شناسهٔ خبر: 61503 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

تمرکز بر خرد، شباهت دو مکتب فرانکفورت و اسلام در تربیت اخلاقی است

مریم اصفهانی معتقد است: تمرکز بر خرد به عنوان شباهت و توجه به اصل کرامت نفس نقطه تمایز این دو مکتب فرانکفورت و اسلام در تربیت اخلاقی به شمار می‌آید.

تمرکز بر خرد، شباهت دو مکتب فرانکفورت و اسلام در تربیت اخلاقی است

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ بحث از ارزش‌ها همواره مورد توجه فلاسفه و اندیشمندان تعلیم و تربیت بوده و هست و هرروز بحث‌های زیادی راجع به این مسأله شکل می‌گیرد. بررسی مکتب‌های علوم اجتماعی مدرن نشانگر ریشه داشتن آنها در بنیان‌های فلسفی فرهنگ جدید غرب است. به گونه‌ای که مبانی هستی‌شناسی سکولار و انسان‌شناختی اومانیستی در تاروپود این نظریه‌ها تنیده شده است.

مکتب فرانکفورت هم به نوبه خود از این قاعده مستثنی نیست و نظریه انتقادی این مکتب با وجود موضع‌گیری انتقادی در برابر نظام طبقاتی و سرمایه‌داری غرب در عمق بنیان‌های معرفتی فرهنگ غرب ریشه دارد. در «مبانی فلسفی تربیت اخلاقی در مکتب فرانکفورت و اسلام» محقق قصد دارد، تربیت اخلاقی در مکتب فرانکفورت را از منظر مطهری به بوته نقد بگذارد و علت آن را می‌توان این گونه تبیین کرد که مطهری نقاد اندیشه‌ها بود و تربیت اخلاقی وی یکی از مهمترین نظریات مطرح شده در جهان اسلام است.

مریم اصفهانی، دکترای فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات در کتاب «مبانی فلسفی تربیت اخلاقی در مکتب فرانکفورت و اسلام» در قالب هفت فصل اقدام به بررسی مبانی فلسفی تربیت اخلاقی در مکتب فرانکفورت و اسلام با تأکید بر آراء شهید مطهری کرده است. فصل اول به بررسی تربیت اخلاقی اختصاص یافته و فصل دوم اخلاق و فصل سوم اخلاق در مکتب فرانکفورت را مورد بررسی قرار می‌دهد. در فصل چهارم مبانی فلسفی تربیت اخلاقی در مکتب فرانکفورت مورد بررسی قرار گرفته، در فصل ششم تربیت اخلاقی در مکتب فرانکفورت از دیدگاه اخلاقی استاد مطهری مورد نقد و بررسی قرار گرفته و در فصل آخر نیز ارزیابی و نتیجه‌گیری کلی ارائه شده است.

برای معرفی بهتر کتاب «مبانی فلسفی تربیت اخلاقی در مکتب فرانکفورت و اسلام» با مریم اصفهانی، مؤلف این کتاب، گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که شرح آن در ادامه آمده است.

چرا مکتب فرانکفورت را برای بررسی تطبیقی با این موضوع در برابر اسلام انتخاب کردید؟
مکتب فرانکفورت یکی از دستاوردهای مهم مارکسیسم در غرب است که در سال 1923 با تلاش ماکس هورکهایمر، تئودور آدورنو و هربرت مارکوزه در شهر فرانکفورت آلمان با عنوان مؤسسه تحقیقات اجتماعی دانشگاه فرانکفورت تاسیس شد. بعد از آنها والتر بنیامین و اریک فروم از پیروان این مکتب بودند و هم‌اکنون هم یورگن هابرماس آخرین بازمانده مکتب فرانکفورت است. میراث فکری و نظری این مؤسسه بعدها با نام مکتب فرانکفورت یا نظریه انتقادی مشهور شد. مطالعه اجمالی در باب مکتب فرانکفورت حاکی از آن است که تلاش مشخصی برای بررسی مفهوم اخلاق در آن مکتب که در برگیرنده بررسی و تحلیل مبانی فلسفی آن باشد صورت نگرفته و اهمیت و شهرت روز افزون مکتب فرانکفورت و نظریه‌های انتقادی آن در میان مجامع علمی و دانشگاهی ایران سبب انتخاب آن مکتب و بررسی تربیت اخلاقی در آن مکتب است.

