شناسهٔ خبر: 39220 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

بحثی در باب سیاست خشونت‌آمیز داعش؛

داعش، فرزند ناخلف روح زمانه

داعش زمانی که خشونت برای تحمیل کردن میل و اراده، فرهنگ، ایدئولوژی و هویت یک فرد بر دیگران، برای ایجاد هرج‌ومرج و نابسامانی و برای از بین بردن خط سیر عادی امور اعمال شود، می‌توانیم درباره‌ی تروریست‌ها حرف بزنیم. هنگامی که خشونت برای رسیدن به آزادی (از بردگی، از ظلم یک کشور بیگانه، از تحمیل فرهنگ، دین، هویت و ایدئولوژی بیگانه) اعمال شود، می‌توانیم درباره‌ی مبارزان آزادی سخن بگوییم؛ بر اساس این تعریف گروه داعش را می‌توان در گروه تروریست‌ها جای داد.

فرهنگ امروز/ محمدتقی شریعتی:

 

این همان واقعیتی است که ما در آن زندگی می‌کنیم. به همین دلیل،همه تلاش‌ها برای فرار از سبعیت زمان حال به دامن  ((نوستالوژی)) برای یک گذشته هنوز دست نخورده یا توسل به ((نسیان)) برای یک آینده بهتر پیش بینی نشده، کاری به غایت عبث و بیهوده است.

هانا آرنت

 

«... قتل‌عام ١٧٠٠ نفر از شیعیان در پایگاه اسپایکر، کشتار ٧٠٠ عضو از یک قبیله‌ی سنی سوری، سر بریدن خبرنگاران و فعالان غربی، زنده سوزاندن یک خلبان اردنی و... »

این‌ها صحنه‌پردازی‌ها و تصاویری است که به طور گسترده در اینترنت پخش می‌شود و حاکی از خشونت‌های گروهک داعش است. اکثر قریب به‌ اتفاق انسان‌ها احساس تأسف می‌کنند و برایشان این سؤال ایجاد می‌شود که چرا در بستری که همه‌ی گفتمان‌ها سعی در نشان دادن صلح‌طلب بودن خود دارند، داعش دقیقأ عکس این گفتمان‌ها عمل می‌کند؟ چرا این گروهک روح زمانه را نمی‌داند؟ ما در این یادداشت در پی پاسخ دادن به این سؤال‌ها نیستم، بلکه قصد داریم نشان دهیم که به چه دلیل استفاده از خشونت نه تنها موجب دستیابی داعش به اهدافش نمی‌شود بلکه این تاکتیک نتیجه‌ی عکس نیز برای آن‌ها در بر خواهد داشت.

 

  داعش تروریست یا مبارزان آزادی

یکی از سؤالاتی که همواره مطرح می‌شود این است که آیا خشونت برای رسیدن به هدف همواره نامشروع است؟ پاسخ این سؤال در گرو آن است که بدانیم گروهک استفاده‌کننده از خشونت در پی رسیدن به چه هدفی است. علمای حقوق بین‌الملل به‌طورکلی، گروه‌هایی ازاین‌دست که برای نیل به اهداف سیاسی خود اعمال خشونت می‌کنند را به دو گروه تقسیم‌بندی می‌کنند: 1. تروریست‌ها، 2. مبارزان آزادی.

زمانی که خشونت برای تحمیل کردن میل و اراده، فرهنگ، ایدئولوژی و هویت یک فرد بر دیگران، برای ایجاد هرج‌ومرج و نابسامانی و برای از بین بردن خط سیر عادی امور اعمال شود، می‌توانیم درباره‌ی تروریست‌ها حرف بزنیم. هنگامی که خشونت برای رسیدن به آزادی (از بردگی، از ظلم یک کشور بیگانه، از تحمیل فرهنگ، دین، هویت و ایدئولوژی بیگانه) اعمال شود، می‌توانیم درباره‌ی مبارزان آزادی سخن بگوییم؛ بر اساس این تعریف گروه داعش را می‌توان در گروه تروریست‌ها جای داد.

