شناسهٔ خبر: 61878 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

وضعیت بشری/   درس‌آموخته‌ها و پیشنهادها برای شرایط پساکرونایی

فرهنگ امروز/ اردشیر منصوری

تردیدی در این نیست که شیوع کرونا با تراکم جمعیتی ارتباط مستقیم دارد. تاکید همه کشورهای درگیر کرونا بر ضرورت رعایت فاصله فیزیکی/ اجتماعی برای توقف زنجیره ابتلا، حاکی از آن است که با کاهش تراکم جمعیت در واحد سطح، امکان شیوع کاهش می‌یابد. زیست متراکم انسان‌ها در مسکن‌های طبقاتی و رستوران‌ها و فروشگاه‌ها و ورزشگاه‌های پرجمعیت دنیای جدید، علاوه بر آنکه موجب کاهش کیفیت زندگی، کاهش میزان جلب منفعت/ لذت از منابع محدود است، زمینه را برای بروز/ تشدیدِ انواع اپیدمی و پاندمی نیز فراهم می‌سازد. راهبرد کاهش جمعیت، هم ضرورتی برای زیست بهینه انسانی و هم ضرورتی برای جلوگیری از انقراض دیگر انواع است.
 توجه به یک معادله ساده می‌تواند دغدغه اکوسیستم‌گرایان را در این باره نشان دهد.
اگر A را سهم هر فرد انسانی از ضروریات زندگی بهینه شامل مسکن و غذا و دارو و حتی گذران بهینه فراغت بگیریم و S عبارت باشد از ظرفیت منابع زمین که مسلما مقدار آن معین و محدود است و H تعداد انسان‌های کره زمین باشد که می‌تواند تعداد آن افزوده یا کاسته شود، مقدار عددی a برابر است با S  روی H. (a=S/H) با توجه به ثابت بودن S، هر چه مقدار عددی H بزرگ‌تر شود، مقدار a کمتر خواهد شد. حال آنچه می‌ماند مطالعه‌ای تجربی در باره مقدار منابع بالقوه زمین با احتساب امکان فرآوری به‌وسیله تکنولوژی است با در نظر گرفتن پایداری منابع (از ظرفیت زمین برای تامین منابع خام گرفته تا ظرفیت زمین برای بازیافت انواع پسماند). حال اگر تاثیر استحصال از منابع زمین بر زیست دیگر موجودات را نیز در نظر بگیریم و ضرورت حفظ دیگر انواع زیستی را نیز لحاظ کنیم، سیاستِ (policy) دوستدار اکوسیستم به دست می‌آید.
مطالعات بوم‌شناسان (اکوسیستم‌گرایان) حاکی از آن است که ظرفیت کره زمین برای تحمل بهینه جمعیت انسانی، حداکثر سه میلیارد نفر است در حالی که هم‌اکنون جمعیت زمین از هفت‌ونیم میلیارد گذشته است.  درس ‌آموخته مبتنی بر بوم‌گرایی (اکولوژیک) از ماجرای کرونا چنین است: در گام نخست البته استفاده از همه امکانات برای مهار کرونا، اما در گام بعد تجدیدنظر اساسی دولت‌ها و سازمان‌های بین‌المللی در سیاست‌های جمعیتی و نیز سیاستگذاری‌های اقتصادی و اجتماعی برای درانداختن نظمی نوین برای جهانی پساکرونا نیز نباید مغفول بماند.
یک مغالطه یا غفلت بزرگ که متاسفانه هم دولت‌ کشورهای مختلف به آن دچارند و هم با تأسف برخی نویسندگان و نظریه‌پردازان اجتماعی- اقتصادی غیردولتی نیز گاه به آن دامن می‌زنند، تقلیل‌گرایی در تبیین رابطه «تأمین رفاه» با «جمعیت» و در پی آن تشویق به افزایش جمعیت است. مغالطه عبارت است از «تقلیل علت تامه به علت معدّه»، یا یک عاملی انگاشتن امر چندعاملی!
