شناسهٔ خبر: 61279 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

چوب‌هایی که لای چرخ نظام آموزش‌مان می‌روند/   نگاهی انتقادی به وضعیت آموزش در ایران به عنوان یکی از عوامل موثر در توسعه

علم کالا نیست و آن را در بازار نمی‌توان خرید. جایی که این اصطلاح به‌ کار می‌رود، این امکان هم وجود دارد که پیشرفت علم را با تولید بیشتر مقاله اشتباه کنیم.

فرهنگ امروز/ حسن بلورچی

«پرسشی داریم زین راه نهان / از برای درک اسرار جهان / مشی خود را از فضا آغاز کن / در جوار ماجراهای زمان» مولانا

پس از تشکیل دارالفنون، پیشرفت آن مورد نارضایتی دربار قرار گرفت.

ناصرالدین‌شاه می‌گفت «نوکرهای من و مردم این مملکت باید جز از ایران و عوالم خودشان از جایی خبر نداشته باشند و بالمثل اگر اسم پاریس یا بروکسل نزد آنها برده‌ شود، ندانند این دو خوردنی‌است یا پوشیدنی». برخی توطئه انگلیس را هم موثر می‌دانند. در نتیجه ابتدا دارالفنون تضعیف سپس تعطیل شد و آموزش در مکتب‌خانه‌های سنتی ادامه یافت.

میرزا حسن رشدیه موسس نظام آموزشی ایران

پس از آن مدارس جدید توسط میرزا حسن رشدیه درست شد. البته میرزا رشدیه متوجه فلسفه وجودی مدارس جدید نشده بود. او یک ماه به ترکیه رفته بود، از پنجره کلاس نگاه کرده بود و شمه‌ای از آنچه دیده بود را در اینجا پیاده کرد. مدارس جدید و دانشگاه‌ها به همت استادان و دانشجویان زبده و بااستعداد پیشرفت‌های خوبی داشتند ولی استراتژی خاصی در آنها وجود نداشته است. استراتژی غالب آنها همواره همان استراتژی مکتب‌خانه بوده است.

بازگشت به کدام خویشتن خویش؟ چگونه؟

نظریه بازگشت به خویشتن خویش روشنفکران ما همه‌ چیز را در برمی‌گیرد؛ از سیاست تا مسائل امنیتی، آموزش و پرورش، فرهنگ و حتی علم. بازگشت به خویشتن خویش چگونه می‌تواند مشکلات را حل کند؟ در موارد زیر حل مسائل قابل درک است:

- روزی که دکتر فاطمی را برای اعدام می‌بردند، او به سرهنگ بختیار مسوول هیات بدرقه کننده خود گفت: من می‌دانم گناه من چیست. گناه من این است که سفارت انگلیس را در ایران بستم ولی نمی‌دانستم که انگلیس نزد هر وزیر و وکیل ما یک سفارتخانه دارد.

- بازگشت به هویت دینی، ملی، فردی و دوری از خودبیگانگی. گسستگی فرهنگی و روانشناختی هم قابل درک است.

اما تعمیم نظریه بازگشت به خویشتن خویش در مورد علم قابل درک نیست. علم همیشه جهانشمول بوده است. هر چه مشکلات ما بیشتر می‌شود، ما بیشتر به درون خود فرو می‌رویم. بیشتر به درون حافظه شهودی تاریخی خود می‌رویم و حتی به حافظه‌های دوردست اساطیری خود پناه می‌بریم.

ما به راستی فرزندان تاریخیم. زمانی صاحب امپراتوری‌های با شکوه بوده‌ایم که نیمی از جهان آن روز را در برمی‌گرفته است. ما طاقت واقعیت‌های استخوان‌شکن دنیای امروز را نداریم. در حال بازگشت به یک دایره رمانتیک و نوستالژیک هستیم.

در جنگ‌های ایران و روس میرزا ابوالقاسم قائم مقام از طرف عباس میرزا به فتحعلی شاه نامه می‌نویسد که اسباب جنگ بفرستید، وضع جنگ خوب نیست. او پاسخ می‌دهد، تکیه ما به مسبّب‌الاسباب است. ما نیازی به اسباب نداریم. تاریخ تکرار می‌شود. همان افکاری که ما را به جنگ ایران و روس فرستاد، ما را به رویارویی با علم جهان می‌برد بی‌هیچ تدارک اسـباب.

