شناسهٔ خبر: 58812 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

بررسی انتقادی کارنامه یرواند آبراهامیان در گفتارهایی از هاشم آقاجری، محمد مالجو و مصطفی عبدی؛

راوی ایران بین دو انقلاب

آبراهامیان آبراهامیان در بخش اعظم آثارش آگاهی و شعور انسانی را بدون میانجیگیری تجربه‌های زیسته و شیوه زندگی به هستی اجتماعی ربط می‌دهد. مهم‌ترین و آشکارترین مثال از این نوع تئوریزه کردن را در فصل اول و مقدماتی ایران بین دو انقلاب می‌بینیم. آنجا تحلیلی درخشان از قومیت و طبقه در دوران قاجار ارایه می‌کند و بعد بلافاصله بدون توجه به شیوه زندگی و تجربه‌های زیسته سوژه‌های مورد بحث به آگاهی طبقاتی و در واقع به ناآگاهی طبقاتی و تکوین نیافتن آگاهی طبقاتی در اثر اثربخشی عامل دیگری(قومیت، قبیله و...) می‌پردازد.

فرهنگ امروز/ محسن آزموده:​ کمتر کتاب یا پژوهش معتبری در زمینه تاریخ معاصر ایران می‌یابیم که در منابع و مآخذ آن به کتاب ارزشمند «ایران بین دو انقلاب» اشاره نشده باشد. یرواند آبراهامیان اگر همین یک کتاب را نوشته بود در زمره ارزنده‌ترین مورخان جدید ایران قرار می‌گرفت. اگرچه این مورخ نام‌آور کتاب‌ها و مقالات فراوان دیگری نیز در کارنامه دارد از جمله تاریخ ایران مدرن، کودتا، اسلام رادیکال، مقالاتی در جامعه‌شناسی سیاسی ایران، مردم در سیاست ایران و اعترافات شکنجه‌شدگان. روشمندی آبراهامیان در عین دقت و عمق تاریخ‌نگری سبب شده که آثارش همواره در میان محققان تاریخ و سیاست ایران بحث‌برانگیز باشد. یرواند آبراهامیان سال ۱۳۱۹ در تهران متولد شد. در سال ۱۳۲۹ به بریتانیا مهاجرت کرد و به تحصیل در رشته تاریخ پرداخت. در سال ۱۳۴۲ مدرک کارشناسی و کارشناسی ‌ارشد خود را از دانشگاه آکسفورد و در سال ۱۳۴۸ مدرک دکتری را از دانشگاه کلمبیای امریکا دریافت کرد. او در دانشگاه‌های پرینستون و آکسفورد به تدریس تاریخ ایران پرداخت و هم‌اکنون در کالج باروک دانشگاه شهر نیویورک به تدریس تاریخ جهان و خاورمیانه مشغول است. چندی پیش فصلنامه مردم نامه به سردبیری داریوش رحمانیان، استاد تاریخ دانشگاه تهران در دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تربیت مدرس نشستی برگزار کرد که در آن سه تن از پژوهشگران معاصر به ارزیابی انتقادی کارنامه آبراهامیان پرداختند. در ادامه گزارشی از سخنرانی ایشان از نظر می‌گذرد.

***

محمد مالجو: آورده‌ها و مفقوده‌های تاریخ‌نگاری آبراهامیان

یرواند آبراهامیان به نظر من برجسته‌ترین مورخ تاریخ معاصر ایران است. در ایران رویدادها و آنات(moments) تاریخی از پایین را بیش از هر کسی آبراهامیان به ما نشان داده است. تاریخ از پایین شکل دیگری می‌یابد. به برخی از دستاوردهای این نوع تاریخ‌نگاری در کارهای آبراهامیان می‌نگرم. او انقلاب سال ۱۳۵۷ را عمدتا از پایین می‌داند و نه از بالا. او معتقد است ایرانیان در تاریخ معاصر اعتراضات خیابانی‌شان را عمدتا ملهم از فرهنگ تاریخی خودشان راه می‌انداختند. او فراز و فرود جنبش‌های کارگری به خصوص در حد فاصل ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ به ویژه سال‌های اولیه این دوره که شوروی حضور نظامی در ایران داشت نه متاثر از خط مشی شورویایی بلکه متاثر از دینامیسم‌های درون جامعه از جمله مجموعه فعالیت‌هایی که درون حزب توده یا سایر نیروهایی که به موازات حزب توده و با قوت کمتر حضور داشتند، می‌داند.

