شناسهٔ خبر: 47907 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

چطور می‌توان «کالای با کیفیت» داشت؟ / رضا داوری اردکانی

«کیفیت مطلوب» چیزی نیست که به صرف تصمیم‌های شخصی اشخاص حاصل شود و اگر می‌شد لابد کسانی در هر جامعه پیدا می‌شدند که بتوانند لااقل در مؤسسه‌های تولیدی کالاهای با کیفیت مطلوب تولید کنند.

فرهنگ امروز/ رضا داوری اردکانی:

پاسخ به یک پرسش همگانی

وقتی یک دانشجوی فلسفه درباره «کیفیت» سخن می‌گوید توقع این است که از معنی منطقی و فلسفی آن بگوید ولی در این نوشتار کیفیت به معنی رایج آن در نظم تولید و تجارت منظور است. کیفیت به معنی «چگونگی» است و مفهومی عام است که آن را تعریف نمی‌توان کرد. هر چند که آن را در موارد خاص و در ساخته‌های فرهنگی و صنعتی و حرفه‌ای و اداری و حتی در رفتار و گفتار مردمان می‌توان دید و بازشناخت. اما باید دید چرا در جایی، کارها و ساخته‌ها و گفته‌ها مطلوبیت دارد و در جای دیگر، شاید کارها بیشتر سرهم‌بندی و ساختگی است؟

«کیفیت مطلوب» چیزی نیست که به صرف تصمیم‌های شخصی اشخاص حاصل شود و اگر می‌شد لابد کسانی در هر جامعه پیدا می‌شدند که بتوانند لااقل در مؤسسه‌های تولیدی کالاهای با کیفیت مطلوب تولید کنند و مثلاً یک صنعت در مدت چهل- پنجاه سال درجا نمی‌زد یا کیفیت کالاهایش نازل‌تر نمی‌شد. در پدید آمدن و دوام چنین وضعی همه مسئول‌اند و هیچ‌کس مسئول نیست؛ یعنی هیچ‌کس را نمی‌توان از بابت کیفیت بد کالاها و فرآورده‌های کشاورزی و صنعتی و فرهنگی بازخواست (و حتی ملامت) کرد و مسئول دانست. در عین حال همه مسئولیم و باید از خود بپرسیم چرا چنین است و چگونه می‌توان نقایص را رفع کرد.

«تولید کالاهای با کیفیت مطلوب» مسبوق و موقوف به وجود شرایط خاص است. شرایطی که هر چند آدمیان آن را پدید می‌آورند اما پدیدآوردنشان در اختیار همه‌کس در همه‌جا نیست مگر آنکه آن کسان نمایندگان دوران و زمانی باشند که رو به صلاح و تعادل دارد. «آدمیان»، افراد کنار هم قرار گرفته در یک شهر و آبادی یا جزیره‌های کوچک در دریای جامعه بشری نیستند بلکه به عالم خود تعلق دارند و در نسبت با عالم خود می‌اندیشند و عمل می‌کنند. «عالَم» هم جمع جبری افراد و انبار اشیای متفرق نیست؛ بلکه روح و جان وحدت‌بخش دارد.

در همه جهان‌های بشری به طور کلی زندگی بشر سه ساحت داشته است؛ «ساحت معاش و علمی» که معاش با آن سامان می‌یابد، «ساحت ادب و اخلاق» و «ساحت تفکر» (اعم از فلسفه و شعر و هنر و عرفان). چیزهایی هم هست که در این هر سه ساحت ساری‌اند و کارسازی و راهگشایی می‌کنند؛ مهم‌ترین‌شان «زبان» و «دین» و «سیاست»‌اند.

«دین» به‌عنوان شریعت بیشتر به معاش و معاد مردمان نظر دارد و در مراتب، «طریقت و حقیقت» عهده‌دار تربیت اخلاقی و تفکر است. در مورد «زبان» لازم نیست چیزی بگوییم زیرا همه می‌دانند که زبان در زندگی عمومی با زبان فرهنگ و ادب و بویژه با زبان شعر تفاوت دارد. اما در مورد «سیاست» اگر بیان و فهم نسبتش با معاش و زندگی عمومی دشوار نیست، رابطه‌اش با اخلاق و ادب و فلسفه و هنر جای بحث بسیار دارد. اما در اینجا منظور مطلق «رابطه» است نه چگونگی آن و بویژه مراد این است که صورت سیاست می‌تواند در ادب ظاهر شود. چنانکه سیاست هم می‌تواند در ادب دخالتی بجا یا بیجا و موفق یا ناموفق داشته باشد. همچنین «سیاست» جلوه تفکر یا از آثار آن است.

این ساحت‌ها که در زندگی همه دوران‌ها از آنها می‌توان سراغ گرفت همیشه جایگاه یکسان و ثابت نداشته‌اند. در بعضی جهان‌های تاریخی ساحت دوم اصل بوده و دو ساحت دیگر با آن میزان می‌شده‌اند. در جامعه جدید ساحت اول اصالت یافته و در ابتدای عصر جدید هر دو ساحت به بسط ساحت اول مدد رسانده‌اند.