شرح مغالطه/ غفلت:
مشوقان افزایش جمعیت ماجرا را این گونه شرح می‌کنند: کاهش رشد جمعیت باعث کاهش نیروی جوان و مولد و افزایش سالمندان می‌شود، سالمندانی که قرار است در دوران بازنشستگی از محصول کار نسل بعد از خود ارتزاق کنند. پس گمان می‌کنند اگر رشد جمعیت مثبت باشد، همواره مقدار نیروی مولد بیش از مصرف کننده خواهد بود و این را موجب تأمین رفاه عمومی و ثبات اجتماعی در آینده می‌پندارند. این البته شرح ساده ماجرا از منظر برخی نظریه‌پردازان اقتصادی و اجتماعی است؛ می‌توان نیت رهبران سیاسی در افزایش سرباز برای پیروزی در اهداف سیاسی و نظامی را نیز به آن افزود.
چند پرسش اساسی:
 1- آیا افزایش نفوس همواره موجب افزایش نیروی مولد/ سرباز و موجب تضمین آینده است یا نیروی کار فقط یک شرط کمکی و جانشین‌پذیر (و نه شرط لازم در دنیای علم و تکنولوژیک) است و ازقضا اگر با دیگر شرط‌ها مانند آموزش مناسب و زیرساخت‌ها و منابع جمع نشود با افزایش نفوس تنها بر تعداد مصرف‌کننده یا مخالف شورشی افزوده می‌شود، نه نیروی مولد یا سرباز؟ ممکن است طرفداران افزایش جمعیت بلافاصله پاسخ دهند با تمرکز بر اموری مانند سیاست‌های علمی- فناوری- آموزشی و تمهید دیگر معدات تولید، می‌توان مشکل را رفع کرد و از مواهب افزایش جمعیت بهره‌مند شد. پاسخ این است که اولا مشاهدات منصفانه نشان می‌دهند در کشوری مانند ایران، دست‌کم در 40 سال گذشته، به‌رغم تلاش‌ دولت‌های مختلف و به فرض اعتماد به حسن‌نیت حاکمان و دولتمردان و بخش خصوصی و همه نیروهای اجتماعی برای بهینه کردن اوضاع و به اصطلاح توسعه متوازن، عملا روند مناسبی را برای رشد مناسب فرآیندهای آموزشی و زیرساخت‌های اجتماعی شاهد نبوده‌ایم. واقعیت‌هایی مانند رشد فقر و و بیکاری، وندالیسم، کودکان کار، کودکان خیابانی، تن‌فروشی، اعتیاد و رشد فزاینده ناامنی و زورگیری و قتل و سرقت و دیگر آسیب‌های اجتماعی (که اعتراف مسوولان قضا به تراکم پرونده‌ها در این موارد و روند تشدید شونده هشدارهای دستگاه‌های انتظامی و پلیسی برای مصون ماندن از انواع آزار و سرقت و آسیب در فضای عمومی و مجازی گواه صادق این مدعا است) ‌و نیز سیر وحشتناک انقراض گونه‌های گیاهی و جانوری و تخریب جبران‌ناپذری محیط زیست، حاکی از آن است که دوشادوش رشد جمعیت در ایران و بسیاری دیگر کشورها، مشکلات و مخاطرات جبران‌ناپذیری نیز رشد کرده‌اند.  ممکن است مدافعان رشد جمعیت بگویند منطقا تقارن رشد جمعیت با رشد مشکلات، دلیل کافی برای برقراری نسبت علّی بین این دو پدیده نیستند.  برای رسیدن به پاسخ منطقی در این باره باید به پرسش دوم پرداخت:
2- به فرض به کارگیری همه تمهیدات آموزشی و نرم‌افزاری، آیا ظرفیت کره زمین برای تأمین منابع رفاه انسان‌ها و از جمله فاصله فیزیکی لازم برای ایمن بودن در برابر شیوع بیماری‌های واگیردار مانند اپیدمی/ پاندمی کرونا محدوده‌ای دارد یا نامحدود است؟ آیا فرقی برای زمین ندارد که به نیازهای دو میلیارد جمعیت پاسخ دهد یا 20 یا 200 میلیارد؟ به نظر می‌رسد نامحدود گرفتن ظرفیت زمین معقول نباشد. پس جای پرسش است که این محدوده چه اندازه است؟ به ویژه با لحاظ کردن ملاحظات اکولوژیک در حفظ دیگر گونه‌های حیات، اگر ظرفیت زمین برای میزبانی از انسان محدود است، عدد بهینه چند است؟
مطالعات اکولوژیست‌ها نشان می‌دهد با سبک زندگی سنجیده‌تر اروپایی 3 میلیارد و با سبک زندگی پرمصرف امریکایی کمتر از 2 میلیارد! این سقف جمعیتی قابل تحمل برای زمین است؛ اما جمعیت زمین هم‌اکنون بیش از هفت‌ونیم میلیارد است.
