شناسهٔ خبر: 64086 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

اندیشه در عسرت/ آناتومی مختصری از فلسفه و اندیشه در ایران امروز

  

فرهنگ امروز/ منوچهر ذاکر

ابتدا لازم است مفهوم «تفکر» مستفاد در این یادداشت را توضیح دهیم. ذهن بشر در مواجهه با اتفاقات گوناگون در طبیعت و جهان‌زیست خود، انواع معلول‌ها را ادراک و تجربه می‌کند. بسیاری از این معلول‌ها، تعجب و تاثرات هیجانی شدیدی در ذهن ایجاد می‌کنند. این موضوع ذهن را به یافتن علت و سببِ آن معلول‌ها هدایت می‌کند. در مواقعی که امکان یافتن علّت یا عللِ ضروری برای یک معلول میسر باشد، ذهن با تاثیرات علّی آشنا شده و آن را مفهوم‌سازی می‌کند. منظور از تاثیرات علّی، کنش‌هایی هستند که طی آنها، یک یا چند علّت ضرورتا موجب وقوع رخدادی معین می‌شوند. برخی از این تاثیراتِ علّی، واقعی بوده و ذهن به‌درستی تشخیص می‌دهد ولی برخی دیگر موهومی و حاصل برآورد اشتباه یا سقوط ذهن در چاه‌های غیرعقلانی هستند. در مجموع، علّت و چرایی بروز این اتفاقات، از جمله مهم‌ترین کنجکاوی‌های ذهن است که حاصل آن یافتن دلیل و استدلالِ تبیینی است. بنابراین، کارکرد عمومی ذهن و متدولوژی نظریات علمی در تحلیلِ تاثیرات علّی، تقریبا مشابه هم هستند. وظیفه فرضیات علمی عمدتا تبیین و توضیح پدیده‌های طبیعی و روابط علّی است. وقتی رویداد یا پدیده‌ای مانند E رخ می‌دهد، تبیین پدیده باید علّت یا مجموعه‌ای از علّت‌ها مانند C را جست‌وجو کند به‌نحوی‌که وقوع C در هر زمان و شرایط محیطی یکسان، بروز رخداد E را ضمانت کند. این شرطِ ضرورت یعنی «وقوع C، بروز رخداد E را ضمانت می‌کند» وجه تمایز و مشخصه تبیین علمی است. در مواقعی که علّت یا عللِ ضروری وجود ندارد یا امکان تشخیص آنها توسط ذهن میسر نیست، ذهن بهترین دلیل یا توجیه مانند B را برای بروز رویداد E جست‌وجو می‌کند. تصور کنید هنگام عبور از مکانی، مشاجره دو نفر از همکاران‌تان را مشاهده کنید. بی‌اختیار دلیل این دعوا را در ذهن‌تان جست‌وجو خواهید کرد. این رویکرد منطقی، اصطلاحا استدلال ابداکتیو (Abductive reasoning) نامیده می‌شود. استدلال ابداکتیو لزوما واجد شرط ضرورت نیست ولی نکته جالبی در باب آن وجود دارد. در باب ارتباط حیرت و فلسفه از افلاطون تا هیدگر سخنان بسیاری