شناسهٔ خبر: 51416 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

دهخدا درباره ابوریحان بیرونی چه نوشته است؟

ابوریحان محمد بن احمد بیرونی، دانشمند و ریاضی‌دان، ستاره‌شناس، انسان‌شناس، تاریخ‌نگار و طبیعی‌دان برجسته ایرانی است. سیزدهم شهریورماه در تقویم ایران به نام این دانشمند شهیر نامگذاری شده است. به همین مناسبت به سراغ کتاب « ابوریحان بیرونی» تالیف علامه علی‌اکبر دهخدا رفتیم و شرح‌حال این دانشمند برجسته ایرانی را از زبان این کتاب روایت کردیم.

دهخدا درباره ابوریحان بیرونی چه نوشته است؟

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ ابوریحان بیرونی را بزرگترین دانشمند مسلمان و یکی از دانشمندان ایرانی در همه اعصار می‌دانند. همچنین او لقب پدر انسان‌شناسی و هندشناسی را دارد. بیرونی را به سبب پژوهش‌های قابل توجه و به دور از تعصب و غرض‌ورزی‌اش، استاد نامیده‌اند.
 
«التنجیم»، «آثار الباقیه»، «قانون مسعودی»، «تحقیق ماللهند» و «دانشنامه» عناوین برخی از مهمترین آثار این دانشمند شهیر خوارزمی را تشکیل می‌دهند. علامه فقید علی‌اکبر دهخدا در شرح زندگانی ابوریحان اثر ارزشمندی تألیف کرده است که در این گزارش نگاهی به آن خواهیم انداخت.
 
ابوریحان؛ نمونه کامل ذکاء و شدت عمل ایرانی
 
دهخدا در ابتدای کتاب خود درباره ابوریحان چنین می‌نویسد: «محمدبن احمد خوارزمی بیرونی از اجله مهندسین و بزرگان علوم ریاضی، او یکی از نوادر دهاه اعصار و نمونه کامل ذکاء و فطنت و شدت عمل ایرانی است. مولد او در بیرون خوارزم بوده و چنانکه یاقوت در معجم الادبا آرد بیرون کلمه فارسی است به معنی خارج وبر و گوید از بعض فضلا پرسیدم او گمان برد که چون توقف او در مولد خود خوارزم مدتی قلیل بود و غربت او از موطن خویش دیر کشید او را از این جهت غریب و بیرونی گفته‌اند و من گمان می‌کنم که او از اهل رستاق خوارزم باشد و از این رو به بیرونی یعنی بیرون خوارزم خوانده شده است و بازگوید محمدبن محمد نیشابوری ذکر او آورده و گوید: له فی الریاضیات السبق الذی لم یشق المحضرون غباره و لم یحلق المضمرون المجیدون مضماره و قد جعل الله الاقسام الاربعه له ارضا خاشعه سمت له لواقح مزنها و اهتزت به یوانع نبتها فکم مجموع له علی روض النجوم ظله و یرفرف علی کبدالسماء طله.
 
دانشمندی که عمری را در قناعت گذراند
 
دهخدا می‌نویسد: «شهرزوری گوید آنگاه که بیرونی قانون مسعودی را تصنیف کرد سلطان او را پیلواری سیم جایزه فرستاد و وی آن مال به خزانه بازگردانید و گفت من از آن بی‌نیازم چه عمری در قناعت گذرانده‌ام و دیگر بار مرا ترک خوی و عادت سزاوار نباشد و بازگوید دست و چشم و فکر او هیچ‌گاه از عمل بازنماند و دائم در کار بود مگر به روز نوروز و مهرگان یا برای تهیه احتیاجات معاش. او گندم گون و بطین بود و محاسنی انبوه داشت و منصفات او بار اشتری است و ابن ابی اصیبعه او را از اهل بیرون سند گفته و این اشتباهی است چه آنکه در سند است نیرون بانون است نه بیرون با باء و آن را نیرون کوت و حیدرآباد سند گوید.

وفقیه ابوالحسن علی بن عیسی الولوالجی گوید آنگاه که نفس در سینه او به شماره افتاده بود بر بالین وی حاضر آمدم در آن حال از من پرسید حساب جدات فاسده را که وقتی مرا گفتی بازگوی که چگونه بود. گفتم اکنون چه جای این سؤال است گفت ای مرد کدام یک از این دو امر بهتر؟ این مسئله بدانم و بمیرم یا نادانسته و جاهل درگذرم. و من آن مسئله باز گفتم و فرا گرفت و از نزد وی بازگشتم و هنوز قسمتی از راه نپیموده بودم که شیون از خانه او برخاست. نباهت قدر و جلالت خطر نزد ملوک بدان حد بود که شمس المعالی قابوس بن وشمگیر خواست تا تمامت امور مملکت به وی محول کند و فرمان او در هر کار مطاع باشد و وی سر باز زد.»
 
