شناسهٔ خبر: 58027 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

عباس منوچهری: مبانی توسعه ایرانی واگرایانه بوده است

عباس منوچهری می‌گوید: توسعه بدون مبانی فکری که بتواند نوعی از همگرایی را در جامعه ایجاد کند مشکل‌ساز می‌شود و می‌بینیم که باعث شده اقتصاد و فرهنگ و سیاست در چنین شرایطی هرکدام راه خودشان را بروند و حتی در خود فرهنگ هم دوباره همگرایی جدی می‌بینیم.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ پنجمین نشست از سلسله سخنرانی‌های همگرایی و واگرایی با عنوان «میان حق و فضیلت: پدیدارشناسی دیالکتیکی واگرایی و همگرایی» عصر روز گذشته یکشنبه ۲۳ دی‌ماه در پژوهشگاه علوم انسانی برگزار شد.

عباس منوچهری در این نشست با اشاره به اینکه از مفهوم همگرایی می‌توان به حوزه‌های مختلفی مراجعه کرد و هدف از این نشست بررسی این مفهوم در حوزه اندیشه علوم سیاسی است؛ گفت: البته برای بررسی مفهوم همگرایی در فلسفه سیاسی باید اول درباره چیستی اندیشه سیاسی و اینکه اساسا اندیشه سیاسی چیست بحث کنیم. متاسفانه در فضای آکادمیک ما هم تاکنون توجهی به چیستی اندیشه سیاسی نشده و این مهم در برنامه‌های درسی کارشناسی و حتی کارشناسی‌ارشد این حوزه جای نداشته است. اساسا چیستی اندیشه سیاسی و علم سیاست اصولی دارد که به واسطه پدیدارشناسی با مباحث میان‌فرهنگی گره می‌خورد. البته پرداختن به این مسائل در این چهل سال فراز و فرودهایی داشته اما هنوز دوستان پرداختن به اصل مفهوم سیاست را غیرضروری می‌دانند و مثلا در بحثی که درباره عدالت در ایران داشتیم و می‌خواستم توضیحی درباره چیستی مفهوم عدالت بدهم می‌گفتند از این بحث عبور کنید و زودتر به موضوع عدالت در ایران برسید.

این استاد دانشگاه ادامه داد: درواقع پدیدارشناسان بر اساس این نگاه که آگاهی به تنهایی معنایی ندارد و این آگاهی از چیزی‌ است که معنا دارد؛ به لزوم پرداختن به چیستی علم سیاست و فلسفه سیاسی هم تاکید دارند. در مورد همگرایی هم ما امروز مفاهیمی مثل مدیریت همگرا، تکنولوژی همگرا، جهانی‌شدن و ... را می‌شنویم و حتی در خود ریاضیات هم مفهمومی به نام convergence را داریم. البته ما اینجا با یک مشکل مفهومی مواجه می‌شویم که عموما همگرایی را با integration یکی می‌گیرند ولی این واژه در اصل به معنای ائتلاف و ادغام است. همگرایی و ادغام با هم متفاوت هستند. مثلا اتحادیه اروپا دیگر از بحث ائتلاف و ادغام عبور کرده و به همگرایی رسیده است؛ حالا مشکلاتی هم در این بین وجود دارد. البته ائتلاف و همگرایی درجاتی از شباهت و نزدیکی را دارند ولی نباید این دو را اشتباه گرفت.

