شناسهٔ خبر: 61308 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

توسعه ‌نیافتگی و رنجوری

امنیت اساسا امری است در کلیت حیات که مستلزم دوری موجود انسانی از اضطراب وجودی اوست. این اضطراب بنیادین نسبت ناگزیری با مرگ دارد، همان‌گونه که امنیت به مثابه نقطه مقابل آن با مفهوم زندگانی ارتباط دارد. سرشت کُل‌گرایانه امنیت انسانی مستلزم بازاندیشی در ساختارهایی است که خواهان ضمانت آن‌ است.

  

فرهنگ امروز/ میلاد نوری

گزارش برنامه توسعه ملل متحد در ۱۹۹۴ مفهوم امنیت انسانی را بدین شرح تعریف کرده است: «معنای نخست آن همانا ایمنی از تهدیدات بلندمدت و دیرینه‌ای چون گرسنگی، بیماری و سرکوب است و معنای دوم آن ایمنی از ‌به ‌هم‌ خوردن ناگهانی الگوهای روزمره زندگی است، اعم از آنکه در خانه، محل کار یا در جوامع باشد». روشن است که افزودن قید «انسانی» به مفهوم «امنیت» ناظر به بُن‌مایه نهفته آن است که با مفاهیمی چون «زندگی در جهان»، «هستی‌آگاهی» و «تلاش برای صیانت از خود» گره خورده است. حیات فردی در کلیت جهان و در ارتباطی تنگاتنگ با محیط زیست طبیعی و افراد انسانی رقم می‌خورد و به ‌این ترتیب اساسا سرشت آن تنها از منظری کل‌گرایانه قابل فهم است. بدین معنا زندگانی چیزی جز نسبتی میان آگاهی با طبیعت و دیگران نیست که بر مبنای وجود این‌ جهانی انسان و حدوث زمانی- مکانی او شکل می‌گیرد؛ انسانی که پروای زیستن داشته و می‌کوشد، نسبت‌هایی را حفظ کند که به زندگانی‌اش معنا می‌بخشند و «امنیت» مسیر تحقق چنین هدفی است. روشن است که عواملی چون گرسنگی، بیماری، سرکوب و نیز تغییر الگوهای روزمره حیات تعارضی بنیادین با نفس زندگانی دارند.

به‌ این ‌ترتیب، امنیت اساسا امری است در کلیت حیات که مستلزم دوری موجود انسانی از اضطراب وجودی اوست. این اضطراب بنیادین نسبت ناگزیری با مرگ دارد، همان‌گونه که امنیت به مثابه نقطه مقابل آن با مفهوم زندگانی ارتباط دارد. سرشت کُل‌گرایانه امنیت انسانی مستلزم بازاندیشی در ساختارهایی است که خواهان ضمانت آن‌ است. تخاصم نیروها و چالش‌های بی‌شماری که هر دم الگوهای روزمره زندگانی را بر هم زند، تنها در تهدیدات نظامی و چالش‌های بین‌المللی جلوه‌گر نمی‌شود؛ بلکه بیش و پیش از آن همانا توسعه‌نیافتگی جوامع بیشترین بار ناامنی و اضطراب وجودی را به زندگانی می‌بخشد. بدون تلاش برای توسعه‌یافتگی و رسیدن به ساختاری هماهنگ که در آن وحدت رویه‌های حیات کمتر دچار تهدید می‌شوند، نمی‌توان از اضطراب حیات کاسته و بر امنیت خاطر افراد و آحاد افزود.

