شناسهٔ خبر: 62858 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

عزاداری محرم به روایت جعفر شهری

آغاز عزاداری به روش مردم قرن ۱۳

«از دهم، پانزدهم ماه ذی‌الحجه که بچه‌ها پارچه‌های سبز و سیاه بر سر چوب‌ها کرده علامت‌های حلبی تخته‌ای بر سر دست آورده دور کوچه‌ها به راه افتاده (محرم آمد عیدم عزا شد حسینم وارد کرب و بلا شد) می‌گفتند، مساجد و تکایا و حسینیه‌های شهر را آماده برای عزاداری می‌کردند.»

به گزارش ایسنا، «جعفر شهری» را به نوعی استثنا و پدیده‌ای در تاریخ‌نگاری معاصر ایران می‌نامند، کسی که بسیاری از دانسته‌های امروز از تهران در یک قرن گذشته به ویژه در دوره قاجار از نوشته‌های او به دست آمده است؛ زندگی روزمره مردم در تهران مانند  سنت‌ها، آیین‌ها، رفتارها، مَثل‌ها، رخدادها و دگرگونی‌های تهران و مردم آن به زبانی روایی و همه‌فهم به روشی که می‌توان آن را «عریان‌نویسی» نامید، توسط وی نوشته شده است. در واقع او هر چه را از تهران و ساکنان آن در دوره‌های قاجار و پهلوی اول می‌دانسته یا گرد کرده، به شیوه‌ای از تاریخ‌نگاری که در ایران ویژه خود او به شمار می‌آید، تالیف کرده، به گونه‌ای که او را شاهد صادق زمانه خود می‌دانند.

برخی از تهران‌شناسان معتقدند «طهران قدیم» و «تاریخ اجتماعی طهران در قرن ۱۳» اگر توسط جعفر شهری نوشته نمی‌شدند ظرایفی که او از زندگی اجتماعی، تاریخی و اداب و رسوم مردم روایت می‌کند، هیچ گاه ثبت و ضبط نمی‌شدند، که از جمله آن‌ها می‌توان به  آداب و رسوم مردم در ماه‌های محرم و صفر اشاره کرد. شهری در دو جلد از کتاب پنج‌جلدی «طهران قدیم» خود به عزاداری محرم در قرن ۱۳ و رفتار مردم برای برگزاری این آیین در تهران پرداخته است، که همزمان با روزهای کرونایی و آغاز ماه محرم‌الحرام، از آغاز تا پایان عزاداری‌های محرم نقل قول‌های او منتشر می‌شود.

او برگزاری این آیین را این‌طور در تاریخ کشور ثبت کرده است: ««عزاداری محرم در تهران از قرن‌های متمادی معمول و مرسوم بوده همه‌ساله بر شکوه آن می‌افزود، تا قرن ۱۳ که به صورت بزرگترین نمایشات برمی‌آمد. از دهم، پانزدهم ماه ذی‌الحجه که بچه‌ها پارچه‌های سبز و سیاه بر سر چوب‌ها کرده علامت‌های حلبی تخت‌های بر سر دست آورده دور کوچه‌ها به راه افتاده (محرم آمد عیدم عزا شد حسینم وارد کرب و بلا شد) می‌گفتند، مساجد و تکایا و حسینیه‌های شهر را آماده برای عزاداری می‌ساختند یعنی چادرها و خیمه‌های روضه و تعزیه را بر سر پا کردند، مرثیه‌خوانی و روضه‌خوانی را شروع می‌کردند.»

از سال‌های دور یعنی از رسیدن طایفه بنی اسد به دشت کربلا و شناختن اجساد شهدا و به خاک سپردن ایشان و مویه کردن بر مزارش آن که روز سوم و به روایتی پنجم شهادت بوده مردم شیعه‌مذهب پنهانی و در زمان دیلمیان و دودمان صفویان به طور آشکار همه‌ساله در دهه محرم در بیستم صفر «اربعین حسینی» نامیده می‌شود، مجالس تذکاری در عزای آن بزرگوار برپا می‌داشتند تا سنه ۹۰۰ هجری قمری که «ملا حسین کاشفی هراتی» واعظ با استفاده از مقاتل و کتب گذشته‌ها در مقتل کتابی به نام «روضه الشهدا» تدوین و تمام کرده استفاده و استنساخ آن را وقف آن گردانید و چون جامع‌ترین کتاب در این زمینه بود که اطلاعات دیگر ائمه نیز در آن آمده بود در این ماه هرکس عقیده و سوادی داشت آن را بر مردم خواند گریه می‌گرفت.

