شناسهٔ خبر: 57635 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

آقاجری: گفتمان انقلاب برآمده از نوعی اسلام‌گرایی مدرن روشنفکرانه بود

در دومین نشست همایش «چهل سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی» که با حضور هاشم آقاجری عضو گروه تاریخ دانشگاه تربیت مدرس، مهدی محسنیان راد عضو گروه علوم ارتباطات دانشگاه امام صادق، محمدباقر خرمشاد استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی و علی‌محمد حاضری استاد جامعه‌شناسی دانشگاه تربیت مدرس برگزار شد مباحثی درباره ابعاد گوناگون انقلاب اسلامی مورد بحث و بررسی قرار گرفت.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ همایش یکروزه «چهل سال پس از پیروزی انقلاب ایران؛ آراء و نظریه‌های جامعه‌شناختی در باب انقلاب اسلامی» سه‌شنبه (۲۷ آذرماه) با حضور جامعه‌شناسی و برخی دیگر از استادان دانشگاه در تالار مطهری دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد.
 
در ابتدای نشست محمدباقر خرمشاد که برگزارکننده نشست بود به عنوان مقدمه گفت: «ما از ۱۳۵۷ تا کنون سه نسل از انقلاب‌ها را در عرصه جهانی تجربه کرده‌ایم. اولین نسل همان نسل انقلاب‌های کلاسیک است که انقلاب ایران آخرین نمونه بزرگ آن محسوب می‌شود. در زمان جنگ سرد انقلاب مهمترین ابزار بسط قدرت بلوک شرق بود و در بلوک غرب برای جلوگیری از شکل گرفتن انقلاب‌های مدنظر بلوک شرق، تلاش زیادی برای شناختن و تئوریزه کردن مقوله انقلاب صورت گرفت. اما پس از فروپاشی بلوک شرق صحبت این بود که عصر انقلاب‌ها به پایان رسیده است و این ایده را هم تئوریسین‌های غربی طرح می‌کردند. استدلالشان هم این بود که لیبرالیسم به عنوان یک شیوه حکومتی مطلوب حالا بدون رقیب دست بالا را دارد و به همین خاطر دلیلی برای انقلاب وجود ندارد.»
 
این عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی سپس به معرفی دو گونه انقلابی پرداخت که در دهه‌های اخیر جایگزین انقلاب‌های کلاسیک شده است. سپس گفت: «انقلاب رنگی ژانر جدید انقلاب بود که از سوی بلوک غرب برای از بین بردن بقایای بلوک شرق شکل گرفت. ۴ انقلاب موفق رنگی و ۴ تا ۶ انقلاب ناموفق در برهه زمانی ابتدای قرن بیست و یک شکل گرفت و بعد از آن از حدود ۱۰ سال پیش یک ژانر دیگر انقلابی در دنیا از حدود ۱۰ سال پیش شروع به بالیدن کرد که به انقلاب‌های عربی معروف است. در انقلاب‌های عربی استفاده از تکنولوژی روز باعث شباهت این انقلاب‌ها به انقلاب رنگی شده بود اما این انقلاب‌ها به خلاف انقلاب رنگی و شبیه به انقلاب کلاسیک بر حضور توده‌های وسیع مردم تکیه فراوانی داشتند.»


 
خرمشاد در پایان سخنانش گفت: «اتفاقات اخیر فرانسه نشان می‌دهد کماکان روح انقلاب در جهان جاری است. تا زمانی که بی‌عدالتی باشد روح انقلابی هم هست.»
 
پس از این مقدمه، خرمشاد به ارائه بحث خود درباره نقش انقلاب در شکل گرفتن قدرت نرم جمهوری اسلامی پرداخت. او در ابتدا بر مبنای نظریات جوزف نای تعریفی از قدرت نرم ارائه داد و گفت: «بر مبنای تعریف نای اگر قدرت توانایی نفوذ در دیگران برای به دست آوردن نتایج مطلوب است، قدرت نرم این نفوذ را به جای اجبار که ابزار قدرت سخت است، از طریق مجذوب کردن پیش می‌برد.»
 
خرمشاد گفت انقلاب‌های بزرگ بر مبنای دیدگاه نای مخزن و منبع قدرت نرم هستند و گفت: «قدرت نرم انقلاب‌ها در چیزی بیش از تهییج نهفته است. انقلاب‌ها آزمایشگاه‌هایی هستند که می‌شود در آن‌ها مشاهده کرد چگونه قدرت نرم بر قدرت سخت غلبه می‌کند.»
 
