شناسهٔ خبر: 64550 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

آیا شریعتی تکرارپذیر است؟

مقلدانِ شریعتی

علی شریعتی او یک بار با تمام وجودش در جامعه ما به واقعیت عینی بدل گردید و از آن پس نه او تکرارپذیر است و نه آن حوالت تاریخی؛ نه شریعتی تکرارپذیر است و نه آن روح زمانه؛ نه شریعتی تکرارپذیر است و نه آن حدت و حرارت بالای روزگار برای جوشیدن و خروشیدن.

فرهنگ امروز/ محمد زارع شیرین کندی

    از روزی که شادروان دکتر علی شریعتی جوان مرگ شد و رخ در نقاب خاک کشید، افرادی از گروهها و جریانهای مختلف فکری و سیاسی، آگاهانه یا ناآگاهانه، از طرز رفتار فردی و سلوک اجتماعی و منش سیاسی و لحن و شیوه بیان و سایر خصال و صفات او تقلید کردند. تشبه و اقتدا به شخصیت های مشهور و چهره های کاریزماتیک امری است شایع در همه جوامع، که کاملا گذرا و بی ثمر نیز است. من از فرایند شکل گیری تقلید در ذهن یک شخص- که بیشتر به رشته روانشناسی مربوط است- کمترین شناختی ندارم. بنا به قاعده عرفانیِ" لا تکرار فی التجلی" و دستاوردهای علوم انسانی مدرن هر شخصی تکرارناپذیر است و هر انسانی یگانه و منحصر به فرد است اما گاه از برخی قهرمانان و نخبگان به عنوان شخصیت نامکرر یا فرد بی نظیر در تاریخ یاد می شود، شخصیت هایی که به سبب تفرد موجودیت فکری و عملی شان امکان تجلی و تبلور شان در دیگران وجود ندارد. شریعتی در زمانه خود و در جای خود مردی سخت فره مند بود به گونه ای که با تعریف و توصیف یک ماجرای ساده می توانست سالن پر از جمعیت حسینیه ارشاد را بخنداند و روز دیگر با توصیف واقعه ای دیگر کل آن سالن را بگریاند و در غم و اندوه فرو برد. تقلید از چنین انسانی شجاع و آزاده و واجد اراده نیرومند و احساس و عاطفه سرشار که دردمندانه و هنرمندانه سخن می گفت، تاحدی قابل فهم است.  دستکم از زمانی که با شریعتی و آثار و آرای ش آشنا شده ام،  کسان کثیری را با چشم خود دیده ام که خواسته یا ناخواسته و آگاهانه یا ناآگاهانه از ویژگیهای و حرکات و سکنات شریعتی تقلید کرده و همچنان می کنند. کسانی که در خطابه های مکررشان به کرات از ژست های شریعتی الگو می گیرند ، لحن و طنین کلام را با زور دردمندانه و معترضانه می کنند و به زعم خود آسیب ها و رنج ها و بدبختی های جامعه را فریاد می کشند به گونه ای که گویی فقط آنان می توانند آن فلاکت ها را حس کنند و متوجه شوند. در حالی که هر راننده تاکسی و تک تک مسافرانش در مقام نظریه پردازان جامعه توسعه نیافته همان مسائل و موضوعات را هر روز رادیکال تر از آن مقلدان شریعتی تفسیر و تحلیل می کنند!! اگر شریعتی از نوادر تاریخ معاصر ماست، سخن گفتن اش از دردها و نابرابری ها و ناملایمات جامعه با تمام وجود بود و این را هر شنونده هوشمند و منصفی حتی هم اکنون احساس و درک می کند. اما مقلدان او به شاعرانی می مانند که درد عشقی نکشیده و زهر هجری نچشیده، غزلهایی عاشقانه می سرایند که ابیاتشان مشحون از مضامینی همچون درد هجران و شوق دیدار و گریه و ربوده شدن خواب از چشم ها و غیره است. مقلدان شریعتی نیز یک مسئله از مسائل فکری و یک درد از دردهای اگزیستانسیال او را نیازموده اند اما به نحوی در مجامع و محافل نمایان می گردند که گویی خود شریعتی از نو زاده شده است. شریعتی هرچه بود خودش بود و علی الظاهر از کسی تقلید نمی کرد؛ به تعبیری، اگزیستانس وجودش اصالت داشت. اما مدعیان فاقد هرگونه اصالت و خودینگی اند زیرا گاه و بسته به موقعیت در کنار شریعتی از مطهری و بازرگان و حکیمی هم تقلید می کنند، در پاره ای از موارد همراه با شریعتی احمد فردید و داریوش شایگان و رضا داوری را اسوه خود برمی گزینند، گاه در کنار شریعتی از عبدالکریم سروش و مصطفی ملکیان هم پیروی می کنند و در جاهایی مقلد محض سهراب سپهری و احمد شاملو می شوند و قس علیهذا. این مقلدان "چهل تکه" ، در این معنای مذموم نه به آن معنای ممدوح که شادروان شایگان به کار می برد، برغم هیاهوی بسیار در اکتساب نام و شهرت چون اصیل نیستند اثری پایدار نمی گذارند و ماندگار نمی گردند. شریعتی ، به گمان خود، فریادگر دردهای اجتماعی و دینی زمانه اش بود.