آبراهامیان با انتقاد از تصور متعارف درباره استبداد شرقی که هم به بهترین شکل و هم به متعارف‌ترین شکل در کارهای همایون کاتوزیان تجلی پیدا می‌کند، مشخصا در سلطنت قاجارها نشان می‌دهد که شاهان قاجار مستبدانی بدون ابزار استبداد بودند و برخلاف آن تصور رایج توانایی اعمال استبداد در پهنه‌ای که امروز ایران خوانده می‌شود را نداشتند. این راه می‌برد به ایده دیگری از آبراهامیان که برخلاف تصور این گونه نبوده که ایرانیان در دوره قاجار فاقد چیزی هستند که بعدا آن را جامعه مدنی خواندیم. آبراهامیان سیاست در ایران را نوعی نمایش خیمه‌شب‌بازی تلقی نمی‌کند که گویی قدرت‌های خارجی کنترل سیاستمداران داخلی را از طریق ریسمان‌های نامرئی در دست دارند. او پارانویا را مشکلی جدی در روان جمعی ما و پدران و مادران ما در ادوار گذشته می‌داند و در عین حال معتقد است که با احتساب تجربه نفوذ امپریالیستی برخی بدگمانی‌ها درباره نفوذ خارجی کاملا واقعیت و عینیت دارد. انگلستان می‌خواست که دکتر مصدق را سرنگون کند و... الخ.

این ویژگی‌ها یعنی دیدن عاملیت‌های داخلی، دیدن عاملیت‌های مردم و نیز فقدان عاملیت‌ها محصول نگاه آبراهامیان به تاریخ از پایین است. اگر از این لنز به تاریخ بنگریم، مشخص می‌شود بسیاری از «حقایق» تاریخی، افسانه‌های تاریخی بیش نیستند.

اما تاریخ‌نگاری از پایین ۴ لازمه کلیدی دارد. در ادامه می‌کوشم ارزیابی‌ام را این ۴ مولفه مفهومی در تاریخ‌نگاری یرواند آبراهامیان ارایه کنم.

۱- هستی اجتماعی سوژه‌های مورد مطالعه

البته سوژه‌ها و عامل‌های اجتماعی تاریخی در آثار متنوع آبراهامیان متفاوت هستند. اما هستی سطح اجتماعی سوژه‌های مورد مطالعه(آدم‌ها، مردم، سیاستمداران و...) بر فراز سرشان شکل می‌گیرد یعنی تحت تاثیر عواملی چون ترکیب طبقاتی، ترکیب قومیتی، ترکیب نژادی، ایلی، قبیله‌ای، جنسی و... آبراهامیان در آثارش بر این لازمه تاریخ از پایین متمرکز شده است. برای مثال «ایران بین دو انقلاب»(۱۹۸۱) غنای تجربی بسیار بالایی از این حیث به خصوص از نظر هستی طبقاتی و هستی قومیتی دارد نه صرفا در چارچوب مفاهیم انتزاعی بلکه در چارچوب کار تاریخ‌نگاری. روایت‌های تاریخی آبراهامیان بر این استخوان‌بندی تکیه دارد.

۲- سطح تجربه‌های زیسته و شیوه زندگی سوژه‌های مورد مطالعه

اهمیت سطح اول خود را در این سطح نشان می‌دهد یعنی اینکه سوژه‌های مورد مطالعه ما چه تجربه‌های زیسته و شیوه زندگی‌ای داشته باشند، تمام و کمال تحت تاثیر آن هستی اجتماعی است. یعنی سطح اول به سطح دوم یعنی شیوه زندگی و تجربه‌های زیسته تعین می‌بخشد. کار مطالعه این سطح دوم، یعنی مطالعه تجربه‌های زیسته که سرجمع یک شیوه زندگی را تشکیل می‌دهند به معنای محدودی کار تاریخ‌نگاری اجتماعی است. بنابر تصور من این حلقه مفقوده تاریخ‌نگاری آبراهامیان است. در آثار او تاریخ اجتماعی پررنگ نیست. البته حتی من که مورخ نیستم به دشواری پرداختن به این سطح آگاه هستم اما در جمع‌بندی از آثار آبراهامیان به این نتیجه می‌رسم که او تاریخ اجتماعی ندارد و خیلی کمرنگ اشاراتی به تاریخ اجتماعی یعنی تجربه‌های زیسته روزمره و شیوه زندگی در سوژه‌های مورد مطالعه‌اش وجود دارد. اما اهمیت تاریخ‌نگاری اجتماعی و تجربه‌های زیسته و شیوه زندگی در چیست؟ آیا صرف یک کنجکاوی تاریخی است؟ خیر، اهمیت پرداختن به تاریخ اجتماعی در این است که این شیوه‌های زندگی و تجربه‌های زیسته روزمره است که تا حد زیادی ارزش‌ها و نگرش‌ها و آگاهی‌ها و ناآگاهی‌ها و مهرها و کین‌ها و عطوفت‌های پدران و مادران ما در گذشته و خودمان در اکنون را شکل می‌دهد. به عبارت دیگر گرایش‌های اجتماعی مردم تا حدی(نه تماما) تحت تاثیر تجربه زیسته روزمره‌شان شکل می‌گیرد. به همین دلیل اهمیت مطالعه تجربه‌های زیسته اجتماعی در تاثیرگذاری بر ارزش‌ها و نگرش‌های سوژه‌های مورد مطالعه است. آبراهامیان جز در لحظه‌هایی گذرا به این سطح چندان نپرداخته است. همان لحظه‌های گذرا نشانه آن است که این مورخ برجسته به لحاظ نظری بر اهمیت پرداختن به تجربه‌های زیسته آگاه است اما احتمالا این فقدان ناشی از دشواری کار تاریخ‌نگاری در جامعه‌ای است که ادبیات دیرینه و آرشیو ندارد. البته رگه‌هایی از توجه به تجربه‌های زیسته و تاثیرش بر شعور اجتماعی در برخی آثار آبراهامیان هست. او در اعترافات شکنجه‌شدگان به قوت ولو گذرا نشان می‌دهد که مفاهیم «خیانت»، «خائن» و... در اثر تجربه زیسته آن سوژه‌ها(زندانیان، شکنجه‌شدگان، اعتراف کردگان و...) متحول شده است. خائن در سال ۱۳۵۵ یک معنا و امروز معنایی دیگر دارد. این تغییر در هاله معنایی محصول از جمله شیوه زیست و تجربه زندگی روزمره زندانیان در زندان‌ها بوده و آبراهامیان این وجه را مستند کرده است. همین نشان می‌دهد که او به این رابطه میان شیوه زندگی و شعور سوژه‌ها آگاه است. اما در بخش اعظم آثارش(غیر از مورد اشاره شده) آگاهی و شعور انسانی را بدون میانجیگیری تجربه‌های زیسته و شیوه زندگی به هستی اجتماعی ربط می‌دهد. مهم‌ترین و آشکارترین مثال از این نوع تئوریزه کردن را در فصل اول و مقدماتی ایران بین دو انقلاب می‌بینیم. آنجا تحلیلی درخشان از قومیت و طبقه در دوران قاجار ارایه می‌کند و بعد بلافاصله بدون توجه به شیوه زندگی و تجربه‌های زیسته سوژه‌های مورد بحث به آگاهی طبقاتی و در واقع به ناآگاهی طبقاتی و تکوین نیافتن آگاهی طبقاتی در اثر اثربخشی عامل دیگری(قومیت، قبیله و...) می‌پردازد.