اگر جهان متجدد هنر، فلسفه و علم خاص نداشت، به پیشرفت‌های مادی و قدرت اقتصادی و نظامی (که متأسفانه منشأ ظلم و تجاوز و بعضی آثار سوء دیگر نیز شده است) نائل نمی‌شد. توجه کنیم که ساحت‌های زندگی بشر در تاریخ‌ها و دوران‌های متفاوت جایگاه متفاوت دارند و نسبت میان آنها هم همیشه ثابت نیست بلکه در یک دوران هم این نسبت‌ها دگرگون می‌شود. بر حسب اینکه کدام ساحت اصل است صورت و شیوه تمدن و زندگی متفاوت می‌شود. اما هر نظام و عالمی، ثبات و آرامش یا ناهماهنگی و پریشانی دارد. وقتی این نسبت‌ها در تعادل‌اند، هماهنگی و همت، کارها را راه می‌برد و ساخته‌ها و فرآورده‌ها و افعال و اقوال صورت معقول و کیفیت مطلوب دارند. اما وقتی این تعادل به‌هم می‌خورد و بویژه در زمانی که پیوند میان ساحت‌ها قطع می‌شود در نتیجه، زندگی از پشتوانه عِلم و عِلم از مدد فرهنگ و تفکر بی‌بهره می‌ماند. ادای سخن خوب و انجام دادن کار درست و ساختن و پرداختن مطلوب دشوار می‌شود و این دشواری را به صرف تعلیم و تشویق نمی‌توان رفع کرد.

در جهان توسعه‌یافته اکنون، ساحت‌ها از تعادلی که در قرن نوزدهم داشتند، دور شده‌اند یا لااقل کیفیت مطلوب در ساخته‌ها به صرافت طبع حاصل نمی‌شود؛ و به این جهت است که باید مشکل را به مدد آگاهی و آموزش دائم و یافتن دستورالعمل‌های مناسب و رعایت قواعد برطرف کرد. در جهان توسعه‌نیافته نه فقط گاهی ساحت‌های جدید و قدیم با هم خلط می‌شوند و جایگاه آنها معلوم نیست بلکه شاید پیوندی هم میان ساحت‌ها وجود نداشته باشد.

اگر در جایی کشاورزی و صنعت با علم و علم با فرهنگ و فلسفه و معارف کمتر سر و کار دارند یا اصلاً سر و کاری ندارند این وضع حاکی از نا استواری بنیاد کارها و برهم خوردن ساحت‌های زندگی است. در این شرایط تولید کالای خوب، بسیار مشکل است و حتی اگر بتوان دانشمند خوب تربیت کرد از دانش و دانشمند به آسانی بهره مناسب نمی‌توان برد. فلسفه و هنر هم غریب می‌مانند.

پیدا است که در این وضع خیرخواهان و نیک‌اندیشان نمی‌توانند رو کردن به عمل صالح و رعایت محکم کاری را سفارش نکنند. ولی مهم این است که علم رسمی گرچه مفید و لازم است، اساس و بنیاد را نمی‌تواند استحکام بخشد و به این جهت تلاشگران عرصه کیفیت که سعی‌شان مشکور باد علاوه بر آموزش‌ها و راهنمایی‌ها و تشویق‌های مفیدشان باید به فکر فراهم شدن شرایط ادای کار خوب باشند و به فرهنگی که لازمه و شرط دقت و صحت و اتقان کارها است توجه خاص مبذول کنند. این تلاش اگر صورت گیرد مسلماً منشأ تحولی در زندگی خواهد شد.

سفارش من به این بزرگواران این است که بیشتر به اهل‌نظر و هنرمندان نزدیک شوند؛ زیرا اینان چشمشان بیناتر و گوش‌شان شنواتر است و می‌توانند راهی به اساس و بنیاد بیابند و استحکام یا سستی و فتور آن را دریابند و تذکر دهند. اگر این تذکر در جان‌ها اثر کند و عمق مشکل و مانع کار شایسته و مطلوب هر چند به اجمال شناخته شود، تغییری در ساحت‌ها و تناسبی فی‌الجمله میان آنان پدید می‌آید و این کاری بود که ژاپن در سیر تجدد و غربی شدنش انجام داد یعنی نه فقط به علم و تکنولوژی صرف رو کرد بلکه با تعرض به ادب و فلسفه جدید، راه تجدد را پیمود و در سامان دادن معاش زمان سلطنت تکنولوژی تا حدودی موفق شد.

اگر نمی‌خواهیم در ادب و سیاست به جای نقد و سعی در هماوایی، دشمنی و کین‌توزی غالب باشد و نتوانیم کالاهای مصرفی کشاورزی و صنعتی و حتی غذاها را با اعتماد و اطمینان تولید و خریداری و مصرف کنیم، باید در نسبت خود با تجدد و با گذشته بیشتر بیندیشیم. این اندیشیدن ما را به مقصدی که داریم و راهی که باید پیش گیریم و نیز به توانایی‌ها و ناتوانی‌هایمان کم و بیش آشنا می‌کند و این آشنایی شرط رهایی از پراکندگی خاطر و آشفتگی‌ها و ناهماهنگی‌ها است و با این رهایی است که گشایش در کارها و توانایی در ساختن و پرداختن پدید می‌آید.

*مکتوب حاضر، سخنرانی دکتر رضا داوری اردکانی‌، رئیس فرهنگستان علوم در ششمین «جشنواره ملی تجلیل از تلاشگران کیفیت کشور» است که متن آن به‌طور اختصاصی در اختیار «صفحه اندیشه ایران» قرار گرفت که از این بابت از ایشان سپاسگزاریم. لازم به ذکر است در این جشنواره با اعطای نشان زرین و لوح تقدیر به دکتر داوری از وی به واسطه کیفیت کارهای  ایشان در حوزه تفکر و علوم انسانی تجلیل شد.

منبع: روزنامه ایران

نظر شما