پیشنهادهایی برای پی افکندن نظم نوین
در دنیای پساکرونایی
1- تقویت فهم فرامرزی از سرنوشت انسان‌؛ پاندمی کرونا نشان داد سرنوشت انسان‌ها - بیش از آنکه به نظر می‌رسید و بسی فراتر از آنکه دولت‌های ملی تبلیغ می‌کنند - در فراتر از مرزهای جغرافیای سیاسی به هم گره خورده است. تفاهم بین‌المللی برای بهزیستی به‌شدت در گروی همزیستی بهینه است.
2- درک محدودیت‌های زیست‌محیطی و بازتعریف سیاست‌های جمعیتی؛ حتی با ملاحظات «ملت- دولت»ی، رشد جمعیت باید سقف داشته باشد. مطالعات زیست‌محیطی تنها با شاخص تأمین «آب»، سقف بهینه جمعیتی ایران را 50 میلیون دانسته‌اند. تاکنون می‌دانستیم مولفه‌هایی مانند بیابانی و کوهستانی بودن و عدم امکان کشت و سکونت در بیشتر خاک ایران، قرار داشتن در کمربند خشکسالی کره زمین و محدودیت منابع آب باید در سیاستگذاری جمعیتی لحاظ شود؛ اینک کرونا به ما آموخت که محدودیت منابع بهداشتی- درمانی، محدودیت ذخایر غذایی و دارویی در زمانه‌های اپیدمی‌ها و نیز محدودیت ظرفیت طبیعت یک سرزمین برای پذیرش و بازیافت پسماندها به گونه‌ای که منجر به تخریب اکوسیستم نشود، باید در سیاست‌های توسعه‌ای و جمعیتی بیش از پیش مدنظر قرار گیرد.
3- اقتصاد پساکرونایی؛ در وضعیت کرونایی معلوم شد با توقف بسیاری از سفرهای غیرضرور هوایی و زمینی و دریایی، با توقف مصرف اقلامی مانند لوازم آرایشی و مد و اقلام لوکس و پرسه‌زنی در رستوران‌ها و کافه‌ها و گردشگاه‌ها هم می‌توان زندگی کرد، حتی با آرامش بیشتر و رضایت خردمندانه‌تر، با قدری مقید شدن آز انسانی به نفع دیگردوستی و سلامت طبیعت. جا دارد در اقتصاد پساکرونایی، به جای ورود به مسابقه رشد اقتصادی فلان درصد با تحریک ولع مصرف و گرداندن چرخ تولید با دستبرد به منابع غیرقابل جبران طبیعت به توزیع عادلانه‌تر و تولید خلاقانه‌تر و تمرکز بیشتر بر ضروریات و کاستن از تسلسل نامتناهی مصرف و تولید بیشتر بر واقعی‌سازی نیازهای انسانی و رفع نابرابری‌های مهلک تمرکز کرد. در این مسیر ممکن است یک جابه‌جایی بنیادی در برنامه‌های کشاورزی و صنایع و تشویق شیوه‌های تولید پیشاصنعتی دوباره در دستور کار قرار گیرد. اگر قرنطینه به اضطرار تولیدهای خلاقانه خانگی و محلی و کمتر وابسته به چرخه‌های عظیم واردات صنعتی و مدرن را احیا کرد، چرا به اختیار و با لطمه کمتر به محیط زیست این فرآیند احیا نشود تا هم کیفیت محصول و لذت تولید بازگردد و هم در مهلکه‌های اپیدمیک و قرنطینه و خانه‌نشینی، انسان این اندازه احساس درماندگی نکند.