۳- تکوین آگاهی طبقاتی

در این سطح سخن از ارزش‌ها، نگرش‌ها، آگاهی‌ها و ناآگاهی‌ها و دانستن است. دانستن اینکه یک سوژه تاریخی اعم از یک فرد یا یک طبقه یا یک ملیت یا یک قومیت به منافع و مصالح خود آگاه شود. از درخشان‌ترین لحظات و صفحات تاریخ‌نگاری معاصر ما متعلق به آبراهامیان است که عدم تکوین آگاهی طبقاتی را هم به صورت تحلیلی و هم به شکل تجربی نشان می‌دهد اما بدون عنایت به آنچه ‌باید در تاریخ‌نگاری اجتماعی در ایران ‌زاده می‌شد.

۴- سطح کنش دسته‌ جمعی

در این سطح سخن از کنشگری سوژه تاریخی است، یعنی اینکه سوژه تاریخی(اعم از یک فرد یا یک گروه یا طبقه یا ملت یا ...) بتواند مصالح و منافع خود را محقق کند. به عبارت دیگر در این سطح برخلاف سطح پیشین که سخن از دانستن بود، بحث از توانستن است. توانستن به بازو و عمل نیاز دارد و از اینجاست که مساله کنش دسته‌جمعی سوژه‌های مورد مطالعه مطرح می‌شود. آبراهامیان در این سطح به قوت با همه لوازم مورد نیاز، تاریخ‌نگاری کرده است. ما در کارهای آبراهامیان می‌بینیم که علت شورش‌های دهقانی را با چه قوتی در ایران با زبان تاریخ‌نگارانه تبیین کرده است. جنبش‌های کارگری و انواع تحرکات کارگری را به بحث گذاشته است. جماعت‌ها(crowd) و توده‌های مردم که در خیابان شکل می‌گیرند و نیرویی را شکل می‌دهند و می‌توانند بر تحولات اجتماعی تاثیرگذار باشند و نقش آنها در تاریخ ایران به خوبی و قوت در آثار آبراهامیان مورد توجه قرار می‌گیرد. البته آبراهامیان در کنار کنش‌ها به سطح نهادی و سازمانی این قضیه نیز توجه دارد. مطالعه‌ای که درباره سازمان مجاهدین خلق ذیل عنوان اسلام رادیکال کرده، یکی از درخشان‌ترین کارهای اوست. او می‌نویسد زمانی که تاریخ‌نگاری راجع به این گروه را شروع کردم، سازمان مجاهدین خلق جزیی از یک جنبش اجتماعی قوی بود اما زمانی که کتاب به پایان رسیده بود، تبدیل به یک کالت و کیش و فرقه شده بود.

