شناسهٔ خبر: 6560 - سرویس سینما و رسانه
نسخه قابل چاپ

نگاهی به آثار مخرب تبلیغات بازرگانی در برنامه کودک؛

مسئولیت رسانه‌ی ملی در قبال سلامت روان کودکان جامعه چیست؟

کودک و تلویزیون وقتی کالاهای غیرمرتبط به کودک مانند فلان برند ماکارونی در بین برنامه‌ی مختص کودک پخش می‌شود اگرچه نیت سازندگان برنامه یک سوءاستفاده‌ی ساده از کودکان برای مقاصد تجاری است، لکن این تبلیغات در ذهن کودک مفاهیمی را شکل می‌دهد که شاید سال‌های سال روشنگری نظام‌های اندیشه‌ساز نتواند آن را پاک کند.

فرهنگ امروز/ اعظم جودی:برخی مواقع در ساحت فرهنگ و رسانه پدیده‌هایی را مشاهده می‌کنیم که فقط در کشور ما امکان رخداد چنین پدیده‌هایی وجود دارد، انگار فقط جامعه‌ی ماست که از میان عوارض تمدن جدید می‌بایست بدترین و غیرقابل‌ تحمل‌ترین آن‌ها را تحمل کند. حقوق کودک و تجارت دو پدیده‌ای است که در جهان جدید و بر اساس نظم نوین جهانی حداقل در ظاهر هیچ‌گاه با هم جمع نمی‌شوند. استفاده از کودکان برای هر امر تجاری در همه‌ی جوامع جدید امری ناپسند است –هرچند باطن نظام سرمایه‌داری هر نوع سوءاستفاده از کودکان، زنان و حتی بیماران را برای نیل به اهداف کاپیتالیسم جایز می‌داند-، لکن اگر در جایی از دنیا سوءاستفاده از کودکان انجام می‌پذیرد در خفا و در قالب باندهای مافیایی است و صاحبان اصلی همان باندها هم در ساحت رسانه حاضر نیستند این اصل پذیرفته‌شده را زیر پا بگذارند، هرچند باطن بسیاری از قواعد و قوانین حقوق بشری مقاصد کاپیتالیسم نهان است، لکن حداقل در ظاهر آن احترام به حقوق کودک به عنوان موجودی معصوم، بی‌دفاع، آسیب‌پذیر و نیازمند حمایت جوامع، محترم شمرده شده است. اعلامیه‌ی جهانی کودک در بند 9، جوامع را از هرگونه استثمار کودک برحذر می‌دارد و در تمامی جوامع نیز استفاده از کودکان برای مقاصد تجاری ناشایست شمرده می‌شود. استفاده از کودکان برای تبلیغات بازرگانی و نیز تأثیرگذاری بر کودکان برای ترویج مصرف کالاهای تجاری نیز از جمله روش‌های استثمار کودکان است.

برنامه کودک

استفاده از بازیگران کودک به واسطه‌ی محدودیت در استفاده از بازیگران زن در آگهی‌های تبلیغاتی از دیرباز در ایران رواج پیدا کرده است و گاه می‌بینیم که دختربچه‌ای را در هیبت و لباس شبیه لباس عروس به جای زن در تبلیغات استفاده می‌کنند که علاوه بر مغایرت با حقوق کودک با هویت فرهنگی و اعتقادی ما نیز مغایر است؛ زیرا تشبیه دختربچه به زنان با تکیه بر جلوه‌های جنسی زنانه سوءاستفاده‌ی جنسی از کودکان محسوب می‌شود که در تمام ادیان الهی و حتی غیرالهی و همه‌ی مکاتب اخلاقی امری ناپسند است. خوشبختانه در بسیاری از شهرهای کشور استفاده از عکس‌ها به خصوص عکس‌های آرایش شده‌ی کودکان در تابلوهای فروشگاهی ممنوع شده است، لکن برخی پیام‌های تبلیغات تلویزیونی هنوز بدین کار مبادرت می‌ورزند، البته خوشبختانه در سال‌های اخیر این قبیل آگهی‌ها چون جذابیت خود را دست داده‌اند کمتر شده است.

