فرهنگ امروز/ موسی اکرمی:
اشاره. در چند روز گذشته فیلم ویدئویی ۵۵ ثانیهای از سخنان جناب دکتر عبدالکریمی در پیامرسان همگانی تلگرام پخش شد که با واکنشهای گوناگونی روبرو گردید. هم بسا کانالهای تلگرامی خصوصی و همگانی با گونهای همدلی آن را باز پخش کردند، هم شنیده و خواندهام که پاسخهائی دریافت کرده است. من شخصاً واکنش مفصل جناب محمد میلانی را خواندهام. با گذشت حدود دو هفته هنوز آن ویدئو پخش میشود و دیده میشود. چند تن نظر مرا در بارۀ آن سخنان و واکنشها در برابر آن پرسیده اند. به نظرم رسید چند نکته را یادآوری کنم.
الف- حدس میزنم بهانۀ سخنان جناب عبدالکریمی بدون ارتباطی با مراسم تحلیف ریاست جمهوری در ۱۴ امرداد ماه ۱۳۹۶ نباشد یا دست کم زمان نشر آن برای من چنین پیوندی را به ذهن متبادر ساخت. به نظرم رسید که جناب عبدالکریمی چون بسا کسان دیگر شاهد آن بودهاند که آقایان علی دایی و علی پروین (و چند تن دیگر که از جهاتی با آنان قابل مقایسه اند) در مراسم تحلیف حضور داشتهاند در حالی که از نمایندگان جامعۀ علمی و جامعۀ فلسفی کشور کسی به آن مراسم دعوت نشده یا در آن حضور نیافته است. برای نمونه من تا کنون با جست و جوئی که داشتهام نتوانستهام مطمئن شوم که رئیس فرهنگستان علوم ج.ا.ا.، جناب آقای دکتر رضا داوری اردکانی، که فزون بر ریاست مهم ترین نهاد علمی وابسته به نهاد ریاست جمهوری کشور خود از شاخص ترین چهرههای فلسفه در کشوراند، در این مراسم خضور داشتهاند یا خیر. ... برداشت من از سخنان آقای دکتر عبدالکریمی و بازپخش آنها این بود که در چنین فضائی و با مقایسۀ احتمالی خود با کسی چون آقای علی دایی بوده است که ایشان آن سخنان را منتشر کرده، و همچنین احساس همدلی و محق دانستن ایشان بوده است که آن سخنان را پر مخاطب ساخته است.
ب- واکنش آقای میلانی همه جانبه و سرشار از نکات قابل توجه در بارۀ جایگاه فیلسوفان (یا فلسفهورزان)، ورزشکاران (و بویژه فوتبالیستها)، جامعه شناسی فوتبال، سیاست فوتبال، فوتبال و مردمان یا شهروندان عادی، نقش فلسفهورزان در کنشگریهای اجتماعی و وضعیت معیشتی برخی از استادان فلسفه و ... بود.
من بی آن که بخواهم به جزئیات سخنان جناب عبدالکریمی و نوشتۀ مفصل جناب میلانی بپردازم نظر خود را در بارۀ چند نکته عرض میکنم.
۱. من شخصاً بر این باورم که فلسفهورزی باید در دو عرصۀ تعبیر جهان و تغییر جهان (یعنی عرصه های نظرپردازی و فعالیت عملی) روی دهد. این البته به معنای آن نیست که هر فرد فلسفهورزی لزوماً باید در هر دو عرصه کوشا باشد، ولی به این معنا هست که اولاً کلیت فلسفهورزی یک جامعه باید در برگیرندۀ کوشایی در هر دو عرصه باشد، ثانیاً هر فلسفهورز اگر در یکی از عرصهها تخصص دارد ضرورت پیوند میان هر دو گونۀ فلسفهورزی این است که توجهی هر چند اندکی به عرصۀ دیگر نیز داشته باشد. از این رو من به شدت بر حضور فلسفهورزان یا شماری از آنان در عرصۀ کنشگری سیاسی یا مدنی یا فرهنگی یا ... تأکید دارم.