آبراهامیان با این ۴ مولفه مفهومی و لازمه تاریخ‌نگاری تاریخ از پایین به شیوه تحلیلی و انتزاعی برخورد نکرده است. در مباحث او مفاهیم علوم اجتماعی را به رویت می‌بینیم اما بیش از آن تاریخ‌نگاری و روایت تاریخی را می‌بینیم. پشت این روایت‌های تاریخی، ذهن منسجم مورخی قرار دارد که از مفاهیمی انتزاعی گاه با اشاره و گاه بی‌اشاره استفاده کرده است.

آبراهامیان چنانکه گفته شد، پدر تاریخ‌نگاری از پایین در ایران است و در نتیجه حاصل کار او یک آورده نیست بلکه خانواده و مجموعه‌ای آورده‌هاست. اما در کنار این آورده‌ها مفقوده اصلی تاریخ‌نگاری آبراهامیان در کنار آورده‌ای که اشاره شد، تاریخ‌نگاری اجتماعی است. آبراهامیان به تجربه‌های زیسته روزمره و شیوه‌های زندگی سوژه‌های مورد مطالعه‌اش توجه چندانی نکرده است. این نه فقط مفقوده آبراهامیان و نه تنها مفقوده تاریخ‌نگاری ما بلکه مفقوده جامعه ماست زیرا اهمیت سیاسی دارد. امروز دیوارهای بلند پرشماری بخش‌های گوناگون جامعه ما را از هم جدا کرده است. این دیوارهای بلند، انواع تضادها و «دوئیت»ها هستند، از تضادهای طبقاتی گرفته تا جنسیتی و قومیتی و... تنفر همه از همه در مجموعه‌ای از شبکه‌های درهم‌ تنیده، طبقاتی، قومیتی، سیاسی، مذهبی، سبک زندگی، ایدئولوژی، شخصی و... وجود دارد. دیوارهای بلندی جامعه ما را شقه شقه کرده است. این شقه شقه شدن جامعه ما امکان زیست جمعی‌مان را به دلایل عدیده در معرض خطر قرار داده است. آنقدر که به نگرش‌ها و ارزش‌ها برمی‌گردد، صاحبان این نگرش تا مغز استخوان از صاحبان آن نگرش متنفر هستند و برعکس. تاریخ‌نگاری اجتماعی و مطالعه تجربه‌های زیسته و شیوه‌های زندگی فقط کنجکاوی در این باره نیست که گذشتگان ما ۲۴ ساعت زندگی‌شان را چگونه می‌گذراندند بلکه آن چگونه گذراندن یک عامل مهمی از آن است که نگرش‌ها، ارزش‌ها و آگاهی‌ها و شکل شعورشان شکل بگیرد. ما با تاریخ‌نگاری اجتماعی و با مطالعه تجربه‌های زیسته روزمره و با بررسی شیوه‌های زندگی متنوع و نحوه تاثیرگذاری‌شان در شکل‌گیری و تکوین ارزش‌ها و نگرش‌های بسیار متنوع در جامعه‌مان می‌توانیم بفهمیم که دیگری به شیوه‌ای غیر از ما فکر می‌کند و سلیقه و نگرش و ارزش متفاوتی دارد و آن را به رسمیت بشناسیم. ما در زمینه‌های بسیار متنوعی با قطبی‌شدگی شدید جامعه مواجه هستیم. مورخان و تاریخ‌نگاران اجتماعی که در ایران در حد قابل توجهی نیستند، می‌توانند کمک کنند که ما آدمیان و ساکنان در این سرزمین یکدیگر را با وجود تفاوت‌ها به رسمیت بشناسیم. این پایه اصلی دموکراسی و شکل‌گیری دموکراسی ناداشته ما در ایران است. آبراهامیان قدم‌های بسیار بزرگی برای دیدن تاریخ از پایین برداشته است. این لازمه تاریخ‌نگاری از پایین است. اما تاریخ‌نگاری اجتماعی به دلایلی که ذکر شد، چه بسا با دشواری‌های فراوانی از جمله پیش روی آبراهامیان همراه باشد. اولین لازمه ادامه دادن پروژه آبراهامیان و زیر چتری که او بر افراشته کار تحقیقی و تاریخی کردن، پر کردن این خلأ تاریخ‌نگاری اجتماعی است.

***

هاشم آقاجری: آبراهامیان تاریخ‌نگار اجتماعی

یرواند آبراهامیان یکی از مورخان برجسته روزگار ماست. خوشبختانه آثاری از او در سال‌های گذشته به زبان فارسی ترجمه و منتشر شده است و دانشجویان کم و بیش با آثار او آشنا هستند. دکتر آبراهامیان حیطه پژوهشی خاصی دارد، شاید از این جهت برخلاف برخی از کسانی که به گونه‌ای دایره‌المعارفی و بسیار گسترده کار می‌کنند، آبراهامیان به حیطه پژوهشی خاص خودش وفادار بوده است. حوزه مطالعاتی او عمدتا دو سده اخیر تاریخ ایران است. مطالعات آبراهامیان از سده نوزدهم و میانه دوره قاجار به ویژه مشروطه آغاز می‌شود و تا روزگار ما ادامه پیدا می‌کند.