 آشکار است که توصیه نگارنده نابودی دستاوردهای دنیای مدرن و بازگشت به عهد بوق نیست، اما البته قدری ترمز در این «پیشرفت/ توسعه لگام گسیخته» است.‌
4- سبک زندگی؛ کرونا نخست در متراکم‌ترین و پرجمعیت‌ترین نقطه زمین (کشور یک‌ونیم میلیاردی چین) سربرآورد. انبوه جمعیت مردم این سرزمین را به غذای جانوری، حتی مار و خفاش کشاند. علاوه بر غذا، طب سنتی در فرهنگ چین نیز با مصرف جانوران همراه بوده است (برای مثال مصرف مار خشک شده برای درمان آرتروز) و اینک مار و خفاش عامل انتقال کرونا شناخته شدند. به جای نفرت نسبت به مار و خفاش، حق زیست آن گونه‌های حیات را به‌رسمیت بشناسیم، از تجاوز به زیستگاه‌های آنها و به چشم غذا و دارو نگریستن در آنها دست ‌برداریم. گزارش‌ها حاکی از آن است که خانه‌نشینی ناگزیر انسان‌ها در دوران کرونایی موجب تنفس طبیعت (حیات وحش و بافت گیاهی) بوده است. گردشگری‌های لجام‌گسیخته انسان آرام و قرار را از طبیعت ربوده بود. در این مدت که آفرودبازها، صیادان، جنگل‌پیمایان، غارنوردها و بیابان‌گردها خانه‌نشین بودند، طبیعت مجالی یافت برای ترمیم خود. اگر جهان با طبیعت حفاظت شده دوست داشتنی‌تر است، نگذاریم تحمیل بیماری‌هایی مانند کرونا موجب خلاصی طبیعت از دست بشر شود. می‌توان برای سبک زندگی دوستدار طبیعت در جهان پساکرونایی برنامه‌ریزی کرد.  درخواست از مردم: مانند فنری نباشیم که منتظر بمانیم کرونا کنار برود و دوباره بجهیم به میدان حرص‌آلود مصرف- تولید و هرگونه دستبرد زدن به طبیعت را حق مسلم خود دانستن!
  5-درخواست از مسوولان؛ قدری بلندمدت از 4 سال و 8 سال و 20 سال به رابطه انسان و طبیعت بیندیشیم. فقر و سیل و کرونا مظاهری از امور ضروری‌اند که جا دارد دولت مشروع و مقتدر به جای بلندپروازی‌های منطقه‌ای و بین‌المللی یا اقتدارطلبی‌های ایدئولوژیک داخلی، برای آنها هوش و تدبیر و منابع را به‌طور بهینه مصرف کند. منابع علمی و مدیریتی و انسانی بی‌نهایت نیستند، این ظرفیت‌های محدود اگر صرف بلندپروازی‌های نظامی و ایدئولوژیک شوند، در هنگامه اضطرار جز ناکامی چیزی نصیب نمی‌کنند.
پژوهشگر فلسفه و اخلاق

روزنامه اعتماد

نظر شما