۲. میپذیرم که فلسفهورزان ایرانی در هر دو عرصه حضور شایسته و بایستهای ندارند. ما نه در عرصۀ نظرپردازی فلسفی و تعبیر جهان چندان چهرۀ درخشانی داریم نه در عرصۀ کنشگری و تغییر جامعه.
۳. ولی تنها فلسفهورزان نیستند که در این تقصیر یا قصور درخور سرزنشاند، هر چند آنان خود مسئولیت فردی عظیمی در این زمینه دارند. بخشی از تقصیر یا قصور به ساختار سیاسی-فرهنگی به معنای عام و نهادها و متولیان امر بر میگردد که یا چنین شأنی را برای فلسفهورزان نمیپذیرند یا جدی نمیگیرند، و یا، بدتر از همه، میکوشند فلسفهورزان را در خدمت اهداف خود گیرند و ازاین رو هر گونه کوشش اصیل و مستقل آنان را از راههای گوناگون سرکوب میکنند. در چنین شرایطی فلسفهورزی در هر دو عرصه بسیار خطرناک و پرهزینه می شود به گونهای که فلسفه ورز یا از آغاز به وظیفۀ راستین خود عمل نمی کند یا آرام آرام وظیفۀ راستین فلسفهورزی را رها می کند و دچار روزمرگی شغل خود می شود، یا ناگریز است برای خطر کردن خود در عرصه های نظرپردازی و کنشگری هزینۀ سنگینی بپردازد.
۴. ورزش، در همۀ جلوههای گوناگون آن، به خودی برای هر فرد و هر جامعهای لازماند و دولتها و نهادهای مردمی میبایست به حمایت جدی از ورزش بپردازند. کارکرد ورزش از یک سو فردی است، یعنی تأمین کنندۀ سلامت تن و روان فرد است، و از سوی دیگر اجتماعی است یعنی به شور و نشاط و سلامت روانی جمعی کمک میکند.
۵. مشکل این جا است که ورزش، و در رأس همه فوتبال (با دارا بودن ویژگیهائی که در این جا مجال پرداختن بدان ها نیست)، در درست اشخاص حقیقی و حقوقیای میافتد که از آن در جهت ۱) ثروت اندوزی ۲) قدرت یابی، و ۳) منحرف کردن شور و هیجان و انرژی بخش عظیمی از افراد جامعه در راستای همان دو هدف اصلی ثروت اندوزی و قدرت یابی به معنای وسیع کلمه سوءاستفاده میکنند. من در جایگاه شاهدی که از روزگاران پیش از انقلاب دورادور به صحنۀ فوتبال ایران و جهان نگریستهام متأسفانه بخش اعظم فوتبال ایران و جهان را دستخوش همان سه هدف بالا دیدهام. روشن است که احترام من برای کسانی که، در مقام بازیگر [/بازیکن] یا در مقام تماشاگر، فوتبال یا هر ورزش دیگر را خارج از سه هدف بالا دیدهاند محفوظ است.
۶. سوء استفاده از فوتبال در راستای سه هدف فوق باعث میشود که در کشوری که متأسفانه از نابسامانیهای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و ... رنج میبرد کسانی به موقعیت هائی در خودنمایی و حضور پررنگ اجتماعی و امکانات مالی دست یابند که بی تردید در یک جامعۀ سالم به این موقعیتها دست نمییابند.
