شناسهٔ خبر: 61216 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

رویاهای رنگ باخته/ جواد طوسی

عروسک و عروسک‌گردانی برای این نسل بزرگ شده در جنگ و انفجار و اضطراب و دل‌ سپرده به امید در دل‌ خرابی‌ها و ویرانی‌ها، جای خیمه‌شب‌بازی دوران ما را گرفت. هنوز ایرج تهماسب و دوستان و همیارانش با همه‌ بدقلقی‌های تلویزیون به شکل سماجت‌آمیزی تلاش می‌کنند آن الگوهای کلاسیک دورانی سپری شده را تکثیر و تیپ‌های جدیدی در یک دنیای فانتزی خلق کنند

فرهنگ امروز/  جواد طوسی

هر نسلی نوستالژی و خاطره‌نگاری و شمایل دلخواه خودش را در ذهن و دنیای خیال‌پرداز و رویاپردازش دارد و بدا به حال دوره و نسلی که خالی از خاطره و الگوهای عاطفی قابل اتکا باشد. از این منظر، اشخاصی که حسابگرانه و با نگاه متفرعن و نوعی لوس‌بازی روشنفکرمآبانه وانمود می‌کنند میانه‌ای با نوستالژی ندارند، ول معطلند. رسانه در نقطه متعالی‌اش می‌باید به درستی با نسل‌ها عجین شود و برای طبقات مطرح جامعه خوراک مناسب تهیه کند و به خلوت و روزمرّگی آنها راه یابد و به سرگرمی‌سازی و تفنن در کنار شکل‌یابی تیپ‌ها و شخصیت‌های سمپاتیک و خلق قهرمان‌های قابل باور بها بدهد. در غیر این‌صورت، دنیا و جامعه‌ای عبوس و دلمرده خواهیم داشت که کمترین دستاوردش حضور پررنگ آدم‌ها و نسل‌های افسرده حال و جدا افتاده است که ناخواسته ابایی از ارایه تصویری دفرمه و روبات‌گونه از خود ندارند.

اگر بخواهم به کودکانه‌های خودم رجوع کنم، در همان دورانی که تنها دلخوشی ما یک رادیو لامپی بالای تاقچه و تلویزیون شاوب‌لورنس صاحبخانه و پرده نقره‌ای سینما و... بساط خیمه‌شب بازی و شهر فرنگ بود، با صدای مرحوم صبحی و خانم عاطفی شیفته دنیای قصه شدم و شزم و تارزان و زورو و لورل و هاردی و چارلی چاپلین و برادران مارکس و تک‌سواران تنهای فیلم‌های وسترن، حد واسط فانتزی و کمدی و قهرمان‌پردازی بودند. نمی‌دانم چرا در آن کودکی با فقر محشور شده، علاقه چندانی به کارتون نداشتم و آن ریتم و ضرباهنگ تند و تعقیق و گریز بی‌امان، مرا سر ذوق نمی‌آورد. گذشت و گذشت و بزرگ و بزرگ‌تر شدیم و دنیا و تکیه‌گاه‌های ذهنی‌مان تغییر یافت.

چند روز قبل که یکی از بخش‌های بیست و دومین دوره جشنواره قصه‌گویی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به تجلیل از ایرج تهماسب به عنوان یکی از خالقان «کلاه قرمزی» و خاطره‌گویی اختصاص داشت، باورم شد که پیر شدم. حالا او و حمید جبلی و مرضیه برومند و مجموع آثارشان در قالب «کلاه قرمزی...» و «شهر موش‌ها» در این گذر شتابان ایام، الگو و شمایل نوستالژیک «دهه شصتی‌ها» شده‌اند. عروسک و عروسک‌گردانی برای این نسل بزرگ شده در جنگ و انفجار و اضطراب و دل‌ سپرده به امید در دل‌ خرابی‌ها و ویرانی‌ها، جای خیمه‌شب‌بازی دوران ما را گرفت. هنوز ایرج تهماسب و دوستان و همیارانش با همه‌ بدقلقی‌های تلویزیون به شکل سماجت‌آمیزی تلاش می‌کنند آن الگوهای کلاسیک دورانی سپری شده را تکثیر و تیپ‌های جدیدی در یک دنیای فانتزی خلق کنند و نگاه قصه‌پردازشان را به دوره و نسلی که دیگر حوصله قصه‌ گوش دادن ندارند، تسری دهند. حالا این جمع ناهمگون آنها (فامیل دور، جیگر، پسرعمه‌زا، آقای همساده، ببعی و...) می‌تواند نشانه‌ای کنایه‌آمیز از این روزگار ناکوک باشد که مرز میان آشتی و تفاهم و سوءتفاهم و عصبیت و قهر، دوستی و کدورت و... در آن ناپیداست.

مرضیه برومند در این آیین معرفی و تجلیل دوست و همکار قدیمی‌اش ناصر تهماسب، با طنزی تلخ او را بداخلاق، عنق و «لایتچسبک» نام برد و در عین حال از فرصت استفاده کرد و حرف دلش را هم این گونه زد:

«امیدوارم عدالت بهتر در کشور ما رعایت شود و مردم ما مسوولان دلسوزتری داشته باشند و مسوولان از مردم فاصله نگیرند. راستی چه تفاوتی میان هنرمند و فرهنگساز با سیاستمدار است؟ هرچقدر آن جماعت می‌خواهند در کنار مردم و همراه و همصدا با آنها باشند، دولتمرد در کشمکش بی‌امان در بازار مکاره سیاست تمایلی به این نزدیکی و همدلی ندارد. اینجاست که فانتزی، رویا، عاشقانه‌های مبدل شده به نوستالژی سالیان بعد و... رنگ می‌بازند و دنیایی زمخت و خالی از مهر و بارقه‌های انسانی خودش را بی‌رحمانه به رخ می‌کشد.

روزنامه اعتماد

نظر شما