شناسهٔ خبر: 57458 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

انقلاب زرتشت در تفکر انسان/ نیچه، زرتشت را اخلاق‌گرا می‌دانست

فیلیپ گری کرین‌بروک گفت: نیچه زرتشت را اولین اخلاقگرا می انگاشت. این آشکارا باعث شد تا وی نام «چنین گفت زرتشت» را برای کتابش برگزیند.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر/محمد مظهری؛ دین زرتشت به عنوان یکی از ادیان باستانی و احتمالا یکی از اولین آیین های توحیدی در جهان که همچنان پیروانی در ایران و دیگر نقاط جهان دارد، برای سالها دین رسمی یکی از بزرگترین امپراتوری های جهان باستان - یعنی امپراتوری قدرتمند ایران بوده است. اگرچه این دین در زمان اوج خود در ایران، افغانستان و کشورهای آسیای مرکزی نفوذ قابل توجهی داشته اما امروزه باقی مانده زرتشتیان عمدتا در ایران، هند و پاکستان پراکنده اند.

در همین راستا برای بررسی دقیق تر تأثیر زرتشتیان بر اندیشه غربی و سایر ادیان جهان، مصاحبه ای با فیلیپ گری کرین‌بروک، استاد و مدیر مطالعات ایران در دانشگاه گوتینگن (۱۹۹۶-۲۰۱۷) در گرجستان-اوهایو انجام دادیم که شرح آن در زیر می آید:

*از آنجا که کتاب اوستا مجموعه ای از باورها و اعتقاد ها و عقاید و شعائر مرسوم در میان ادیان و مذاهب موجود درایران باستان است و گردآوری آن به دوران ساسانیان برمی گردد، آیا می توان این کتاب را آسمانی و نماینده افکار و آموزه های زرتشت دانست؟

تنها «گاتاها» کلام زرتشت به عنوان بنیانگذار دین زرتشتی است. لذا دیگر متن های زرتشتی یا با تعالیم وی سازگار شده یا از آن نشأت گرفته اند. این متن های پسینی بیانگر روشی هستند که پیروان زرتشت بر اساس آن آموزه های وی را در پرتو فرهنگ وتجربه های معاصرشان فهم کرده اند. این امر به ویژه در مورد آموزه ها، از جمله آموزه های زرتشت، که به راحتی قابل فهم نیستند اجتناب ناپذیر بوده است. برای سالها این متن های پسینی توسط جماعت های زرتشتی در ایران و هند به عنوان متن مقدس زرتشتی شناخته می شدند، با این حال همه آزاد هستند عقیده مذهبی شان را تنها بر اساس پیام زرتشت شکل دهند، همانطور که برخی زرتشتی ها در حال حاضر چنین می کنند.

*تأثیر زرتشت بر فلسفه و تفکر غربی تا چه حدی است؟ می دانیم نام یکی از کتابهای نیچه «چنین گفت زرتشت» است. آیا ارسطو نیز از زرتشت متاثر بوده؟

به نظر من انقلاب بزرگی که زرتشت در تفکر انسان به جای گذاشت درک این مطلب بود که جهان بر اساس یک جبر الهی اداره نمی شود

به نظر من انقلاب بزرگی که زرتشت در تفکر انسان به جای گذاشت درک این مطلب بود که جهان بر اساس یک جبر الهی اداره نمی شود. در ادیان قدیمی تر مردم معتقد بودند که شرایط این جهان انعکاس اراده «خدایان» است و تمام آن چیزی که انسان می تواند انجام دهد این است که راه دوستی با این خدایان را در پیش بگیرد تا آنها به وی آسیبی نرسانند. زرتشت به عبارت دیگر معتقد بود که تنها یک خدای خالق و آسمانی اصیل وجود دارد که آنچه ما ممکن است الگوریتم (مانترا: سرود اندیشه برانگیز) بنامیم را برای یک جهان کامل آفریده است. با این حال این قوانین الهی در این جهان به درستی پیاده نشده اند چراکه در مقابل آن یک قدرت شیطانی هم وجود دارد. لذا وظیفه انسان پیروی از اراده خداوند خالق (اهورا مزدا) و فرشته هایی است که نماینده او در این جهان هستند تا جهان به کمال برسد.

این جهان بینی جدید (یا پیام الهی) به رشد و پیشرفت تفکر بشری کمک کرد و فراتر رفته و گسترش یافت (چنانکه که اعمال و اندیشه ها برای اولین بار اهمیت یافتند). این تأثیر به طور ضمنی در مسیحیت و ادیان بعدی و به طور کلی در نظام اعتقادی ادیان «ابراهیمی» مشهود است.

پیام زرتشت یونانی ها را که ارتباطات زیادی با ایرانیان دوره هخامنشی و دوران بعدی داشتند تحت تأثیر قرار داده باشد و ممکن است روی افلاطون هم تأثیر گذاشته باشد (در این موضوع توافقی بین متخصصان وجود ندارد). من شک دارم که ارسطو از زرتشت تاثیر گرفته باشد

به نظر می رسد پیام زرتشت یونانی ها را که ارتباطات زیادی با ایرانیان دوره هخامنشی و دوران بعدی داشتند تحت تأثیر قرار داده باشد و ممکن است روی افلاطون هم تأثیر گذاشته باشد (در این موضوع توافقی بین متخصصان وجود ندارد). من شک دارم که ارسطو از زرتشت تاثیر گرفته باشد اما به هر حال من متخصص فلسفه یونان نیستم.