۷. بی توجهی فلسفهورزان به وظیفۀ راستین خود در زمینۀ فعالیت جدی در دو عرصۀ نظری و عملی، و سرکوبگری برخی نهادها یا دست کم بی توجهی برخی نهادهای ذیربط به حمایت راستین از فلسفهورزان، از یک سو، و توجه به فوتبال چونان تجلی توجه مسئولان و اقشار متوسط جامعه به فوتبال (هر یک با هدف و روانشناسی خود) نهایتاً تجلی رسمی خود را در ترکیب مدعوین مراسم مهمی چون ریاست جمهوری نشان داد. در حالی که رئیس محترم جمهوری خود از علاقه مندان به فلسفهورزی است و رئیس محترم مجلس خود استاد فلسفه است و هر دو نزدیکان و مشاوران بسیاری دارند که به فلسفهورزی علاقه مندند، جریان به گونهای پیش رفته است که ورزش، بویژه ورزش فوتبال نمایندگان خود را در مجلس تحلیف داشته باشد، ولی همان گونه که مثلاً برای مولوی عبدالحمید صندلیای در مراسم منظور نشده است، برای نمایندهای از حوزۀ فلسفهورزی یا برای رئیس فرهنگستان علوم یا رئیس فلان انجمن مهم علمی و ... بسا اشخاص حقیقی یا نمایندگان اشخاص حقوقی مهم دیگر نیز صندلیای و حتی شاید دغدغۀ صندلیای وجود نداشته باشد.
۸. این که جناب میلانی به حضور اجتماعی و رسانهای (تلویزیونی) و دست و دل بازی جناب علی دایی و کارهای خیریۀ ایشان اشاره کرده است بسیار آزارنده است. من بی آن که بخواهم به جزئیات حضور اجتماعی و رسانهای برخی از بازیکنان و هنرمندان و همچنین کارهای خیریۀ کسانی چون آقای علی دایی یا هر کس دیگری بپردازم لازم است عرض کنم که جناب میلانی خوب میدانند که علی الاصول سخن ایشان برای کسانی که حضور اجتماعیشان دور از تبلیغات و دور از چشم رسانهها است و دستشان از بسیاری امکانات کوتاه است و قدرت کار خیریه ندارند میتواند خوارشمرنده و حتی توهینآمیز باشد. من سربسته میگویم که بسیاری از کسانی که حضور اجتماعی پررنگ دارند و تلویزیون هر حرکتشان را یازتاب میدهد و تصویرشان زینتبخش جلد بسیاری از مجلههای باصطلاح زرد است از آن حضور و این گونه تبلیغات بیشتر خودشان و دست اندرکاران تبلیغات سود میرسانند. نظر به نقشی که آنان در ذهن خودکمبین برخی از هوادارانشان دارند (هوادارانی که نیازمند قهرمان و فرافکنی آرزوهای تحقق نیافتۀ خود در چهرۀ آن قهرماناند) کار خیریۀ بسیاری از این قهرمانان باصطلاح نیکوکار هم نتیجه و هم مقدمۀ بهره گیری از راههای غیرقانونی، یا دور زدن قانون، یا رانت خواری، یا زدوبندهای خاص برای دستیابی به شهرت بیشتر و همچنین موقعیت اقتصادی و اجتماعی بهتر است. برخی از کسانی که به مبالغ زیادی پول دست یافتهاند به هر نیتی (بعضاً هم البته نیت پاک و خیر) در چارچوب رفتار دینی یا اخلاق ملی و سنتی و صنفی خاص بخشی از در آمد خود را بعضاً با خودنمایی و تبلیغات بسیار صرف امور خیریه میکنند و متأسفانه همین رفتار راههای بیشتری را برای درآمدافزایی و حتی پولشویی آنان باز میکند. باید در برابر کسانی که دست به کار خیریه راستین بر پایۀ دارایی و اندوختۀ فاقد شبهه میزنند و از کار خیریۀ خویش انتظار درآمدافزایی و فرار مالیاتی و رانت خواری بیشتر ندارند سر تعظیم فرو آورد. امیدوارم آقای علی دایی جزء این گروه باشد.
