شناسهٔ خبر: 9358 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

الهیات نواندیشانه، نواندیشی دینی و روشن‎فکری دینی؛

چرا روشن‎فکری دینی یک پارادایم نیست؟

روشنفکری نه می­‌توان با دست یازیدن به پوزیتیویسم، یک حکم کلی و جهان‌شمول درباره­‌ی مقولات صادر کرد و نه می­‌توان با مینیمالیسم دو چیز را که روش­‌های متفاوتی می­‌طلبند، در یک خیمه کنار هم قرار داد. ازهمین‌روی، باید اقرار کرد که روشن‎فکری دینی در ایران هیچ­گاه به یک «پارادایم» تبدیل نخواهد شد...

 

فرهنگ امروز/مصیب قره‌­بیگی: روشنفکری دینی به دلیل نارسایی­‌های معرفت­‌شناختی و فقدان تعریف منطقی از قلمرو، فلسفه و ماهیت روشنفکری دینی به یک اقیانوس بی‌سروته شباهت پیدا کرده است که همه­‌ی جریان‌ها  را در خود می‌­ریزد و بر آن است که این همه‌­پذیری و چندپارگی را با استناد به «پلورالیسم» توجیه کند؛ اما واقعیت تلخی که هواداران و خودِ روشنفکران دینی باید بپذیرند این است که این مفهوم در ذات خود با تناقض و ناهمسازی شدیدی روبه‌رو است، به این سبب که روشنفکری دینی اساس خود را «عقل» می­‌گیرد و در پی آن است که با «عقل کانتی» به سراغ کُشتی گرفتن با مفاهیمی برود که به گفته­‌ی کانت، نمی‌­تواند روش مناسبی برای آن به شمار آید. به دیگر سخن، زمانی که کانت میان مقولات دریافتنی و درنایافتنی تفکیک و افتراق واضحی می‌گذارد، بدین معنی است که صرفاً نمی­‌توان یک گزاره­‌ی دینی را تنها با روش عقلی سنجید؛ یعنی نمی­‌توان عقل را از پیش تعریف کرد و حدود و ثغور آن را مشخص کرد و آن‌گاه با این عقل مسلمِ تعریف‌شده به سراغ مفاهیمی رفت که ذات­انگارانه[1] نیستند، ازهمین‌روی، کانت برای اینکه تفریقی میان آنچه خود «پدید» [das Noumenon] و «پدیدار» [der Phenomenon] می‌­نامد، «عقل» را به‌مثابه­‌ی یک پیش‌پنداشت از گردونه‌­ی شناخت خارج می­‌کند و برای شناختن چیزها به صورت «آنچه که هستند» [das Ding an sich] صفتِ عقل (یعنی عقلانیت [Rationalität]) را جایگزین آن می­‌کند.

 

کانت با یک مفهوم دیگر نیز میان حوزه­‌ی شناخت تفکیک قائل می­‌شود. کانت میان transcendental و transcendent  تفاوت قائل است.transcendent  به معنای چیزی است که در «آن سوی هرگونه دانش بشری قرار می­گیرد» (از تیررس دانش بشری خارج است).transcendental  دانشی است درباره‌­ی نیروی شناختی خودمان، بر اساس این نکته که چگونه اُبژه­‌ها پیش‌­ساخته هستند. بنابراین، همان گونه که فلسفه­‌ی مدرن به تأسی از کانت میان مفهوم «روشنفکری» به معنای یک «کار عقلی» و «دین» به‌مثابه­‌ی «یک دانش عقلانی» جدایی آشکاری قائل شده است، در این سوی نیز باید بپذیریم که نمی­‌توان با دست زدن به تقلیل­‌گرایی[2] صفاتی از این دو مفهوم را پیدا کرد که با هم سازگار باشند. در این صورت ناچار خواهیم شد شماری از ارکان و بن­‌مایه­‌های هر دو را دور بریزیم تا این دو مفهوم با هم سازگار باشند. حتی فلسفه­‌ی پسامدرنیسم نیز می‌­پذیرد که هر مفهومی اگر در چارچوب دانش قرار گیرد، باید روش‌­شناسی خاص خود را پی بگیرد؛ یعنی نه می­‌توان با دست یازیدن به پوزیتیویسم، یک حکم کلی و جهان‌شمول درباره­‌ی مقولات صادر کرد و نه می­‌توان با مینیمالیسم دو چیز را که روش­های متفاوتی می­‌طلبند، در یک خیمه کنار هم قرار داد. ازهمین‌روی، باید اقرار کرد که روشنفکری دینی در ایران هیچ­گاه به یک «پارادایم» تبدیل نخواهد شد، به این اعتبار که مرز روشن و واضحی از قلمرو خود ندارد و همه­‌ی گرایندگان به آن نیز تعریف نسبتاً یک‌سان و فراگیری از آن ارائه نداده‌­اند.

