شناسهٔ خبر: 53971 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

​شمع هدایتگر شناخت/ در نسبت علم و دین و چیستی علم دینی

راهکار معرفت‌شناسی اسلامی برای گریز از بن‌بست فکری امروزِ بشر، تصحیح تلقی از علم و قرار دادن آن تحت نظارت جهان‌بینی الهی به جای جهان‌بینی مادی‌گرای الحادی است.

به گزارش فرهنگ امروز  به نقل از مهر؛ متن زیر یادداشتی از روح‌الامین سعیدی مدرس دانشگاه و سردبیر عصر اندیشه است که در ادامه می خوانید؛

در کف هر یک اگر شمعی بُدی / اختلاف از گفتشان بیرون شدی

بدون تردید بزرگ‌ترین مانع فراروی جریان معرفت‌جویی از دوران طفولیت تفکر فلسفی در یونان باستان تا عصر پسامدرن کنونی، همانا بی‌بهره بودن انسان اندیشمند از وجود شمعی برای روشن کردن مسیر شناخت جهان هستی و رهنمایی عقل محدود و خطاپذیر او در ظلمات ناآگاهی‌ها بوده است. شمعی که به گفته مولوی اگر در دستان آدمیان بود، ‌می‌توانستند در پرتو نور آن به شناخت صحیحی از حقیقت فیل هستی برسند و از مصیبت تشتت آراء خلاصی یابند. بدون وجود این شمع هدایتگر،‌ مبنای معرفت انسان همان‌گونه که قرآن کریم تصریح می‌کند، چیزی جز ظن و گمان نیست و چنین مبنایی هرگز نمی‌تواند شالوده‌ قابل اتکایی برای کشف حقیقت باشد: «وَمَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنِی مِنَ الْحَقّ شَیْئاً.»[۱]

بسیار جالب است که کارل پوپر (Karl Popper) به عنوان یکی از تأثیرگذارترین فیلسوفان علم به این نقص ذاتی معرفت بشری یعنی ظن‌محور بودن معترف است و روند شکل‌گیری نظریات علمی را به صورت ارائه حدس‌های مُتهوّرانه در مواجهه با معماهای هستی و سپس تلاش برای آزمون و ابطال این حدس‌ها ترسیم می‌کند. روندی که هیچ‌گاه به علمی یقینی و اطمینان‌آور منتهی نمی‌گردد.

وی اظهار می‌دارد: «بنیاد تجربی علم عینی هیچ چیز «مطلقی» ندارد. علم بر اساس مستحکمی استوار نیست. گویی بنای تهورآمیز نظریه‌های آن بر باتلاقی افراشته شده است،‌ و همانند ساختمانی است که بر ستون‌هایی استوار شده که درون باتلاق فرو رفته‌اند،‌ اما نه به سوی شالوده‌ای طبیعی یا «معلوم». و اگر ما از فرو بردن عمیق‌تر ستون‌ها بازمی‌ایستیم،‌ از آن روی نیست که به زمین سختی رسیده‌ایم. ما فقط وقتی توقف می‌کنیم که راضی شده باشیم ستون‌ها برای تحمل ساختمان، دست‌کم عجالتاً به اندازه‌ کافی محکم هستند.»[۲]

از منظر معرفت‌شناسی اسلامی شمع هدایتگر اندیشه انسان وحی است که در آینه‌ قرآن کریم متجلی می‌شود. اسلام خداوند را دانای کل و آگاه به آشکار و نهان عالم می‌داند که تنها به اندازه محدودی که بخواهد، از علم خود به انسان‌ها افاضه می‌کند: «وَلَا یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ.»[۳] یعنی انسان به خودی خود بهره‌ای از آگاهی ندارد بلکه در پرتو تعالیم و هدایت الهی به برخی از حقایق هستی عالِم می‌شود: «وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا»[۴]، «وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ.»[۵]