می‌گویند عربستان به واسطه موقعیت تاریخی، خود را مرکز جهان اسلام قرار داده است. ما باید به واسطه علم، مرکز جهان اسلام شویم. محق دانستن خود برای تسلط بر جهان از یک طرف و گریز از علم از طرف دیگر، همه ما را به گونه‌ای روان‌پریش کرده است. حوصله تدارک اسباب را نداریم و خود را به دست خیال داده‌ایم. اینکه ما بتوانیم علم تولید کنیم و آن را با ایدئولوژی غنی‌سازی کرده سپس به سرتاسر جهان صادر کنیم، احساسات روانشناختی تاریخی هر یک از ما را قلقلک می‌دهد.

بعضی از پژوهشگران تاریخ، ما را مبتلا به افسردگی مرزی می‌دانند. تصور جماعتی خواب‌آلود بنشسته بر مرز دایره رمانتیک و نوستالژیک و در حال اندیشیدن، این عارضه را توجیه می‌کند. جماعتی که بی‌هیچ ضابطه مشغول اندیشیدن پیوسته هستند و حاصل آن را تولید اندیشه می‌نامند. در دنیای وهم‌آلود خود از اندیشه‌ای به اندیشه دیگر می‌پرند، بی‌هیچ انتظار اقدامی. در دنیای صنعت و مهندسی این گونه اندیشیدن را نمی‌پسندند؛ زیرا هدف صرفه‌جویی در کاربرد ذهن برای حل یک مشکل در کمترین زمان لازم (Economy of Thinking) است. هدف به دست آوردن خرد فعال و نقادانه است.

چوب‌هایی که لای چرخ نظام آموزش می‌روند

پناه بردن به دنیای‌های خیالی، ما را به دست طمع طراحان سراب و علم فروشان مقابل دانشگاه داده است. اینها چوب لای چرخ نظام علم و آموزش می‌نهند. مانع کار خیرخواهان و پیشرفت می‌شوند. باعث نومیدی و بی‌انگیزگی جوانان می‌شوند. ما را به مجلس شهرزاد قصه‌گوی اساطیری‌مان می‌برند!

بازگشت به خویشتن خویش اما چگونه بازگشتی؟

درست است باید به خویشتن خویش بازگردیم ولی برای خودشناسی، برای مطالعه تاریخ و یافتن نقاط ضعف و قوت، قبل از هر چیز باید به دنیای واقعیت‌ها برگردیم. آثار فردوسی خرد فعال را و آثار مولوی طریقه برون‌رفتن از ذهنیت‌های خیال‌پردازانه را به ما می‌آموزد. اولی شجاعت خردورزی را و دومی شهامت نوآوری و قدم نهادن در راه‌های تازه را فراهم می‌کند.

علم به کجا می‌رود؟

علم «ما قول» محور است؛ آویخته در سخن این و آن. هیچ فرق نمی‌کند، ژان پل سارتر چه گفته باشد. ممکن است خواجه‌نصیر طوسی برعکس آن را گفته باشد. ما می‌گردیم و از میان اقوال بزرگان آنها را انتخاب می‌کنیم که به کار قلقلک دادن احساسات روانشناختی تاریخی ما بخورد.

علم امروز فعال و پویاست. کاربرد چنین علمی است که ما را از مصلوبیت تاریخ می‌رهاند. این علم همواره جهانشمول است. وقتی سعی می‌کنیم علم را با خود هم‌ هویت کنیم از کارایی آن می‌کاهیم. ترمودینامیک همواره ترمودینامیک است. ترمودینامیک اسلامی یا مسیحی وجود ندارد. وقتی سعی می‌کنیم ترمودینامیک را تحت کنترل خود قرار دهیم و به داخل خانه خود بیاوریم دیگر نمی‌تواند از کارکرد یخچال خانه ما سر درآورد. یخچال از کار می‌افتد.

خروج علم از جاده اصلی

برخی پژوهشگران تاریخ ما را دچار خودشیفتگی فردی و اجتماعی می‌دانند. شاید به این علت است که مغرورانه می‌کوشیم، علم را به خانه روستایی خود آوریم و از آنجا ادعای کدخدایی دهکده جهانی را بکنیم.