 در کنار گرایش تجربی و لیبرالی روشنفکری دینی که عکس‌العملی در مقابل گروه‌های ضد دینی بود، گرایش دیگری از روشنفکری دینی متأثر از افکار سوسیالیستی ریشه گرفت که از دهه­‌ی 1340 خورشیدی به بعد، از آن با عنوان روشنفکر دینی چپ‌گرا و انقلابی یاد شد. پیشینه­‌ی این گرایش به گروه سوسیالیست‌های خداپرست بازمی‌گردد که محمد نخشب آن را در سال 1325 بنیان‌ گذاشت. این آمیختگی چندسویه پس از انقلاب و به‌ویژه پس از میانه­‌های دهه­‌ی 70 برجسته‌تر شد و گروهی با چنگ‌دراندازی به پسامدرنیسم، همه­‌ی جریان­‌های دینی و شبه‌دینی را برای پروژه­‌ی «روشنفکری دینی» خود برگزیدند و مباح دانستند.

چندپارگی و ناروشمند بودن روشنفکری دینی سبب شده است تا این جریان با چنگ انداختن به مغالطات منطقی فراوان به تملک معنایی همه­‌ی نحله­‌های دین­‌پژوهی دست زنند. به سخنی رساتر، روشنفکری دینی، یافته­‌های الهیات نواندیشانه و نواندیشی دینی را مصادره‌به‌مطلوب کرده است. الهیات نواندیشانه و نواندیشی دینی را می‌­توان در چارچوب دین­‌پژوهی تعریف کرد، بر این اساس، الهیات نواندیشانه «کوششی است در راستای یافتن پاسخی برای مقولات و مسائل مدرن با توجه به دین» و روشن‌اندیشی دین «کوششی است در جهت سازگار کردن دین با دنیای مدرن». تفاوت فاحشی که این دو مفهوم با روشنفکری دینی دارند این است که اصل و چارچوب دو مفهوم الهیات نواندیشانه و نواندیشی دینی بر «حفظ دین» قرار دارد و برای یافتن مسائل مدرن که به فراخور زندگی مدرن و تجربیات زندگی درهم‌تنیده‌­ی شهری و جهان‌شهرها پدید می­‌آید، پاسخ و دلالتی دینی بیابد.

نکته­‌ی مهم دیگر، افتراق فردگرایی و جمع‌­گرایی در حوزه­‌ی روشنفکری دینی است؛ بدین معنی که می‌­توان به وجود یک فرد را به‌مثابه­‌ی یک روشنفکر دین‌دار اذعان داشت؛ یعنی کسی که مسائلش را می­‌شناسد و نسبت به سرنوشت خود احساس تعهد می‌کند و به عقل و آزادی احترام می‌گذارد. وانگهی برای خود رسالتی الهی نیز قائل است و آزادی را در این چارچوب می‌خواهد. با چنین نگاهی یک فرد روشنفکر که دین‌دار نیز محسوب می­‌شود، کار ویژه‌­ی روشنفکری و دین‌داری را همسازی و روزآمد کردن پیام اسلام با دنیای معاصر می­‌داند و بدین‌سان:

  1. جزمیت در فهم اسلام را نمی­پذیرد و با آغوش باز «عقلانیت» را در فهم دین دخالت می­‌دهد؛
  2. آزادی و اختیاری که از سوی خداوند به هر انسانی اعطا شده است را محترم می‌­شمارد؛
  3. نقش دین در قانون‌گذاری و خط‌مشی‌گذاری در حوزه‌ی عمومی را روشن می­‌سازد؛
  4. به کارساز بودن و چه‌بسا الزام وجود دین در عصر حاضر انگشت تأیید می­‌گذارد؛
  5. برای گسترش دین با زبان منطق، فلسفه و استدلال سخن می­‌گوید؛
  6. پژوهش درباره­‌ی دین را با آشنایی با مسائل فلسفه، جامعه­‌شناسی، ادبیات و هنر همسو می­‌سازد؛
  7. از بنیادگرایی و جزم­‌اندیشی گریزان است؛
  8. به گفته­‌ی «علی شریعتی» با سه عنصر «خودآگاهی»، «مسئولیت» و «هدایت» به روشنگری و روشن‌اندیشی دست می­‌یازد.

اما «روشنفکری دینی» به‌مثابه­‌ی یک پارادایم، «جراحی تئوریک ناموفقی» است؛ چراکه در نهایت تیغ جراحیِ تیز مدرنیته در پی پاره کردن پیکره‌­ی دین و چه‌بسا نقص عضو آن است، به این جهت که اساس و چارچوب متعلق به «مدرنتیه» و «سکولاریسم» است و دین به‌مثابه‌­ی یک «غایت» قلمداد نمی­‌شود. از همین جاست که تیغ مدرنتیه و سکولاریسم هرجا که پیکر یا عضوی از دین را مغایر و ناهمساز با خود یافت، آن را بیرون می­‌افکند. سپردن دین به چنگال مدرنیته به سبب فقدان «تعهد اجتماعی» در روشنفکری دینی است. به دیگر سخن، از آنجا که روشنفکری دینی قلمرو مشخصی ندارد و از فقدان یک معرفت‌شناسی نیز رنج می­‌برد، خواسته یا ناخواسته به هر ریسمانی چنگ می­‌اندازد تا ریسمان پوسیده‌­ی خود را در ظاهر خوشایند و استوار نشان دهد. ناگفته پیداست که چنین جریانی نمی­‌تواند «نگاهی واقع­بینانه به جامعه داشته باشد» و هدف خود را بر اساس نیاز جامعه طرح‌ریزی کند، بلکه آنچه مهم است پاس‌داشت پروژه­‌ی روشنفکری دینی است به بِأَیِ نحوٍ کان. ازاین‌روی باید گفت که آنچه در این راستا بسیار مهم به نظر می رسد، این است که روشنفکری دینی آشکارا ابراز کند که مفاهیمی که به کار می برد، دارای چه مبانی ارزشی و معنایی است و با چه معیارهایی سنجیده می‌شوند؟ تا چه اندازه درک آن‌ها از این مفاهیم دارای اشتراک معنایی و ارزشی در ذهنیت جمعی است؟

بر اساس آنچه گفته شد، می‌­توان نتیجه گرفت که دو مفهوم «الهیات نواندیشانه» و «نواندیشی دینی» با مفهوم «روشنفکری دینی» دارای یک تفاوت بنیادین و گوهری هستند و آن وجود «دغدغه­‌ی دینی» در نزد متألهان نواندیش و نواندیشان دینی و فقدان آن در میان روشنفکران دینی است. افزون بر این عناصری چون «تعهد اجتماعی»، «مسئولیت اجتماعی»، «هدایتگری» و «خودآگاهی» نیز در روشنفکری دینی غایب است. فقدان مجموعه‌­ی این عناصر سبب شده است تا روشنفکری دینی هیچ­گاه به یک «پارادایم» تبدیل نشود و آثار و پیامدهای آن جنبه­‌ی ویرانگرانه و ضد دینی پیدا کند. فقدان دغدغه­‌ی دینی در نزد روشنفکران دینی آن‌ها را با روشنفکران غیردینی یا سکولار، گرد هم می‌­آورد؛ یعنی فقدان دغدغه­‌ی دینی سبب می­‌شود تا مرز میان روشنفکری دینی و سکولار از هم دریده شود و عملاً این دو یکی شوند. بنابراین، متصف کردن «دین» به جریانی که دغدغه‌­ی او مدرنیته و سکولاریسم است، کاری جز عوام‌­فریبی نمی‌­تواند باشد.    