جایگاه ابوریحان نزد خوارزمشاه
 
او ادامه می‌دهد: «... و او روزگاری دراز به دربار مأمون خوارزمشاه پیوست و هفت سال مقیم بود و نزد خوارزمشاه او را جلال و مکانتی عظیم بود چنانکه خود ابوریحان حکایت کند که خوارزمشاه روزی بر پشت مرکب جامی چند پیموده بود و بفرمود تا مرا از حجره بخواندند من دیر ترک رسیدم پس عنان به  جانب من گردانید و قصد فرود آمدن کرد و من از حجره بیرون شدم و او را سوگندان گران دادم تا به زیر نیاید و خوارزمشاه بدین بیت تمثل کرد:
العلم من اشرف الولایات                یانیه کل الوری ولایاتی
 
و گفت اگر رسوم و آداب دنیوی نبود هیچ‌گاه تو را نمی‌خواندم بلکه خود نزد تو می‌آمدم. گویند وقتی مردی از اقصی بلاد ترک محمودبن سبکتکین را حکایت می‌کرد که بدان سوی دریاها به جانب قطب، قرص آفتاب مدتی هموار پیدا باشد چنانکه در آن اوقات شبی در میان نیست. محمود چنانکه عادت او در تعصب بود برآشفت و گفت این سخن ملحدین و قرمطیان است. ابونصر مشکان گفت این مرد اظهار رای نمی‌کند مشاهدات خویش می‌گوید و این آیت برخواند: وجدها تطلع علی قوم لم نجعل لهم من دونها ستراً. محمود رو به ابوریحان کرد و گفت تو چه گویی.
 
ابوریحان به نحو ایجاز و به حد اقناع در این مبحث بیان کرد. و مسعودبن محمود را به علم نجوم اقبالی بود روزی در این مسئله و سبب اختلاف مقادیرش و روز در زمین از ابوریحان بپرسید و خواست تا با برهانی این معنی بر وی روشن کند ابوریحان گفت تو امروز پادشاه خافقین و در حقیقت مستحق نام ملک ارضی و سزاوار است از مجاری این مسائل به نام مسعود کتابی کرد روشن و ساده خالی از اصطلاحات و مواضعات منجمین و چون سلطان شهید در عربیت ماهر بود آن کتاب نیک فهم کرد وصلتی جزیل بوریحان را داد و نیز کتاب خود را در لوازم الحرکتین به امر مسعود نوشت و این کتابی است که در تحقیق مزیدی بر آن تصور نتوان کرد و بیشتر کلمات این کتاب مقتبس از آیات قرآنی است و کتاب موسوم به قانون مسعودی او همه کتب مصنفه تنجیم و حساب  را نسخ کرد و کتاب دیگر او موسوم به دستور که به نام شهاب الدوله ابوالفتح مودود بن مسعود نوشته است جامع جمیع محسنات صناعت است و یاقوت گوید اینکه ترجمه حال ابوریحان را در معجم الادبا آوردم از این روست که این مرد علاوه بر مقام شامخ وی در علوم ریاضی، عالمی لغوی و ادیبی اریب است و در ادب او را تالیفاتی است از جمله کتب ذیل که خود رؤیت کردم:
 



کتاب شرح شعر ابی تمام و این کتاب را به خط خود او دیدم و ناتمام بود. و نیز  کتاب التعلیل باجاله الوهم فی معانی النظم. و کتاب تاریخ ایام السلطان محمود و اخبار ابیه. کتاب المسامره فی اخبار خوارزم. کتاب مختار الاشعار و الآثار. و اما سایر کتب او در نجوم و هیئت و منطق و حکمت فوق حصر و شمار است و من فهرست آن کتب در شصت ورقه به خطی مکتنز در وقف جامع در وقف جامع مرو دیدم و بعض اهل فضل مرا گفتند که سبب رفتن وی به غزنه آن بود که سلطان محمود آنگاه که به خوارزم مستولی شد وی را با استادش عبدالصمد اول بن عبدالصمد الحکیم به تهمت قرمطه و کفر بگرفت و عبدالصمد اول را بکشت و قصد کشتن ابوریان نیز داشت لکن محمود را گفتند که او در علم نجوم امام وقت خویش است و پادشاهان را از داشتن چون وی کس گزیر نباشد و محمود او را در سفر هند با خود ببرد و وی در هند دیری بماند و لغت هندیان بیاموخت و از علوم آنان اقتباس کرد سپس یه غزنه بازگشت و توطن کرد تا هم بدانجا در کبر سن درگذشت.»

نظر شما