به گفته این پژوهشگر «شاید در بحث صدور انقلاب بتوان گفت بیش از آنکه انقلاب‌ها صادر بشوند، بازتاب می‌یابند. انقلاب اسلامی هم با شاخصه‌هایی که داشت قدرت نرمی را در اختیار ایران قرار داد که در ۴۰ سال گذشته این سرمایه مورد بهره‌برداری قرار گرفته است. در جاهایی این بهره‌برداری به کم شدن این سرمایه منجر شده است و در مواردی نیز این سرمایه افزایش یافته است. به عنوان نمونه در عرصه منطقه‌ای تکثیر روح انقلابی ایران در کشورهایی نظیر یمن نشانه افزایش یافتن سرمایه قدرت نرم ایران است.»
 
در بخش دوم این نشست، هاشم آقاجری تاریخ‌پژوه و فعال سیاسی-اجتماعی به ارائه بحث خود پرداخت. عنوان بحث آقاجری روشنفکران و انقلاب اسلامی بود. وی گفت: «در انقلاب روشنفکران به طور اعم و روشنفکران دینی به اخص میدان سیاسی حاکم را به چالش کشیدند و زمینه‌ای برای بسیج سیاسی فراهم کردند.»
 
آقاجری سپس به بیان ایده اساسی سخنانش پرداخت و گفت: «مقایسه دو موقعیت پیش و پس از انقلاب وضعیتی پروبلماتیک را نمایان می‌سازد. ما در دهه‌های ۴۰ و ۵۰ شاهد شکل‌گیری سرمایه نمادینی برای روشنفکران بودیم که پس از انقلاب از بین رفت. سخنان من درباره چرایی این اتفاق است.»
 
این پژوهشگر افزود: «همه تنوع‌های موجود در جامعه در سال ۵۷ بر پایه یک مخرج مشترک و سرمایه نمادین موجب وحدت شد. روشنفکران تولیدکنندگان اصلی سرمایه کلامی انقلاب بودند و توانستند این سرمایه کلامی را به سرمایه نمادین تبدیل کنند و در نهایت بسیج اجتماعی پدید آورد.»
 
او در تبیین سخن خود گفت: «ما در سینما، ادبیات و... دهه چهل و پنجاه می‌بینیم که یک مخرج مشترک گفتمانی در حال شکل‌گیری است که به خلاف روشنفکران مشروطه معنویت‌گراست. باید توجه داشت که این دوره دوره‌ای است که در سراسر جهان بازگشت به معنویت مشاهده می‌شود. در این دوره نگاه به شرق، نگاه به مائو و... در جهان رایج بوده و بی‌جهت نیست که فوکو به ایران آمد و با مشاهده انقلاب ایران گفت این انقلاب روح دمیده شده در جهان بی‌روح است.»



آقاجری روشنفکری دینی را در دوران مورد بحث خود هژمونیک دانست و گفت: «مخرج مشترک کلام روشنفکری در دهه چهل و پنجاه یکی بود اما هژمونی با روشنفکران مذهبی بود و حتی کلام روشنفکران غیردینی هم تحت تاثیر مذهب قرار گرفته بودند. چرا که عادت‌واره توده‌ها به گونه‌ای بود که کلام مذهبیون پذیرش پیدا می‌کرد. علاوه بر روشنفکران غیردینی بخشی از روحانیت هم تحت تاثیر این گفتمان قرار می‌گیرند و این گفتمان به تدریج فصل مشترک اتحاد همه جنبش‌های ایران که جنبش‌های شهری هستند دگرگون شده و در نهایت رهبر انقلاب در پاریس به زبان این گفتمان تبدیل می‌شود. گفتمان پاریس نوعی اسلام‌گرایی مدرن روشنفکرانه بود.»
 
به گفته آقاجری: «حتی رژیم پهلوی هم در آن دهه از مخرج مشترک کلام روشنفکران گفتاربرداری می‌کرد و به غرب انتقاد می‌کرد و به طرح مسئله اصالت ایران می‌پرداخت. اما مشکل آنها این بود که گفتارشان مبتنی بر نوعی دورزدن اسلام بود. بر همین مبنا بود که تکیه روشنفکران به سمت دین رفت؛ دین به مثابه پر کننده خلا معنویت.»
 
او در ادامه به چرایی اهمیت یافتن یک صدا در میان صداهایی که گفتمان انقلابی را نمایندگی می‌کردند پرداخت و گفت: «شاخص شدن صدای رهبر انقلاب در میان صداهای موجود به این دلیل بود که او تنها مرجع شیعه بود که به صراحت از گفتمان اعتراضی علیه حکومت حمایت می‌کرد. همه ایشان را نقطه‌ای یافتند که شاید بتوان زیر چتر او به جبهه متحد برای سرنگونی رژیم دست یافت. این شرط کافی جمع شدن گرد یک رهبر بود.»