تا کم‌کم که این کتاب اجتماع مذهبی و دوستداران اهل بیت را بر آن داشت تا در خانه‌ها و مساجد اوقاتی را برای روضه‌الشهداخوانی مخصوص گردانند و به خوش‌خوان‌ها و بهترخوان‌ها اجرتی بپردازند و چون اقبال مردم مشاهده شد کتابخوان‌ها تا حالت و شور بیشتری در شنوندگان ایجاد کنند کم کم مطالب آن را از بر کرده چیزهایی نیز از خویش افزوده احوال غم و مرگ و عزاهایی که از خود و اجتماع نگریستند بر او اضافه کرده آن را صورت تازه بخشیدند که آن‌گونه مجالس به محافل روضه‌خوانی و کتاب‌خوان آن به روضه‌خوان نامیده شد تا به امروز که روضه‌خوانی از شغل‌های پردرآمد معلوم شده هر کس سواد خواندن و نوشتن داشته باشد می‌تواند از آن استفاده کرده و مردمی را از دو گروه مشتری خود گرداند.

گروهی معتقد و جان به کف امام حسین که علاقه و اعتقاد به او عجین با خونشان بوده چنانکه گفته و نوشته شده است و سر به محبتشان گذارده و در سخت‌گیری‌های دولت ها و جلوگیری از عزاداری‌شان را در پستوها و صندوق‌خانه‌های خانه‌هایشان انجام داده به روش نداشتن چراغ حسین و استمرار بخشیدن ذکر مصیبت او متحمل مرارات و خطرات و لطمات آن گردیدند و گروه دوم متظاهرین به اعتقاد آنان از پلتیک بازان و سودجویان و کلاهبرداران و فریب‌کاران و خود نماها که آن را به وسیله سوءاستفاده و نمایش خانه زندگی و کسب حرمت و اعتبار قرار بدهند.

دسته اول را که در منازل و بیغوله‌های خود بساط آن گسترده و دسته‌ای که در خانه‌ها و قصور عالیه برپا داشته و محلی‌هایی که هر جماعت در محلات خود مسجد و تکیه و حسینیه آن را برقرار و برایش خیمه و دستگاه افراشته ترتیب می‌دادند و سمبل آن چادرهایی از یک تا سه چهار تائمه که در کمال استادی و زیبایی دوخت و پرداخته شده و جنس و مصالح و کار و هنر و نقش و نگارهای عالی در آن‌ها به کار رفته که بعضی از آن‌ها بیننده را دچار شگفتی می‌نمود که از آن جمله بود؛ چادر مسجد جامع، چادر مسجد بزازها، چادر مسجد حاج سید عزیزالله، چادر مسجد ترک‌ها، چادر منزل حاج سید ریحان الله در کوچه حیاط شاهی (محله‌ای در اودلاجان). مخصوصاً چادر بزرگ تکیه دولت که نقش شیرهای ایستاده شمشیر به دست و شیرهای خفته‌ خورشید به پشت که نور خورشید از ستیغ‌های هلال صورت آن‌ها تُتُق می‌کشید و نقش طاووس‌ها و گل و برگ‌ها و حاشیه های زیبا و اشعار پرمغز و دلربا که اهل ذوق و شعر و ادب را مبهوت می‌کرد از چادرهایی بود که هرسال مشتاقان بسیار را به تماشای خود می‌کشید.

هر چادر را با یک یا چند ستون استوار کرده دامن آن‌ها را با طناب‌های محکم که به میخ طویله‌هایی که بر پشت دیوارها و جلسه‌ای مکان آن تعبیه شده بود بسته سر پا می‌داشتند که خود این چادر زدن از مشاغل مخصوص منحصر به خودی بود که باید استادان ورزیده و خبرگان تجربه‌اندوخته بدان دست بزنند چه امکان آن داشت باد و طوفان‌های هنگام افراشتن و بعد از آن موجب سقوط و تلف خود و خسارات و تلفات دیگر می‌شود و غالباً هم اهل این فرد این کار را افتخار آن و برای رضا و خشنودی امام همام اباعبدالله انجام داده هیچ مزد و منتی را نمی‌پذیرفتند و آن را نوعی ثواب و عملگیش را در راه امام حسین توشه آخرت می‌دانستند.

