شناسهٔ خبر: 44582 - سرویس کتاب و نشر
نسخه قابل چاپ

گزارشی از سخنرانی هاشم آقاجری در ​نشست نقد و بررسی کتاب «سرقت تاریخ» (۱)؛

علیه غول های نظریه پرداز غربی

آقاجری گودی تاریخ جهان را بر اساس منطق سرقت یا ربایش تاریخ می نگرد، بدین معنا كه غرب با یك سلسله تمهیدات نظری كوشیده است تاریخ بشریت را به نفع مفاهیم و مقولات خودش مصادره كند و خاستگاه مهم ترین پدیده ها، مثل آزادی، فردیت، دموكراسی، عشق، زندگی مدنی، علم، دانش، تكنولوژی و مفاهیمی از این قبیل را غرب معرفی كرده است به گونه ای كه در پدید آمدن این پدیده ها شرق اساسا هیچ مداخله ای ندارد. گودی این منطق را در هم می شكند و بر اساس رهیافتی مردم شناختی- باستان شناختی نگاه همه جانبه تری به تاریخ جهان می اندازد.

 

 

فرهنگ امروز/ محسن آزموده: سر جان رنكین گودی (٢٠١٥-١٩١٩) مشهور به جك گودی، انسان شناس اجتماعی برجسته بریتانیایی در كنار مهم ترین آثارش چون فناوری، سنت و دولت در آفریقا (١٩٧١) و اهلی كردن ذهن وحشی (١٩٧٢) كتابی نیز با عنوان سرقت تاریخ (٢٠٠٦) دارد كه در آن می كوشد با نقد نگرش شرق شناسانه در راستای نظریه اش درباره تاریخ مشترك و واحد جهانی بر مشابهت ها در عناصر فرهنگی و تمدنی در جوامع مختلف تاكید كند. این كتاب در سال ١٣٩٣ با ترجمه نرگس حسن لی توسط نشر امیركبیر منتشر شد. در جلسه نقد و بررسی این كتاب كه چندی پیش در پژوهشكده تاریخ اسلام برگزار شد، هاشم آقاجری به دفاع از گودی می پردازد و اهمیت آن را ضمن به چالش كشیدن رویكرد شرق شناسانه، ایجاد اعتماد به نفس در جوامع غیر غربی می داند، حال آنكه ابراهیم توفیق بر بستری كه این نظریه در آن پدید آمده تاكید دارد و معتقد است كار گودی در فضای آكادمیك غربی كاركردی مثبت دارد اما تاكید بر آن در جوامعی چون ما مانع از طرح پرسش های عمیق تر درباره علت اصلی تفاوت ها می شود. در ادامه گزارشی از سخنان این دو استاد از نظر می گذرد.
    جك گودی یكی از مردم شناسانی است كه در ادامه سنت مردم شناسانی چون گوردون چایلد، نگاه متفاوتی از نگرش رایج غربیان اعم از گرایش های محافظه كار یا راست و چپ به تاریخ جهان دارد. البته گودی در طول عمر نسبتا طولانی (٢٠١٥-١٩١٩ م. ) آثار متعددی به رشته تحریر در آورده است. به طور كلی آن چه سنتی كه گودی به آن تعلق دارد را برجسته می كند، اجتناب از پارادایم مسلطی است كه بر مطالعات شرق شناسان حاكم است. این سنت قصد نگارش تاریخ جهان را ولو متنوع دارد. در حالی كه نوع نگاه غربیان كه در قرن ١٩ به اوج خودش می رسد، خواه در سنت جیمز استوارت میل، خواه در سنت های ایده آلیستی هگلی یا سنت های ماركسی كه سابقه شان را می توان تا یونان باستان ریشه یابی كرد، بر اساس نوعی خودمحوری (egocentrism) یا اروپامحوری (eurocentrism) شكل گرفته بود. در آن گاه مسلط غربی با دو جهان روبه رو هستیم: یكی جهان غربی و غرب و دیگر جهان شرقی و شرق. معمولانیز بر اساس انقلاب هایی كه از قرن ١٦ میلادی به بعد در غرب اتفاق افتاد، یعنی انقلاب های علمی، صنعتی و سیاسی (مثل انقلاب فرانسه) و پس از آن دوره استعمار و سلطه مبتنی بر علم و تكنولوژی مدرن غربی بر جهان، در این نظریه دوجهانی تاریخ، این جهان غرب است كه محور و مركز و برتر است و مورخ یا جامعه شناس یا نظریه پرداز غربی بر اساس نوعی نگاه ثنوی و البته از بالابه شرق، مطالعات گوناگونی را انجام داده اند. در آثار كسانی چون ماكس وبر، كارل ماركس، نظریه پردازان لیبرال چون جیمز استوارت میل و به طور كلی در آنچه ادوارد سعید از آن تحت عنوان نگاه شرق شناسانه به شرق یاد می كرد، گویا تاریخ از غرب شروع می شود و در غرب هم به پایان می رسد. این نوع نگاه را مثلادر نظریه پایان تاریخ فوكویاما می توان دید، پایان تاریخی كه در لیبرال دموكراسی آمریكایی به نهایت منطقی خودش می رسد، گویا بر اساس این نگاه غایت گرایانه شرق همیشه نقش فرودست، دنباله رو، شهروند درجه دوم را داشته است. البته لازم به ذكر است كه فوكویامایی كه ما می شناسیم، بیشتر فوكویامای پایان تاریخ است، او بعدا در سال های ٢٠١٤ و ٢٠١٥ دو جلد كتاب تاریخ تطبیقی نوشته است كه حایز اهمیت است و نشان دهنده نوعی فاصله گیری از نگاهش در پایان تاریخ و حركت به سمت نگاهی واقع بینانه تر به تاریخ جهان است.
    