وضعیت علم ما (فرهنگستانی، آنچه مربوط به نظام علم، درخت علم است) مطلوب نیست. علم از راه اصلی خود خارج شده و بیشتر ما را به طرف دنیاهای خیالی، ناکجا آباد پیش می‌راند.

کار بدین‌گونه است که برای مسائل واقعی راه‌حل‌های خیالی درست می‌کنیم. گاهی وقت‌ها هم برای مسائل خیالی راه‌حل خیالی داریم. به ‌طور مثال نظریه تولید انبوه علم منجر به تاسیس دانشگاه‌های میلیونی شده است. تعداد دانشجویان مهندسی هم‌اکنون بعد از امریکا و روسیه در جهان سوم است. ولی آیا نتایج به دست آمده هم در آن حد است؟! وقتی می‌بینیم نصف دانش‌آموختگان این دانشگاه‌ها بیکارند و این امر هم برای خود آنها و هم برای کشور مشکلاتی به وجود آورده است، می‌گوییم کمیت را به کیفیت تبدیل می‌کنیم اما نمی‌پرسیم که آیا این کار تا چه حد شدنی است. دست‌کم می‌دانیم که کمیت و کیفیت دو مقوله متفاوت هستند و آنها را نمی‌توان به هم تبدیل کرد. وقتی می‌بینیم در این دانشگاه‌ها حتی یک پتنت (ثبت اختراع) هم ثبت نشده است؛ می‌گوییم خلاقیت را ایجاد می‌کنیم. ولی نمی‌گوییم خلاقیت از آن خداست؛ کسی نمی‌تواند آن را ایجاد کند. تنها باید از بدو تولد تا پایان دانشگاه از آن محافظت کرد.

از این واژه‌ها، اصطلاحات و راه‌حل‌های خیالی ارایه‌شده بسیار است. در یکی از دانشگاه‌ها گروه پژوهشی تولید علم درست کرده‌اند. در جای دیگر نشریه تولید علم. شاید به زودی گروه پژوهشی ایجاد خلاقیت هم تاسیس شود. علم بیش از این طاقت نامهربانی‌های ما را ندارد. در علم همه ‌چیز به همه ‌چیز وصل است. اگر در پایتخت یک بنر با اطلاعات غلط درباره علم به تیر سیمانی برق بزنند، ممکن است تیرک چوبی یک چادرنشین در یک روستای دور دست سیستان ترک بردارد.

تعابیر ابداعی نظیر تولید علم، تولید اندیشه، تولید فناوری، تولید فرهنگ، تولید عالم، ایجاد خلاقیت و... اشتباه‌اند. به واسطه اینها مفاهیم اشتباه زیادی وارد مباحث علمی شده است. ما هم اینک با زبانی گنگ و نامفهوم با یکدیگر سخن می‌گوییم که دیگر نمی‌تواند ایده‌ها را به خوبی منتقل کند، گوینده چیزی می‌گوید، شنونده چیز دیگر می‌شنود. هر چه بیشتر سخن می‌گوییم، هم خود بیشتر گیج می‌شویم و هم شنونده و اصلا برایمان مهم نیست، ایده چه باشد و کاربرد آن چه چیز. من فراوان میزگردهایی را دیده‌ام که اشخاص می‌آیند و سخن می‌گویند و می‌روند بدون هیچ‌گونه تبادل ایده‌ای. هیچ تفاوت نمی‌کند با میزگرد لال‌ها و کرها. به این می‌گویند علم «قول محور» بدون هیچ هدف.

آیا علم قابل تولید است؟

به گفته دکتر رضا منصوری 10 الی 12 سال نیاز داریم تا ساحت علم را از این اشتباهات پاک کنیم. او مطالعات و تحقیقات گسترده‌ای در زمینه علم و علم‌شناسی داشته است. برخی فرازها از گفته‌های او از این قرارند:

- تولید علم، واژه و مفهومی است که ما ایرانیان و فارسی‌زبانان ابداع کرده‌ایم و برای آن واژه‌، معادل انگلیسی Science production را ساخته‌ایم.

- علم قابل تولید نیست بلکه علم برآمده از یک اجتماع علمی است و رویکرد ما مغایر با مفهوم علم مدرن است.

