شناسهٔ خبر: 39858 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

قانون تعیین کننده سیاست است نه اخلاق/اخلاق سیاست نتیجه گراست

عبدی گفت: وضعیت فعلی جامعه محصول بی اخلاقی نیست بلکه محصول بی توجهی به ساختارهای نظارتی است به بیان دیگر چون ساختارهای نظارتی اخلاق را کنار گذاشته اند و خودشان سیاسی شده اند ما دچار این وضعیت شده ایم.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ اولین نشست از سلسله نشست های علمی «اخلاق و سیاست» با حضور بیژن عبدالکریمی، عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد، علیرضا صدرا، عضو هیأت علمی دانشگاه تهران و عباس عبدی، تحلیگر مسائل سیاسی، عصر روز گذشته دوازدهم آبان ماه در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران برگزار شد.

دکتر صدرا در ابتدای سخنان خود گفت: رابطه و نسبت بین اخلاق و سیاست نوعی فرع از رابطه دیانت و سیاست یا رابطه فرهنگ و حکومت، معنویت و جنبه های فیزیکی و امثال اینهاست. به عبارت دیگر دین  شریعت، اخلاق، فرهنگ و عرفان یک دسته هستند که با دسته دیگری که دولت، قدرت و حکومت است فرق دارد. اگر بخواهیم رابطه و نسبت بین اخلاق و سیاست که از دو دسته مختلف هستند را مقایسه کنیم باید ببینیم که ارتباط آنها معنادار است یا نه؟ اگر بله چرا؟ اگر خیر چرا؟ با چه شاهد عینی درباره رابطه این دو حرف می زنیم و چه سندی داریم؟ دقیقا در همین جا سه بحث مطرح می شود: مبادی اخلاق و سیاست، ماهیت و مبانی حدود رابطه و واقعیت بیرونی، مظاهر عینی و نمودشناسی آن.

وی افزود: علاوه بر سه بحثی که اشاره کردم ما چه در رابطه با اخلاق و چه در رابطه با سیاست با یک پرسمان جامع مواجهیم که در آن سه بحث معرفت شناسی، روش شناسی و پدیده شناسی مطرح است. در بحث معرفت شناسی دو موضوع شناخت شناسی و نگاه شناخت یا آنتولوژیک مطرح می شود. در بحث معرفت شناسی دو پرسش مطرح است: امکان شناخت حقیقی بین اخلاق و سیاست هست یا خیر؟ اگر بله چقدر از این شناخت واقعی و حقیقی و چقدرش پنداری و توهمی است؟ در موضوع آنتولوژیک هم دو پرسش مطرح است: اول اینکه مراتب معرفتی به چه صورت است و اخلاق چه مرتبه وجودی دارد؟ سیاست چه مرتبه وجودی دارد؟رابطه  بین اینها چیست؟ دومین پرسش این است که منابع ما در این رابطه چیست؟

استادیار علوم سیاسی دانشگاه تهران با اشاره به بحث روش شناسی ادامه داد: بحث دیگری که به آن اشاره کردم، بحث روش شناسی است، به این معنا که برای شناخت رابطه بین این دو چقدر از روش برهانی کمک بگیریم چقدر از روش شهودی؟ به بیان دیگر در این بخش مطرح می شود که برای شناخت رابطه بین این دو باید از چه روشی استفاده کنیم؟ در بحث آخر هم که بحث روش شناسی است، مباحث چرایی شناسی، چیستی شناسی و چگونگی مورد بررسی قرار می گیرد.

صدرا در ادامه بحث خود به انواع رابطه میان اخلاق و سیاست اشاره کرد و گفت: رابطه میان اخلاق و سیاست می تواند مثل رابطه میز و صندلی یا گوش و چشم یک رابطه شکلی و صوری باشد، می تواند یک رابطه تعاملی باشد به این معنا که از همدیگر تاثیر و تاثر بپذیرند و هم افزایی داشته باشند، می توانند رابطه علی داشته باشند و به دلیل یکی از علل چهارگانه باهم رابطه داشته باشند. علاوه براینها اخلاق و سیاست می توانند باهم رابطه مثبت و منفی داشته باشند به این معنا که بگوئیم  رابطه شان مثبت است و باهم رابطه دارند. همچنین این دو می توانند رابطه مستقیم و غیرمستقیم باهم داشته باشند و بگوئیم که مثلا اخلاق در جامعه مستقیما تاثیر دارد یا نه؟ ماکیاولی جزو دسته افرادی است که به رابطه مثبت و همسو بودن اخلاق و سیاست معتقد است و می گوید: ما با اخلاق به طور کلی مشکل نداریم بلکه با اخلاق خاص مسیحیت و کلیسا مشکل داریم به گفته او کلیسا مشکل دارد ولی مسیحیت نه، افرادی از قبیل ماکیاولی نسبت به اخلاق جاری نقد دارند ولی به طورکلی با اخلاق مشکلی ندارند.