 

پدیده‌ی دیگری که در چند ماهه‌ی اخیر رواج بیشتری پیدا کرده، پخش آگهی تلویزیونی در بین برنامه‌های کودک و حتی در «شبکه‌ی پویا» است. پخش تبلیغات تلویزیونی در بسیاری از کشورها از جمله انگلستان، آلمان و سایر کشورهای اروپایی با محدودیت‌های بسیاری مواجه است و تقریباً در همه‌ی این موارد تنها تبلیغات از طریق اهدای جوایز به شرط مفید بودن هدیه برای کودک در برنامه‌های تلویزیونی مجاز است؛ زیرا همه‌ی کارشناسان رسانه و روان‌شناسان به صرافت دریافته‌اند که آماج قرار دادن ذهن کودکان و خردسالان توسط رسانه برای خرید کالاهای تجاری چه عواقب زیان‌باری می‌تواند داشته باشد.

کودک، تلویزیون جمهوری اسلامی را به واسطه‌ی زبان شبیه زبان مدرسه و پیش‌دبستانی، پخش برنامه‌های آموزشی، مذهبی و اعلام ساعات و مناسبت‌های مذهبی به عنوان کانالی برای دریافت اطلاعات مفید ارزیابی می‌کند و بین مدرسه و رسانه‌ی مذکور نسبت این‌همانی برقرار می‌کند؛ لذا وقتی کالایی از این رسانه به او معرفی می‌شود او بی‌شبهه این کالا را مفید و بله‌ی خرید آن را واجب می‌داند و عدم توجه یا عدم توانایی خانواده در خرید آن کالا می‌تواند نوعی شکست اجتماعی در بین همسالان برای کودک محسوب شود. از طرف دیگر در جامعه‌ی کنونی ایران -به لطف حکومت چندین دوره‌ی دولت‌های تکنوکرات و برنامه‌های توسعه‌ی غیراصولی- فاصله‌ی بین طبقه‌ی متوسط و طبقه‌ی فقیر بسیار زیاد است و درصد قابل توجهی از جمعیت کشور را طبقه‌ی فقیر تشکیل می‌دهند، آگهی‌های بازرگانی که به صورت گسترده انجام می‌شود بیشتر برای تأثیرگذاری بر طبقه‌ی متوسط طراحی شده است، درحالی‌که همه‌ی مردم این تبلیغات را می‌بینند و چند دهک از خانواده‌ها توانایی خرید این کالاها را ندارند و از آنجایی ‌که این نیاز کاذب برای کودک ایجاد شده است، کودک بدون توجه به موقعیت اجتماعی خود و صرفاً برای رقابت با همسالان خواستار خرید کالای تبلیغ می‌شود.  

تبلیغات و نیازهای کاذب

عصر حاضر به واسطه‌ی زندگی مدرنی که برای بشر ساخته، همواره در حال تولید نیازهای کاذب است، نیازهایی که به واسطه‌ی کالاهای تولیدشده برای بشر ایجاد می‌شود و کودکان نیز از این قاعده مستثنا نیستند. مواد غذایی و خوردنی‌هایی که به طور عادی نیازی به این غذاها نیست مانند پفک و چیپس و کیک‌های طعم‌دار، نه تنها خوردنی‌های مورد نیاز بدن کودک نیستند، بلکه به واسطه‌ی داشتن طعم‌دهنده‌های مضر عوارض بسیاری نیز دارند، تبلیغات بازرگانی با ایجاد نیاز کاذب برای کودکان، خانواده‌ها را مجبور به خرید این کالاها می‌کنند. استفاده از روش‌های نادرست تبلیغی مانند اینکه بلند شدن قد را منوط به خوردن فلان کیک یا افزایش انرژی کودک را در گرو خوردن فلان چیپس نشان دهیم باعث ایجاد نوعی نابسامانی فکری و تلقی نادرست کودک از سبک زندگی و تغذیه می‌شود.