اما نیچه از آنجا با عقیده زرتشتی آشنایی داشت که یکی از دوستان نزدیک لو اندرئاس سالومه همسر فردریش کارل اندرئاس بود. اندرئاس به عنوان پروفسور رشته ایران شناسی که روی متون ایرانی باستان کار می کرد، یکی از اسلاف من در دانشگاه گوتینگن بود. نیچه زرتشت را اولین اخلاقگرا (چراکه انسان بین خیر و شر انتخاب می کند) و خود را اولین غیراخلاقگرا می انگاشت. این آشکارا باعث شد تا وی نام «چنین گفت زرتشت» را برای کتابش برگزیند.

*اکثر مورخان معتقدند که قبل از زرتشت، پارسیان باستان، خدایان مذاهب قدیمی ایرانی- آریایی، مشابه خدایان هندوآریایی را می پرستیدند که بعدها تحت عنوان هندوئیسم شناخته شد. اما زرتشت این باورها و آیین ها را رد کرد و نظرش این بود که فقط پروردگار - اهورا مزدا یا خدای آگاهی و شعور - باید مورد پرستش قرار بگیرد. آیا زرتشت با این کار و تاکید بر یکتا پرستی راه خود را از ادیان هندوآریایی جدا کرد؟

این موضوع تقریبا درست است. از ۲۰۰۰ تا ۳۰۰۰ پیش از میلاد ایرانی ها و هندی ها یک قوم بودند که سنت دینی خود را داشتند. در حدود دو هزار سال قبل از گاهشماری عصر حاضر این دو گروه قومی از هم جدا شده و قاعدتا هریک از اینها آیین هندو-ایرانی خود را حفظ کرده و گسترش داده اند. زرتشت یک روحانی دینی بسیار باسواد در چارچوب دین هندو-ایرانی بود اما احتمالا به خاطر فشارهای اجتماعی از سوی جامعه اش تفاسیر جدید را که قبلا به طور خلاصه گفتم را مطرح کرده است.

او سنت هندو-ایرانی را بطور کامل رد نکرد با این حال فقط یک دسته از فرشته ها -دائوا (دیو)- که با رفتار غیر قانونی و شریرانه مرتبط بودند، بازتاب دهنده منش انسانهای قدرتمندی بودند که اهمیتی به اخلاقیات نمی دادند. برای اولین بار این زرتشت بود که در مواعظش به یک خدا اشاره داشت که بالاتر از همه دیگر فرشتگان ((izad, yazad است و این خدا ذاتا نیک است.

*ممکن است درباره دوگانه گرایی در آیین زرتشت توضیح دهید. جدال بین نیکی و نیروهای نور و بدی و اهریمن که رهبری نیروهای تاریکی و شیطانی را برعهده دارد چه جایگاهی در دین زرتشتی دارد؟

نیچه زرتشت را اولین اخلاقگرا (چراکه انسان بین خیر و شر انتخاب می کند) و خود را اولین غیراخلاقگرا می انگاشت. این آشکارا باعث شد تا وی نام «چنین گفت زرتشت» را برای کتابش برگزیند

در جهان بینی زرتشت خداوند خالق بسیار خالص تر و بسیار والاتر از آن است که در امور این جهان ناخالص دخالت مستقیم کند. این تنها فرشته ها هستند که می توانند از طریق ارتباط و تماس با انسانها چنین کاری کرده و به آنها کمک کنند. فرشته اعظم که نماینده نیکی و خیر خداست روح مقدس (سپنتا مینیو) نامیده می شود و در مقابل آن در این جهان انگره مینیو (اهریمن) قرار دارد که «روح شیطانی» است.

هر چه زمان جلوتر می رفت درک تفاوت بین خدا و روح مقدسش برای مردم عادی دشوارتر می شد و در نهایت زرتشتی ها به این اعتقاد رسیدند که هر دو اینها یکی هستند. در نتیجه خیال کردند که اهورامزدا دشمن مستقیم اهریمن است که به طور ضمنی بدین معنا بود که این دو در یک جایگاه مشابه قرار دارند و این مقدمه ای برای شکل گیری این عقیده شد که دو نیروی فرازمینی برابر وجود دارد – یعنی به جای یک خدای مطلق جهان ها دو روح متضاد این جهانی وجود دارد؛ و این الهام بخش روش دوگانه گرایی در اندیشه شد.

*ایده های زرتشتی چگونه راه خود را به ادیان ابراهیمی و به ویژه یهودیت باز کردند؟

این نگاه که این جهان همانطوری نیست که خداوند اراده کرده یک گام اساسی در اندیشه بشری بود و به نظر می رسد مورد پذیرش بسیاری از کسانی که در معرض چنین اندیشه ای قرار گرفته بودند قرار گرفت. از زمان هخامنشیان به بعد ارتباط نزدیکی بین آیین زرتشتی و یهودی در بابل و جاهای دیگر شکل گرفت. این ارتباط ها احتمالا در گسترش این جهان بینی «اخلاقگرا» نقش داشته اند. در هر صورت این اندیشه در محیطی که باعث رشد مسیحیت شده بود باید کاملا پذیرفته شده باشد که بدون آن قابل درک نیست.

نظر شما