    منطق سرقت تاریخ
     گودی اما تاریخ جهان را بر اساس منطق سرقت یا ربایش تاریخ (Theft of History) می نگرد، بدین معنا كه غرب با یك سلسله تمهیدات نظری كوشیده است تاریخ بشریت را به نفع مفاهیم و مقولات خودش مصادره كند و خاستگاه مهم ترین پدیده ها، مثل آزادی، فردیت، دموكراسی، عشق، زندگی مدنی، علم، دانش، تكنولوژی و مفاهیمی از این قبیل را غرب معرفی كرده است به گونه ای كه در پدید آمدن این پدیده ها شرق اساسا هیچ مداخله ای ندارد. در این نگاه تاریخ بر اساس تاریخ اروپا دوره بندی می شود: دوره باستان، دوره برده داری و یونان باستان و رم، دوره فئودالیسم، دوره رنسانس و بالاخره عصر روشنگری و دوران مدرن. گودی این منطق را در هم می شكند و بر اساس رهیافتی مردم شناختی- باستان شناختی نگاه همه جانبه تری به تاریخ جهان می اندازد. با این نگاه در می یابیم كه تفكیك دو جهان به غرب و شرق غیرواقعی است. او در كتاب دیگرش تحت عنوان شرق در غرب با وضوح بیشتری این نكته را نشان می دهد، یعنی ما با یك تاریخ مواجه هستیم، تاریخی كه در عصر برنز تاریخ یك تجربه واحد بشری است و بعد در تحولاتی كه بشریت در بین النهرین، مصر، هند، چین ازسر می گذراند و دوره های بعدی تا قرن ١٦ میلادی از نظر اقتصادی و ١٨ میلادی از نظر علمی، هنوز این دوگانگی و برتری كه در قرن ١٩ پدید می آید، وجود ندارد.
    
    غرب پیشرفته صرفا آخرین مرحله تاریخ بشر است
     به عبارت دیگر غرب پیشرفته در تقابل با شرقی كه از نظر علمی، اقتصادی، نظامی و... در درجه پایین تری قرار دارد، صرفا آخرین مراحل تاریخ بشر است، در حالی كه نگاه اروپامحورانه و شرق شناسانه این لحظه متاخر تاریخ بشر را تعمیم می دهد و نقش شرق را در تكوین فرآیند تكاملی و متنوع تاریخ بشر نادیده می گیرد و مقوله های غربی تبدیل به مقولات عام و جهانشمول می شوند و با تعمیم این مقولات غرب می كوشد تاریخی بسازد كه در این تاریخ شرق جایگاه موثری ندارد. گودی در كتاب سرقت تاریخ، در سه بخشی كه كتاب را تشكیل می دهد، می كوشد نشان دهد مفاهیمی مثل زمان و مكان یا مفهوم دوره بندی (priodization) در تمدن های مختلف مبانی و مفاهیم خاص خودش را داشته است. در نتیجه زمانی كه غربی با مفاهیم ویژه خودش به سمت شرق می آید، دست به صدور احكامی غیرواقعی می زند و مبتنی بر نوعی انكار یا غصب یا سرقت است.
    