این استاد علوم سیاسی گفت: برای هرکدام از رابطه هایی که گفتم نظریات مختلفی هم وجود دارد، مثلا ارسطو سیاست و اخلاق را در علم عملی می آورد، او اخلاق را خودسازی و سیاست را ساختن کشور و مُدُن می داند، یعنی برای اخلاق و سیاست رابطه جزئی و کلی قائل است.فارابی علم را به انواعی چون زبان، منطق، ریاضی و مدنی تقسیم کرده و اخلاق را در علم مدنی قرار داده است. فارابی می گوید: اخلاق یک امر درون زاست بنابراین نمی توان آن را به مردم تحمیل کرد، باید زمینه ای فراهم کنیم تا مردم اخلاق را یاد بگیرند. از نظر فارابی شاکله نظام بدنی اخلاق و صورت بندی و ظاهر آن سیاست است. خواجه نصیر برای رابطه میان اخلاق و سیاست مدل زیرساخت و ساختار را بررسی می کند و اخلاق را زیرساخت و دولت و سیاست را ساختار و ساختمان می داند. ملاصدرا هم از رابطه میان اخلاق و سیاست به عنوان رابطه میان روح و جسم یاد می کند و اعتقاد دارد اخلاق و دین مثل روح و سیاست مثل جسم است.

صدرا در پایان اضافه کرد: بحث های نظری اغلب دو سویه هستند مثلا مقابل روز، شب و مقابل خوب، بد قرار دارد ولی در بحث های عملی اینگونه نیست مثلا در مقابل شجاعت هم جسارت وجود دارد و هم جُبر بنابراین در رابطه میان اخلاق و سیاست، نوع اخلاق بسیار مهم است بعضی اخلاق را اخلاق قدرت و بعضی اخلاق را اخلاق شجاعت می دانند.

عباس عبدی دیگر سخنران این مراسم بود که سخنانش را با تعریف انواع اخلاق آغاز کرد و گفت: ما درجامعه ای زندگی می کنیم که هر روز در آن اتفاق ناگواری رخ می دهند و حالا ما می خواهیم ریشه بی اخلاقی این اتفاقات را بفهمیم. پیش از ورود به بحث لازم است که بدانیم اخلاق کلمه ای است که به معانی مختلفی به کار برده می شود. اگر آن را به معنای عام بگیریم همان چیزی است که برکل زندگی حاکم است؛ در این صورت اخلاق یعنی اینکه همه از یک قاعده تصمیم می گیریم اما اخلاق به معنی خاص آن یعنی اخلاق از منظر جامعه شناسی که درا ین صورت باید بگویم ما چیزی به نام سیاست اخلاقی – منظورم اخلاق از منظر جامعه شناسی است- نداریم اما اخلاق سیاسی داریم.

این تحلیلگر سیاسی افزود:  اگر سیاست را کسب قدرت و به کاربردن آن برای اداره جامعه بدانیم دیگر سیاست امری فردی نیست، بنابراین امری نیست که بتوان در آن تصمیم فردی گرفت چون بنیاد سیاست، مشارکت و یک امر مستمر است. از طرفی اگر اخلاق را به سه دسته فضیلت گرا، نتیجه گرا و وظیفه گرا تقسیم کنیم، اخلاق در سیاست، در دسته اخلاق نتیجه گراست. در سیاست یک سیاستمدار برای انجام یکسری وظایف و یک نتیجه انتخاب می شود و اگر نتواند به وظایف خود عمل کند کارش شکست خورده است. در واقع برخلاف اخلاق وظیفه گرا که درست و غلط را قبل از عمل می گوید در اخلاق نتیجه گرا درست و غلط بعد از عمل مشخص می شود.

عبدی اضافه کرد: رکن اساسی سیاست به خصوص سیاست داخلی، قانون است. امروز اگر از اخلاق در سیاست حرف می زنیم دلیلش این است که نمی توانیم قانون را اجرا کنیم و از نحوه تصویب آن ناامید شدیم به اخلاق پناه آوردیم به بیان دیگر وقتی ضمانت اجرایی قانون نداشته باشیم به اخلاق پناه می بریم. اخلاق وقتی وارد سیاست شود پیچیدگی های خاص خودش را دارد، به عنوان مثال یک سوال طرح می کنم: وقتی یک دولت به مردم ظلم کند، دولت بعدی که می آید باید حق مردم را بگیرد یا نه؟ ممکن است پاسخ شما این باشد که بله وظیفه دولت است که حق مردم را بگیرد ولی از نظر سیاسی این کار به شدت غلط است بنابراین بحث اخلاق در سیاست به این راحتی ها قابل طرح و بررسی نیست. مسئله سیاست را نمی توان به یک ار شخصی مثل خوب، بد و... تقلیل داد بلکه باید برحسب نتیجه گرایی تصمیم گرفت و عمل کرد.

وی با اشاره به بحث اخلاق در سیاست خارجی توضیح داد: در سیاست خارجی مبحث اخلاق با سیاست داخلی هم خیلی فرق دار چون در سیاست خارجی و نظام بین الملل قانون حاکم نیست و دولت ها تصمیم می گیرند که چه اتفاقی بیفتد نه یک حزب و دولت. به همین دلیل ممکن است خیلی از کارها در سطح بین المللی مثل ساختن بمب و سلاح به شدت غیراخلاقی باشد اما از نطر سیاست اینگونه نیست چون بنیاد بین کشورها قدرت است نه اخلاق.

این پژوهشگر سیاسی و اجتماعی گفت: در سیاست نمی توانیم از اخلاق عام استفاده کنیم چون در سیاست قانون جایگاه دارد نه قانون در واقع اگر بخواهیم اخلاق کلاسیک را وارد سیاست کنیم بی معنی می شود. وضعیت فعلی جامعه ما محصول بی اخلاقی نیست بلکه محصول بی توجهی به ساختارهای نظارتی است به بیان دیگر چون ساختارهای نظارتی ما اخلاق را کنار گذاشته اند و خودشان سیاسی شده اند ما دچار این وضعیت شده ایم. به طور کلی در سیاست، قانون تعیین کننده است و اخلاق جامعه شناسانه جایی ندارد.

نظر شما