شناسهٔ خبر: 63157 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

معنادار بودن زندگی امری از پیش تعیین شده نیست/در جستجوی معنا

استادیار گروه جامعه شناسی واحد تهران مرکزی دانشگاه آزاد اسلامی گفت: معنای زندگی امری از پیش تعیین شده نیست که جایی موجود باشد و هر کسی که بدان دسترسی داشته باشد بتواند از آن برخوردار باشد.

معنادار بودن زندگی امری از پیش تعیین شده نیست/در جستجوی معنا

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ «معنای زندگی» موضوعی است که اخیراً خیلی مورد توجه جامعه شناسان، روانشناسان و اهالی اندیشه قرار گرفته و آثار ایرانی و خارجی بسیاری درباره این موضوع نوشته شده است. کمابیش هم مورد استقبال قرار گرفته و مخاطبان خودش را پیدا کرده است. به نظر می‌رسد که در شرایط سختی که تمام جهان در حال تجربه کردن هستند، آدم‌ها بیشتر به موضوع معنای زندگی، چیستی و چرایی آن فکر می‌کنند وشاید از یک جهت این ایام فرصت خوبی باشد برای اندیشیدن راجع به این موضوعات.

ویکتور فرانکل در کتاب «انسان در جستجوی معنا ذهن» می‌گوید: انسان به‌طور ناخودآگاه دست به تولید معنا، بر اساس تجارب، دانش و تفکرات خویش، می‌زند. معنای زندگی هر شخصی، برمبنای جهان‌بینی و نگاه وی نسبت به رخدادهای طبیعی و اتفاقات اجتماعی، تعیین می‌گردد.

به عقیده وی انسان‌ها هیچ اجباری در تعریف معنی زندگی به صورت جامع و عمومی ندارند. به عبارت دیگر، هر کدام از ما تعریف معنای زندگی را به صورت خاصّ خود انجام می‌دهیم و برای این کار پتانسیل‌ها و تجارب خود را مدّ نظر قرار می‌دهیم و هر روز در وجود خود دست به اکتشاف می‌زنیم. از این رهگذر، معنای زندگی نه تنها از فردی به فرد دیگر متفاوت خواهد بود، بلکه هر کدام از ما می‌توانیم در مراحل مختلف زندگی، هدف متفاوتی را برای خود تعیین کنیم.

فرانکل در بخش دیگری از این اثر می‌گوید: همه چیز یک انسان را می‌توان از او گرفت به جز یک چیز و آن آزادی هر فرد است. آزادی به معنی انتخاب نگرش خود نسبت به شرایط پیش آمده یا به عبارت دیگر انتخاب راه خود است.

به بهانه انتشار آثار فراوان این چنینی و نشست‌های متعددی که با این موضوع برگزار می‌شود در خصوص موضوع معنای زندگی گفتگوی مختصری با حسن محدثی گیلوایی، استادیار گروه جامعه شناسی واحد تهران مرکزی دانشگاه آزاد اسلامی انجام دادیم و از او درباره معنای زندگی پرسیدیم. وی سخنانش را با این پرسش که چه زمانی زندگی انسان معنا پیدا می‌کند؟ و معنا در زندگی آدمی چه‌گونه پیدا می‌شود؟ آغاز کرد و گفت: معنا و آفرینش معنا امری سوبژکتیو است و از سوژه‌ای به سوژه‌ی دیگر فرق دارد. سوژه‌های مختلف انسانی بر حسب هویت‌شان و درگیری‌های وجودی و درونی‌شان از امور و حالات و تجربه‌های مختلف به زندگی خود معنا می‌بخشند یا احساس بی‌معنایی می‌کنند.

وی افزود: معنای زندگی امری از پیش تعیین شده نیست که جایی موجود باشد و هر کسی که بدان دسترسی داشته باشد، بتواند از آن برخوردار باشد. معنا در طی فرآیندی درونی-بیرونی در زندگی انسان زاده می‌شود. بُعد درونی در مواجهه با امور بیرونی جهان، معنا یا بی‌معنایی را می‌زایاند. لذا می‌توانم بگویم که معنا در زندگی آدمی در اثر مواجهه‌ی آدمی با جهان (اعم از جهان طبیعی و جهان اجتماعی) آفریده می‌شود. چون جست‌وجوی معنا در نهایت امری وجودی است، فرآیند معنایابی برای وجودهای مختلف (یا سوژه‌های مختلف)، متفاوت است و لذا نمی‌توان در این باره از قواعد کلّی سخن گفت.