    زمان ما و زمان آنها
     مثلامفهوم زمان را در نظر بگیرید. در سفرنامه های اروپاییان از قرن هفدهم به بعد شاهدیم كه غربیان در مورد زمان چنین داوری می كنند كه شرقی و مثلاایرانی اساسا دركی از زمان ندارد و متوجه آن نیست. چرا چنین می گوید؟ زیرا او بر اساس مفهوم خاصی از زمان كه البته متاخر است، چنین حكم می كند. اساسا از نظر گودی خود اروپا بخشی از مجموعه بزرگ تری تحت عنوان اوراسیاست و هرچه در زمان به عقب بازگردیم شباهت های بیشتری میان آن چه امروز شرقی و غربی خوانده می شود، هستیم. اساسا مفهوم «غربی» یك مفهوم برساخته متاخر است و این مغالطه است كه اگر بخواهیم با این مفاهیم برساخته جدید بخواهیم تاریخ جهان را بازخوانی بكنیم. سایر جوامع غیر «غربی» مفاهیم خاص خودشان از زمان را داشتند كه با زمان مكانیكی متفاوت است. مفهومی كه با سنت ها و ادیان و زندگی فرهنگی و اجتماعی شان تناسب داشته است. ضمن آنكه گودی نشان می دهد زمان مكانیكی هم اختراع غرب نبوده است. گودی در آثارش نشان می دهد كه در ابداع و ایجاد بسیاری از پدیده هایی كه غربیان از موضع بالاو مصادره جویانه به عنوان اختراع غربیان نشان می دهند، شرق نقش داشته است، خواه شرق اسلامی و بین النهرینی و خواه شرق چینی. ساعت و قطب نما، باروت، كاغذ و چاپ پدیده هایی هستند كه به تعبیر فرانسیس بیكن انقلاب مدرن را پایه ریزی كردند. گودی با رهیافتی مردم شناسانه نشان می دهد این پدیده ها در مصر، بین النهرین چین ریشه داشته اند.
     به همین ترتیب در مورد مقولات دیگری مثل زندگی شهری، اقتصاد تجاری، مشاركت سیاسی و دموكراسی نیز می توان سخن گفت. گودی معتقد است، نمی توانیم بگوییم دموكراسی متعلق به غرب و استبداد مختص شرق است، زیرا جوامع مختلف بر اساس تجربه ای كه در لحظه های خاص تاریخی خودشان داشتند، از هر دو تجربه برخوردار بودند. چنین نبود كه شرق یكسره استبدادی و غرب یكسره دموكراتیك باشد. تجربه مشاركت و انتخاب صاحبان قدرت در قبایل شرقی حتی در عصر ماقبل نوشتار صورت می گرفته است. همچنین است مشاركت شهروندان در اداره امور شهر و عقلانیت اقتصادی در اقتصادهای شرقی از سومر و كلده در بین النهرین تا چین. بنابراین گودی در آثارش نوعی واسازی و باز كردن تاریخ نگاری ای است كه در حال حاضر بر تاریخ جهان مسلط است. گودی نگاهی تطبیقی به تاریخ جهان دارد و ضمن اینكه تفاوت ها را می بیند، بر شباهت ها تاكید می كند. او معتقد است در تاریخ جهان با یك شبكه و نه یك دو قطبی مواجه هستیم. شبكه ای كه جوامع مختلف متناسب با شرایط خاص خودشان نقشی و سهمی در تكوین آن دارند. اختلاف جوامع از نظر گودی، نوعی نیست، بلكه رتبی است و این اختلاف رتبی نه یك امر ذات گرایانه بلكه ناشی از شرایط تاریخی است. البته ذات گرایی مختص غرب نیست، اصولاجوامع بشری در دوره های خاصی از تاریخ به خصوص وقتی در موقعیت پیشرفته تری قرار دارند، مستعد چنین نگاهی به خودشان و دیگران هستند. گودی می كوشد این فاصله گذاری مطلق میان خود و دیگری را بر اساس نگاه ذات گرایانه و نوعی افتراق میان جوامع و به خصوص شرق و غرب را در هم بریزد و نوع نگاه ما به تاریخ جهان را عوض كند.
    
    اروپا تافته جدا بافته نیست
     گودی نشان می دهد كه ادعاهایی مثل اینكه عشق رمانتیك ریشه اش نزد غربی ها بوده و شرقی ها از آن بویی نبرده اند، پایه و اساسی ندارد و ما باید اندیشه استثنایی گرایی اروپا را كنار بگذاریم. او این را كه اروپا گویی یك تافته جدا بافته است و تجربه منحصر به فردی از دموكراسی یونان باستان تا امروز داشته به چالش می كشد و یگانگی و استمرار در بسته بدون منفذ اروپا را با مطالعات گسترده اش، تخریب می كند و از غربیان به طور مستقیم و ما غیر غربیان كه متاسفانه تاریخ خودمان را از منظر غربی می نگریم، دعوت می كند، كه بار دیگر به این تاریخ نگاه كنیم. تجربه آثار گودی برای ما بسیار مهم و حیاتی است. وسعت مطالعات و اطلاعات او، نوع نگاه جهانشمول و غیراروپایی او، مطالعه تطبیقی او در نشان دادن این نكته مهم است كه در آنچه امروز به عنوان دستاوردهای تاریخ جهان و تمدن بشری شناخته می شود، همه جوامع به سهم خودشان نقش داشته اند.
    