۹. آقای عبدالکریمی مسلماً اغراق کردهاند که گفتهاند در برابر پنت هاوس ۱۷۵۰ متر مربعی آقای علی دایی خودشان دارای دو متر مربع هم نیستند. این به هر حال اغراق است، مگر این که مثلاً بگویند نسبت دارایی ایشان به دارایی آقای علی دایی مانند نسبت دو متر مربع به ۱۷۵۰ متر مربع است. مسلماً منظورشان را به دقت بیان نکردهاند. البته ممکن است یک استاد به هر علت و دلیل نتوانسته باشد هنوز به منزل مسکونی با مالکیت شخصی دست یابد. ولی میپذیریم که استادان نوعاً با پس انداز و وام بانکی و مدیریت مالی میتوانند پس از چند سال به منزل مسکونی شخصی، در متراژ متوسط، دست یابند. اگر جناب عبدالکریمی از آن سو اغراق کرده است جناب میلانی هم از این سو گرفتار اغراق شده و به شمار زیادی از استادان اشاره کرده است که درآمد زیاد و خانۀ ویلایی دارند و فرزندانشان در دانشگاههای خارج از کشور با شهریۀ بالا تحصیل میکنند. ... این که یک استاد طی بیست تا سی سال بتواند علاوه بر خانۀ مسکونی (معمولاً آپارتمان، بویژه در تهران) و همچنین یک آپارتمان یا ویلا در بیرون از تهران دست یابد کاملاً پذیرفتنی است. ولی اولاً ممکن است صاحب هر شغل آزاد در وضعیت متوسط و یا هر مدیر معمولی بخش دولتی یا خصوصی نیز از همین امکانات و حتی بیشتر برخوردار باشد. استادان نوعاً هیچ برتری مادیای نسبت به بسیاری از افراد فشر متوسط جامعه ندارند. آن استادانی که جناب میلانی از آنان یاد میکند حتماً از استثناءهائیاند که ممکن است خود رانتخواریها یا تخلفاتی داشته باشند. یک استاد معمولی جز حقوق ماهانۀ خود و بعضاً حق التدریس اضافه و حق الزحمه برای رساله و پایاننامه درآمد دیگری ندارد. ممکن است یک استاد در تعداد پایاننامهها و رسالهها یا حتی بعضاً قراردادهای پژوهشی تخلف کند. این استثناء است. بسیاری از استادان با همین حقوقی که از درآمد یک مدیر میانی در یک شرکت یا بانک یا ... کم تر است زندگی میکنند. البته یک مدرس دانشگاه نوعاً نسبت به تحصیلات فرزندانش حساستر است و با کسب اطلاعات لازم میتواند وضعیتی برای تحصیلی فرزندانش فراهم کند که بسا افرادی با داراییهای دهها و صدها برابر نتوانند چنین وضعیتی را برای فرزندانشان فراهم کنند. این امر بی آن که ربطی به ژن داشته باشد (!) نتیجۀ اطلاعات عمومی و سطح فرهنگی استادان دانشگاه است، چنان که آموزگاران نیز نوعاً نسبت به تحصیلات فرزندانشان از بسا کارمندان و صاحبان مشاغل آزاد (حتی با وضع اقتصادی بسیار بهتر) حساسیت بیشتری دارند.