دیگران در روزگار دیگر می بایست دردهای اگزیستانس و انضمامی خویشتن را فریاد بکشند با گفتار خود ، با لحن و طنین خود و با عمل و رفتار سیاسی و اجتماعی خود. تکرار شریعتی به این سبب مطلوب و ممکن نیست که در پی یک انقلاب بزرگ، زمانه ما تماما دیگر گشته است ، انسان  و جامعه اش تماما تغییر یافته است؛ از آن روح های ناآرام و عاصی و سرکش و از آن سخنرانی های  جذاب و هیجان انگیز و دلربا و فریبا و حرکت آفرین خبری نیست. نه این که شریعتی خواننده و شنونده ندارد بلکه ادای او را درآوردن با پاره ای از معانی و مضامین بیگانه با این جامعه اثر نمی گذارد. تشخیص دقیق روند رخدادها و خواست و قصد مسیر جامعه کاری است که مقلدان مدعی باید انجام دهند و سپس اندیشه و عمل روشنفکرانه شان را با آن میزان و متناسب کنند.در آن صورت، طبیعتا طرز سخن گفتن شان هم دگرگون می شود و دیگر همانند شریعتی سخن نمی رانند. شایان توجه است که برخی از موضع موافقِ نظام سیاسی کنونی و از رسانه های رسمی ادای شریعتی را در می آورند و جمعی از موضع مخالف و از رسانه های رسمی و غیررسمی.طایفه ای ادبیات چپ و تند و شورآفرین شریعتی را همچنان به کار می گیرند و هنوز تکیه و تاکید کلام شان عبارت است از برابری ، عدالت ، حمله به سرمایه داری و نئولیبرایسم و اقتصاد آزاد و بیزاری از طبقات ثروتمند و مرفه و چیاولگر و دفاع از مستضعفان و فقیران و تهیدستان و گرسنگان و کارگران و دانشجویان .جماعتی در ادامه راه روشنفکری شریعتی، ایدئولوژیک شدن دین ، حکومت دینی ،سیاست فقهی و دینداری معیشت اندیش را مانع اصلی توسعه و پیشرفت جامعه قلمداد می کنند. جمعی با همان ادبیات و لحن شریعتی از مقولات و مفاهیم فلسفی و جامعه شناختی معاصر استفاده می کنند و عامل ضعف و بدبختی جامعه را ، مانند همه جوامع توسعه نیافته معاصر دیگر، سیطره اندیشه متافیزیکی ، سلطه باورهای تئولوژیک، زندگی تکنولوژیک و نیست انگاری و مشکلات وعوارض آن می دانند؛ تعابیر و مفاهیمی که در دانشگاه خانه دارند و کاربست بی رویه و مکرر وبدون ذکر و فکر آنها در محافل عمومی و رسانه های جمعی نه تنها اثر و ثمری نخواهد داشت بلکه بر آشفتگی های فکری نیز خواهد افزود." یکی از عقل می لافد یکی طامات می بافد". این گروهها گمان می کنند با تقلید از بیان خطابی خاص شریعتی در روح جامعه تاثیر خواهند نهاد اما می دانیم که چون در تقلید هیچ گونه اصالت و خلاقیت نیست بناگزیر محتوایش زود عیان و رسوا می شود و چندان نمی پاید. از آنجا که مقلدان فاقد خودینگی اند کارشان ماندگار نمی گردد. "از محقق تا مقلد فرقهاست/ کاین چو داوود است آن دیگر صداست".  مقلدان در ساحت های مختلف علمی و فلسفی و روشنفکری به مقام تحقیق نمی رسند مگر این که نخست از افکار و باورهای مراجع تقلیدشان عبور کنند، آنان نخست باید عقاید و ارزشهای پدرانشان را بکشند تا خود اندیشه و آرمان و ارزش نو بیافرینند. مقلدان شریعتی هنوز پدرکشی را مرتکب نشده اند تا خود از آغاز بپرسند ، بیندیشند و رای و نظر دهند. کسانی که در اینجا و آنجا به عنوان "متفکر" ، "فیلسوف"، "جامعه شناس" و " شاعر" و "روشنفکر" از شریعتی تقلید می کنند، در بهترین حالت حرافانی پرگو هستند که در سطح نااصالت " فرد منتشر" به وراجی و بیهوده گویی اشتغال دارند.                                  