 
وی سپس به بخش دوم ایده خود یعنی از بین رفتن سرمایه نمادین روشنفکران پرداخت و گفت: «اما بعد از انقلاب شیفتی صورت گرفت. کلام رهبر انقلاب هم متاثر از سنت بود و هم روشنفکری. در پاریس وجه مدرن کلام رهبر جلوه بیشتری داشت اما در ایران شاهد شیفت نسبی گفتمانی هستیم به سمت سنت. در گفتمان پاریس سخنی از اسلام فقاهتی نیست اما با انتقال به ایران شاهد جابه‌جایی هستیم. روشنفکران پس از شیفت رهبری به سنت دچار منازعه شدند. آنها در مورد اولویت دچار مناقشه شدند. مناقشه این بود که اولویت مبارزه با امپریالیسم است یا مسائل داخلی؟ این مناقشه به فروپاشی وحدت کلامی روشنفکران شد و در عین حال به قدرت گرفتن روحانیون سنتی انجامید. نتیجه ضعیف‌تر و پراکنده شدن روزبه روز روشنفکران بود و به حاشیه رانده شدن آنان بود.»

آقاجری در پایان سخنانش گفت: «چاره امروز ما بازخوانی گفتمان انقلاب تا پیش از پیروزی است.»
 
پس از آقاجری نوبت به مهدی محسنیان راد رسید تا با ایراد سخنان خود با موضوع اولویت تعهد بر تخصص در روند پس از انقلاب بپردازد. وی پیش از آغاز سخن خود در حاشیه سخنان آقاجری گفت: «اشتباه بزرگ روشنفکری نفی تجدد به جای غربزدگی بود. شریعتی شیعه صفوی را نفی کرد و شیعه صفوی را توانست تعریف کند اما شیعه علوی را تبیین نکرد. برای همین همه می‌توانند ادعای علوی بودن بکنند. روشنفکران هم نگفتند به جای غربزدگی چه می‌خواهند بگذارند و فقط نفی کردند.»
 
محسنیان راد گفت: «انقلاب عامل ایجاد تغییرات اجتماعی یا دگرگونی ارزش‌هاست. این دگرگونی پیچیده در ایران ظرف ۷۰ سال دو بار اتفاق افتاد. در انقلاب مشروطه و اسلامی توافق بر سر ارزش‌های منفی بر ارزش‌های مثبت می‌چربید. اما در انقلاب اسلامی این ارزش‌های منفی بیشتر بود. در مشروطه وطن در نوک قله ارزش‌های مثبت بود و بدبختی، فقر و عقب افتادگی در قله ارزش‌های نفی شونده. در انقلاب اسلامی ارزش مثبت امام و اسلام بوده است و مفاهیمی نظیر استعمار، وابستگی و... بیشترین در صدر قله ارزش‌های منفی بودند.»
 
محسنیان نحوه مدیریت پس از انقلاب را مدیریت هیاتی نامید و گفت این وضعیت به دلیل اولویت یافتن تعهد نسبت به تخصص بوده است.


 
آخرین سخنران این نشست نیز علی‌محمد حاضری بود. او گفت: «درباره نقش قدرت‌های خارجی در انقلاب ایران ادعاهای فراوانی هست. از اینکه همه چیز به قدرت خارجی برمی‌گشت تا نفی کامل تاثیر. مدعیان اصلی اینکه انقلاب سراسر کار آمریکایی‌هاست یکی شخص شاه در کتاب پاسخ به تاریخ بود و دیگری بخشی از مارکسیست‌های افراطی که بیشتر ذیل مائوئیسم دسته‌بندی می‌شدند. آنها مدعی شدند انقلاب فعلی یک انقلاب بدلی آمریکاساز است برای جلوگیری از یک انقلاب اصیل.»

او سپس با مروری بر وقایع تاریخی منجر به انقلاب در سال ۵۷ گفت: تنها نقطه‌ای که آمریکا پشت شاه را خالی کرد در انتهای ماجرای پیروزی انقلاب بود که شاه از آمریکا تقاضای ورود مستقیم نظامی برای نجات سلسله پهلوی کرد ولی آمریکا به دلیل نگرانی‌هایی نظیر ترس از فعال شدن شوروی در ماجرا و باختن قافیه به شوروی و نیز نگرش بسیار منفی داخلی نسبت به دخالت آمریکا در مسائل داخلی کشورهای دیگر که پس از ماجرای ویتنام به وجود آمده بود از دخالت سر باز زد و همین باعث شد که نگرش شاه نسبت به آمریکا منفی شود.»

نشست نخست همایش «چهل سال پس از پیروزی انقلاب ایران؛ آراء و نظریه‌های جامعه‌شناختی در باب انقلاب اسلامی» را اینجا بخوانید:

نظر شما