موجود در فلسفه علم درباره علمی بودن یا نبودن یک نظریه بحث می شود.
    یک بار درباره این بحث می کنیم که چرا یک نظریه در یک جامعه تدریس می شود یا نمی شود و چرا برخی به نظریه ای اعتقاد دارند یا ندارند؟ اینجا مقام بحث جامعه شناسی و روان شناسی علم است و بر اساس اطلاعات و نظریه های جامعه شناختی یا روان شناختی به این پرسشها پاسخ می دهند.
    عدم رعایت حیثیت های بحث از مغالطاتی است که آقای رحیم پور خیلی از آن استفاده می کنند
                                
  • ۱۳۹۲-۱۲-۰۵ ۱۰:۲۹ 0 0

    در حال حاضر علوم انسانی و اجتماعی در کشور ما علوم نقلی‎اند نه علوم عقلی؛ چون در هیچ موردی بحث عقلی در مورد آن‎ها نمی‎شود. کسی به‌عنوان دکتر و هیئت علمی و پروفسور می‎آید که این موارد را خوب حفظ کرده و منتقل می‎کند، نه فردی که بتواند درست در مورد این افراد فکر کند و آنان را زیر سؤال ببرد. درحالی‌که غرب این‌گونه غرب نشد و همه‌ی موارد را روی میز گذاشت و همه چیز را زیر سؤال برد تا تولید کرد.
    
    آقای رحیم پور این حرف را درباره فقها و فلاسفه اسلامی هم مطرح می کنند؟ مگر نه این است که مجتهدان امروز ما مقلدان شیخ انصاری هستند؟ سطوح تقلید فرق می کند. در یک سطح من عامی از یک مجتهد تقلید می کنم و در سطحی دیگر مجتهد من از یک شخصیت برجسته تاریخ فقه و اصول تقلید می کند. همان طور که مجتهد من جرأت ندارد بسیاری از مبانی اساتید را زیر سوال ببرد من نیز جرآت ندارم نظرات استاد خود را زیر سوال ببرم
    ممکن است آقای رحیم پور بگویند یک سر به کلاسهای درس خارج بزنید و ببینید که چقدر روی مبانی اساتید برجسته ای مثل شیخ انصاری هم بحث عقلی می کنند. خوب این میزان بحث که در دانشگاه ها هم هست. اما نتیجه نهایی چیست؟ غلبه فکری شیخ انصاری و غلبه فکری نظریات غربی.  
                                
  • ۱۳۹۲-۱۲-۰۵ ۱۰:۳۷ 0 0

    علوم انسانی اسلامی یعنی مجموع گزاره‎های یک نظریه باید با متد عقلی یا تجربی یا شهودی یا ... اثبات شود....
    آقای رحیم پور که در برخی جاها ادعا می کنند که مباحث معرفت شناسی صد سال اخیر را خوب بلدند. کدام عقل حجت است؟ کدام روش تجربی؟ در معرفت شناسی اسلامی چقدر درباره اعتبار محسوسات، مجربات، حدسیات کار شده است؟ چقدر حرف جدید زده شد؟ آیا مجموع حرفهای فلاسفه مسلمان امروزی می تواند مبانی روش شناسی علوم تجربی را در اختیار یک دانشجو یا یک استاد قرار دهد؟ 
                                
  • ۱۳۹۲-۱۲-۰۵ ۱۰:۴۸ 0 1

    اینها تنها برخی از پرسشها از استاد رحیم پور ازغدی است. بی شک ایشان به صورت مستقیم یا غیر مستقیم از این پرسشها آگاه می شوند. اگر ایشان صلاح بدانند و از پشت تریبون پائین بیایند و به جای منولوگ تن به دیالوگ دهند، امکان شفاف شدن ابعاد مختلف موضوع علم دینی فراهم خواهد آمد.
                                
  • ۱۳۹۲-۱۲-۰۶ ۱۱:۳۸ 0 1

    البته فرهنگ امروز به دلایلی که نمی دانم چیست دو سه پرسش را در سایت درج نکرد. اما همین مقدار از پرسشها هم می تواند زمینه بحث در این زمینه را فراهم کند. به عقیده بنده یکی از مشکلات موجود در کشور ما این است که بسیاری از بزرگان از جمله جناب استاد رحیم پور وظیفه خود را تنها بیان کلیات آن هم در قالب مونولوگ می دانند و شاید برای خود کسر شأن می دانند که خود را به مسائل خرد (که پیشبرنده واقعی بحث است) کنند، بعد گلایه می کنند که چرا در دانشگاه های ایران نظریه های غربی تدریس می شود نه کلیاتی که این بزرگان بیان کرده اند.
    
                                
  • ۱۳۹۲-۱۲-۰۶ ۲۰:۰۵ 1 2

    در صفحه اول سایت استاد رحیم پور می خوانیم
    در این میهمانی فرهنگی حتی در صورت تفاوت منظر و اختلاف دیدگاه برای چند دقیقه در کنار یکدیگر به پرسشهای مشترک می اندیشیم و احرام تفکر می بندیم. پس آن گاه از یکدیگر خواهیم پرسید: آن چه تو گفتی من شنیدم، آیا تو نیز آن چه من گفتم شنیدی؟
    
    جناب استاد
    ما آنچه شما گفتید را شنیدیم
    اما در سایت شما امکان ارتباط با شما نیست
    پس ما در کنار هم نیستیم
    شما باز یک سویه سخن می گویید
    امیدوارم این بار شما به میهمانی فرهنگی در سایت فرهنگ امروز قدم بگذارید و برای چند دقیقه شنونده دیدگاه مخالف باشید
    آیا شما آنچه ما گفتیم را شنیدید؟
                                
  • ۱۳۹۲-۱۲-۰۹ ۱۹:۱۰ 0 1

    شایسته است در کنار بدی های غرب، خوبی های آن را نیز ببینیم و تنها چشم بد بین نداشته باشیم. یکی از خوبی های متفکران غربی این است که آماده شنیدن و نقد شدن هستند و ارتباط با آنها ساده است، اما درباره متفکران اسلامی ایرانی این ویژگی وجود ندارد. آنها تنها سخنران افتتاحیه و اختتامیه همایش ها هستند. سخنرانی می کنند و می روند. چون از یک سو بیانات آنها همواره خالی از هر گونه خطایی است و صبر کردن برای شنیدن نقد وجهی ندارد و از سوی دیگر وقت آنها آن ارزشمندتر از آن است که صرف شنیدن حرفها و ایده های دیگران شود. در چنین جامعه فکری ای به دنبال نوآوری بودن انتظاری بی جاست. 
                                

نظر شما