حسینیه‌های خصوصی و حسینیه‌های وقفی

حسینیه‌های خصوصی که از طرف رجال و بزرگان برپا می‌گردید با خرج خود آن‌ها برگزار می‌شد و حسینیه‌های وقفی و مساجد را اهالی و مردم باعث و بانی شده دایر می‌ساختند و به این ترتیب بود که قبل از شروع یعنی یکی دو ماه به محرم مانده هرکس وجهی به ناظم حسینیه یا صندوقدار آن پرداخته یا تعهدی نقدی و کاری و جنسی کرده روضه‌خوانی شروع می‌شد و در ضمن آن نیز بود که هر کس به فراخور حال خود روزانه چیزی مانند چای و قند و ذغال و تنباکو و مثل آن را تقبل کرده آن را تکمیل و بهتر می‌ساختند.

تکیه هر محل در این زمان از اماکنی بود که از حیث زینت و آرایش واقعاً به حد افراط و مبالغه می‌رسید زیرا این عزاخانه‌ها که از ابتدا هر یک به نام محل خود تاسیس شده بود هر غرفه و طاق نمای آن را سرشناس و سر جنبانی سیاهپوش می‌کرد که سبب چشم هم چشمی شده و همین چشم هم چشمی ها و خودنمایی ها و لوطی بازی‌ها هم بود که هر یک را بر دیگری ممتاز ساخته تا آن‌جا که گاهی آن را از حیث آینه و چراغ و عکس و شمایل و قالی‌کوبی و کتیبه‌بندی و گوی و قندیل و چراغ‌آویز و لاله و غیره از صورت عزاخانه خارج ساخته به قیافه حجله‌خانه درآورد و این تکیه‌ها عبارت بودند از تکیه دباغخانه، تکیه حمام خانم، تکیه درخانگاه، تکیه پاچنار، تکیه پاتحتار، تکیه سرتخت، تکیه ملک آباد، تکیه حمام نواب، تکیه رضاقلی خان، تکیه سادات، تکیه امامزاده یحیی، تکیه زرگرها، تکیه صابونپزخانه، تکیه نوروزخان و تکیه‌هایی از این قبیل به نام هر گذر و محل و بازارچه که سابانی داشته یا مردم پول بر سر هم کرده زمین و محل آن را به هر صورت که بوده خریده بنای تکیه گذارده بودند جایی فقط مخصوص تعزیه‌داری آل‌محمد که دهه‌های اول محرم یا همه دو ماه محرم و صفر در آن روضه یا تعزیه خوانی به عمل آمده سوگواری می کردند.

در پیرایش عزاخانه‌ها نیمه آجری خالی نبود

سیاه پوشیِ این حسینیه ها چنان بود که در هنگام آماده کردن و حتی جایی به مقدار نیمه آجری که از سیاه پوشیده نشده باشد، به نظر نمی‌رسید علاوه بر قالیچه‌ها، پرده، بقچه، مخمل‌ها، ملیله‌دوزی‌ها، زربافت‌ها، سوزن‌زنی‌ها و قواره پارچه‌های گرانبها بی‌دغدغه‌های مربع و مثلث و مستطیل رنگارنگ خامه‌دوزی شده از عکس‌های شیر و خورشید و امام و حضرت عباس و اشعار و گل و برگ‌های حاشیه شده پنجه‌دار و لاله‌های دیوارکوب و غیره که از خانه و دکان و مسجد و انبار خارج شده زینت‌بخش می‌گردید تا جایی که دیرک‌های چادر ها نیز از این آرایش برکنار نبوده از سرتا بپا سیاه پوش و زیرپوش شده به انواع پرچم‌ها و کتل‌ها و علامت‌ها و سه شاخه به دوشاخه پنج شاخه و قالیچه‌های گرانبها پیراسته می‌شد.