با این‌ حال، جوامع توسعه ‌نیافته از چنین آرمانی سر باز زده و مسائلی نامربوط را جایگزین اصل اساس توسعه‌یافتگی می‌کنند. به ‌تعبیر داوری‌اردکانی:«جهان توسعه ‌نیافته توانایی عجیبی در بزرگ کردن و بزرگ جلوه دادن مسائل کوچک و بی‌اهمیت دارد و همه یا بیشتر وقتش مصروف همین کارهای بی‌اهمیت می‌شود و شاید برای انجام دادن هر کار بی‌اهمیتی بیشتر از آنچه برای کارهای بزرگ لازم است، وقت و نیرو صرف کند. جهان توسعه ‌نیافته جهان بی‌روح و پرآسیبی است که آسیب‌ها را با سرگرم شدن در کارهای بیهوده و فرو رفتن در اوهام غلط‌اند از یاد می‌برد» (داوری‌اردکانی: نشریه فرهنگستان علوم). استغراق در ابعاد انتزاعی حیات نقض آرمان توسعه‌یافتگی است. توسعه‌یافتگی همانا انتظام ساختارهای اجتماعی و همسویی اهداف افراد با آرمان‌های اجتماعی است و در غیاب این نظم ساختاری، نمی‌توان از اضطراب وجودی شهروندان کاسته و بر امنیت خاطر ایشان افزود. بینشی که توسعه‌نیافتگی را تشویق می‌کند، نحوه اندیشه انتزاعی است که کمترین ارتباط را با زیست روزمره آدمی داشته و با استغراق در عالمی انتزاعی، مفهوم غبارآلودی از سعادت را جایگزین مفهوم کل‌گرایانه و عینی آن می‌سازد. این اندیشه انتزاعی ساختار بنیادین هستی آدمی را به فراموشی سپرده با تاکید بر جنبه‌ای از جوانب وجود او، اضطراب وجودی او را کتمان می‌کند؛ زیرا به ‌تعبیر هگل در مقاله چه‌ کسی انتزاعی می‌اندیشد:«انتزاع یعنی آنکه در قاتل چیزی جز این انتزاع را نبینیم که او قاتل است و بقیه ذات انسانی او را فراموش کنیم». تنها با تفکر انضمامی و کل‌گرایانه به مفهوم توسعه‌یافتگی است که امنیت انسانی توان تحقق دارد. این تفکر مستلزم نگرشی بنیادین به ساختار وجودی انسانی است که خواهان وحدت رویه‌های حیات بوده و هست. همین رویکرد کل‌گرایانه در پیوند با سلامت روان انسانی نیز اهمیت می‌یابد چنانکه در تعریف سازمان جهانی بهداشت از سلامتی گفته می‌شود: «سلامتی حالت آسایش کامل جسمی، روانی و اجتماعی است و تنها به نبودن بیماری اطلاق نمی‌شود». بنابراین به ‌تعبیر ادموند پلگرینو: «تجربه سلامتی مستلزم تجربه‌ای است از وحدت هستی‌شناسانه میان خود و بدن میان تمامیت و سلامتی». (بیمار بودن و سالم بودن). رنجوری تمدن‌های توسعه ‌نیافته مستلزم اضطراب در سطوح جسمی، روانی، اقتصادی، اجتماعی و زیست ‌محیطی شهروندان است که با تهدید وحدت رویه حیات، معنای بنیادین امنیت را در معرض تهدید قرار می‌دهند؛ به این ‌ترتیب، بیماری به مثابه ویژگی ساختار تشویق می‌شود. درک درست معنای زندگانی و تلاش برای واکاوی نسبت هستی آدمی با آرمان‌های مورد تشویق توسط ساختارها، تنها زمانی به مثابه الگوی پیشرفت قابل توجه است که ارتباطی تنگانگ با زندگانی فرد انسانی داشته باشد. زندگانی تنها در نسبتی میان فرد و کلیت جهان معنادار است و وحدت رویه موجود در نسبت‌های دو سویه فرد و جهان است که به مفاهیم «سلامتی»، «امنیت» و «توسعه» معنا می‌بخشد. این وحدت رویه تنها از طریق درک نسبت موجود انسانی با زمینه و زمانه او مقدور است که مستلزم دوری از فرو رفتن در ابهام اندیشه‌هایی است که اندک ارتباطی با زندگانی عینی دارند. بدین ترتیب فقط در توسعه عقلانی ساختارها و تنظیم بیش از پیش روابط درونی آنهاست که می‌توان به سلامت جسمانی و روانی و به بن‌مایه توسعه‌یافتگی دست یافت و از رنجوری و ناشادکامی شهروندانی کاست که در جست‌وجوی سعادت‌اند. تمامیت ارضی، وحدت سرزمینی، دفاع از جان و زندگانی شهروندان در مقابل تهدید خارجی، اگرچه بخش لاینفکی از معنای امنیت است اما روشن است که از هم ‌گسیختگی ساختارها و آشوب در وحدت رویه‌های حیات، دیالکتیک ناخشنودی و امنیت را به تنگنا می‌کشاند. 

مدرس و پژوهشگر فلسفه

روزنامه اعتماد

نظر شما