گفته شده است. از طرف دیگر، علت پردازشِ ابداکتیوِ ذهن را نیز تعجب و حیرت قلمداد کردیم، منتها تعجبی که پرسش و چرایی امر در ذهن ایجاد کند و نه صرفا سرگشتگی و تحیری خوشایند که پیامد قابل عرضی ندارد. بنابراین حیرت به این معنا، محرّک تفکر در باب روابط علّی و استدلال ابداکتیو است. کارکرد دیگر ذهن، استدلال‌ برای صحت قواعد و باید و نبایدها در سیطره زندگی، فرهنگ و جامعه است. پروسه فکری تولید استدلال‌ و دلیل‌تراشی‌ با هدف توضیح علتِ بروز روابط علّی و موجه‌سازی عقاید، هنجارها و قواعد را تفکر می‌نامیم که دارای دو وجه است. وجه زایشی آن، یعنی ذهنی که مولّد استدلال و استنتاج است. استدلال مفهومی بسیار مظلوم است زیرا همگان نسبت به ارزش‌ها و تصمیمات گوناگون در زندگی و جامعه دست به استدلال می‌زنند، درحالی که بسیاری از این استدلال‌ها ناموجه بوده و صرفا دلیل‌تراشی‌هایی با هدف مصادره به مطلوب، ارضای خودمحوری (Egocentrism) و تحریف حقایق هستند. در قلمرو استدلال جایی برای دلیل‌تراشی ناموجه وجود ندارد. دلیل‌تراشی، نحوه‌ای استفاده از زبان برای متقاعد کردن مخاطب و نیز دفاع از تصمیم و رفتار اتخاذ شده توسط افراد است. حاصلِ وجه اول تفکر، عقاید و گفتمان‌های مختلف اعم از تبیینی و هنجاربخش است. دومین وجه، جنبه انتقادی تفکر است که افکار و دلایل دیگران، آموزه‌ها و گفتمان‌های عمومی را مورد نقد قرار می‌دهد. انسانِ امروز در چنبره باورها، عقاید، اطلاعات و پروپاگاندا اسیر است. این اطلاعات، هم از نوع اخبار و دانشِ وقایع و هم اطلاعاتی هستند که ارزش‌ها و هنجارهایی را ابلاغ و تبعیت از آنها را القا می‌کنند. حجم قابل توجهی از این محتویات ماهیتا مغالطه‌آمیزند ولی چنان با ظرافت آراسته می‌شوند تا موجه و مستدل جلوه کنند. بنابراین یک میدان منازعه وجود دارد که در یک طرف، اذهان نقّاد و در طرف دیگر گفتمان‌هایی هستند که چه در سپهر نظری/ایدئولوژیک و چه در حوزه‌های ارزشی/هنجاری جامعه تسلط دارند. تفکر اصلی‌ترین پروسه و پردازش مغزی در ایجاد گفتمان‌های تبیینی و ارزشی در جامعه است. آیا در این تفکرات، شیوه یا شیوه‌های عمده‌ای وجود دارند؟ دینامیک تحول و اصلاح گفتمان‌ها از چه منطقی تبعیت می‌کند؟ این سوالات را در بستر اندیشه و سپهر گفتمانی ایران‌زمین بررسی می‌کنیم.