 

[1]- Essentialistic

[2]- Minimalism

نظرات مخاطبان 0 5

  • ۱۳۹۲-۱۰-۰۸ ۲۱:۴۶عباس 12 0

    با سلام
    دوست عزیز موضوع نوشته ات زیبا و ضروری است. ولی خواننده را به نتیجه خاصی نمی رساند بجز پاراگراف آخر آن.زیرا مباحث خیلی پراکنده و دور از محور اصلی مطرح شده اند
    ضمن اینکه ادعای شما در پاراگراف آخر یعنی اینکه  روشنفکری دینی دغدغه دینی ندارد. سخنی نامنصفانه است. و حدا اقل کلیت ندارد. اگر بحث را محدود می کردید به نامشخص بودن قلمرو یا نارسایی های معرفت شناختی، بحث ثمر بخش تر بود
    ضمن اینکه ایده و سخن ایشان هرچند پارادایم غالب نشده و شاید نشود ولی از پارادایم های قوی موجود جامعه ما است. و نشان آن هم این است که بسیاری از نوشته ها ،نقدها در واکنش به نگاه و بینش ایشان است
    
                                
  • ۱۳۹۲-۱۰-۱۰ ۱۷:۳۳Amir 1 9

    من با این نوشته موافقم و بر خلاف نظر آقای عباس فکر نمیکنم پراکنده گویی صورت گرفته باشد. تلاش این نوشته این بوده که نشان دهد روشنفکری دینی اصالت ندارد و از نهضت سوسیالیسم های خداپرست گرفته تا روشنفکری سکولار در آن جمع است. در ثانی نقد یک مقوله به معنی تایید آن در جامعه و یا پارادیم بودن آن نیست و تلاش برای تنویر افکار عمومی است. با تشکر از غرهنگ امروز
                                
  • ۱۳۹۲-۱۰-۱۱ ۰۲:۳۳Hesam 1 9

    زبان نقد و نوشتار فلسفی و عمیق بود ولی من نمیدونم شما چه پدرکشتگی با روشنفکری دینی دارید؟ آیا شما به پاسخ های جوانان در رابطه با مسائل دینی پاسخ روشنی داده اید؟ آیا مسئولان مربوطه با زبان فلسفه معاصر آشنا هستند؟ یا همان تکرار مکرارت قبلی . گذشته ست؟ قبول کنیم که بعضی وقتها یک جریان در برابر و به دلیل نبود یک جریان پاسخگو و قانع کننده شکل می گیرد. واقعاً از اهالی نواندیشان ما کسی فلسفه میداند؟!
                                
  • ۱۳۹۲-۱۰-۲۰ ۱۸:۳۲نسیم 1 0

    ببخشید پارادایم... یعنی چه؟  نه میدانم نه میخواهم بدانم، شماها زبان فارسی را نابود خواهید کرد، زبان فارسی امانتی است که به دست ما رسیده و باید به نسلهای آینده بسپاریم ، کاربرد این واژه ها خیانت در امانت است.
                                
  • ۱۳۹۲-۱۰-۲۶ ۱۶:۱۰ 0 1

    پارادایم واژه ای است که امروزه "فاحشه" شده است، فقط مونده بگویند پارادایم حبوبات و سبزیجات
                                

نظر شما