 

آیا خشونت مؤثر است؟

بسیاری از نظریه‌پردازان، خشونت را یکی از مکانیسم‌های مؤثر برای تغییر سیاست یا رژیم مدنظر قرار داده‌اند. لنین معتقد بود: «ما به وحشتی گسترده و واقعی نیاز داریم که نیرویی دوباره به کشور ارزانی دارد و از همین طریق بود که انقلاب کبیر فرانسه راه‌های افتخار را طی کرد.» در‌حالی‌که انقلاب لنین پیروز شد، اما بلشویک‌ها حکومتی بر پایه‌ی رضایت عموم ایجاد نکردند و خشونت جزء جدایی‌ناپذیر آنان شد. خشونت به‌مثابه راهبردی برای تغییر، شاید موجب به شهرت رسیدن انقلابیون شود، اما به ندرت باعث رهایی مردم خواهد شد.

اوسامه‌بن‌لادن یکی از لنینیست‌هایی است که در انتخاب روش، لنین را الگوی خود قرار داده بود؛ او می‌گفت: «سرکوب و تحقیر نمی‌تواند از بین برداشته شود مگر به‌وسیله‌ی رگبار گلوله‌ها». اما تاکتیک‌های او نتوانستند به اهدافش در براندازی نظام‌هایی که وی سر خصومت با آنان را داشت، رهنمون شوند.

یکی از استدلال‌های ایدئولوژیست‌هایی که خشونت را ابزار کارآمدی می‌دانند این است که حکومت تا زمانی که توان سرکوب داشته باشد به‌هیچ‌وجه از سرکوب مخالفان دریغ نمی‌ورزد؛ به نظر آنان قدرت لذت‌بخش‌تر از آن است که حکومت به‌ راحتی آن را به مخالفان تحویل دهد و در چنین وضعیتی تنها ابزار مؤثر، اتخاذ روش خشونت به‌وسیله‌ی مخالفان است و پاسخ خون را باید با خون داد. اما مسئله‌ای که در اینجا مطرح می‌شود این است که آیا مردمی که تفنگ و بمب را برای مبارزه‌ی خود انتخاب می‌کنند، درنخواهند یافت رژیمی که آن‌ها علیه او از چنین ابزاری استفاده می‌کنند تجربه‌ی بیشتری در این امر دارد؟

شاید پاسخ هانا آرنت به این سؤال منطقی‌تر باشد، او در کتاب خشونت بیان می‌کند که در جدال خشونت علیه خشونت، پیروزی حکومت همیشه قطعی‌تر بوده است.

عده‌ای دیگر از این ایدئولوژیست‌ها معتقدند که شاید خشونت ابزار کارآمدی در حکومت‌های دموکراتیک نباشد، زیرا در این حکومت‌ها قدر و منزلت مردم پاس داشته می‌شود و دموکراسی که معنایش حکومت مردم برای مردم و به‌وسیله‌ی مردم است چگونه علیه همین مردم از خشونت استفاده خواهد کرد. در بسیاری از حکومت‌های اقتدارگرا که مردم دارای هیچ نقشی نیستند، آیا گزینه‌ای جز مبارزه‌ی خشونت‌آمیز برای مبارزان باقی خواهد ماند؟ با فرض گزاره‌ی بالا این سؤال مطرح می‌شود: چگونه حکومتی که چنین بر جان و مال مردم مسلط است و کوچک‌ترین اعتراضی را در نطفه خفه می‌کند به مخالفان اجازه‌ی سازمان‌دهی گروه‌ها برای مبارزه‌ی خشونت‌آمیز را می‌دهد؟ شاید گاندی به گونه‌ای پاسخ این سؤال را می‌دهد، او معتقد است: چيزي جز يك قيام سازمان‌يافته‌ی بدون خشونت نمي‌تواند در برابر خشونت سازمان‌يافته پيروز شود.

 یکی دیگر از عوامل ناکارآمدی خشونت را می‌توان این دانست که وقتی جنبش‌های مسلحانه به پیروزی می‌رسند و قدرت را در دست می‌گیرند قادر به ایجاد سیستم‌های سیاسی کثرت‌گرا، دموکراتیک و مستقل نیستند که بتوانند از توسعه‌ی اجتماعی و اقتصادی حمایت کرده و حقوق بشر را ارتقا بخشند. این نواقص عموماً تا حدی در نتیجه‌ی اقدامات ضدانقلابی، بلایای طبیعی، دخالت قدرت‌های خارجی، تحریم‌های تجاری و سایر شرایطی حاصل می‌شود که خارج از کنترل نهضت پیروز مردمی است.

