شناسهٔ خبر: 62885 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

یادداشت اصغر دادبه درباره اسماعیل سعادت

علی‌اصغر دادبه استاد دانشگاه و پژوهشگر تراز اول حوزه ادبیات، یادداشتی در سوگ درگذشت اسماعیل سعادت نوشته است.

یادداشت اصغر دادبه درباره اسماعیل سعادت

فرهنگ امروز/ علی‌اصغر دادبه:
رفتیّ و همچنان به خیال من اندری
گویی که در برابر چشمم مصوّری

خبر این بود: استاد اسماعیل سعادت در ۹۵سالگی درگذشت؛ خبری تکان‌دهنده برای اهل فرهنگ، همراه با «احساس ازدست‌دادگی» که اگر به‌جای «۹۵سالگی» اعلام می‌شد در «۹۵۰‌سالگی» باز هم تکان‌دهنده بود، همراه با «احساس ازدست‌دادگی».

حالی که در ضمیر من آشوب می‌کند
احساس گریه‌آور از دست‌دادگی‌ست

«یادکرد به نیکی» در حق بسیاری از درگذشتگان پیروی از یک حدیث است؛ این حدیث: «از مردگانتان به نیکی یاد کنید: اذکروا موتاکم بالخیر»، اما از بعضی و تأکید می‌کنم از بعضی، از آن ‌رو به نیکی یاد می‌شود که خود مظهر نیکی در این جهان آکنده از بدی بوده‌اند و بی‌گمان استاد سعادت یکی از آن‌ها بود. او یکی از مظاهر نیکی بود و در نتیجه آراسته بود به صفات نیک، به «فضایل». یکی از ضرب‌المثل‌هایی که پیوسته بر زبان مردم می‌رفت، بر زبان نسل‌های پیش‌تر، و دریغا که در نسل‌های بعدتر پیوستگی خود را از دست داد، این ضرب‌المثل است: «درختی که باردارد سرش خم است»؛ یعنی آن‌کس که دانش دارد آزاده و فروتن است، بی‌ادعاست، و استاد سعادت چنین بود؛ بی‌ادعا بود و پیوسته در کارهای فرهنگی می‌کوشید. در یکی از دیدارها ــ که گهگاه دست می‌داد ــ از او شنیدم که می‌گفت: «زندگی یعنی کار و کار و کار» و خود، به‌راستی در زندگی چنین بود و این بیت مولانا را پیش چشم داشت که:

دوست دارد دوست این آشفتگی
کوشش بیهوده به از خفتگی

و کوشش‌های او مستمر و سودمند بود. آثار ارجمند او، از ترجمه‌های دقیق و فصیح و بلیغش تا نوشته‌هایش و تا ویراستاری‌هایش، جمله گواهان صادقی هستند بر اثبات این مدعا؛ بر اثبات این مدعا که استاد سعادت یک عمر در کار اعتلای فرهنگ این مرز و بوم به‌جان کوشید، بی‌ادعا با عشق و با پشتکاری تحسین‌برانگیز. یکی از آثار به‌بارآمده از دانایی و دانش و روشمندی و پشتکار او «دانشنامۀ زبان و ادب فارسی» است که جایش خالی بود و به وجودش سخت نیاز و همت و دانش و پشتکاری می‌بایست برای ظهور آن چون همت و دانش و پشتکار زنده‌یاد استاد اسماعیل سعادت؛ او که دو زبان خارجی، زبان انگلیسی و زبان فرانسوی را خوب می‌دانست و بر معانی‌ای که از آن دو زبان ترجمه می‌کرد تسلط داشت؛ از مفاهیم فلسفی تا معانی هنری پرورده‌شده در رمان. در جنب این دانش‌ها، برخلاف بسیاری از زبان‌دانان، نه فقط با زبان و ادب فارسی بیگانه نبود که فارسی‌دانی بود آگاه و چیره بر دقایق زبان و ادب فارسی.

یکی از ویژگی‌های شعر «ریختن بحر در کوزه» است. گاه یک بیت، حتی یک مصراع دریایی از معنا را که در بر گرفته است، پیش چشم می‌آورد و احساسی را بیان می‌کند که با نوشته‌ای مفصل و گزارشی طولانی هم قابل بیان نیست. از جمله ــ به گفتۀ حافظ ــ بیان حال اهل درد است به زبان شعر، «به لفظ اندک و معنی بسیار»:

بیا و حال اهل درد بشنو
به لفظ اندک و معنی بسیار

و گاه «حال اهل درد» به‌سبب از دست رفتن شخصیت‌هایی به زبان شعر، در بیتی «به لفظ اندک و معنی بسیار» آن‌سان بیان می‌شود که چون «محک تجربه در میان آید»، یعنی درد تجربه شود، معلوم می‌شود که بهتر و گویاتر از آن ممکن نیست!

آیا بهتر، رساتر و گویاتر از این بیت معروف رودکی ــ که در سوگ شهید بلخی سروده است ــ می‌تواند زبان‌حال دردمندانی باشد که استاد سعادت را می‌شناخته‌اند و اکنون به سوگ او نشسته‌اند؟

از شمار دو چشم یک تن کم
وز شمار خرد هزاران بیش

راستی ما چند اسماعیل سعادت داریم و اکنون که او دیگر در میان ما نیست «جانشین» و «جایگزین» او کیست؟ آیا آن‌گاه که به معنای جانشینی و جایگزینی بزرگان ازدست‌رفته‌ای چون استاد اسماعیل سعادت می‌اندیشیم بی‌اختیار از ذهنمان نمی‌گذرد و بر زبانمان نمی‌رود که:

وای بر جنگلی که هر کهنش
شاخه‌ای تازه درکنار نداشت

ایبنا

نظر شما