گفتمان و منطق تحول گفتمان‌ها
منظورمان از گفتمان عبارت است از هر مکتب فکری منسجم که در خصوص برخی حوزه‌های نظری (تبیینی و ارزشی) و عملی (هنجاری - قانون) مواضعی را اتخاذ و استدلال ارایه می‌دهد. این مفهوم از گفتمان به دکترین یا خط مشی نزدیک است مشروط به اینکه جنبه استدلالی و موجه‌سازی عقاید و ارزش‌های آن مدنظر باشد. لذا، شیوه‌های مستفاد در تفکر، شالوده گفتمان را شکل می‌دهد. گفتمان می‌تواند از نوع تشکل فکری - عقیدتی یا یک نهاد و موسسه مطالعاتی از قبیل دانشگاه نیز باشد. اصولی‌ترین منطقِ تحول، اصلاح، پذیرش و عدم پذیرش گفتمان‌ها عبارت است از حضور و مواجهه گفتمان‌های رقیب (Counter-discourse) و نقّادی گفتمان‌های بدیل از گفتمان‌های رایج و مسلط. منازعه آکادمیک گفتمان‌ها، عبارت است از همین نقّادی متقابل گفتمان‌ها و پادگفتمان‌ها. حاصل این دینامیزمِ گفتمانی، خود- اصلاح‌گری یا استنساخ گفتمان‌هاست. متاسفانه این هنجارِ علمی – آکادمیکی در ایران شکل نگرفته، زیرا حوزه اندیشه در ایران از حیث مهارت‌های تفکر بسیار ضعیف و نیز دارای موانع و عیوب بسیاری است که به چند مورد اشاره می‌کنیم. نخست، در سپهر عمومی ایران، به دلیل وجود تابوها و خطوط قرمزِ فراوان، توانایی ایجاد گفتمان‌های بدیل در مقابل گفتمان‌های رسمی و تسلط یافته وجود ندارد. توجه کنید که در ایران گفتمان‌های هژمونیک اعم از نظری و هنجاربخش به عنوان گفتمان‌های حقیقت‌گو تبلیغ شده و بخش‌های جامعه ملزم به رعایت هنجارهای تجویز شده آنها هستند. گفتمان‌های عامه‌فهم در مدارس، تریبون‌های عمومی، مطبوعات و به‌ویژه در شبکه‌های تلویزیونی تبلیغ می‌شوند. گفتمان‌های تخصصی در تریبون‌های دانشگاهی‌، کلاس‌ها و کتب درسی و در خلال اسلامی‌سازی علوم انسانی تسلط یافته و بر سپهر اندیشه چیره شدند. گرچه جنبه‌هایی از گفتمان‌های مسلط در برخی مقالات و نوشتجات مورد نقد قرار می‌گیرند ولی امکان بروز و نمو پادگفتمانی که مقابل گفتمان‌های هژمونیک قرار گیرند، وجود ندارد. مجلات دانشگاهی در ایران چنان مقررات و فرمتی از مقاله را شرط قرار می‌دهند که عملا امکان انتشار یک نوشته انتقادی میسر نمی‌شود. نویسندگان انتقادی لاجرم به مطبوعات و مجلات غیرآکادمیک سوق داده می‌شوند. ‌ولی نقّادی‌های پراکنده به فراموشی سپرده شده و منتهی به جریانِ فکری منسجمی نمی‌شوند. در نهایت بستر ایجاد گفتمان‌های نقّاد و رقیب فراهم نمی‌شود. القصه، تابو، خطوط قرمز و موانعی همچون محدودیت نهاد دانشگاه و نبودِ فضای مجاز برای همفکری، تنسیق و ترویج افکار دگراندیش، موانعی سر راهِ ارزیابی و نقّادی گفتمان‌های مسلط هستند. گفتمان‌های مسلط - به دلیل خصلت محافظه‌کاری و کم‌توجهی به واقعیت‌های جامعه – نه با نقّادی پادگفتمان‌ها و نه با پیش‌بینی وقایع و مطالبات جامعه اصلاح نمی‌شوند. نتیجتا در مواردی تبدیل به گفتمان‌های تحمیلی شده و تجویز سیاست‌های نادرست این گفتمان‌ها، باعث بروز بحران‌های اجتماعی از فرهنگ و اخلاق گرفته تا اقتصاد، حقوق و سیاست در کشور می‌شوند. فقط بروز بحران آنها را مجبور به برخی اقدامات اصلاحی می‌کند، ولی چون از واقعیات‌ و مطالبات جامعه، آگاهانه یا ناآگاهانه عموما غفلت می‌ورزند، این کشمکش بین اصرار روی سیاست‌های دگم و ناکارآمد در یک طرف و وضع موجود و مطالبات جامعه در طرف دیگر ادامه دارد. 