۱۰. واپسین نکته را به مخالفت با ناامیدی آقای دکتر عبدالکریمی اختصاص میدهم که به دریغ و افسوس گفتهاند که این کشور به فلسفه نیاز ندارد. ایشان جائی را برای خود در جامعه ندیدهاند. از ایشان بعید بود که چنین سخنی را بر زبان آورند. البته چه بسا اندیشمندانی که به صحنههائی چون برخی از صحنههای مراسم تحلیف ریاست جمهوری یا به خبرهائی از داراییهای منقول و نامنقول برخی از کسانی که در عرصههائی جز اندیشهورزی فعالاند بنگرند چنین آهی از نهاد برکشند و دل از افسوس پر خون کنند. ولی کسانی چون جناب دکتر عبدالکریمی حتی اگر از نگاه سختگیرانۀ جناب میلانی بنگریم از جایگاه چشمگیری در کشور برخورداراند. جناب عبدالکریمی از معدود فلسفهورزان کشور است که در هر دو عرصۀ نظری و عملی کوشا است و انتقاد جناب میلانی کمتر از هر فلسفهورزی در کشور متوجه ایشان است. ایشان برای پیشبرد باورهای خویش در هر دو عرصه از کوشاترین فلسفهورزان کشور است. شنیدن اظهار ناامیدی از زبان ایشان بسیار دردناک است. کشور ما همانند هر جامعهای به ورزش و بویژه فوتبال، با ویژگیهائی که در برانگیزش همگانی دارند، نیازدارد. این به خودی خود اشکالی ندارد. اشکال آنجا است که از ورزش به طور عام و فوتبال به طور خاص در راستای سه هدفی که عرض کردم سوءاستفاده میشود، و البته این سوءاستفاده را در کشورهای گوناگون و در ابعاد گوناگون میتوان دید و خون دل خورد. مخاطبان اصلی بازی فوتبال، همان بدنۀ اصلی جامعه، یعنی مردمان معمولیاند. البته شمار زیادی از مردمان چنان درگیر مسائل حداقلی زندگی خوداند که هیچ مجالی برای راه دادن ذوق فوتبال به زندگی خود ندارند. بیشتر علاقهمندان بالفعل فوتبال از اقشار متوسط شهری و روستاییاند. در جوامعی که انحراف در خواستههای مردمان بیشتر شده باشد و از فوتبال در راستای همان سه هدف سوءاستفادۀ بیشتری میشود وابستگی افراد به فوتبال و توجه به قهرمانان فوتبال شدیدتر است، بویژه که نهادهای ذیربط به این قهرمان سازی دامن میزنند. ملتی که قهرمان راستینی در خدمت منافع عام هویتی خود ندارد و نیاز به قهرمان هم دارد این نیاز را با روی آوری به چنین قهرمانانی، که بعضاً در تحلیل دقیقتر ضدقهرماناند، ارضاء میکند. ورزشکارانی که ورزش را دور از سوءاستفادههای سهگانه میخواهند از ارزش بالائی برخورداراند. ولی چه کسی انکار میکند که پایداری و بقای جامعه در درجۀ اول بر دوش خدمتگذاران فکری و فرهنگی کشور است؟ در حالی که ورزش سالم برای سلامت تن و روان فرد و جامعه ضروری است، ورزش ناسالمی که در خدمت آن سه هدف است برای تن و روان فرد و جامعه سمّ کشنده است. در برابر آن، اندیشه و کار مسئولانه در حوزههای گوناگون فکری است که بقا و پیشرفت کشور را تضمین میکند. در این جا فرصت تحلیل و جای شعار دادن برای فعالیت فکری، و بویژه فعالیت فلسفی، نیست. تنها به خودم و جناب دکتر عبدالملکی و همۀ فلسفهورزان و کسانی که به هر شکل به فلسفهورزی توجه دارند یادآوری میکنم و دلگرمی میدهم که جامعه به فلسفه نیاز دارد، همان گونه که به ورزش سالم هم نیاز دارد. فلسفهورزی راستین و ورزش سالمی که دور از سوءاستفاده باشد نه تنها رقیب یکدیگر نیستند بلکه برای برخورداری فرد و جامعه از سلامت فکری و جسمی در کنار عوامل و عناصر دیگر مکمل هماند. فلسفهورز راستین و ورزشکار راستین جای یکدیگر را تنگ نمیکنند و هر یک دیگری را ارج مینهد. مشکل آنجا است که در جامعهای «طوطی کم از زغن باشد» و خزف بازار لعل را بشکند. در چنین جامعهای خون در دل لعل موج می زند و هما سایۀ شرفی بر آن نمیافکند. ... در امیدواری برای جامعۀ سالم و نیک باید همه بکوشیم تا ورزش ناسالمی را که در خدمت اهداف ناسالم سهگانه از آن سوءاستفاده می شود و همچنین فلسفه پردازی ناراستینی را که وظیفۀ فلسفهورزی را در نمییابد یا آن را به کژراهه میکشاند افشاء و رسوا سازیم، و به فعالیت سالم ورزشی و یا فلسفهورزی راستین خود افتخار کنیم.