 شریعتی فردی بود رهرو که تنها و مصمم در مسیری که خود انتخاب کرده بود گام بر می داشت و به سبب اصالت اش توانست اثر بگذارد. ازینرو یک سال بعد از درگذشت اش در عینیت جامعه متحقق شد. او یک بار با تمام وجودش در جامعه ما به واقعیت عینی بدل گردید و از آن پس نه او تکرارپذیر است و نه آن حوالت تاریخی؛ نه شریعتی تکرارپذیر است و نه آن روح زمانه؛ نه شریعتی تکرارپذیر است و نه آن حدت و حرارت بالای روزگار برای جوشیدن و خروشیدن. بنابراین کسانی که ادای شریعتی را در می آورند بهتر آن است که به خویش بر گردند و نغمه ای تازه ساز کنند. نغمه تازه صرفا با حوالت دیگر هستی و مشارکت انسانِ دیگر ممکن و میسر است. مقلدان پرمدعای شریعتی کمترین تاثیر از تاثیرات او را نمی توانند بگذارند و کمترین تغییر از تغییرات او را نمی توانند به وجود آورند. در دوره دیگر از تاریخ ما از نو شخصیتی دیگر ظهور می کند که نه گفتار و رفتار و پندار و کردارش شباهتی به ویژگی های شریعتی دارد و نه اساسا در فکر تشبه به شریعتی می تواند باشد. شخصیت های تاریخی محصول حوالت تاریخ یک جامعه و کوشش ها و مجاهدت های سازگار با آن رخدادند. شخصیت های تاریخی در هنگامی که همه چیز برای رخداد نو آماده است برمی خیزند و اثرشان را می گذارند. مقلدان شریعتی نه می توانند به شریعتی دیگر بدل گردند و نه قادرند شخصیت جدیدی باشند که تاریخ کنونی ما می طلبد. زیرا " وقتی ما همه یک نوع می اندیشیم هیچ یک از ما نمی اندیشد".  فرد یا افرادی می توانند دگرگونی فکری و عملی پدید آورند که متفرد و یگانه و بی نظیر باشند و این پیش از هر چیز به اصالت اگزیستانس شان بازمی گردد.

نظر شما