تاریخ جامعه ‌شناختی

با مفهوم جامعه‌شناسی تاریخی به نحو اجمالی آشنا هستیم اما تعبیر «تاریخ جامعه‌شناختی»

(sociological history) کمتر شناخته شده است. جامعه‌شناسی تاریخی معمولا از چارچوب‌های نظری و انتزاعی معین برای توضیح پدیده‌های کنونی به جست‌وجو در تاریخ می‌پردازد؛ اما مورخان جامعه‌شناسانه، تاریخ را از منظری جامعه‌شناسانه بررسی می‌کنند البته تا آنجا که رهیافتی جامعه‌شناختی دارند با وضعیت کنونی ما پیوند وثیقی دارند، اما به جای آنکه از الگوهای انتزاعی عمدتا اروپامحور استفاده کنند، تاکیدشان بر تاریخ ایران است. یرواند آبراهامیان از مورخان جامعه‌شناسانه و کار او نوعی تاریخ جامعه‌شناسانه است.

البته مورخان مهمی چون اصحاب مکتب آنال فرانسه، نقش مهمی در پیشبرد نظریه‌های جامعه‌شناختی و سیاسی داشته‌اند. برای مثال ایمانوئل والرشتاین به وامداری خود از مکتب تاریخ‌نگاری آنال برودل در شکل‌گیری نظریه جهان- نظام اذعان دارد یا مثلا چارلز تیلی در درجه اول یک مورخ است اما به جای تاریخ سیاسی محض و رویدادمحور، می‌کوشد درباره تاریخ مفهوم‌پردازی کند و از سطح ظاهری وقایع عبور کند و نظم‌ها و همبستگی‌های مستمر و پایدار را استنتاج کند. اصولا تاریخ به عنوان یک رشته معرفتی از قرن نوزدهم به قرن بیستم تحولات ژرفی را از سر گذراند و هر چه بیشتر پیش رفت به دانشی چند رشته‌ای و بین‌رشته‌ای بدل شد. تاریخ رویدادمحور رانکه‌ای که تا به امروز نیز به صورت گفتاری مسلط در نظام آموزشی ما مسلط است، دیگر حرف چندانی برای گفتن ندارد و باید بینش، روش و نگاه خود را متحول کند. این اتفاق از اوایل قرن بیستم در مکاتب تاریخ‌نگاری متفاوت روی داده است.

رهیافت‌های مسلط در تاریخ‌نگاری ایران

در میان اهل تاریخ در ایران که دغدغه نظریه‌پردازی داشته‌اند، می‌توان رهیافت‌های گوناگونی را بازشناخت. منبع الهام رهیافت مسلط در تاریخ‌نگاری ما که از دهه ۱۳۳۰ رواج داشت، ایدئولوژی مارکسیستی از سنخ مارکسیسم شوروریایی و حزبی اتحاد جماهیر شوروی بود. این رهیافت در میان اهل تاریخ ما به خصوص به تبعیت از دانشگاهیان شوروی رایج بود. اما امروز آن رهیافت نه فقط در ایران بلکه در سایر کشورهای جهان به حاشیه رانده شده است. البته پیش از انقلاب پژوهشگری چون احمد اشرف را نیز داشتیم که متاثر از چارچوب‌های وبری بود اما از قضا کار او در حاشیه ماند. چارچوب‌های وبری از دهه‌های ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰ گسترش بیشتری در میان مورخان و جامعه‌شناسان ما یافت. در دو دهه اخیر شاهد همگرایی‌هایی میان رویکردهای مارکسی و وبری در قالب رهیافت‌های نومارکسیستی و نووبری هستیم. رهیافت دیگری که به خصوص از بعد از دوم خرداد ۱۳۷۶ بنا به دلایل سیاسی و اصلاح‌طلبی رواج یافت، می‌خواست کلیت جامعه را بر اساس شکاف دولت- ملت توضیح بدهد و می‌خواست ملت را برای جنبشی اصلاحی در مقابل ساختارهای اقتدارگرای دولت بسیج کند. بر بنیاد همین بستر اجتماعی نظریه شکاف دولت- ملت که نهایتا بر نظریه استبداد شرقی ویتفوگل و نظریه شیوه تولید آسیایی استوار است، عرضه شد و عمدتا توسط همایون کاتوزیان ارایه شد. دیگر رهیافت که در ایران چندان مورد توجه واقع نشد، رویکردهای آلتوسری به تاریخ است، یعنی نوعی مارکسیسم ساختارگرا که بر خلاف مارکسیسم ارتدوکس است که ایران پیشامدرن را در چارچوب فئودالیسم صورت‌بندی می‌کرد و از گذار صورت‌بندی فئودالی به صورت‌بندی سرمایه‌داری در قرن بیستم سخن می‌گفت. چارچوب آلتوسری با واقعیت‌های تاریخ ایران از چارچوب‌های ارتودکس مارکسیستی سازگارتر است زیرا نوعی همزمانی و همزیستی شیوه‌های تولید متنوع را مد نظر قرار می‌دهد. یعنی هم زیستی ۳ حوزه شهری، روستایی و ایلی را با هم در نظر می‌گیرد. به خصوص که تاکید دارد در تاریخ ایران تا قرن بیستم و پهلوی اول عنصر قبیله ادامه پیدا کرده است. جامعه‌شناسی اروپایی اولا مبتنی بر تحولات دوران مدرن است ثانیا از آنجا که ساختارهای قبیله‌ای در غرب در دوران فئودالیسم منحل شد، مفهوم قبیله در آن جامعه‌شناسی جایی ندارد در حالی که تاریخ ایران از جهتی تاریخ قبیله‌ای است.