- در ایران از میان حدود 20 شاخص علم‌سنجی تنها یک یا دو شاخص را پایش کرده‌ایم و آن را «تولید علم» نامیده‌ایم که کاملا اشتباه است. در مورد تولید اندیشه حتی چنین ابهامی هم نداریم و تاکنون هیچ تعریف و شاخصی بیان نشده است.

همیشه برای من این سوال مطرح بوده که چرا با وجود سنجشگری‌های بسیار، ما متوجه اینگونه مسائل و بسیاری مسائل ساده دیگر نمی‌شویم.

مثال دیگر؛ هنوز زیرفصل‌های استادان دانشکده فنی را برایشان می‌فرستند. یعنی سیستم کنترل از بالا به پایین. در صورتی که این غیر از الفبای آموزش و پرورش نوین است. یعنی چیزی شبیه به ابر در بالای سر ما قرار دارد که بر سر ما می‌بارد و آنچه را که از دانش و حکمت و تعلیم و تربیت نیاز داریم به ما می‌رساند. این سیستم مرکزیت محور اکنون دگرگون شده است. اکنون منشأ خلاقیت‌ها، میلیون‌ها سرچشمه جوشان است که از ذهن هر دانش‌آموز سرچشمه می‌گیرد. حالا شما در نظر بگیرید که چگونه سیستم مرکزیت محور، ابر محور ما می‌تواند با سیستم دانشجو محور دیگران رقابت کند؟!

میکروسکوپ‌هایی بدون تلسکوپ

من شخصا فکر می‌کنم که یک مشکل اساسی در نحوه سنجش‌گری‌های ما وجود دارد. یعنی تعداد زیادی میکروسکوپ دقیق به کار بررسی مشکلات ما مورد به مورد می‌پردازد ولی هیچ تلسکوپی نداریم؛ تلسکوپی که بتواند به دور از شرطی شدن‌ها، هم‌هویت شدن‌ها و احساسات به رصد کارها بپردازد، کارساز است.

شما نگاه کنید، فایده تلسکوپ چه اندازه است. یک تلسکوپ 70 سانتی‌متری گالیله سرنوشت بشریت، علم و تاریخ را عوض کرد. حال چرا ما از تلسکوپ استفاده نکنیم. این تلسکوپ کدام است؟ من از قبل از انقلاب دنبال این تلسکوپ می‌گشتم. (چون سنجش‌گری‌های میکروسکوپی از دهه‌های قبل از انقلاب در کشور ما انجام می‌شد). این بار که به فرهنگستان آمدم، متوجه شدم که این تلسکوپ در اختیار فرهنگستان است. فرهنگستان‌ها هستند که از عمق تاریخ علم و فلسفه و در وسعت جغرافیایی همه عالم به مسائل نگاه می‌کنند. چون کار فرهنگستان به گفته رییس آن دیدبانی علم است. حالا اجازه بدهید من چند نمونه از این رصدها را از زبان رییس فرهنگستان بیان کنم:

- نظام علم در کشور ما پریشان بوده و هم‌اکنون پریشان‌تر شده است.

- علم کالا نیست و آن را در بازار نمی‌توان خرید. جایی که این اصطلاح به‌ کار می‌رود این امکان هم وجود دارد که پیشرفت علم را با تولید بیشتر مقاله اشتباه کنیم.

- در فلسفه خوانده‌ام که تعابیر ایجاد و ابداع و خلق و جعل و انشا و صنع و تولید، مترادف نیستند.

- ترسم این است که تولید مقاله را تمام پیشرفت بدانیم و تمام هم خود را مصروف افزایش تعداد مقالات و پرداختن به شرایط صوری و ظاهری و تشریفاتی چاپ و انتشار آنها کنیم. پیشرفت علم با تولید علم یکی نیست.

چه حاجتی به وجود یک تلسکوپ در نظام آموزشی داریم؟

ما از بد حادثه روزگار وارد این جاده انحرافی شده‌ایم. اشکال کار اینجاست که از تلسکوپ فرهنگستان استفاده نشده است. چندی پیش دکتر داوری‌اردکانی در سایتشان با کسی مصاحبه کردند وگفتند من 40 سال است که حرف می‌زنم و 40 سال است که کسی به حرف من گوش نداده است. اشکال کار اینجاست.