رسانه و نیازهای آموزشی کاذب

یکی از کالاهایی که ظاهراً با معیارهای مطرح‌شده در قوانین محدودکننده‌ی تبلیغات سازگار است، کالاهای آموزشی از قبیل کتاب‌ها، نرم‌افزارها و بازی‌های آموزشی است، اما در واقع این کالاها نیز اغلب نیاز کاذب ایجاد می‌کنند؛ زیرا ابزارهای کمک‌آموزشی همان گونه که از اسمشان پیداست ابزارهایی است که به کمک آموزش مدرسه‌ای می‌آید و عمدتاً در موارد خاص و توسط مربیان و نهادهای آموزشی توصیه می‌شود، از طرف دیگر این کالاهای کمک‌آموزشی برای هر کودکی مورد نیاز نیست. بر اساس نظریات اکثر صاحب‌نظران از بنیامین بلوم تا آر. ام. گانیه و متأخرین به جز درصد کمی از کودکان که در دسته‌ی کودکان عقب‌مانده‌ی ذهنی جای می‌گیرند، توانمندی یادگیری همه‌ی مباحث درسی را دارا هستند و فقط مدت زمان یادگیری آن‌ها با هم متفاوت است. درصدی از کودکان نیاز چندانی به وسایل کمک‌آموزشی ندارند؛ زیرا با سرعت بیشتری و قبل از دیگران مباحث را یاد می‌گیرند، دسته‌های دیگر هم با سرعت‌های متفاوتی مباحث را یاد می‌گیرند که هر کدام وسایل کمک‌آموزشی متناسب با نیازهای ویژه‌ی دسته‌ی خود را می‌طلبند. اگر این موضوع را درک کنیم، می‌بینیم که تجویز یک وسیله یا یک نوع شیوه‌ی کمک‌آموزشی به همه‌ی کودکان نشان از غیرعلمی بودن اساس آن شیوه یا وسیله را دارد.

از طرف دیگر در چند دهه‌ی اخیر کلاس‌ها و مؤسسات کمک‌آموزشی به طرز مفرطی از طریق رسانه‌ی ملی تبلیغ می‌شوند، تبلیغاتی که از کودکستان تا کنکور و حتی کارشناسی ارشد و دکتری را در بر می‌گیرد، گذشته از اینکه شیوه‌های آموزشی این مؤسسات چقدر صحیح و مؤثر است، میزان بالای تکرار این تبلیغات در رسانه‌ی ملی در کل جامعه و در میان کودکان و نوجوانان این فرض را به یقین تبدیل کرده است که تنها راه موفقیت در درس خواندن استفاده از این مؤسسات است. وقتی کودک به هر طریق موفق به حضور در این مؤسسات می‌شود با روش‌های غیراصولی به او القا می‌شود که تنها راه موفقیت استفاده از کتاب‌ها و نمونه سؤال‌های این مؤسسات است، کودک از طرفی به جای یادگیری مفاهیم فقط روش موفقیت در امتحان را یاد می‌گیرد و از طرف دیگر استرس و فشار روحی شدیدی را برای حفظ و به یاد سپاری نمونه سؤالات تحمل می‌کند که رشد روانی و جسمی او را مختل می‌کند.

در چند سال اخیر که بحث حذف کنکور پیش آمده است، مؤسسات آموزشی که بقای خود را در کلاس‌های کنکور می‌دیدند به صرافت افتاده‌اند که همان استرس و فشار را از نسل کنکوری به نسل ابتدایی و پیش‌دبستانی منتقل کنند تا بتوانند مشتریان خود را حفظ و از نابودی خود جلوگیری کنند؛ لذا میزان تبلیغات کتاب‌های کمک‌آموزشی و مؤسسات برای سطوح پایین و کودکان و خردسالان زیاد شده و این بار اعصاب و روان و آرامش خردسالان را به سان کنکوری‌ها هدف تبلیغات خود قرار داده است. همه‌ی ما با استرس‌ها و مشکلات روانی رده‌ی سنی ماقبل کنکور آشنا هستیم، فرض کنید این استرس از یک سال قبل از کنکور به 12 سال دوره‌ی آموزشی منتقل شود، آیا این نسل جز نسلی روان‌پریش و بیمار خواهد بود؟ خروجی نسلی که 12 سال زیر بمباران تبلیغاتی استرس‌زای آموزشی قرار دارد چه چیزی خواهد بود؟