نظرات مخاطبان 1 13
۱۳۹۶-۰۶-۰۴ ۱۴:۳۹استاد اخراجی دانشگاه 2 155
پرسش مسخره و مضحکی که فیلسوفان برجستۀ دانشگاههای ایران، دو هزار و اندی سال پس از کشف ارشمیدس، هنوز پاسخ آن را در نیافته اند: «پول بهتر است یا ثروت؟». بیچاره کانت!!!!!!! به رغم همدلی با آقای عبدالکریمی، که به سادگی از بیم و دغدغه خود سخن گفته است، اما براستی آقایان اساتید، گاهی نگاهی هم به پیرامون خود انداخته اند؟ آقایانی که در ماراتون اشغال کرسی و نیل به مقام شامخ دانشیاری و استادی از «کتابسازی» و «ترجمه های شرم آور» هم ابایی نداشته اند؟ به یاد دارم نویسنده ای از نویسندگان پرمدعای ایرانی، هنگامی که به آلمان آمده بود، پس از مراجعه به «اداره کار» آلمان، شغلی به او پیشنهاد شده بود که به زعم نویسندۀ ایرانی، آن شغل برازنده ایشان نبود و حضرت نویسندۀ پر مدعای ایرانی هم شکواییه ایی به «گونتر گراس» نوشته بود بدین مضمون که: «من ادیبم و چنین و چنان، پیتزافروشی برازنده من نیست». در پاسخ این نویسنده پرمدعای ایرانی، گونتر گراس، متنی بسیار مودبانه در یکی از مجلات پرتیراژ آلمان منتشر کرد و پس از برشمردن ویژگی های اخلاقی یک نویسنده، به حضرت استاد پیشنهاد کرد تا عنایتی فرموده و از برج عاج ادبیات و فلسفه کذایی خود در میان «رانندگان تاکسی» در شهر هامبورگ، تعداد دارندگان دکترای فلسفه و جامعه شناسی را هم بشمارد، رانندگانی که بسیاری از آنها آلمانی و ایرانی اند! آقایان فیلسوفان ایرانی شاغل در دکۀ شش نبش دانشگاه، که فلسفۀ کانت را احتمالا از رهگذر ترجمۀ «قرقیزی» فرا گرفته اند و هگل را احتمالا به یاری ترجمۀ «بورکینوفاسویی»، و فارابی را به یُمن ترجمۀ «ازبکی»، چه داعیه ای دارند که فلان «کاراته باز» چرا پولدار است و فیلسوف و ادیب شان فقیر؟ براستی آقایان فیلسوف «توفیق» و «سعادت» را بدین سخافت تعریف کرده اند؟ چرا فقط چشم به یکی دو نمونه «موفق» از «کاراته بازها»، آن هم کاراته بازهای شاغل در شورای شهرتان چشم دوخته اید؟ یعنی بدرستی پی نبرده اید چرا از خیل هزارها هزار فوتبالیست و کشتی گیر و کونگ فوکار، یکی دو تا هم پولدار میشوند و هزارها هزار جوان مشتاق، فقط چک و چانه و دک و دنده شان خرد و خمیر میشود؟ کاش یکی از این سه «فیلسوف»، حداقل مقاله کوتاه و موجز والتر بنیامین را درباره «سعادت» خوانده بود، فهم مفهوم سعادت نزد افلاطون و کانت و دیگران پیشکششان!۱۳۹۶-۰۶-۰۴ ۱۵:۳۰احمد سپهری 76 100