جایگاه آبراهامیان در تاریخ‌نگاری معاصر ما

یرواند آبراهامیان چنانکه در مقدمه ایران بین دو انقلاب تصریح می‌کند، مورخی چپ‌گراست به این معنا که به ایده‌های عدالت‌طلبانه و مردم‌گرایانه توجه دارد و به فرودستان می‌پردازد. البته چپ‌گرایی آبراهامیان از نوع ارتدوکس، حزبی و دولتی نیست بلکه چپی آکادمیک است که آن را می‌توان ذیل عنوان نومارکسیسم طبقه‌بندی کرد. همچنین آبراهامیان از میان نومارکسیسم‌های گوناگون یعنی چپ ساختارگرا(اندرسون) و چپ عامل‌گرا(تامپسون) بیشتر به گونه دوم گرایش دارد، یعنی با رویکردی تامپسونی طبقه را به عنوان یک قالب از پیش تعیین شده، نمی‌بیند بلکه طبقه را یک رخداد و فرآیندی می‌داند که انسان‌ها در ساختنش با هم شریک هستند.

‌ای. پی. تامپسون در اثر سترگش «تکوین طبقه کارگر در انگلستان» با همین رویکرد به طبقه می‌پردازد. یعنی طبقه کارگر انگلستان در فرآیندی تاریخی توسط خود کارگران بر اساس تجربه زیسته‌شان و شیوه تولیدی که در قرن هجدهم در حال تکوین بود، ساخته می‌شود.

از سوی دیگر آبراهامیان همچون تامپسون می‌کوشد تاریخ مردم بنویسد. البته در کار آبراهامیان رگه‌هایی از تاریخ از بالا نیز مشهود است. تاریخ از بالا دولت‌محور است برخلاف تاریخ از پایین که بنیاد تحولات تاریخی را مردم می‌داند. به نظر من آبراهامیان در ایران بین دو انقلاب تاریخ مردم را می‌نویسد. شاید به این دلیل که این کتاب در آغاز بنا بود، اثری راجع به حزب توده باشد. گروهی که نخستین حزب واقعی توده‌ای در تاریخ ایران است. حزب توده اولا سازمان‌های منظم و هماهنگ ثانیا اعضا و هواداران کثیر و منسجم و همراه داشت تا جایی که تظاهرات ۱۰۰ هزار نفری برگزار کرد. در دهه ۱۳۲۰ تا پیش از ظهور نهضت ملی و قیام دکتر محمد مصدق، حزب توده میاندار اصلی سیاست اجتماعی و خیابانی ایران بود. آبراهامیان با تاکید بر حزب توده به بررسی نیروهای اجتماعی ایران پرداخت. او در کتاب «ایران بین دو انقلاب» می‌گوید، تحولات دولت متاثر از تحولات اجتماعی است و سازمان‌های سیاسی و نظام قدرت تابعی از جنگ نیروهای اجتماعی در پایین است. به عبارت دیگر در این کتاب جامعه و پویایی و کشمکش نیروهای اجتماعی، سازمان‌های سیاسی را شکل می‌دهد و بر سیاست اثر می‌گذرد.

اما آبراهامیان در کتاب «تاریخ ایران مدرن چنانکه خودش می‌گوید از آنجا که موتور همه تغییرها و دگرگونی‌های مهم در جامعه ایران دولت است به دولت می‌پردازد. اینجا اگر رابطه عاملیت و ساختار را ثابت در نظر بگیریم با یک تناقض مواجه می‌شویم. زیرا در رویکرد تاریخ مردم و تاریخ از پایین در تحلیل نهایی تاریخ را انسان و مردم می‌سازند. اما اگر رابطه عاملیت و ساختار را پویا در نظر بگیریم و آن را مجموعه‌ای از ضریب‌ها با قدر مطلق معین ندانیم، تناقض حل می‌شود. به عبارت دیگر سهم مشارکت ساختار و عاملیت در دوره‌های مختلف تابعی از موقعیت تاریخی است. در نتیجه گاه ساختارها چنان متصلب است که عاملیت‌ها را زمینگیر می‌کند و بالعکس در انقلاب‌ها شاهد دگرگونی ساختارها توسط عاملیت‌های انسانی هستیم.