تفکر جوهری و تفاسیر مصادره به مطلوب 
در بخش قبل برخی موانع سر راه تحولِ اصولی گفتمان‌ها را شرح دادیم. اکنون به برخی شیوه‌های ایجابی مورد استفاده در تولید افکار و موجه‌سازی گفتمان‌های رسمی در ایران می‌پردازیم. متون کهن و مقدس، متون و روایات تاریخی، اعلامیه‌های جهانی و قانون اساسی کشورها، علاوه بر اینکه خودشان پاره-گفتمان‌هایی در حوزه‌های مختلف هستند، از بازتفسیر آنها با هدف ابلاغِ هنجارها و قوانین نوین برای مسائل فعلی جامعه قویا استفاده می‌شود. آنچه در ایران به‌ وفور شاهد هستیم تفسیر متون و منابع فوق‌الذکر به شیوه «مصادره به مطلوب» است. در این روش معمولا متون و رویدادهای تاریخی، در جهت تاییدِ تصمیم و سیاستی که از قبل قرار است اتخاذ شود، تفسیر و انطباق داده می‌شود. به‌عبارت‌دیگر، موجه‌سازی بسیاری از هنجارها و قوانین متکی است بر تفسیر به شیوه مصادره به مطلوبِ یک یا چند متن مرتبط. تفاسیر مصادره به مطلوب ناموجهند زیرا معانی واژگان دارای جوهر و اِسانس نیستند بلکه سیال بوده و در شبکه سمانتیک مغز، سلسله مراتبی از تداعی‌ها (Associations) مابین واژگان توسط ذهن برقرار می‌شود. تداعی و تشابهِ معنای واژگان نمی‌تواند منظور و مقصود یک متن را به متنِ مقصد انتقال دهد. «قسمت» و «حکمت» پاره-گفتمان‌هایی در حوزه روابط علّی هستند که اولا ابطال‌ناپذیر بوده و ثانیا به پشتوانه تفاسیر مصادره به مطلوب هنوز در جامعه رایج و به قوت خود باقی‌اند. شیوه تفسیری ناموجه، در استنباط‌های ابداکتیو نیز استفاده می‌شوند. تصور کنید صبح از خانه خارج شده و اتفاقاتی ناگوار برای‌مان رخ ‌دهد. ممکن است به‌ جای تحلیل عقلانی اتفاقات، بروز آنها را به ‌حسابِ پس دادن تقاص کارِ ناصوابِ دیروز بگذاریم. علاوه بر تفاسیرِ مصادره به مطلوب، استفاده از تمثیل و تشبیه، تکنیک رایجِ دلیل‌تراشی در بسیاری از افکار و نظریات به‌ویژه در سخنرانی‌ها و تریبون‌های عمومی در ایران است. مفاد بسیاری از سخنرانی‌های تلویزیونی نیز متکی بر این شیوه هستند. «هرمنوتیک تمثیل و شباهت» بر این باور استوار است که هر جا شباهتی بین دو ایده و مفهوم برقرار شود، ارتباطی علّی و انتقال معنا در میان است. در این شیوه از استدلال، این واقعیت که معنای واژگان و سخنان در متن و بافت تاریخی و معناشناختی خود باید تفسیر شوند، اغماض شده است. معمولا در این روش، از قصه‌ها یا وقایع تاریخی کهن نیز استفاده می‌شود. به عنوان مثال، به منظور اعلام موضع در خصوص یک معضل اجتماعی/سیاسی در جامعه فعلی، واقعه‌ای از صدر اسلام مطابقت داده شده و مستمسک قرار می‌گیرد. مشابهت دو وضعیت اجتماعی نمی‌تواند صحت یک نحوه قضاوت را از یکی به دیگری انتقال دهد. بالاخره، اندیشه جوهری و جوهری‌سازی (Hypostatization) نیز، نزد صاحبان سخن بسیار فراگیر و متداول است. اندیشه جوهری به هر نوع ویژگی و صفتی اعم از طبیعی، اخلاقی و انسانی، جوهری ذاتی اختصاص می‌دهد و بروز آن صفت در یک ابژه، منوط به حلول و حضور جوهر آن صفت در ابژه یا محمل جوهر است. به عنوان مثال در اندیشه جوهری، این جوهرِ حرکت موسوم به آنیما موتریکس است که سبب حرکت اجسام می‌شود. به‌طور مشابه، نجاست، پلیدی، کمال، جنون، طهارت و هر ویژگی معین، جوهر خاص خودشان را دارند. به‌علاوه، اندیشه جوهری، به انتقال و امتزاج جوهری ماوراء علّی، مابین اعیان مختلف اعتقاد دارد. تفکر جوهری، شالوده انواع علوم غریبه و جوهری از قبیل علم میزان، کیمیا، طالع‌بینی، تنجیم، جفر و علم حروف را تشکیل می‌دهد. هنوز هم در اندیشه‌های بسیاری از مالکین سخن در ایران از تفکر جوهری استفاده شده و در جمع اشاعه می‌شود. برای اثبات کافی است برخی از گفت‌وگوها و سخنرانی‌ برنامه‌های تلویزیونی را مشاهده کنیم. فقط سلاح و کسب مهارت‌های تفکر نقّاد می‌تواند ذهن را از این پازل پیچیده و مغاک کج‌اندیشی نجات داده و آن را مجهز به قدرت تمییزِ موجه از ناموجه کند. بارها توصیه می‌شود افراد جامعه از مروجین گفتمان‌های هژمونیک تبعیت کنند، همان‌گونه که از دستورات و نسخه‌های پزشکان، بی‌چون و چرا پیروی می‌کنند. چنین تمثیلی یک مغالطه آشکار است. افراد جامعه به این دلیل از پزشکان پیروی می‌کنند که خود و دیگران به دفعات، صحّت نسخه‌های آنان را با مشاهده بهبودی بیماران آزموده‌اند. درحالی که اکثر گفتمان‌های مذکور ابطال‌ناپذیر بوده و استدلال متداول برای صحّت آنها عمدتا متکی بر تفاسیر مصادره به مطلوب است.