به علاوه ثابت شده که مقاومت‌های مسلحانه موجب روی‌گردان شدن عناصر دودل در جمعیت گشته و آنان را در طلب امنیت بیشتر به‌سوی نیروهای دولتی سوق می‌دهد. دولت‌ها هنگام روبه‌رو شدن با شورش‌های خشونت‌آمیز به راحتی اقدامات سرکوبگرانه‌ی خود را توجیه می‌کنند، اما زور و فشاری که علیه جنبش‌های مقاومت غیرمسلح اِعمال می‌شود معمولاً علاقه‌ی بیشتری نسبت به نیروهای مخالف دولت پدید می‌آورد، بعضی این پدیده را با ورزش رزمی آیکیدو مقایسه کرده‌اند که در آن حرکت مخالف از اهرم سرکوب دولتی برای پیشبرد مقاصد نهضت استفاده می‌کند.

 

داعش و روح زمانه

پس از فروپاشی خلافت عثمانی متفکران اهل‌سنت با بحرانی به نام بحران خلافت مواجه شدند، این امر موجب شد که نظریه‌پردازان اسلام‌گرای اهل‌سنت برای حل این بحران نظریاتی ارائه دهند. نوستالژی خلافت برای این متفکران آن‌قدر رقت‌بار بود که بتواند این متفکران را بر آن دارد که سعی در احیای خلافت داشته باشند؛ داعش نیز بر اساس همین تفکر سعی در ارائه‌ی نظریاتی در باب احیای خلافت داشته است. داعش با تشکیل امارت اسلامی عراق و شام می‌کوشد آن وجه سرکوب‌شده‌ی هویت مسلمانی مجاهد و سنی را که همواره طی سده‌ی اخیر نفی شده است را احیا کند. با تورقی در کتاب ابوبکر ناجی، تحت عنوان مدیریت قساوت (خشونت) : خطیرترین مرحله‌ی شکل‌گیری امت اسلامی (کتابی که به‌عنوان مانیفست داعش شناخته می‌شود)، متوجه می‌شویم که خشونت جایگاه خطیری در اندیشه‌ی گروهک داعش دارد. در این کتاب او برای نیل به این هدف اقداماتی همچون کودک‌ربایی، آدم‌ربایی، استفاده از کودکان و زنان به‌عنوان سپر انسانی، قتل‌های علنی، حملات انتحاری و همین‌طور حمله به حوزه‌های نفتی و فرودگاه‌ها و مراکز توریستی را پیشنهاد می‌کند.

استفاده‌ی گسترده و میل به نمایش خشونت توسط این گروه موجب شده است که گفتمان مسلط بین‌المللی و جامعه‌ی جهانی شدیداً این امر را محکوم کند. مرکز بین‌المللی مطالعه‌ی افراطی‌گری و خشونت سیاسی، اصلی‌ترین علت جدا شدن اعضای داعش را وحشی‌گری این گروه تروریستی می‌داند. یکی از اعضای جداشده‌ی داعش در مصاحبه‌ای بیان کرد که «داعش همه‌ی جهان را می‌ترساند، با هر فکری که منطبق با افکارش نباشد مخالف است و هر عضوی که دستوراتش را اجرا نکند کافر و واجب‌القتل است». اکثر افرادی که از داعش جدا شده‌اند در این مسئله اتفاق‌نظر دارند که علت جدا شدن روزافزون اعضا، رفتارهای وحشیانه‌ی این گروه می‌باشد. بسیاری از اعضای جداشده‌ی داعش نیز برای فرار از اجرای حملات انتحاری تروریستی، مناطق تحت تصرف این گروه را ترک می‌کنند و به مناطق دیگر پناه می‌برند.

عدم درک روح زمانه از طرف داعش به این امر منجر شده است که ائتلاف‌های بین‌المللی علیه این گروهک تروریستی ایجاد شود و هیچ دولت یا مردمی حاضر به حمایت از این گروه نشوند. خشونت به‌مثابه تاکتیکی برای تصاحب قدرت به دلایلی که در بالا ذکر آن رفت نه تنها مؤثر نبوده بلکه به نتیجه‌ی عکس نیز تبدیل شده است.

نظر شما