آبراهامیان به عنوان یک مورخ به پیچیدگی‌های جامعه ایران آشناست. یکی از پیچیدگی‌ها این است که در ایران به علل تاریخی ما با پدیده تنوع(در کنار تحول) مواجه هستیم و این تنوع سبب شده، شکاف‌های افقی در دوره‌های مختلف تحت تاثیر شکاف‌های عمومی قرار بگیرد و مانع از تکوین واحدهای طبقاتی تمام‌ عیار و کاملی بشود که جنگ طبقاتی را در تاریخ ایران به صحنه بیاورد. در تاریخ ایران شکاف‌های عمودی خنثی کننده شکاف‌های افقی است. به عنوان مثال شکاف مذهبی در جامعه ما یکی از پدیده‌های گسترده پیچیده است که روزبه‌روز نیز بیشتر شده است. در دوره قاجاری این شکاف‌ها به قدری زیاد بود که حتی در هویت شیعی نیز باز شکاف‌های عمودی پدید آمد، مثل شکاف شیخی- ظاهری یا شکاف اصولی- اخباری و... شهرهای ما و مناسک و مناسبات در آن تحت تاثیر این شکاف‌ها بود. این شکاف‌های فرقه‌ای باعث می‌شد که همبستگی‌های اجتماعی از میان برود. در کنار آن باید از شکاف‌های عمودی دیگری چون شکاف‌های قومی و قبیله‌ای نیز یاد کرد. وجود این شکاف‌های عمودی مانع از شکل‌گیری طبقات مستقل و قدرتمند و فعال شدن شکاف‌های افقی طبقاتی به ویژه در مناطق قبیله‌ای و قومی بود. شاید آخرین جنبش دهقانی مهم در ایران جنبش بابک باشد. از قرن سوم هجری به بعد ما در ایران جنبش‌های دهقانی و روستایی نیرومندی نمی‌بینیم. عمده جنبش‌هایی که از قرن سوم و چهارم هجری تا به امروز داریم، خاستگاهی شهری دارد. زیرا شهر پدیده‌هایی رخ می‌دهد که شکل‌گیری هویت‌ها و تقسیم‌بندی‌های طبقاتی را ممکن می‌کند. یکی از نکات مثبت آثار آبراهامیان این است که در کنار شکاف‌های طبقاتی به شکاف‌های قومی نیز توجه کرده و می‌کوشد روندهای اجتماعی و ناکامی‌های طبقاتی را توضیح بدهد. برای مثال آبراهامیان در بررسی غائله آذربایجان به خوبی نشان می‌دهد که اختلاف حزب توده و فرقه آذربایجان با وجود اشتراک منافع طبقاتی از شکاف‌های قومی برمی‌آید. البته به نظر من در تاریخ ایران پیشامدرن تنها شکاف قومی نیست که روی شکاف طبقاتی سایه می‌اندازد و گاهی شکاف مذهبی مهم‌تر از شکاف قومی است تا جایی که گاه مذهب یک قوم را نیز چند پاره می‌کند.

***

مصطفی عبدی: آبراهامیان و جنبش‌های دهقانی

یرواند آبراهامیان در توصیف جامعه ایران آن را متنوع می‌خواند. او ۳ تنوع را تاثیرگذار می‌داند: ۱- شکاف مذهبی؛ ۲- شکاف بین سبک‌های زندگی مختلف(ایلات و عشایر و یکجانشینان شهری و روستایی و...)؛ ۳- شکاف ناشی از تفاوت زبانی. برای بررسی این جامعه با این تنوع دو پارادایم اصلی را می‌توان در نظر گرفت: نخست پارادایمی که مفهوم دولت و قدرت تامه آن را دنبال می‌کند و بر استبداد شرقی و جامعه آب‌سالار تاکید می‌کند و مهم‌ترین چهره آن نیست ویتفوگل است؛ دوم پارادایمی که اجتماعات پراکنده را مطرح می‌کند. دو چهره مهم این رویکرد یکی احمد اشرف و دیگری یرواند آبراهامیان است. البته نگاه اشرف فراتر از این پارادایم است.

یرواند آبراهامیان با در نظر داشتن تنوع‌های مذکور، مهم‌ترین مفروضه پارادایم اول یعنی قدرت تام استبداد شرقی را زیر سوال می‌برد. البته چنین نیست که آبراهامیان کلا وجود استبداد در تاریخ را رد کند و با استناد و ارجاع نشان می‌دهد که چگونه دولت قاجار که دولتی ضعیف بود، خود را حفظ کرد. البته برخی پژوهشگران دیگر مثل دکتر عبداللهیان مفروضه مذکور را مورد نقد قرار داده‌اند.

