شناسهٔ خبر: 47382 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

بکت اصلا پوچ‌گرا نیست/ مونولوگ‌هایی که چندصدایی است

مهدی نوید ضمن این که معتقد است ساموئل بکت به هیچ وجه یک نویسنده پوچ‌گرا نیست می‌گوید: مونولوگ‌های بکت، مونولوگ صرف نیست، بلکه پولی‌فونیک (چندصدایی) است.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ اردیبهشت امسال رمان «ننامیدنی» از ساموئل بکت با ترجمه مهدی نوید توسط نشر چشمه منتشر شد. قرار است ترجمه‌های دیگر این نویسنده که طی سال‌های گذشته از آثار بکت داشته، به همراه ترجمه‌های جدیدش در قالب مجموعه آثار این نویسنده ایرلندی توسط ناشر مذکور به مرور منتشر شوند.

همین مساله بهانه‌ای بود تا با این مترجم به گفتگو بنشینیم و درباره بازگردانی آثار بکت به فارسی، گپ و گفتی داشته باشیم. بکت بیشتر بین اهالی تئاتر و ادبیات نمایشی در ایران شناخته شده است در حالی که این نویسنده به تعبیر مهدی نوید، هم آثار نمایشی‌اش در سطح جهانی مهم است هم آثار داستانی و قطعات منثورش.

مشروح متن گفتگو با نوید درباره ساموئل بکت و ترجمه پذیری اش در ادامه می آید:

* از چه زمانی کار روی آثار بکت را شروع کردید؟

از سال ۷۹ بود که ترجمه آثار بکت را شروع کردم. اولین ترجمه ام از او، یک کار کوتاه برای مجله کارنامه بود که نامش «پینگ» بود. این اثر قطعه ای کوتاه و منثور بود و از کارهای متأخر بکت محسوب می‌شود. از همان جا بود که روی بکت متمرکز شدم. فکر می‌کنم سال ۸۰ بود که «مالون می‌میرد» را از او ترجمه کردم و پس از آن هم «دست آخر» را.

* «ننامیدنی» را چه زمانی ترجمه کردید؟

ترجمه «ننامیدنی» مربوط به بعد از مالون و دست آخر است. بعد از این آثار بود که «ننامیدنی» را ترجمه کردم ولی از ترجمه‌ام راضی نبودم. بنابراین خیلی طول کشید تا ترجمه‌ام به آن حدی از رضایت رسید که اردیبهشت ماه امسال، نشر چشمه منتشرش کرد. کمی بعد از انتشار رمان مالون می‌میرد هم خیلی از نتیجه کار راضی نبودم. برای همین صبر کردم تا سطح کار به جایی برسد که خودم از ترجمه راضی باشم. بعد از ترجمه‌های مذکور هم، «همه افتادگان» را به اتفاق مراد فرهادپور ترجمه کردیم. به غیر از این ها هم تعدادی آثار کوتاه را برای مجلات ترجمه کردم و تعدادی از نمایشنامه هایش را.

* خواندن برخی از آثار بکت بسیار سخت هستند و ممکن است برای مخاطب نامفهوم باشند! نمونه‌اش رمان «وات» از این نویسنده است که امکان زیادی دارد مخاطب هنگام خواندنش اصلا متوجه نشود دارد چه می‌خواند!

بله. ولی باید گفت ترجمه بکت است که سخت و دشوار است؛ سهل و ممتنع است. این سختی در تمام آثار بکت به چشم می‌خورد. این‌جا نقش مترجم است که اهمیت دارد؛ باید به ظرافت‌های زبانی و فرمی توجه کند و اگر مترجم نتواند از پس آن بر بیاید طبیعتاً کار بی اهمیت می شود.

* حالا که دست به کار ترجمه‌های جدید و بازچاپ ترجمه های قدیمی تان از بکت در قالب یک مجموعه شده‌اید، به نظرتان مخاطب داستان خوان ایرانی، به سراغ این کتاب‌ها خواهد آمد؟ با توجه به سلیقه‌ای که امروز داستان خوانان ما دارند، به نظرتان از بکت استقبال می‌شود؟

به نظرم اگر در شرایط ۱۵ سال پیش به سر می بردیم، بیشتر به بکت توجه می‌شد ولی الان شرایط آن گونه نیست. دو اتفاق مهم افتاده است؛ یکی این که بازار کتاب به لحاظ تعداد عناوین رشد چشمگیری داشته و تنوع در آثار ادبی خیلی بیشتر شده است، دوم این که ایران هم ارتباط بیشتری با دنیای بیرون از خودش گرفته و سلیقه‌های امروز بیشتر عامه شده و به سمت نویسنده‌های مُد روز متمایل شده است. اما آنچه مهم است، نوع نگاه و افق فکری نویسنده ای مانند بکت است؛ نویسندگان بزرگ در دالان‌های تاریک زمان محو نمی‌شوند و تأثیر خودشان را می‌گذارند.

* آیا نوشتار بکت به گونه‌ای است که باعث می‌شود او را پوچ گرا بدانند؟

بکت به هیچ وجه پوچ‌گرا نیست. بحث بکت بر سترونی و امکانات فقدان است، مثلاً در رمان‌هایش فرم رمان را متلاشی می‌کند، از کار می‌اندازدش، منفجرش می‌کند. برچسب پوچ‌گرایی به آثار بکت زدن یا حتا هم‌ردیف قرار دادن او با نویسندگان ابسورد نگاهی سطحی و عامی است.

دقیقا همین عامی‌گرایی است که نمایش‌های بکت را می‌بیند و رمان‌ها و داستان‌ها و قطعات منثورش را نمی‌بیند، یا خیلی کم می‌بیند. به‌طور معمول، چه در ایران چه در جهان، بکت را با نمایشنامه «در انتظار گودو» می‌شناسند، و خب می‌دانیم که کارهای بسیار مهمتری از آن دارد که به این اندازه معروف نشده‌اند.

* به نظرتان خواندن داستان‌هایش برای داستان خوان ها خسته‌کننده نیست؟

رمان‌ها و داستان‌ها و قطعات دوره‌ دوم بکت عموماً با فرم مونولوگ نوشته شده است. مونولوگ‌های بکت مونولوگ صرف نیست، پولی فونیک است. رمان «ننامیدنی» هم به همین سیاق است؛ راوی در خلال تک‌گویی‌اش مدام تغییر می‌کند و عوض می‌شود. به نظرم خواننده باهوش و حرفه‌ای این ریزه‌کارها را می‌یابد؛ یعنی مخاطبی که ادبیات دوست دارد و به ویژه فلسفه را. بکت فلسفه را وارد رمان هایش کرده است.

*  آیا می‌شود از لفظ پیچیدگی برای داستان های بکت استفاده کرد؟

به زعم من، این مساله به خاطر ذهن ماست. یعنی به دلیل عادت‌های ذهن ماست که فکر می‌کنیم بکت پیچیده است. عادت کرده‌ایم لقمه حاضر آماده در دهانمان بگذارند. وقتی بکت می‌خوانید، با یک اثر فلسفی روبرو هستید؛ فلسفه‌ای که داستان هم هست، نمایش هم هست. ما چون به مد روز عادت کرده‌ایم، فکر می‌کنیم چنین آثاری سخت هستند؛ فکر می کنیم دوراس، ویرجینیا وولف یا جویس سخت هستند. چنین نویسنده هایی ارجاعات بینامتنی دارند و طبیعی است که اگر مطالعه‌مان کم باشد، فهمیدن آثارشان برایمان سخت است.

نظر شما