چرا برای مطالعه موردی، شهید مطهری را انتخاب کردید؟
در کتاب مورد نظر قصد بر این قرار گرفت که تربیت اخلاقی در مکتب فرانکفورت از منظر  استاد مطهری به بوته نقد گذاشته شود و علت آن را می‌توان این‌گونه تبیین کرد که مطهری نقّاد اندیشه‌ها بود. بخش مهمی از آثار مرتضی مطهری به نقد و بررسی اندیشه‌های مختلف و پاسخگویی به پرسش‌ها و ابهامات فکری اختصاص دارد. وی به نقد و بررسی ارتجاع و تحجّر می‌پرداخت. افکار به ظاهر نو و مترقّی نیز از نگاه تیزبین او دور نمی‌ماند. مرتضی مطهری با تکیه بر نقش عقل ناقد، گاه اخباری‌گری، اشعری‌گری، خارجی‌گری و وهابیّت و جمود فکری را به نقد می‌کشید و گاهی به مارکسیسم و لیبرالیسم و ناسیونالیسم و کاپیتالیسم و دیگر ایسم‌های شرقی و غربی می‌پرداخت و به عیارسنجی آنان می‌نشست.

وجوه اشتراک بین اسلام و مکتب فرانکفورت درباره مبانی فلسفی تربیت اخلاقی چیست؟
برای دست یافتن به وجوه اشتراک و افتراق در زمینه تربیت اخلاقی دو مکتب در گام نخست باید به بررسی کلی مبانی فلسفی تربیت اخلاقی در هر دو مکتب اقدام شود تا بر اساس دستاوردهای حقیقی بتوان نتایج متقنی را ارائه داد. پس از بررسی کامل این نتیجه یافت شد که بین اصول تربیت اخلاقی دو مکتب شباهت‌هایی ـ نه به صورت کامل بلکه در برخی جنبه‌ها ـ مشاهده شد به عنوان مثال تمرکز بر خرد ـ خرد خودبسنده (یکی از عناصر بنیادین مکتب انتقادی فرانکفورت در تربیت اخلاقی، اعتقاد به خود بسندگی و استقلال عقل انسانی در شناخت خود، هستی، سعادت واقعی و راه رسیدن به آن و تشخیص معیارهای اخلاقی است) در مکتب فرانکفورت به چشم می‌خورد همچنین در مکتب اسلام نیز بحث خرد در تربیت اخلاقی را داریم.

طبق دیدگاه اسلام به کارگیری درست خرد، انسان را به این نکته رهنمون می‌سازد که موجودی وانهاده نیست و تحت ربوبیت الهی قرار دارد. در آموزه‌های اسلامی دستیابی به اصول ارزش‌های اخلاقی و حقوق با کمک خرد و فطرت الهی امکانپذیر است؛ اما این مقدار از توانمندی و راهنمایی خرد، نه مستلزم فردگرایی اومانیستی است و نه برای دستیابی انسان به سعادت واقعی کفایت می‌کند. در فصل آخر کتاب به طور کامل و مبسوط به بررسی جنبه‌های مختلف تمایز و تشابه پرداخته شده است.



چه نقاط متمایزی بین مکتب فرانکفورت و اسلام در این باره وجود دارد؟

پس از بررسی و تحلیل عناصر تربیت اخلاقی در مکتب فرانکفورت و اسلام و با تمرکز بر آراء استاد مطهری، به این نتیجه می‌رسیم که تربیت اخلاقی ارائه شده توسط دو مکتب دارای نقاط متمایزی است و تربیت اخلاقی ارائه شده توسط مکتب استاد مطهری رجحان دارد؛ در حقیقت جامعه ما با عنایت به اهداف و آرمان‌های متعالی خود شأن و جایگاه خاصی برای تربیت اخلاقی قائل است؛ حتی گاهی توفیق در تربیت اخلاقی مهمترین معیار ارزیابی عملکرد نظام تعلیم و تربیت به شمار می‌آید.