لذا برخلاف معرفت‌شناسی اومانیستی غربی، در تفکر اسلامی انسان جایگاه شناخت است نه خاستگاه شناخت زیرا علم از سوی خداوند (در قالب وحی) به او تفویض می‌گردد نه این‌که او بتواند مستقلاً نقطه ‌عزیمت علم قرار گیرد. پس آن معرفتی که انسان، منقطع از هدایت وحیانی بدان دست می‌یابد، چیزی جز معرفت ظنی و گمانیِ پوپری نیست که نمی‌تواند حقیقت فیل هستی را در تاریکخانه جهان نمایان سازد. بر همین اساس پروردگار متعال فلسفه نزول وحی را خروج آدمیان از ظلمات جهل و رسیدن به نور هدایت دانسته است: «کِتَابٌ أَنزَلْناَهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ.»[۶]

بدین ترتیب معرفت‌شناسی اسلامی وحی را مطمئن‌ترین و یقینی‌ترین راه کشف حقیقت و بالاترین درجه و مرتبه علم معتبر می‌داند که این به معنای تأکید بر لزوم هژمونی یک منبع واحد معرفتی در قلمرو شناخت است. یعنی روش‌های معرفت‌جویی بشر مانند تجربه حسی، استدلال عقلانی و کشف شهودی یا اشراقی در مرتبه مادون وحی و در طول آن قرار دارند[۷] و یافته‌هایشان تنها به شرط انطباق با این منبعِ هژمون، معتبر تلقی خواهد شد.

لزوم گشودن چشم دریابین

چشم حس همچون کف دست است و بس / نیست کف را بر همه‌ی او دسترس

چشم دریا دیگر است و کف دگر / کف بهل وز دیده‌ دریا نگر

جنبش کف‌ها ز دریا روز و شب / کف همی بینی و دریا نِی،‌ عجب

قرن‌ها است که انسان اندیشمند به دلیل اتخاذ رویکردی اومانیستی و تصور استقرار خود در نقطه کانونی عالم،‌ هستی را صرفاً به بُعد مادیِ مشاهده‌پذیر که با ابزارهای معرفتی‌اش یعنی عقل و تجربه حسی قادر به شناخت آن بوده، فروکاسته و مغرورانه چشمش را بر هستی‌های ناپیدا فروبسته است. مولوی با بیان شیوای خود هشدار می‌دهد که بسنده کردن به چشم حسی و مادی‌نگر در شناخت جهان، درست مانند دست کشیدنِ کورمال کورمال بر بدن فیل در اتاق تاریک است و قطعاً نمی‌تواند تصویری تمام‌نما از موضوع شناسایی ارائه دهد.

همان‌گونه که گفتیم سیطره فراگیر ایده انسان‌گرایی و دین‌جدایی بر فضای فکری غرب سبب شده است تا حتی متفکران پسااثباتی نیز علی‌رغم تلاش برای محدود نماندن به رویکرد مادی‌گرا (materialistic) و اتخاذ رویکرد انگاره‌گرا (ideational) باز هم نتوانند حصار ماده را بشکنند و هستی را در افق فرامادی رصد کنند بلکه با ابتلا به نوعی «مادی‌گرایی رقیق» منشأ انگاره‌ها را صرفاً در گستره عالم طبیعت مادی سراغ ‌گیرند.[۸]

مولوی با نگاهی ژرف معتقد است باید چشم ظاهربین را فروبست و با چشم دریابین ضمن عبور از پوسته سطحی هستی، به شناخت عمق و کُنه آن نائل آمد. وی با تشبیه باطن ناپیدای هستی به دریا و تشبیه ظاهر مشاهده‌پذیر آن به کف روی آب می‌گوید این کف، معلول دریاست و عجیب است که انسان کف را می‌نگرد لکن از وجود خود دریا غافل است: «یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَهِ هُمْ غَافِلُونَ.»[۹]