این تکایا با کتیبه‌های اشعار جانسوز شعرای مرثیه سرای نامی مانند محتشم و جوهری صورت عزاخانه می‌گرفت که اگر هیچ یک از جملات دیگر در آن به کار نرفته بود همین کتیبه‌های سیاه کافی بود تا آن را به صورت عزاخانه درآورد، چنانچه در هر زمان از سال هم بر سردر و جلسه‌ای هر خانه و مکان که از این سیاهی نصب شده بود علامت آن بود که در آن روزها و تعزیه برپا می‌شد اگر چه در داخل آن هیچگونه تشریفات و تشکیلات دیگر به عمل نیامده باشد و دعوت نامه‌ای که مردم را بدون دعوت و تعارف به درون می‌کشید و مرغوبترین و شیواترین اشعار در این زمینه یعنی اشعار کتیبه‌ها از آن محتشم کاشانی بود؛

«باز این چه شورش است که در خلق عالم است/ باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است // باز این چه رستخیز عظیم است جهان / بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است»، دیگر این ترجیع بند «کشتی شکست خورده طوفان کربلا / در خاک و خون فتاده به میدان کربلا // از آب هم مضایقه کردند کوفیان / خوش داشتند حرمت مهمان کربلا» و دیگر «بر خوان غم چو عالمیان را صلا زدند / اول صلا به سلسله انبیا زدند // نوبت به اولیا که رسید آسمان طپید / زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند»

پس از آن یکی دیگر از اشیا و آلات جالب حسینیه‌ها در تابستان ها بعد از دوستکامی های آب یخ بادبزن‌های بزرگ سقفی بود که به جای بادبزن، کولرهای برقی امروزی به کار می‌آمد که شاید ضحکه‌اش بیش از فایده‌اش بود به این صورت که قطعه الواری را که بر لبه‌های یک طرف آن از دو سو پارچه‌های زمختی را چین‌های فراوان داده چند لا بر آن کوفته بودند از زیر چادر آویخته، طنابی بر آن بسته به یک طرف بام می رساندند و مرد زورمندی آن را کشیده به نهایت رسانده رها می‌کرد، از آن بادی وزیده نسیمی رسیده می‌ایستاد تا دو مرتبه که آن را کشیده تکرار بکند.

این نیز از جمله ثواب ها بود که دست‌های بالای بام برای نوبت ایستاده یکی خسته شده طناب را دیگری می‌کشید این مجالس در هر وقت و هر کجا دایر می‌شد مورد استقبال مردم واقع می‌شد که به آن رو می‌آوردند، از این رو همه ساله به تعداد آن‌ها اضافه می‌گردید و به همین نسبت ذاکرین آن که زیاد می‌شدند.

وقتی عزا همه را هم‌سطح می‌کرد

"تهران در عزای حسین (ع) شهری بود یکپارچه نعمت و فراخی و کرم و بخشش و نذر و نیاز و کوشش و کار عزا که هستی و حیات مردم برایشان بی‌ارزش شده، فهمید و نفهمیده و با ریا و بی‌ریا جان و مال طرف امام حسین می‌کرد."

 جعفر شهری در جلد دوم کتاب "طهران قدیم" خود درباره حالات و آدابِ عزاداری مردم طهران در قرن ۱۳ این طور نوشته است: "اگر در تشکیل این مجالس واقعاً مردم صاحب قیدهایی بودند که این کار را فقط به خاطر اجر اخروی و رضای خاطر اسباط رسول می‌کردند افرادی هم بودند که آن را وسیله کسب معاش و استفاده قرار داده اسباب بزرگی و آقایی خود ساخته با تشکیل هر حسینیه که هرسال معجزات و خوارق عاداتی برای مکان و علم و کتل و علامت و چلچراغ و دیرک و دیگر اشیای آن تراشیده نذورات جمع می‌کردند گذران سال و ماه و سروری و تفوق و جلال و جبروت و دیگر خواسته‌های خود تأمین می‌کردند.

از آن جمله بود طاق نمای روبه قبله تکیه دباغ خانه که کاهگل دیوار آن خواب نما شده برای شفای مرضای تب و نوبه ای و بیماری های جرب و سودا و سفلیس و نوعی خوره به پول می رسید و آب دوستکامی تکیه درخوانگاه که همه سال روزهای عاشورا (نظر کرده) شده به وزن هر قطره آن که بارها مشک‌ها در آن تخلیه شده استکان استکان به فروش می‌رسید طلا و نقره جمع می گردید و پارچه روپوش ضریح امامزاده یحیی که از روز اول تا دوازدهم محرم بارها تعویض شده باریکه‌ای از آن مشکل گشای گرفتاران و حاجتمندان و باعث جمع و خرید اموال و اثقال و مستغلات گوناگون متولیان می‌آمد.

الی آخر که خانه معروف آسید هاشم در خیابان شاه آباد و خانه سادات اخوی در کوچه سادات خیابان سیروس همه ساله بعد از روضه دهه اول محرم تا آخر صفر پیوسته توسط بانی یعنی صاحب دستگاه آن که در اولی منبر آن معجزه نما شده!