اینکه تنها این دو شخصیت علمی(داوری و منصوری) در کشور ما به مشکلات عمده علم پی برده‌اند، نظر نگارنده این سطور را در باب نیاز به یک تلسکوپ مشاهده‌گر تایید می‌کند. اولی مجهز به تلسکوپ فرهنگستان است و دومی تخصص اصلی‌اش نجوم است. کسانی که عادت دارند از زمین به نقطه‌ای در آسمان نگاه کنند دارای این توانایی هم هستند که خود را در همان نقطه فرض کنند و از آنجا به کار ما در زمین بنگرند. مثال خوب گالیله است.

به خاطر بیاوریم که گالیله در دادگاه به اهالی کلیسا گفت بیایید از درون تلسکوپ من نگاه کنید و به من بگویید آیا همان چیزی را که من می‌بینم شما نیز می‌بینید؟ کشیشان نپذیرفتند و در واتیکان رصدخانه مخصوص خود را ساختند و خود به رصد ستارگان پرداختند. مطالعه کشیشان در رصدخانه واتیکان 400 سال به طول انجامید و سرانجام تنها در چند سال قبل بود که آنها نظریه گالیله را پذیرفتند و به تاوان سال‌های از دست رفته و تشکر از او، مجسمه‌اش را در مقابل دادگاهی که او را محاکمه می‌کردند، نهادند.

نوآوران علمی چه شکل و شمایلی دارند؟

راستی آدم نوآور چه شکلی دارد؟ بلند است، کوتاه است، چاق است، لاغر است؟! یادمان باشد، نوآور ممکن است شبیه هیچ‌کس که ما تا به حال دیده‌ایم، نباشد و چیزی بگوید که با آنچه همه می‌گویند، متفاوت باشد.

از کجا می‌دانیم؟! ما که هنوز از درون تلسکوپ این دو منجم یا هیچ تلسکوپی نگاه نکرده‌ایم. شاید آنها درست بگویند. باید واقع‌بین باشیم.

با استفاده از تلسکوپ فرهنگستان و این شخصیت‌های علمی باید به وضع علم سر و سامان داده شود. متاسفانه تا انبوه توهمات پاک نشود، پیشرفتی را نمی‌توان متصور شد. به گفته دکتر منصوری این کار به 10 الی 12 سال زمان نیاز دارد. انقلابی‌گری در اینجا به کار می‌آید. ابتدا باید همه واژه‌های ابداعی را از مدارک علمی پاک کرد. شجاعت علمی این است.

مساله یک واژه نیست. هر یک از این واژه‌ها ما را در یک شاهراه اشتباه می‌اندازد. اشتباه پشت اشتباه صورت می‌گیرد. هر اشتباهی زنجیره اشتباهات دیگر را به دنبال می‌آورد. به اینترنت نگاه کنید. با استفاده از این واژه‌ها چه میزان لاطائلات بافته شده است. کم کم دارد نظام همه ‌چیز به هم می‌خورد؛ هم نظام ذهن‌های ما و هم نظام علم. کم کم تولیدات اندیشه‌های‌های وهم‌آلود دارد به هذیان‌گویی‌های پریشان بدل می‌شود.

آموزش شناساندن علم

در کشورهای پیشرفته تعریف علم، روش علمی و شناساندن علم در همه سطوح آموزش داده می‌شود. گفته می‌شود چیزی به نام نظام علم وجود دارد. یعنی نظم و نظامی هم در ذهن افراد و هم در جامعه وجود دارد. شما اگر به دانشجوی‌تان طرحی دادید ساختار علمی- ذهنی او اطلاعات را به شیوه علمی پردازش می‌کند. وقتی شما بودجه می‌خواهید و به دولت یا صنعت یا پژوهشگاهی مراجعه می‌کنید، همه کارها بر مبنای علم پیش می‌رود. شما در هیچ کجا اگر سخنی بر مبنای علم داشته باشید با مانعی برخورد نمی‌کنید. اینجاست که کارها خودکار می‌شود.

این سخن را به چه کسی باید گفت! اگر شما طرحی دارید و آن را به زبان علمی نوشته‌اید؛ مصلحت‌جویان به شما توصیه می‌کنند ابتدا باید آن را بدهید یکی به زبان معاصر ما ترجمه کند؛ یعنی زبان عجیب ساخته شده بر اساس واژه‌های نوظهور. اگر دنیا را آب ببرد ما را خواب می‌برد.

روزنامه اعتماد

نظر شما