از منظر معرفت‌شناسی اسلامی هرگز نباید فراموش کرد که «واقعیت عالم هستی بسیار فراتر از عالم ماده یا انگاره‌های شکل یافته از آن است. علاوه بر آن هستی‌های غیرمادی‌ای وجود دارند که در سلسله علل و معالیل شرکت داشته،‌ در دنیای تعاملات اجتماعی... نیز نقش کنشگری دارند. بر این اساس،‌ هستی‌های غیرمادی،‌ علاوه بر این که جزئی از واقعیات و اثرگذاران علی می‌باشند، بر ایده‌ها و انگاره‌های بازیگران معتقد بدان‌ها اثرگذارند.»[۱۰]

پس راهکار معرفت‌شناسی اسلامی برای گریز از بن‌بست فکری امروزِ بشر، تصحیح تلقی از علم و قرار دادن آن تحت نظارت جهان‌بینی الهی به جای جهان‌بینی مادی‌گرای الحادی است. یعنی علم اومانیستی که تنها در جهت افقی سیر می‌کند، به آغاز و فرجام هستی بی‌اعتناست، فقط لاشه طبیعت را مطالعه می‌کند و رشته اتصالش را با مبادی هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی الهی بالکل گسسته است، باید نگاه خود را تغییر دهد، علت فاعلی (خالق) و علت غایی هستی (هدف خلقت) را نیز ملحوظ بدارد و جهان‌بینی را از منبع وحی طلب کند تا عالم طبیعت را عالم خلقت بنگرد. در یک کلام باید علم جایگاه واقعی خود را در هندسه‌ معرفت دینی بیابد و طبیعیات به دامن الهیات بازگردد.[۱۱]

این تغییر نگاه مستلزم آن است که «انسان برای خودِ علم، مبدأ و هدف قائل باشد و گمان نکند که علم صرفاً‌ حاصل کوشش‌های شخصی او و یا حاصل شانس، اتفاق و تصادف است و تفکر قارونی را کنار بگذارد و بداند علم از آن رو که علم است، الهام الهی است و از جانب او افاضه می‌شود: «علًّم الإنسانَ ما لم یعلم» و کار بشر فراهم کردن شرایط و زمینه برای حصول این تعلیم و افاضه است و لذا عالی‌ترین علم آن است که مستقیماً از نزد خدا حاصل شود.»[۱۲]                                                                                                                                                                                                                                                        


[۱]. قرآن کریم،‌ نجم:‌ ۲۸.

[۲]. چالمرز، آلن. ۱۳۸۷. چیستی علم: درآمدی بر مکاتب علم‌شناسی فلسفی،‌ ترجمه سعید زیباکلام، انتشارات سمت،۸۰ ـ‌۷۹.

[۳]. قرآن کریم،‌ بقره: ۲۵۵.

[۴]. قرآن کریم،‌ بقره: ۳۱.

[۵]. قرآن کریم،‌ نساء: ۱۱۳.

[۶]. قرآن کریم،‌ ابراهیم: ۱.

[۷]. دهقانی فیروزآبادی، سید جلال. ۱۳۸۹. «مبانی فرانظری نظریه اسلامی روابط بین‌الملل». فصلنامه بین‌المللی روابط خارجی، شماره ۶، تابستان،‌ ص۷۹.

[۸]. عبدخدایی،‌ مجتبی. ۱۳۹۲. «تئوری‌های روابط بین‌الملل و خلأ نظریه اسلامی». فصلنامه پژوهش‌های سیاست اسلامی،‌ شماره ۴، زمستان، صص ۹۸ ـ ۹۷.

[۹]. قرآن کریم،‌ روم: ۷.

[۱۰]. عبدخدایی،‌ پیشین، ص ۱۰۲.

[۱۱]. فنایی اشکوری، محمد. ۱۳۹۱. «تأملاتی در نظریه علم دینی آیت‌الله جوادی آملی». ماهنامه گفتمان الگو،‌ خرداد، ص ۲۴.

[۱۲]. سوزنچی، حسین. ۱۳۹۱. «علم، دینی و غیردینی ندارد: بررسی دیدگاه آیت‌الله جوادی آملی درباره نسبت علم و دین». ماهنامه گفتمان الگو،‌ خرداد، ص ۱۵.

نظر شما