پرداخت های نیازهای لایق نقدی و جنسی شمع و چراغ و قند و چایی و پول و جواهر و برای رد شدن از زیر منبرش که همه کارها از آن بر می‌آید جهت شفای بیماران و چاره درد دردمندان و گشایش کارهای فروبسته گرفتاران و خلاص زندانیان و ادای قرض قرض مندان و هر حاجت و هر مطلب و در دومی که گلوله های سبز و سفید که در خواب به مسح و لمس صاحب مجلس یعنی حسین شهید رسیده بود مشکل گشای جمیع مهمات و مشکلات درونی و برونی مردم آمده وجب به وجب که دریافت کنندگان به موچ و گردن خود ببندند.

نیازهای نقدی و جنسی بیشمار و ضیاع و عقار و ده و ملک و قنات و باغ میاورد، و در همین خانه هم بود که روزهای عاشورا آبگوشت نخود ساده در کاسه های بدل چینی ریخته شده با کاسه (آش با جاش) تسلیم فقرا و خواهندگان می گردید همان آبگوشت نخود که به اسمش برنج روغن و بار و بنشن های فوق الذکر می‌رسید.

"قول عجیب"، از نوری سبز که از مشرق به مغرب رفت

پیر محترم باسوادی که از شدت علم و اطلاعات غیر خرافی نمی‌توانم رِد قولش کنم می گفت در آن زمان که مردم توجه و اعتقادی داشتند در همسایگی مان بود که خود حقیر در سنین ۹ و ۱۰ سالگی شاهد یکی از آن نور های واقعی بودم که همچنان در برابر دیدگانم باقی مانده برایم تجدید خاطره می‌کند و این آنکه ظهر عاشورا در مسجد جامع به شدت غلیان عزاداران از سخن روضه خوان به اوج رسیده بود ناگهان از پشت چادر مسجد یعنی در فضای باز بیرونی سقف آن نور سبز پررنگی که از تندی شبیه نور کرم شب تاب می‌نمود به اندازه باغچه بزرگی دیدم که لم لم خورده از سمت مشرق به طرف مغرب بر روی هم غلتیده لمعان می‌نمود که دو نوبت تکرار شده رفته مراجعت نموده غلتی دیگر بالای چادر زده ناپدید گردید و صدای تکبیر و تهلیل و صلواتی بود که مردم حنجره با آن دریدند یعنی حقیقتی که انکار پذیر نمی آمد.

احوال مردم در ماه‌های محرم و صفر

باری از روزهایی که مساجد و تکایا شروع به بستن و چادر افراشتن و سیاه‌کوب شدن می‌شدند اطفال نیز چندتاچندتا و دسته دسته پارچه‌هایی بر سر چوب هاکرده راه افتاده (محرم آمد و عیشم عزا شد حسین وارد کرب و بلا شد) راه می‌انداختند تا ماه محرم برسد و از روز اول آن بود که هر رنگ لباس به جز سیاه از تن زن و مرد و کوچک و بزرگ در آمده همه از سر تا بپا سیاه پوش یک تیغ می شدند و سنتی بود که تغییر پذیر و اهمال بردار نمی آمد تا آنجا که فقیرترین و تهیدست‌ترین افراد که از مال دنیا به جز پیراهن و قبای تن چیزی نداشتند هم آن را فروخته سیاه خریده یا با کهنه سیاهی مبادله می کردند و در غیر امکان همان مال خود به صباغ داده یا خود جوهر سیاه خریده رنگ می کردند و یکی از نذور مجرب مردم نیز نذر پیراهن، دستمال، پارچه سیاه بود که بین فقرا و بی‌سیاه مانده ها تقسیم می‌کردند و از همین روز هم بود که در و دیوار و تکایا و حسینیه‌ها و مساجد و اماکن عزا سیاه پوش تمام گردیده کار جز کوبی و کتیبه بندی آنها تمام شده صورت از خانه کامل به خود گرفته و آماده پذیرایی می گردید.