از سوی دیگر توجه به منابع اسلامی بیش از هر چیز می‌تواند در زمینه تبیین و تدوین نظریه کارآمد تربیت اخلاقی موثر باشد؛ چرا که جهت اصلی رسالت پیامبر اعظم (ص) کامل کردن مکارم اخلاقی ذکر شده است و نیز بخش قابل توجهی از آیات قرآن کریم و روایات معصومین(ع) به اخلاق و تربیت اخلاقی اختصاص یافته است. به بیان مطهری آن نقطه ای از روح انسان که اسلام روی آن دست گذاشته است برای احیای اخلاق انسانی و برای اینکه انسان را به سوی اخلاق سوق بدهد، کرامت نفس است.

ایشان معتقد است که در اخلاق اسلامی یک موضوع است که می‌توان آن را پایه و محور همه تعلیمات اخلاقی اسلامی قرار داد و آن اصل کرامت نفس است. در حقیقت نقاط متمایز تربیت اخلاقی در مکتب فرانکفورت و اسلام را می توان تمرکز استاد بر اصولی مانند درک سلسله مراتبی از ارزش‌ها، حفظ و ارتقای  کرامت، تأمین آزادمنشی، پایبندی کامل به رفتار اخلاقی، لزوم رعایت تفاوت‌های فردی، اندیشه ورزی و کسب دانش نسبت به آموزه‌های دینی و اخلاقی و مهار اخلاقی تمایلات درونی دانست که در کتاب مورد نظر تحت عنوان عصاره تربیت اخلاقی برای عملیاتی شدن تعلیم و تربیت اخلاقی مطرح شده است.

این کتاب را اگر بخواهیم در دسته‌ای قرار دهیم به نوعی مطالعه تطبیقی است، چقدر ضرورت دارد که در حوزه ویژه‌ای مانند اخلاق این گونه کارها انجام شود؟
نظر به این که هدف مطالعات تطبیقی، بررسی و تطبیق عالمانه، از روی انصاف و بدون جانب‌داری فرقه‌ای و مذهبی آرا و معتقدات موجود، حول موضوع یا مسئله‌ای در کنار یکدیگر است. گسترش این نوع از مطالعات در زمینه اخلاق، ضمن اینکه مقدمات تقریب را در علوم اسلامی، به ویژه تقریب در مبانی اخلاقی و استفاده از مصادراخلاقی را فراهم می‌کند، می‌تواند آثار و پی‌آمدهای علمی دیگری را نیز در پی داشته باشد. زیرا محقق و یا عالم دینی می‌تواند با دسترسی به کلیه اطلاعات موجود، به دانشی انبوه و گسترده‌ای دست یابد و به تعبیر پیامبر اکرم(ص) «أعلَمُ النّاسِ مَن جَمَعَ عِلمَ النّاسِ إلی عِلمِهِ» و در نتیجه بررسی آرا و ادله هر یک، به رأی و نظر درست برسد.

چقدر موضوعی مانند فلسفه تعلیم و تربیت در ایران به مکاتب مختلف در جهان پرداخته است؟
فلسفه تعلیم و تربیت دارای ابعاد و جنبه‌های مختلفی ایست که یکی از ابعاد گسترده آن بررسی مکاتب مختلف فنی در جهان است. در سال‌های اخیر که فلسفه تعلیم و تربیت در برخی از دانشگاه‌های ایران تأسیس شده نیاز به شناخت مکاتب مختلف فلسفی و آراء تربیتی برخاسته از آن مکاتب بیش از پیش احساس می‌شود. از این رو آشنایی با فلسفه تربیت اخلاقی فیلسوفانی چون هورکهایمر، آدورنو، مارکوزه، هابرماس در غرب و استاد مطهری در جهان اسلام می‌تواند ما را در شناخت مبانی تعلیم و تربیت مدد رساند.

نظر شما