منوچهری سپس با اشاره نظرات فیلسوفانی همچون افلاطون تاکید کرد: مفاهیمی مثل هارمونی یا قرارداد اجتماعی در فلسفه کلاسیک نیز معنای همگرایی را در دل خود دارند، حتی مفهوم جمهوریت مد نظر ارسطو را هم می‌توانیم مصداقی از همگرایی بدانیم یا در فلسفه مدرن مفهوم عرصه عمومی که هابرماس مطرح کرده دقیقا عرصه همگرایی است. در اندیشه ایرانی نیز مولوی به عنوان نمونه کلاسیک و شریعتی به عنوان نمونه معاصر مفهوم همگرایی را مورد توجه قرار داده‌اند. یا مثلا وقتی فارابی از علم مدنی صحبت می‌کند یعنی علمی برای همگرایی. مشکلی که لیبرال دموکراسی و امروزه نئولیبرالیسم برای جهان به وجود آورده همین است که همگرایی را کم‌رنگ کرده و سازوکارهایی که ارائه می‌کند همگی واگرایانه هستند. مثل عده زیادی پول می‌دهند و تعداد کمی پول می‌گیرند. یا اینکه به شدت بر فردیت و منافع فردی در اقتصاد بازارمحور تاکید دارد. اگر هم تمام مکاتب سیاسی در طی قرون گذشته به بحران رسیده‌اند دلیلش همین است که در بطن خود به واگرایی منجر می‌شوند و می‌رسند. اگر می‌خواهیم ریشه بحران‌های نظریات فلسفه سیاسی را بفهیم باید به همین واگرایی که در دل خود دارند توجه کنیم. 

او افزود: متاسفانه امروز علم سیاست را از دل اندیشه‌های فلاسفه اینگونه استخراج کرده‌اند که سیاست یعنی علم قدرت و به دنبال قدرت بودن یا نهایت مقصور از این اندیشه‌ها رسیدن به یک نوع حکومت است. درحالیکه همین حکومت هم برای همگرایی نیاز است و فلاسفه منظورشان از عدالت مدنی و جمهوریت و ... دقیقا همگرایی است. درحالیکه اصلا اینگونه نیست و منظور فلاسفه‌ای مثل ارسطو و افلاطون و حتی معاصرترها از سیاست علم مدنیت است. ما نیز اگر اینجا از اندیشه سیاسی صحبت می‌کنیم منظورمان اندیشه مدنی است و شهروندی و زندگی آدم‌ها با همدیگر. اساسا شان انسان و شهروندی یکی است. پس همگرایی یک مفهوم کلیدی است که از ابتدای فلسفه و در قالب مفهوم مدنیت وجود داشته است. البته بودند فلاسفه‌ای مثل هابز که با عباراتی مثل انسان گرگ انسان است به واگرایی اشاره کرده‌اند. اندیشه‌ای مثل اندیشه فاشیسم هم که شاید در ظاهر همگرایانه باشد اما یک شخاص جدی برای واگرایی است آن هم با تناقضات بسیار حاد و جدی. 

منوچهری یادآور شد: می‌توان ادعا کرد که فلسفه میان‌فرهنگی هم به دنبال همگرایی‌ تمدن‌ها و فرهنگ‌هاست. همان‌گونه که طرحی مثل گفت‌وگوی تمدن‌ها به همین دلیل شکل گرفت و اجرایی شد ولی نیمه‌تمام ماند. مسئله اینجاست که در این ۳۰ سال تمام برنامه‌های توسعه‌ای که در ایران اجرا شده همگی واگرایانه بوده‌اند و حتی می‌توانیم بگوییم که ما اساسا هیچ مبانی فکری برای توسعه نداشته و نداریم. مدام می‌گویند برنامه‌ها درست اجرا نشده است. خب این یعنی ما ظرفیت توسعه نداریم؟ خیر موضوع این است که اصالت را بازار و سود و فایده داده‌ایم که نه تنها همگرایانه نیست بلکه کاملا واگرایانه است. توجه هم نمی‌کنیم که همین مکاتبی که در ظاهر اصالت را به فردیت و فایده‌مندی داده‌اند به نوعی به اهمیت همگرایی تاکید دارند اما در شکل و قالب دیگری مثل در قالب بازار.