به این مناسبت از روز اول ماه سقاخانه هایی نیز که از تغار و طشت و لگن و بشکه های شیردار و مثل آن یا از آجر و ساروج در مدخل و زوایای دیوارها و قسمتی از دکاکین به وجود آمده بود سیاهپوش و دایر گردیده در آنها آب و یخ و گلاب و در بعضی شربت قند و بیدمشک و امثال آن ریخته شده با شعار (آبی بنوش و لعنت حق بر یزید کن جان را فدای مرقد شاه شهید کن) در اختیار مردم قرار می گرفت و بعد از نماز صبح در اغلب و بلکه اکثر خانه‌ها و آشپزخانه‌ها از مردم با نان روغنی و پنیر و خرما پذیرایی صبحانه به عمل می‌آمد و در بعضی از آنها نیز ظهر و شب و ناهار و شام داده می شد تا روز دوازدهم که این مجامع همچنان برقرار بود و مردم اطعام می‌شدند و چه بسا که بعضی از آنها تا آخر ماه صفر به همان صورت برقرار و بی ریا وارد آن ضیافت می شدند.

این اطعام حسینی نه مخصوص دولتمردان و اغنیا و دست به دهن برس‌ها بود که انجام می‌گرفت بلکه اکثر طبقات را جزو به نذور که برای امام حسین عهدی به گردن داشته باشند، مخصوصاً در ده دوازده روزه‌ اول و خاصه در روز عاشورا که از هر گوشه و کنار و مطبخ و اجاقِ دودی برای نذری تصاعد می نمود و گرچه نیازمندان خود واجب رعایت بوده باشند.

هر طفلی که به دنیا می‌آمد از واجبات بود که جهتش نذری از آش و پلو و آب گوشت و حلوا و خرما و نان و ماست و هر چه بر آن قدرت داشته باشند به گردن بگذارند تا هر اتفاق و گرفتاری خطر و ضرر و بیماری و قرض و خواهش و حاجت و تمنا که چاره ساز و مشکل گشایش نظری بود که برای امام حسین و حضرت عباس قبول نمایند اگرچه ریختن مشتی برنج بر روی برنج نذری بها و انداختن تکه گوشتی در دیگ آنها بوده باشد و همین نذرها بود که در این روزها لباس آداب خود پوشیده از دیگ‌های حلقه دار بیست سی منه تا دیگ کماجدان های نیم منه، یک چهار که بر سر آتش ها رفته، مطبوخشان با شعف دل در اختیار مردم قرار می گرفت و این یعنی دهه اول محرم (دهه عاشورا) همان ایام بود که هر شب و روز آن به نام شب و روز خیرات و براتی به حساب می‌آمده با جانفشانی و خودکشان تمام، همه اهالی همراه این رسوم به کار برگزاری عزای پسر فاطمه برخاسته طلب حاجات خویش و درخواست تقرب به ساحت ایشان می کردند و شب‌های همین روزها هم بود که بهترین اوقات برای طلب مغفرت اموات معلوم شده؛ خرما، حلوا، شکر پنیر، سمنوها نیز بر آش و پلو ها اضافه شده، خواستار برات آزادی رفتگان و طلب آمرزش و شادی روح ایشان می کردند.

اگر چه آن برات یک شادی خرما و چند دانه شکر پنیر و نعلبکی حلوای شیره‌ای بوده همان زحمت تحصیل شده باشد، به غیر از نذرهای بدنی و پولی که هر کس چیزی از آن مثل زنجیر زدن، سینه زدن، روضه خواندن، قمه زدن، زیر بیدق و علم رفتن و دیگر و دیگر به گردن می گرفت.

تهران در محرم الحرام و رمضان المبارک قرن ۱۳

در هر صورت تهران در این ایام شهری بود یکپارچه نعمت و فراخی و کرم و بخشش و نذر و نیاز و کوشش و کار عزا که هستی و حیات مردم برایشان بی ارزش شده فهمید و نفهمیده و با ریا و بی ریا جان و مال طرف امام حسین می کرد و چه نان کور هایی که در این روزها گشاده دست رفته و چه بخیل‌ها که سخاوتمند گردیده در خانه و دامن سفره‌شان به روی مردم گشوده شده، گوسفندهای آبرومندی که سیر و شکم های حسرت‌زده‌ای که از خواهش طعام بیرون می‌آمدند؛

در این حکایت که می‌گویند؛ "ناآشنایی در ماه محرم وارد تهران می‌شود در سر کوچه گذر که می‌گذرد او را کشیده ضیافت و اطعام می‌کنند و چون سبب می‌پرسد می‌گویند برای اینکه ماه محرم الحرام است که روستایی می گوید چه مبارک حرامی که این همه نعمت و رحمت همراه داشته باشد و وقتی دیگر در ماه رمضان وارد می‌شود که نه تنها اثری از محبت و ضیافت نمی‌نگرد بلکه چون از توشه خویش نیز چیزی به دهن می‌نهد بر سرش ریخته زیر مشت و لگد می‌اندازند که ماه رمضان المبارک است! و روستایی سربلند کرده می‌گوید چه نفهم مردمانی شما اهالی این شهر می‌باشید که نام ماه مبارک را حرام و ماه حرام را مبارک گذارده باید مهر ماه مبارک رمضان حرام می‌گفتید!"