موسیا جانم به قربانت کنون/ بردی آخر از دلم سیل ظنون خود نشان دادی ره دریا کویر/ تا نلرزد دل نگردد جان اسیر ممتنع نبوَد که رأیم چون صفیر/ برشر و امکان که واجب شد امیر نیست امروزهمچو تو اکرام جو/ فلسفه مهمان تو بی عذر گو گو که اینجا مرد ناید برطعام/ خود مگر او را نباشد عقل عام گو که اینجا خاص باشد آن طعام/ می نگردد هضم بر نوزای خام فلسفه خودباش حق پررنگ و بو/ این صلا دعوت ندارد تیز رو.... استاد محترم جناب آقای اکرمی عزیز: از توضیحات وافی و کافی شما مخصوصا در این برهه حساس و مرد افکن بسیار سپاسگزارم.۱۳۹۶-۰۶-۰۴ ۱۶:۲۹حسین 30 104
اقای عبدلکریمی نخست باید به اثبات این موضوع بپردازد که ایشان فلیسوف هست یا نیست چرا که هرکس که با چند مفهوم فلسفی بازی کرد ایا به او می توان فیلسوف گفت ایشان یک کتاب نوشته است که دکترای ایشان است یکی هم راجع به فردید ایشان چه مسئله ای را طی سالهای گذشته طرح کرده است که الان همه به ایشان رجوع کنند اگر ایشان درست نقد دوران مدرن کرده بوده و پروژه های بعد از جنگ را به نقد از منظر فلسفی کرده بود خوب همه درک می کردند که چیزی را که بعد جنگ هیچ کس ندید یک فیلسوف دیده است هنگامیکه هایدگر به نقد تکنیک پرداخت و هنگامیکه ادرنو و هرکهایمر دیالکتیک روشنگری را نوشتند مورد استقبال قرار نگرفت اما از دل بحثهای انان جنبش محیط زیست شکل گرفت اقای محترم عبدلکریمی نخست باید فیلسوف بود بعد ادعا کرد این را اول اثبات کنید انگاه می شود روی ان بحث کرد در ثانی شما در هئیت علمی هستید ، موسسه نشر دارید دائم در رسانه های دولتی هستید با این بضاعت دیگر چه می خواهید۱۳۹۶-۰۶-۰۴ ۱۷:۲۸محمدی 6 1
1 - خوب است جناب دکتر عبدالکریمی به اطراف خود نگاه کنند که اساتید وی چگونه زندگی می کنند. اگر در پنت هاوس زندگی نمی کنند حداقل می توانند به جناب دکتر در شیوه صاحب خانه شدن کمک کنند.چ 2 - علی دایی زحمت می کشد (خودش می گوید) احتمالا کمتر از رانت استفاده کرده و می کند. ولی آقایان ژن برتر چگونه به رانت ثروت بهم زده اند را نگاه نمی کند. متاسف برای ایشان که مثال خوبی نیاورده اند. مگر اینکه جناب دکتر محافظه کاری کرده باشند تا همین چند متر منزل مسکونی را هم از دست ندهند.۱۳۹۶-۰۶-۰۴ ۲۱:۴۹جان اسير:) 0 3
اين مقايسه ممكنه از طرف برخي از ورزشكاران هم صورت بگيره!!! ا با اين حساب علي اكبر استاد اسدي هم حق داره به حقوق ماهانه ي برخي از اساتيد اكرام جوي ما اعتراض كنه:)۱۳۹۶-۰۶-۰۵ ۱۴:۱۰محمدعلی 3 4
البته آقای عبدالکریمی بیشتر اهل رساله و بحث های جنجالی است. کار علمی مهمی هم نکرده که بتوان به اصطلاح برای او حسابی باز کرد. هیچ فیلسوفی هم در جهان نداریم که خود را با پله، مسی و رونالد مقایسه کند، معلم کم بضاعت فلسفه دانشگاه آزاد که جای خود را دارد. برخی از استادان ایشان هم هستند که حتی دفترچه بیمه هم ندارند. وقتی ایشان در جلسه شلوغ کنی پژوهشگاهی شرکت می کند که شرکت کنندگان برای کوبیدن یکی از همین استادان اخراجی زیر نظر میری نامی جمع شده اند سطح خود را چنان پایین می آورد که ادعای فیلسوفی به هیچ وجه برازنده او نیست.۱۳۹۶-۰۶-۰۵ ۲۰:۴۵ 5 79