این استاد فلسفه البته واگرایی در جامعه ایرانی را یک واگرایی درونی شده دانست و اضافه کرد: در ایران هم مثل آمریکا روان‌شناسی به پردرآمدترین شغل تبدیل شده و این نشان دهنده بحرانی که آدم‌های جامعه به آن دچار شده‌اند. همان‌طور که اشاره شد حتی آن اندیشه‌ها و مکاتبی که هستی‌شناسی واگرایانه دارند در بحث مدنیت و اندیشه سیاسی به نوعی به واگرایی فکر می‌کنند و مثلا می‌گویند شما به عنوان شهروند حق بیا و در انتخابات شرکت کند و جامعه با این عمل همگرا می‌شود اما در اصل در دل بازار افراد را به واگرایی سوق می‌دهند. یعنی برای آن‌ها آزادی بیان و تفکر هم در چارچوب آزادی بازار تعریف می‌شود. در اقتصاد این مفهوم تعاون است که شاخص همگرایی را تعیین می‌کند و به همین دلیل در آلمان می‌بینیم ۵۰ درصد اقتصاد با تعاون می‌گردد یا در اسپانیا تعاون یک اتفاق موفق است. اما ما در ایران هیچ‌گونه فعالیت تعاونی جدی در بحق اقتصاد، انرژی و ... نداریم.

او مجدد متذکر شد: حتی آنارشیسم هم آن را هرج‌ومرج تعریف می‌کنند یعنی بی‌سالاری و ناسالاری و یعنی همه سالارند که نوعی از همگرایی را در دل خود دارد. حکومت نوکر مردم و در خدمت جامعه است و باید به همگرایی منجر شود. توسعه بدون مبانی فکری که بتواند نوعی از همگرایی را در جامعه ایجاد کند مشکل‌ساز می‌شود و می‌بینیم که باعث شده اقتصاد و فرهنگ و سیاست در چنین شرایطی هرکدام راه خودشان را بروند و حتی در خود فرهنگ هم دوباره همگرایی جدی می‌بینیم. باید تکلیف خودمان را برای یافتن یک الگوی همگرایی روشن کنیم. توسعه‌ای که از اقتصاد بازار الگو می‌گیرد قطعا مشکل‌آفرین می‌شود.

منوچهری همچنین با تاکید بر اینکه وقتی که موضوع علم سیاست را تعیین نوع حکومت بدانید نه مدنیت به اشتباه تاکید بر شکل اقتدار اتفاق می‌افتد و نه همگرایی؛ گفت: تمام الگوهای همگرایی مثل قرارداد اجتماعی و عدالت و ... یا فضیلت‌محور هستند یا حق‌بنیاد. اما در مورد واگرایان جایی هم که از حق صحبت شده پای قدرت به میان آمده و بعضا حق و قدرت یکی شده است. واگرایان تنها از حقوق مدنی صحبت می‌کنند و کاری به حقوق طبیعی ندارند. حالا شاید همگرایی در دوره‌های کلاسیک بعد عرفان هم داشته باشد اما  آنجا هم معنای مرید و مرادی نمی‌دهد و حرف حرف دوستی است. برای واگرایان اخلاق هم امری فردی است و منفعت‌گرایی هم به همین دلیل از دل این اندیشه‌ها استنخراج می‌شود. در جدیدترین بحث‌های همگرایی صحبت از اذعان به دیگری و پذیرش اویت. 

او تاکید کرد: منظور فلاسفه کلاسیک از فضیلت هم توان مدنیت آدمی‌ست؛ البته منظور از فضیلت کم‌کم دستخوش تغییر شد و بعد بایدی و نبایدی و مجازاتی می‌گیرید که خب خروجی‌اش می‌شود فروش اوراق بهشت در نحله‌ای از مسیحیت. واقعیت این است که لیبرالیسم، آنارشیسم، سوسیالیسم و حتی اتوپیایی‌ها همه به همگرایی تاکید دارند ولی در چگونگی رسیدن به آن بحث دارند و این چگونگی رسیدن به همگرایی است که مهم است. سوال اصلی اینجاست که آیا می‌توانیم متصور همگرایی حق و فضیلت باشیم؟ چه نوع انسان‌شناسی می‌تواند به این نقطه برسد و بگوید انسان موجودی‌ست ذی‌حق و فضیلت‌مند. در همین راستا اتفاقا دموکراسی یک فضیلت است نه حق اما لیبرال‌دموکراسی از خیر و حق درباره آن صحبت می‌کند.

نظر شما