عزای حسین (ع) حاکم و میرغضب و قمارباز و فقیر را هم‌سطح می‌کرد

دیگر از تغییر وزن در این ماه که کسب و کار و فعالیت و کوشش دنیایز در هر طبقه از طبقات تعطیل و معوق گردیده مردم از هر کار و شغل و عمل دست کشیده و اوقات خود را وقف خدمت به امام شهیدان و عزاداری او می کردند. چه تنها او بود که دنیا و آخرت‌شان به خاطرش تامین شده یکقران در راه او، صد هزار قران به مال‌شان برکت داده، با نم اشکی به مظلومیت آخرتشان آباد گشته، با قدمی در راهش از خاطر پیغمبر و امام از ایشان خشنود می‌گردید.

ایام عزای حسینی ایامی بود که غرور ها خاموش و نخوت ها فراموش و بزرگی ها کنار افتاده، مرد و زن و عالی و دانی امیر و فقیر خاکسار و نوکر و غلام و برده و کنیز ملاحسین گردیده خاضع و خاشع زانو به درگاهش زده به عزاداری می پرداختند.

در این مثل که حاکم و امیری که از جبروت خَشیتش پشت‌ها به لرزه درآمده، میرغضبی که از اخگر فَتَنَش زهره‌ها می‌ترکید در این اوقات چون گربه اهلی در میان جماعت لولیده نوکری نوکران امام حسین کرده، پا به پای خدمه و عمل خدمت نموده همراه دیگران در روزها اشک ریخته در سینه زنی ها سینه زده جلوی دست سر و پای برهنه گل بر روی و خاک و خاشاک بر سر کرد کوچکی و فروتنی می کردند.

همچنین در این ایام هر کار و عمل زشت از میان غالب مردم رخت بربسته هر یک به طریقی کوشای اصلاح اعمال ناپسند خود گردیده برای شان قبح و گناه رفتار ناشایست مضاعف و به مراتب بزرگتر جلوه کرده، درصدد برسد توبه و انابه و استغفار برآمده از زنا و لواط و می‌خوارگی و قمار و تقلب و دروغ و کم فروشی تبرا برجسته تا آنجا که شیرک‌خانه ها و فاحش خانه ها تعطیل کامل گردیده، زن‌های خودفروش آب توبه بر سر ریخته تا آخر صفر و حداقل تا سوم امام که سیزدهم محرم بود از (کار) کنار می گرفتند و در جرگه عزاداران درآمده، چه بسیار که خود مجلس عزا تعطیل داده مداحی و روضه خوان دعوت می‌کردند!

آداب عزاداری برای صاحب نذر

به همین حساب بود شوخی و خنده و تفریح و مزاح و خوشگذرانی و عیش و نوش که در این ایام متروک گشته اقدام بهر لذت و سرور را دشمنی با امام حسین می دانستند که به طریق اولی تعطیل عقد و نکاح و عروسی و مزاوجت بود که در این دو ماه ممنوع گردیده آن را شوم و بدعاقبت می‌انگاشتند و مثل این بود رخت نو پوشیدن و سرتراشیدن و اصلاح کردن و حنا و خضاب بستن و برای زنان البسه رنگین پوشیدن آرایش کردن و سر و بر آراستن و از شرایط حالت عزا داشتن بود.

سر و پابرهنه راه رفتن و ژولیدگی و پریشانی و اندوه زدگی و ژنده پوشی و موی سر و رو بلند داشتن و گل به سر و بر مالیدن، که مخصوصاً سر و بدن به گل و لجن آغشتن از جمله نذرها نیز بود که تا آخر ایام عزا صاحب‌ نذر باید آن را رعایت داشته، استمرار بدهد، اگرچه ترک واجبات امسال غسل و وضو نماز و دیگر فرایض کرده از دیگر احکام مثل آن سر پیچی نموده باشد.

منبع: ایسنا

نظر شما