     علیه غول های نظریه پرداز غربی
     البته لازم به ذكر است كه متاسفانه در جامعه ما برخی نویسندگان به دلیل ترجمه هایی كه از آثارشان می شود، نابختیار هستند. ادوارد سعید از كسانی است كه در جامعه ما نابختیار است، به دلیل آنكه ترجمه هایی كه از او شد، متاسفانه دین او را ادا نكرد و در نتیجه جایگاهی كه سعید باید در میان فارسی زبانان پیدا می كرد، به وجود نیامد. كسانی دیگر مثل پیتر برگ چنین هستند. ترجمه كتاب حاضر نیز چندان دقیق و خوب نیست و متاسفانه در ترجمه آن بی دقتی های اساسی شده است و امیدوارم در چاپ های بعدی تجدید نظر شود، زیرا گودی اندیشمند بسیار مهمی است.
     گودی این شهامت را دارد كه بسیاری از غول های نظریه های جامعه شناسی و علوم سیاسی غربی از جمله ماركس و وبر را به چالش بكشد و نشان دهد كه حتی آثار این متفكران عاری از منطق اروپامحورانه نیست. كتاب مهمی چون اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری وبر فارغ از منطق اروپامحورانه نیست، نظریه استبدادی ماركس نیز حاوی چنین عناصری است.
    
 

روزنامه اعتماد

نظرات مخاطبان 0 2

  • ۱۳۹۵-۰۳-۲۴ ۱۸:۱۰حسین 0 1

    دراین توجه به زمان غیر مکانیکی که ناشی از بیرون امدن از زمان فیزیکی نیوتن است ، نکته هائی بس اموزنده وجود دارد اما پرسش ما چه می شود اینکه با زمان فیزیکی ما در جهان نیوتنی زیست می کنیم بدین شکل که ماشین سو ار می شویم و هواپیما سوار می شویم در حمله به عراقی ها در جنگی که اقای اقا جری جان باز شدند با این زمان حمله می کنیم و دفاع می کنیم پس باید  ساحت زمانی خاصی را مد نظر داریم پس ما در این جهان زندگی می کنیم که این جهان جهان غربی است  اما نمی خواهیم این زمان را مطلق کنیم اما ناچار دراین زمان زندگی می کنیم پس پرسش بنیادین ما توجه به این شکاف هاست که همان همزمانی زمانهای هم زمان است که ریشه های ان را می توان در نیچه ، هایدگر  ارنست بلوخ ، هانس بلومنبرگ برگسون  ووو یافت اما وقتی ما هنوز این مسائل جدی را در مبانی تحلیل نمی کنیم تا که  به پرسش های خودمان برسیم همواره در حال خوانش ادمهای درجه چند م  غربی هستیم ما ناگزیم به مبانی علوم توجه کنیم و ار مدهای روز که این کتاب بی ارزش کودی نماینده ان است پرهیز کنیم تا که بتوانیم پرسش های خودمان را داشته باشیم و شاید پاسخ های  خودمان را داشته باسیم بی جهت نیست که بعد از هایدگر پرسش اساسی انسان این است که چگونه می توان تاریخ جهان را نوشت این سئوال نزدیک صدسال پیش برای غربی طرح شده است دوستان و استادان دانشگاهای ایران تازه انرا فهمیده اند ما ناچاریم رویه امان را تغییر دهیم و در تمامی شاخه های علوم از جمله تاریخ به مبانی بپردازیم و دانش مبانی نیز فلسفه است پس باید  به اتورتیه فلسفه گردن  نهاد  ما راهی دیگر نداریم 
                                
  • ۱۳۹۵-۰۳-۲۶ ۱۷:۴۶افشین 2 1

    از خواندن این متن بسیار متاسف شدم، چرا که هنوز عده ای هستند که حتی برای موجودیت خود در تاریخ نیز چشم به تایید و نظریه های دیگران دارند. متاسفم که برخی اعتماد به نفس خود را هم در نظریات دیگران درمورد خودشان جستجو میکنند.چقدر آدم باید خود باخته باشد
                                

نظر شما