برخی گفتمان‌های فلسفی در ایران
از فلسفه رایج در دانشگاه‌های ایران آغاز می‌کنیم. احراز شرایط برای استخدام، ترفیع پایه، تبدیل وضعیت و ارتقای علمی از وظایف اساتید همه رشته‌های دانشگاهی از جمله اساتید علوم انسانی و فلسفه است. الزام به انتشار مقالات در مجلات پژوهشی باعث شد در سال‌های اخیر مجلات پژوهشی متعددی همراه با انبوهی از مقالات اعضای هیات علمی فلسفه و علوم انسانی ایجاد شوند، نشریات و مقالاتی که عمدتا مصرف داخلی مانند استخدام، ارتقای سازمانی اساتید و فارغ‌التحصیل کردن دانشجویان دکتری داشته‌اند و کمکی برای حل معضلات نظری و پروژه روشنگری اجتماعی در کشور نکرده‌اند. به‌علاوه، مدیریت برخی از دپارتمان‌های فلسفه و علوم انسانی بر عهده افرادی است که با حمایت از یک تفکر مونولوگ، اجازه بروز و رشد افکار دگراندیش نمی‌دهند تا مبادا گفتمانی مغایر با گفتمان رسمی در کشور پدید آید. چرا به ‌جای کرسی‌های آزاداندیشی، آزادی‌پژوهشی و نقد گفتمان‌ها را در بطن دانشکده‌های علوم انسانی نهادینه نمی‌کنیم تا باعث ارتقا و افزایش اهمیت آنها در جامعه شوند؟ بسیاری از اساتید فلسفه و علوم انسانی هنوز هم مشغول حکمت سینوی، فلسفه صدرایی و اندیشه‌های منوّرِ اشراقی هستند و این‌گونه مباحث را نه با هدف مطالعات تاریخِ اندیشه بلکه تحلیل و پژوهشِ روز، به خورد افکار عمومی و حتی مخاطبین تخصصی می‌دهند. غافل از اینکه اعتبار اندیشه‌های جوهری، جوهری‌سازی و استخراج حقیقت از روشنایی نور، مدت‌هاست منسوخ شده است. فضای بسته نقد و تفکر در دپارتمان‌های علوم انسانی و جذابیت تاریخی آثار متفکرین غربی در ایران، موجب شد برخی از نویسندگان و مترجمینِ زبردست از طریق انتشارات غیردانشگاهی، به اشاعه و انتشار آخرین نظریاتِ فلسفه غرب بپردازند. حاصل کار ایجاد یک زبان زرگری لوکس و روشنفکرمآبانه بود که نتوانست گرهی از مسائل نظری جامعه را بگشاید ولی عده بسیاری را دنبال خود روانه کرد با این تصور که در حال استحاله روشنفکرانه هستند. تحلیل آخرین مسائل و نظریات فلسفه غرب از پساساختارگرایی و ساختارشکنی گرفته تا آثار امثال ژیژک و بدیو فایده‌ای برای روشنگری اجتماعی و نقد وضع موجود نداشته و کمکی به پروسه نقّادی در ایران نکرده‌اند. این نه به معنای انزجار و اجتناب مطلق از فلسفه غرب بلکه استفاده گزینشی و آگاهانه از آثار غربی با هدف «انتفاع پروژه نقّادی در سپهر عمومی ایران» است. این مسوولیتی خطیر و ضروری است. در ایرانِ امروز به دلیل تغییرات روزافزون در جامعه، اختلافات بسیاری در باورهای فرهنگی، اخلاقی، حقوقی و سیاسی اجتماع وجود دارد. باید تا می‌توانیم اختلافات و تعارضاتِ خرده‌فرهنگ‌ها را به حوزه نظری انتقال دهیم. ولی چنانچه نسخه نظری این تعارضات در سپهر گفتمانی، به شیوه اصولی و آکادمیک تعدیل یا حل و فصل نشوند، تقابل دگماتیک و جاهلانه آنها به اعتراضات و منازعات خیابانی، واکنش‌های هیجانی توده‌های مردمی و در نتیجه بحران‌های اجتماعی حل‌ناشدنی تبدیل خواهند شد.

روزنامه اعتماد

نظر شما