عبدالکریمی این حرف ها را 3 سال پیش گفته، واکنش نشان دادن به این حرف ها، سه سال به بعد، آن هم به بخش پایانی و کاملا بی اهمیت آن-55 ثانیه از یک ربع مصاحبه-، به خوبی نشان میدهد حضرات اساتید ما چه قدر اهل دیالوگ و نقد اند و نیز چه قدر متعلق به مجازستان. عبدالکریمی آن حرف ها را در نفی فوتبال یا دفاع از صنعت مزخرف فرهنگ نگفته بود، که حالا دانشمندان مجلس، یکی پس از دیگری، با نهایت نکته سنجی و هوش، «اهمیت ورزش و تندرستی» را گوشزد کنند! خطاب به محمدعلی: راستی عبدالکریمی اگر جنجالی ست، نشریات رانتی و بی ارزشی که زیر نظر طباطبایی نام و غنی نژاد نامی منتشر می شوند، لابد خورشید درخشان دانش و خردورزی اند، بی جنجال و حاشیه و پلمیک! از این قیاسات مضحک دست بردارید، جای طعنه و تبتختر اگر دلیل دارید بگویید، وگرنه با تقلید نثر طباطبایی کسی حکیم نتواند شد.۱۳۹۶-۰۶-۰۶ ۱۱:۰۶محمّد 0 0
پاراگراف پنجم نیاز به ویراش دارد، «دست» را نوشتهاید «درست».۱۳۹۶-۰۶-۰۶ ۱۳:۲۰ 1 2
البته این نظام سرمایه داری است که دستمزدها را بر اساس سودی که به بازار میرساند تعیین میکند مگر در کشورهای دیگر چنین نیست در توسعه یافته ترین کشور هم درآمد ورزشکاران هنرپیشه ها و خوانندگان بیشتر از اساتید دانشگاه هست۱۳۹۶-۰۶-۰۶ ۱۵:۰۲حسین 7 24
اقای محمدعلی عزیز در همان جلسه که می گوئی شلوغ کنی کسی مثل مرادی شرکت داشت که نه در دانشگاه است نه از رانت های محمد قوچانی و نه در جلساتی که استاد اخراجی شما که از طرف وزیر محترم که بعد از چند دوره تازه فهمیده است ایران کجا است استفاده می کند یک کم به استاد اخراخی خودتان عمیق تر نگاه کنید چرا هر نقدی به استاد اخراخی شما می شود شلوغی کنی است اما حضور همه جانبه در نشریات زرد مثل مهرنامه اینها اوج دانش و تعمق است۱۳۹۶-۰۶-۰۷ ۱۳:۴۶ع.ه. 13 1
خطاب به محمدعلی و بی نام و حسین... به چه دلیل محلِ نقطه نظراتِ این مقاله را به میدانِ نمایشِ کین توزی های خودتان تبدیل کردید؟۱۳۹۶-۰۶-۰۷ ۱۹:۱۱مريم 139 139
هيچوقت يه بازي فوتبال رو كامل نديدم ولي مطمىنم هيچ بازيكن فوتبالي وسط بازي آواز سر نميده!! هيچ بازيكني راضي نميشه بشينه رو نيمكت رمان بنويسه و بقيه به جاش بازي كنن!! برخي بازيكن ها فيلسوفند و برخي اساتيد نيمكت نشين!!!۱۳۹۶-۰۶-۲۸ ۰۷:۰۰a 0 0
به بهانه ي پخش سخنان دكتر عبدالكريمي برخي اساتيد چه شعرها كه در وصف خود سرودند و چه جهد و تلاشها كه براي رد نظر منتقدانشان كردند!!!!! به بهانه ي پخش سخنان دكتر عبدالكريمي به وجدانمان رجوع كنيم اگر دستمزدمان با زحمتمان متناسب بود كه ديگر نيازي به دادن راي منفي و تهديد منتقدانمان نداريم!!!