آیا کودک باید این قدر درس بخواند؟

این وسط یک سؤال دیگر باقی می‌ماند اینکه آیا تنها هدف از پرورش کودک رساندن او به مدارج بالای علمی است؟ چرا باید کودک را این همه درگیر یادگیری مفاهیم علمی بکنیم، آیا کودک نیاز به بازی و لذت بردن از زندگی ندارد؟ بر فرض موفقیت در تمام مدارج علمی و رسیدن بیشترین موفقیت‌های علمی کودکی که زندگی نکرده و به جای زیستن در بطن فرهنگ و اجتماع به آموختن علوم کلاسیک پرداخته است، آیا نسل طراز انقلاب اسلامی خواهد بود؟ بدون شک این گونه مسابقه برای یادگیری علمی مدنظر مکتب تربیتی اسلام نیست، احادیث مختلف، شبانه‌روز یک فرد مسلمان را به چند قسمت برای کار و یادگیری، استراحت و تفریح و عبادت تقسیم کرده‌اند؛ زیرا انسان در یک جامعه‌ی متعادل و در یک سبک زندگی متعادل به تعالی می‌رسد و تعالی با عالم و دانشمند شدن بسیار متفاوت است.

این نوع نظام آموزشی بیشتر از اینکه نتیجه‌ی برنامه‌ریزی مسئولین باشد، نتیجه‌ی رقابت رسانه‌ای است. رقابت مؤسسات در تبلیغ رسانه‌ای باعث شده است تا جو و تلقی نادرستی در جامعه ایجاد شده و نوعی از سبک زندگی برای کودکان و نوجوانان رقم بخورد که نتیجه‌ی آن به وجود آمدن نیاز کاذب و مؤسسات مختلف برای برآورده شدن این نیاز است.

کودک و سبک زندگی پوچ رسانه‌ای

وقتی کالاهای غیرمرتبط به کودک مانند فلان برند ماکارونی در بین برنامه‌ی مختص کودک پخش می‌شود اگرچه نیت سازندگان برنامه یک سوءاستفاده‌ی ساده از کودکان برای مقاصد تجاری است، لکن این تبلیغات در ذهن کودک مفاهیمی را شکل می‌دهد که شاید سال‌های سال روشنگری نظام‌های دیگر اندیشه‌ساز نتواند آن را پاک کند. کودک غذاها و محصولاتی را به عنوان خوراکی‌های مفید قبول می‌کند که در درازمدت به چاقی و بی‌حرکتی او منجر می‌شود، از طرف دیگر او که توسط صاحبان کالاها آماج تحریکات و تهییج‌ها شده است به عنوان ابزاری برای ترویج مصرف‌گرایی تبدیل می‌شود و از همان کودکی، مصرف‌گرایی افراطی را به عنوان سبک زندگی برای خود بر می‌گزیند و از همان کودکی خود را برای ماراتن بزرگ ثروت‌اندوزی برای رسیدن به مصرف بیشتر آماده می‌کند.

اگر به فرهنگ اصیل ایرانی معتقد و پایبند بودیم بدون شک این امر یعنی استفاده از کودکان برای افزایش سودآوری و فروش کالا را امری ناپسند می‌شمردیم. در فرهنگ ایرانی خوردن و آشامیدن در معابر و در میان دیدگان افراد دیگر مذموم بود؛ زیرا پیشینیان ما معتقد بودند اگر کودکی غذایی را در دست شما ببیند شما در مقابل او مسئول هستید. در فرهنگ ایرانی همه‌ی جامعه در مقابل اقشار آسیب‌پذیر مانند زنان و کودکان که طبعی حساس‌تر دارند مسئول بودند، اما فروریختن انگاره‌های فرهنگی گذشته و عدم جایگزینی ساختارهای روزآمد قانونی و فرهنگی به جای آن باعث شده است پدیده‌های زشتی در جامعه و در میان نهادهای فرهنگی مانند رسانه‌ی ملی بروز کند که حقیقتاً در شأن جامعه‌ی اسلامی نیست. آیا مسئولین رسانه‌ی ملی که در قبال توسعه‌ی کمّی رسانه‌ها چشم خود را بر این مسائل می‌بندند، در قبال ذهن، عواطف و روان کودکان این سرزمین مسئول نیستند؟ تا کی قرار است پدیده‌های فرهنگی بدون اندیشه در ماهیت و تبعات آن در کشور رخ دهد؟

 

 اعظم جودی، پژوهشگر و مشاور خانواده

برچسب‌ها:

نظر شما