آثار نخستین آبراهامیان بیشتر به این پارادایم دوم نزدیک است و آثار بعدی او رنگ و بوی تاریخ‌نگاری دارد، اگرچه در آنها نیز به طور ضمنی این رویکردها وجود دارد. آبراهامیان با اتخاذ این پایگاه پارادایمی به یکی از مهم‌ترین سازوکارهای تغییر ساختارهای اجتماعی یعنی جنبش‌ها توجه می‌کند. او خصوصا به جنبش‌های اجتماعی در جوامع پیشاسرمایه‌داری مثلا به جنبش‌های دهقانی توجه دارد. او در مقاله‌ای در کتاب مقالاتی در جامعه‌شناسی سیاسی ایران(ترجمه سهیلا ترابی‌فارسانی) مفهوم جنبش‌های دهقانی را با وجود اهمیتش در جامعه‌شناسی تاریخی ایران غایب می‌داند. او به پاسخ این پرسش می‌پردازد که چرا سازوکار جنبش‌های دهقانی نتوانسته مسیری برای تحول و پویایی ساختارهای اجتماعی ایجاد کند؟ چرا در ایران معاصر ما شاهد هیچ شورش بزرگ دهقانی نبودیم؟ چرا اعتراض‌های گاه به گاه به جنبش‌های گسترده بدل نشد؟ چرا رادیکال‌های شهری در دامن زدن به آتش انقلاب‌های روستایی شکست خوردند؟ چرا دهقانان به جای ستیزه‌جویی متکی به نفس و انقلابی، قدری مسلک، منفعل و محافظه‌کار هستند؟

آبراهامیان برای پاسخ به این پرسش‌ها، مفروضاتی را بر اساس مهم‌ترین آثار منتشر شده در حوزه جنبش‌های دهقانی عرضه می‌کند، یعنی آثار کسانی چون اریک وولف، علوی، برینگتون، جفری پیج و... او در نهایت ۳ ویژگی عمده را برای جنبش‌های دهقانی‌ شناسایی می‌کند: ۱- دهقانان متوسط ناراضی؛ ۲- اقتصاد مبتنی بر بازار متزلزل؛ ۳- دولت مرکزی ضعیف.

او سپس این ۳ مولفه را در تاریخ ایران می‌آزماید و نهضت جنگل را از معدود جنبش‌های دهقانی در تاریخ می‌خواند. اما چرا در شمال ایران جنبش دهقانی شکل می‌گیرد اما در سایر نقاط این کشور چنین نمی‌شود؟ آبراهامیان به تاثیر ضمنی مفهوم جامعه متنوع اشاره می‌کند. از دید آبراهامیان در مناطق مختلف این جامعه، امکانات متنوعی را برای ظهور و بروز پدیده جنبش دهقانی پدید می‌آورند. او پس از بررسی‌های مختلف به این نتیجه می‌رسد که علت شکل نگرفتن جنبش‌های دهقانی به اقلیم ایران بازمی‌گردد. بارندگی کم نظام آبیاری پرهزینه را می‌طلبد و در نتیجه دهقانان به دلیل تسلط سیستم آبیاری از بازار زمین خارج می‌شوند. دیگر اینکه در تاریخ ایران اهمیت اجتماعی زمینداری مخاطره‌آمیز بوده و در واقع احتمال ریسک سرمایه‌گذاری در آن از حوزه‌های دیگر بالاتر بوده است. سومین دلیل قانون در ارث در ایران اسلامی است. علت چهارم این بود که تعداد اندکی از دهقانان متوسط که توانستند به دهقانان ثروتمند بدل شوند، زمینداری را رها کرده و به کارهای دیگری پرداختند. به عبارت دیگر از دید آبراهامیان یکی از عناصر عمده جنبش‌های دهقانی، وجود دهقانان متوسط ناراضی است. اما دلایل بالا سبب شده این عنصر در اکثر مناطق ایران غایب باشد. یعنی اگرچه در دوره‌های مختلف تاریخ ایران دولت ضعیف هست اما دو ویژگی اولیه خصوصا دهقانان ناراضی حضور ندارند.

ویژگی مهم این مقاله روشمندی و نظم و انتظام آن است. اهمیت این انتظام و روشمندی آن است که می‌توان به آن نقد کرد. آبراهامیان در رجوع مورد بررسی یک الگوی نظری مشخصی از نظریه‌های پیشین استخراج می‌کند و با آن به سراغ واقعیت اجتماعی می‌رود، اگرچه از واقعیت اجتماعی غافل نیست. سپس شاخص‌های عملی این نظریه را استخراج می‌کند. ضمن آنکه پایگاه پارادایمی خود یعنی رویکرد نومارکسیستی را حفظ می‌کند و از این منظر به تحلیل تاریخ ایران می‌پردازد. به نظر من یکی از مهم‌ترین نقدهایی که می‌توان بر او وارد کرد، این است که الگو و دستگاه مفهومی پیشاتجربی که برگرفته یا برساخته شده از چارچوب‌های نظری دیگری است را مبنا قرار می‌دهد. یعنی نظریه‌های دیگر را مطالعه می‌کند و از آنها عناصر مختلف جنبش‌های دهقانی را می‌سازد و آنها را رویاروی تاریخ معاصر ایران قرار می‌دهد. نقد عمده به او این است که این الگوی برساخته شده از نظریه‌هایی اخذ شده که درباره شرایطی متفاوت با ایران ارایه شده‌اند.

اعتماد

نظر شما