محدثی ادامه داد: در واقع، راه‌های معنایابی بسیار متنوّع است.می‌توانیم در یک دسته‌بندی کلّی افراد انسانی را به چند دسته‌ی بزرگ تقسیم کنیم: ۱) اعتقادی اندیشان که به یک نظام عقیدتی وابسته‌اند و هویت‌شان با آن نظام عقیدتی گره خورده است. این‌ها معنای زندگی را در پیوند با نظام عقیدتی فهم می‌کنند و هر آن‌چه نظام عقیدتی‌شان بگوید، همان به زندگی شأن معنا می‌بخشد؛ ۲) مؤمنانی که بین دو دنیای شک و یقین هروله می‌کنند و گاهی در شب ظلمانی به‌سر می‌برند و گاهی خود را برابر خورشید نورانی می‌بینند. این‌ها معنا را در همین هروله کردن و خوف و رجا زیستن و جست‌وجوی بی‌پایان حقیقت می‌یایند؛ ۳) ذوق‌ورزان که با امور کوچک و معمولی این‌جهانی خشنوداَند و به دنبال معنایی برای بنیاد زندگی و غایت زندگی نیستند بلکه دلمشغول امور جاری زندگی‌اند و از همین امور روزمره و جاری زندگی کسب معنا می‌کنند و حس و تجربه‌ای از حفره‌مندی ندارند و تلنگری و تکانه‌ای تهِ وجودشان را نمی‌خلد و دلهره و اضطرابی ایجاد نمی‌کند؛ ۴) هیچ‌انگاران و نیست‌مداران یعنی کسانی که به‌لحاظ فکری یا به‌لحاظ تجربی به این‌جا رسیده‌اند که جهان بی‌معنا است و در پسِ پشتِ تجربه‌های روزانه‌ی ما هیچ معنایی وجود ندارد و این زندگی هیچ غایتی ندارد و همه‌ی تلاش‌ها و درگیری‌های ما عبث است.

این استاد دانشگاه در خصوص نقش دین در معناداری زندگی توضیح داد: دین در معنابخشی به زندگی انسان‌ها هنوز عنصر مهمی است اما معنابخشی دین به زندگی انسان‌ها در عصر مدرن مشروط شده است. باید توجه داشته باشیم که در عصر مدرن دین رقبایی جدی یافته است و اقتدار فکری و اجتماعی آن بسیار ضعیف‌تر از گذشته شده است. لذا تا حد زیادی دین قدرت معنابخشی به زندگی انسان را در قیاس با گذشته از دست داده است. دست‌کم به نظر می‌رسد در بسیاری از جوامع معاصر دیگر دین نمی‌تواند در تمام تاریخ زندگی فردی، به زندگی فرد معنا ببخشد. دین در جهان معاصر در دوره‌هایی از تاریخ زندگی فرد این نقش را ایفا می‌کند و در دوره‌هایی نیز از نظر معنابخشی به زندگی فرد، دچار بحران می‌شود. بررسی تاریخ زندگی‌های دینیِ افراد می‌تواند شواهد تجربی برای چنین مدّعایی فراهم آورد.

وی در پایان با اشاره به اینکه گفت‌وگو و تفاهم و کنش تفاهمی به‌طور کلّی می‌تواند حس خوب و احوال مطلوب و تبادلات امیدبخش ایجاد کند تصریح کرد: مبارزه کردن برای معنای زندگی خیلی سخن معناداری به‌نظر نمی‌رسد! در جست‌وجوی معنا بودن با مبارزه برای معنا تفاوت دارد. کسی که معنای مشخصی در زندگی دارد، نیازی به مبارزه برای آن ندارد بلکه می‌کوشد بر اساس همان معنا جهت‌گیری‌های عام خود را در جهان اجتماعی دنبال کند. گفت‌وگو با دیگران چه بسا سبب شود دریابیم معناداری زندگی ما بی‌پایه بوده است و خانه‌ای بر روی آب بنا کرده‌ایم.

نظر شما